کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

کشت درخت در کنیا

Planting the Trees of Kenya


The story of Wangari Maathai

ترجمهء پروین پژواک

 
 

2010-09-18

  

"به این بیندیشید که خود چه می کنید.   هنگامی که ما خود را بخشی از مشکل دیده بتوانیم، ما می توانیم بخشی از راه حل آن مشکل گردیم."

ون گاری مه تی بنیان گذار جنبش کمربند سبز نخستین زن از قارهء افریقا است که در سال 2004 حایز جایزهء صلح نوبل گشت.  او این جایزه را به خاطر ایجاد ارتباط میان صحت محیط زیست کنیا و بهزیستی مردم کشور خویش به دست آورد.   اثر کار و پیکار او در کنیا در سرزمینی که اکثریت مردم برای ادامهء بقا خویش وابسته به زمین اند، به طور خیره کننده مشهود است.

ون گاری در سال 1940 زمانی که در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد، کنیا هنوز یکی از مستعمرات انگلستان بود.   در این زمان مهاجرین حاکم بهترین زمین های زراعتی در اختیار داشته و از نیروی کار مردم بومی کنیا در مزارع خویش استفاده می کردند.   زمین داران کوچک محلی با کشت و کار در زمین های زراعتی خویش مواد غذایی مورد نیاز خود را به دست می آوردند.  

در سال 1963 هنگامی که ون گاری در ایالت کانزاس امریکا به تحصیل مشغول بود، کنیا استقلال سیاسی خویش را به دست آورد.   هنگامی که او در سال 1966 به کشور خویش برگشت طرز زندگی در کنیا دستخوش تغییرات عظیم بود.   نفوس مردم رو به ازدیاد نهاده و زمین داران کوچک از کشت و کار به شکل بومی دست برداشته و به کشت مواد تجارتی برای فروش مشغول بودند.   جنگل ها یکی پی دیگر قطع می گشت تا زمین بیشتر برای کشت و آباد نمودن خانه ها به دست آید.   در اوج بحران در سال 1977 ون گاری جنبش کمربند سبز را به وجود آورد.    

او می گوید"من از آغاز احساس می کردم که کار و پیکار ما تنها به خاطر نهال شانی نه، بلکه بخشیدن روحیه عالی به مردم است تا مسوولیت محیط زیست خویش را به عهده گیرند.  مسوولیتی که آنها، زندگی و آینده شان را متغییر ساخت."

اکنون جنبش کمربند سبز نزدیک به یکصد هزار عضو در سرتاسر کنیا دارد و به هزاران پرورشگاه جوانهء درخت در حال نشو و نما است.   این جنبش الهام بخش ده ها پروژهء محلی گشته است.   به طور مثال در دهکده ای جبنش کمربند سبز به دهاقین کندوی زنبور عسل قرض می دهد.   اگر دهقانی به تعداد زیاد نهال غرس نمود، به عنوان جایزه صاحب کندوی زنبور عسل می گردد و با فروش عسل زندگی خویش را رونق می بخشد.   همچنان این جنبش به دهاقینی که نهال می کارند بز ماده به قرضه می دهد و اگر بز یک دهقان بزغاله زایید و آن دهقان بزغاله را به دهقانی که بز نداشت، بخشید، به صورت دایمی دارندهء بز می گردد.  به اینگونه بدون رد و بدل شدن پول مردم غریب به سوی زندگی بهتر می روند.  

ون گاری و جنبش او بارها جوانهء درخت بر دست برای حفظ محیط زیست به مبارزه با دولت پرداخته اند، از جمله در سال 1999 در اعتراض به فروش بخشی از جنگل کروره، او از ناحیه سر صدمه دید و در شفاخانه بستری گشت.

از سال 2002 به اینسو این زن مبارز و خستگی ناپذیر عضو پارلمان کنیا بوده و از سال 2003 منحیث معاون کمکی محیط زیست در وزرات محیط زیست و منابع طبیعی کنیا ایفای وظیفه می کند.   ون گاری مه تی ازدواج نموده و دارای سه فرزند بالغ می باشد.

 

 

چنانکه ون گاری مه تی قصه می کند، هنگامی که او در مزرعه ای واقع در تپه های کنیای مرکزی نشو و نما می کرد، زمین جامهء سبز خود را بر تن داشت.

درختان انجییر، درختان زیتون، درختان حب السلاطین یا کرچک هندی  زمین را پوشانده و ماهیان آب پاک نهرها را انباشته بود.  در آن زمان درخت انجییر مقدس بود و دخترک خوب می دانست که آرامش او را برهم نزند و حتی شاخه های افتاده بر زمین او را نیز برای سوخت هیزم جمع آوری نکند.   در نهر نزدیک به خانه که دخترک برای آوردن آب برای مادرش می رفت، او با تخم های درخشان بقه ها بازی می کرد.   او می کوشید آن ها را چون مهرهای گردنبند جمع آوری کند، با آنکه رشته های لغزان از میان انگشتان دستش لخشیده و دوباره میان آب صاف می افتاد.

قلب ون گاری مه تی لبریز زیبایی های طبیعی سرزمین آبایی اش کنیا بود هنگامی که موطنش را به قصد تحصیل در دانشکده ای دور دور از خانه اش ترک گفت.  این دانشکده توسط راهبه های سنت بندیکت پیش برده می شد.    او در آنجا رشته بیالوژی را که علم زیست شناسی می باشد، آموخت.   دوران تحصیل دوران الهام بخش بود.   محصلین در آن زمان در امریکا رویای ساختن دنیای بهتر را داشتند و زنان تارک دنیا نیز به دختر جوان می آموختند تنها به خود نیندیشد و به جهانی ماورای خویشتن توجه کند.

ون گاری مه تی چقدر مشتاقانه منتظر برگشت به کنیا بود!  او چقدر لبریز از امید و دانشی بود که آموخته بود!

 

ون گاری صرف پنج سال از وطنش دور بود، اما تغییرات به وجود آمده در مناظر کنیا طوری بود که گویا او بیست سال در آنجا نبوده است.

درخت انجییر قطع شده، آب نهر خشکیده و اثری از بقه ها، چوچه های بقه و تخم های درخشان بقه ها نبود.   در جایی که زمانی مزرعه های کوچک نشو و نما می کرد، تا نیاز غذایی خانواده ها را در بیاورد و در جایی که مزارع بزرگ کشت چای برای صادرات وجود داشت،  اینک تقریبا همه دهقانان به کشت محصولات بازرگانی مشغول بودند.   او متوجه شد مردم دیگر آنچه را که نیاز دارند و می خورند، نمی کارند و غذای خویش را از مغازه ها می خرند.   مغازه های فروش غذا دارای کیفیت پایین و قیمت بالا بوده و دهقانان با عاید کم خویش قادر به خرید مقدار کافی غذا نبودند، در نتیجه خوردسالان و حتی بزرگ سالان ضعیف به نظر رسیده و اغلب بیمار می شدند.

ون گاری می دید زمانی بالای تپه های سبز و خرم که گاوها و بزها می چریدند، این تقریبا درخت وجود نداشت.   برای دستیابی به زمین بیشتر آنقدر درخت ها را زده بودند که زنان و اطفال برای جمع آوری هیزم برای گرم کردن خانه و روشن نمودن دیگدان باید دور و دورتر راه می پیمودند.  گاه آنها برای ساعت ها قدم می زدند تا درخت یا بته ای را برای قطع شدن می یافتند.   با هر درختی که آنها قطع می کردند، تعداد درختان کم و کمتر می شد و بیشتر قسمت زمین چون دشت برهنه می ماند.

بدون درخت ریشه ای نبود تا خاک را در جایش محکم گیرد.   بدون درخت سایه ای نبود تا در برابر نور آفتاب پناهگاه باشد.   خاک غنی سطح زمین خشکید و باد آن را به یغما برد.   باران خاک سست شده زمین را شست و نهرهای پاک آب با لای و گل آمیخت.

"ما آب پاک برای نوشیدن نداریم"، زنی دهاتی چنین شکایت کرد، "ما هیزم برای پختن نداریم، گاوها و بزهای ما علف برای خوردن ندارند، آنها کم شیر می دهند، کودکان ما گرسنه اند و ما غریب تر از همیشه هستیم."

ون گاری می دید مردمی که زمانی درخت انجییر را مقدس می شمردند و اکنون آن ها را قطع می کردند، فراموش نموده اند که به خاک اهمیت بدهند و از زمین نگهداری و پرستاری کنند.   اکنون زمین ضعیف شده و رنج کشیده قادر نبود که به مردم خدمت کند و زندگی مردم از همیشه سخت تر می گذشت.

زن دهاتی دیگران را ملامت می کرد، آنها دولت را ملامت می کردند، اما ون گاری کسی نبود که شکایت کند.   او می خواست دست به عمل بزند.   "ببینید که ما خود چه می کنیم؟"، او زنان را وادار به تفکر کرد.   "ما درختان کشور خویش کنیا را قطع می کنیم.   هنگامی که ما خود را بخشی از مشکل دیده بتوانیم، ما می توانیم بخشی از راه حل آن مشکل گردیم."   او اندیشه ساده ولی بزرگ داشت.

"چرا ما درخت نکاریم؟"   ون گاری از زنان پرسید.  

او به زنان آموخت چگونه از درخت های که باقی مانده بودند، تخم درخت را جمع آوری کنند.   او به زنان آموخت تا خاک را با کود آمیخته آن را برای کشت آماده سازند.   او به زنان آموخت چگونه خاک را تر نموده، با چوب میان آن سوراخ ایجاد نموده و با دقت تخم درخت را بکارند.   از همه مهمتر او به زنان آموخت چگونه از جوانهء کوچک درخت چون کودکان نگهداری به عمل بیاورند و آنها را روز دو مرتبه آب بدهند.

این کاری آسان نبود.  یافتن آب همیشه مشکل بود.   اغلب زنان مجبور به کندن گودال عمیق در زمین می گشتند و خود میان آن پایین شده، سطل های گران آب را بر سر خویش گذاشته و از گودال به بیرون می کشیدند.   اولین پرورشگاه نهال های تخمی در پشت خانه ون گاری به شکست مواجه شد و اکثریت جوانه ها خشکید.   اما ون گاری کسی نبود که تسلیم شود و او به زنان آموخت که چگونه خود را در برابر مشکلات نباخته و تسلیم نشوند.

بسیاری از زنان نمی توانستند بخوانند و بنویسند.   آنها زنان دهقان پیشه و مادر چندین فرزند بودند.   هیچکس آنها را جدی نمی گرفت.   اما آنها به خاطر کاشتن درختان احتیاجی به سواد نداشتند.   آنها دیگر نمی خواستند چشم به راه دولت بنشینند تا آنها را کمک کند.   آنها آماده بودند تا خود زندگی خویش را دگرگون سازند.

تمام این تقلا ایجاب کار سنگین را می نمود، اما زن ها خویش را مفتخر احساس می کردند.   آهسته آهسته میوهء زحمت و کوشش خویش را می چیدند.   درختزار دوباره قد می کشید.   اینک هنگامی که زن ها یک درخت را قطع می کردند، دو درخت به عوض آن می کاشتند.   خانواده ها صحت خود را باز می یافتند و از میوه درختان و سبزیجات کشت شده در زمین استفاده می کردند.   آنها هنوز کار بسیاردر پیشرو داشتند و این کار مشترک آنها را چون درختانی که در کنار هم قد می کشید، یکی و متحد ساخت.

مردها متوجه شدند که مادران، زنان و دختران آنها چه کار با ارزشی را انجام می دهند.   مردها به قدردانی از زحمات زنان پرداختند و تعدادی نیز به کمک شان شتافتند.

ون گاری جوانه های درخت را به مکاتب هدیه می داد و به شاگردان می آموخت که پرورشگاه جوانه های خود را به وجود آورند.

ون گاری جوانه های درخت را به زندانیان زندان ها هدیه می داد.   او حتی جوانه های درخت را به محل زیست سربازان هدیه می برد.   "شما تفنگ های خویش را بر شانه دارید،"   او خطاب به سربازان می گفت:   "ولی شما از چه نگهداری می کنید؟    تمام کشور ما را آب و باد می برد.   شما باید تفنگ را در دست راست و جوانهء درخت را در دست چپ تان بگیرید.   این زمانی است که شما سربازی خوب می گردید."

بدینگونه سی سال پس از آنکه ون گاری مه تی جنبش سبز خویش را آغاز کرد، درخت به درخت، نفر به نفر، سی میلیون درخت در کنیا غرس گردید و نهال شانی ادامه یافت.

"هنگامی که خاک بی حفاظ است، برای کمک فریاد می زند،" ون گاری مه تی به ما می گوید، "در این حالت خاک برهنه است و نیاز دارد تا جامهء سبز خود را بر تن کند.   طبیعت زمین چنین است.   زمین به رنگ نیازمند است و جامهء سبز خود را می خواهد."

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢٩        سال شـــشم             میزان ۱۳۸٩  خورشیدی         اکتوبر ٢٠۱٠