کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
طرزی و سراج الاخبار


تالیف بشیر سخاورز
 
 

 

اما در سال 1291 خورشيدی مستغنی در ته چاه ذقن زندانی بود. از او شعری در صفحهٴ  15، شمارۀ 13، سال  1290خورشيدی می خوانيم:

 

برده يی صبر و قرار و سر و سامان از من

تا چه خواهی دگر ای خصم دل و جان از من

بی سبب با من دلخسته چه داری پيچش

اینقدر گوی به آن طرۀ پيچان از من

آب گرديد دل از حسرت آن چاه ذقن

بعد از اين دست بشوييد عزيزان از من

صلح کرديم من و زاهد پاکيزه سرشت

باغ فردوس از او سيب زنخدان از من

 

همينطور در صفحهٴ ٬13 شمارۀ 3 ٬سال دوم ٬ برابر با4 عقرب 1291 خورشيدی شعر ديگری از مستغنی ميخوانيم كه نشان ميدهد او از مضامين تغزلی دوری جسته است.

ای طفل نو آموز دبستان تمدن

جهدی که شوی صاحب عرفانِ تمدن

زنهار به وحشت نشوی دست و گريبان

مگذار دمی دست ز دامان تمدن

از ما و تو علم و ادب آموخت نصاری

گشتند ز تقليد تو شايان تمدن

 

ارزش اين شعر در نشان دادن تقليد غرب از شرق است كه غرب سرانجام توانسته به تمدن برسد٬ در حاليكه شرق از كاروان تمدن عقب افتاده.

در همين شماره در صفحهٴ 14 مخلص شعری دارد در مورد موتر.

 

مرکبی ديدم قوی هيکل که بس خوش پيکر است

صورت زيباش چون طاووس نيکو منظر است

گفت اين مرکب بود تخت روان شهريار

راکبش سلطان، نامش در زبان ها موتر است

 

در همين صفحه محمود طرزی شعری دارد در مورد کاغذ.

 

نوگشت دنيا ز ايجاد کاغذ

احيای علم است بنياد کاغذ
امروز بنگر محمود طرزی

گشته تمدن منقاد کاغذ

 

طرزی پيامبريست كه پيامش كسب علم ميباشد٬ او به تكرار در شعر و نثرش مردم را به كسب علم دعوت ميكند٬ زيرا كه به نظر او نجات وطن از چنگ استعمار و رسيدن به تمدن تنها با دسترسی به علم ممكن است. در صفحهٴ ٬15 شماره 5 ٬ سال دوم٬ برابر با قوس 1291 خورشيدی٬ شعر دعوت به علم از طرزی نشر شده است:

 

ماپيش چه بوديم و در ين وقت چه گشتيم

بوديم به رفتار و به راحت نه نشينيم

آسودگی و عيش و سفاهات و تنعم

بگذاشته بوديم و پيش هيچ نگشتيم

محمود چو محدود نموديم در علم

تحديد ترقی شد و محدود نشينيم

 

طرزی از مدح حبيب الله خان پرهيز كرده است. او در مقالاتش امير را بيشتر تشويق به تجدد و تمدن ميكند و در شعر ميدان را به شاعران ديگر می گذارد تا آنها امير را مدح كنند و به گونه ای او را خرسند سازند.

 

در صفحهٴ ٬ 12شمارۀ ٬2 سال سوم٬ برابر با 9 ميزان 1292خورشيدی شاعر معروف وقت٬ مذنب شعری دارد در مدح امير:

 

ز بعد حمد خدا خالق زمين و زمان

پس از درود نبی مدح جملۀ ياران

ادا کنيم دعای سراج ملت و دين

چراغ دولت اسلام خسرو افغان

 

از شاعرانی که به تکرار شعر شان نشر می شود مستغنی و مخلص هستند.

 

گنجانيدن مضامين غير متداول به رغم اينكه از سوی سنت گرايان سخت مورد انتقاد قرار می گرفت٬ در ميان شاعران نسل نو محبوبيت پيدا كرد٬ زيرا كه آنها تأثير اينگونه شعر را بر مردم ميديدند. در كشوری كه مردمش از موتر٬ قطار٬ تلگراف و تلفن آگاهی نداشت٬ اين شعر ها سطح آگاهی مردم را بالا می برد و شاعران می كوشيدند كه بيشتر و بيشتر صنعت و تكنالوژی را در شعر شان منعكس سازند.

 

طرزی وظيفهٴ خود می دانست كه پيش از آمدن تكنالوژی برای مدرن شدن افغانستان٬ ضرورت دارد تا مفاد اين تكنالوژی را به مردمی كه سخت پاپند سنت ها و چشم پوشيده پيرو روحانيون تاريك فكر بودند نشان بدهد. او با توسل به شعر و نثر٬ مفاهيم نوينی را تبيين كرد و طرز تفكر سنتی را به سخره گرف؛ به طور نمونه در يكی از مقالاتش می گويد كه با ايجاد داك (تمبر)٬ ديگر عاشق سينه چاك ضرورت ندارد پيامش را به بال كبوتر ببندد٬ تا اين پيام به معشوق برسد.

 

طرزی و ادبيات بومی

 

آنچه که محمود طرزی در زمان وظيفه داری اش به سمت "سرمحرر" سراج الاخبار انجام داده، موجب شگفتی من شده است. درست چند سال پيش ازايجاد سراج الاخبار و در زمان امارت امير عبدالرحمان خان که ممکن تاريخ ما کمتر مستبدی را نظير او ديده باشد- شخصی که برای تمرکز قدرتش مردمان افغانستان را مجبور به ترک خانه و ملك شان می ساخت و تلاش می ورزيده هويت شان رااز بين ببرد و هويت نوی برای شان بدهد، طرزی بر می گردد و سراج الاخبار را سند هويتی برای مردمانی که عبدالرحمان بر آن ها ظلم می کرده، می سازد.

توجه محمود طرزی به ادبيات بومی در صد سال پيش نشان دهندۀ نبوغ اين مرد است که نه تنها به حقوق اقليت ها توجه داشت، بلکه مانند يک انتروپولوجست آگاه موجب تشويق ادبيات بومی ميشده و ادبيات بومی را جزٴ زيبايی های ادبيات يک کشور می دانسته است. خوشبختانه برعکس پدرش، امير حبيب الله خان مانند طرزی زيبايی کشورش را در تنوع زبان و فرهنگ مردم می ديد و آن به علتی که سراج الملته والدين ازمادر بدخشانی  به دنيا آمده بود. طرزی اشعار زيبايی را از شاعران محلی در سراج الاخبار چاپ می کند که يکی از نمونه هايش شعر قشنگی است که بعد ها اهل موسيقی کشور بر آن کمپوز می گذارند و اين آهنگ از جمله زيبا ترين آهنگ های ما ميشود:

سرخ و سفيد همدم خوبانو می

سبزينه رنگ آمده مهمانومی
سر به قدم های خوشت می نهم

هر نفسی ميکنی پرسانو می
نخره کده پيشککم ميگذری

آتشکی ميزنی بر جانو می
گرم خنگ گشته دلم از شتاب

اُف تو نگو پر عرقس جانو می
دست به دست هر دوی ما ميرويم

سيل کنان سوی گلستانومی
خواجه همی گفت نه بشی بر زمين
جای تودخترسر چشمانومی

 

در صفحۀ پنجم سال هفتم، شمارۀ 14 که برابر با 9 حوت 1296 شمسی است، غزل سيد حسين هزاره گی را می خوانيم. اين سال در عين حال برابر با سال 1917 ميلادی، سالی است که انقلاب شوروی اتفاق افتاده است.

 

کار های كه اين اجل موکنه

بيخ و بنياد عمرکل موکنه

چون بماند ترا درون لحد

ماروگژدم همه دبل موکنه

منکر وهم نکيرمی آيد

از عمل های تو سول موکنه

گرنگويی جواب ايشان چيست

همچنان گرز ميزند که شل موکنه

گر بگويی جواب ايشان چيست

زود در دان تو عسل موکنه

خط عمر تو ميدهند به سفر

نروی زورکی کشل موکنه

بس کن ای سيد حسن تو شو خاموش

حرف حق کی به کس اثر موکنه

 

سول = سوال

دان = دهن

کشل = کش کرده

موکنه = ميکند

 

صرف نظر از اينکه شعر سکتگی های وزنی دارد و شعر ساده يی هم است، اين شعر ارزش مهمی در شناخت ادبيات بومی دارد و کشور ما نظير آن را در ادبيات کتبی، تا آن روز که سراج الاخبار به مديريت طرزی از چاپ بر آمده، نشان نداده است. محمود طرزی اگر با يک دستش گل های عطرآگين و قشنگ ادبيات دور به خصوص اروپا را به کشورش می آورد و آنها را در باغستان ادبيات ما پرورش می دهد، تا مردمش رايحۀ شان را از عطر اين گل های معطرپر سازند، از جانب ديگر از ياد نمی برد که گل های وطن هم معطر اند و بايد مردم را از بوی اين عطر خوش  ساخت.

جا دارد که بگوييم توجه به فرهنگ بومی بعد از هجوم روس ها در افغانستان بوده است، اما توجه به فرهنگ بومی بيشتر برای پروپاگند به کار می رفته و منحصر با موسيقی و پخش آهنگ ها بوده است و نمونۀ کمی از آن در شعر و ادب چاپ شده داريم. به طور مثال بيشتر آهنگ های صفدرتوکلی نظر به خواست دولت، اشعار سياسی داشتند.

محمود طرزی علاقۀ خاصی به گويش عاميانه داشت. توجه او به  گويش عاميانه سبب شده بود تا شاعرانِ نامور آنروز را وادارد که آنها هم گويش عاميانه را در شعر های خود به کار ببرند، شاعرانی که پيش از حضور طرزی سخت معتقد به زبان دستوری و پيروانِ وفادار سبک هندی بودند.

 

دلکم با دلکت راگک پنهان دارد    

تونلی پت بود اين ره که مسلمان دارد

عشق سوزان تو جزيره کد جان من زار        

دل بسوزان که دلم زنده بود جان دارد

بخدا شيفته و آشق  ديدار تو ام

شوق ديدار تو دل از ره ايمان دارد

 

زمان طرزی توام با دگرگونی های ژرفی در جهان است. پيامد انقلاب صنعتی٬ استعمار وسيع كشور های آسيايی و افريقايی بود كه در نتيجه ثروت اين كشور ها ربوده شد٬ به اروپا منتقل گرديد و منجر به اندوختن ثروت بزرگی در اروپا شد٬ اما اين ثروت در چنگ معدودی از مردمان اروپايی قرار داشت و اكثريت مردم در فقر زندگی می كردند. انقلاب فرانسه خود عكس العمل در مقابل مردمان  ثروتمند بود٬ كسانی كه حاضر نبودند تا ثروت را با مردمی كه باعث تجمع آن شده بودند٬ اما خود در فقر ميزيستند٬ تقسيم كنند. با دريغ اين انقلاب به ناكامی انجاميد و آنهايی كه اهداف اين انقلاب را مخدوش كردند٬ تمام گناهان  را بر دوش شاه فرانسه گذاشتند و با قربانی كردن او و خانواده اش انقلاب فرانسه را از مسير اصلی منحرف ساختند. سال ها بعد از انقلاب فرانسه٬ انقلاب توده ها در روسيه در حال تشكل بود و افغانستان كه در مرز روسيه قرار داشت٬ طبيعتأ از تحولات در اين كشور متأثر می شد. 

طرزی تحولاتی را كه بر ضد استعمار و استثمار بود به خوبی ميديد اما او از كسانی نبود كه راه گشای انقلاب توده يی در افغانستان باشد٬ هرچندی كه  به تكرار از نبود عدالت اجتماعی  و استمرار فقر در كشور شكايت ميكرد. طرزی بجای سخن از استثمار و مبارزهٴ فيودال و دهقان٬ از استعمار سخن گفت و در مقابل استعمار به مبارزه برخاست. در واقع طرزی انقلاب فرهنگی را در افغانستان پياده ميكرد كه در آن فيودال های افغانستان و خانوادهٴ شاهی سهم فعال داشتند. از اهداف مهم اين انقلاب:

1.                 آراستن مردم كشور به زيور معارف

2.                 آزادی كامل افغانستان از چنگ استعمار انگليس

3.                 تجدد و ترقی

4.                 متحد ساختن مردم افغانستان

 

البته اين انقلاب اهداف ديگر هم داشت مانند دفاع از پان اسلاميزم و پان آسيايی٬ اما اهداف نخستين طرزی به شمار نمی آمدند. طرزی در اين انقلاب نخبگان افغانستان٬ مردمان صاحب نفوذ و بعضی از درباريان را با خود داشت. طرزی ادبيات را در خدمت اين انقلاب گذاشت و تلاش كرد كه ٬ تجدد خواهی٬ اتحاد مردم افغانستان و تعميم معارف در ادبيات آنروز انعكاس بيشتر يابد.

انقلاب فرهنگی طرزی مجاز ميدانست و حتا نوآوری تلقی ميكرد كه اگر شاعری بجای ماه ٬ خورشيد٬ گل٬ مل٬ باغ و راغ  از ذغال سنگ حرف بزند٬ كاری كه باعث ناراحتی شاعران سنتی می شد٬ زيرا كه برای آنها پرداختن به تغزل و تا جايی اخلاقيات مجاز بود٬ نه ذغال سنگ٬ قطار٬ موتر٬ زنگو گرافی و ديگر چيز های نازيبا. طرزی به هر حال از ديگر اديبان فرق كامل داشت. او يك اديب اروپايی بود و ميدانست كه حتا زشت ترين پديده را ممكن است  در شعر آورد و شعر خوبی هم می شود در مورد زندگی عادی گفت٬ نه اينكه مانند شاعران سنتی بايستی از زمين فرارفت و مضمون شعر خود را در ميان ستاره ها و آسمان يافت. قدرت استدلال و هم درك بهتر او از ادبيات سرانجام شاعران بزرگ آن زمان را متقاعد ساخت.

 

طرزى در تمام مقالاتش زبان فارسى را به كار می برد. اين مى رساند كه در وقت او تنش ميان مردم براى به رسميت شناختن زبان هاى افغانستان وجود نداشته و طرزى به دنبال اين نمى رفته تا يك مليتى را بر مليت ديگر ترجيح بدهد. مجبورم تكرار كنم كه او در تلاش از بين بردن نفوذ استيلاگران غرب است و براى رسيدن به هدفش احتياج به تمام مليت هاى افغانستان دارد كه با هم در يك صف متحد بر ضد دشمن برزمند. اينكه عدهٴ از مؤرخين گمان برده اند كه طرزى از پشتون ها حمايت مى كرد و يا در تلاش اين بود كه زبان پشتو را زبان رسمى مردم افغانستان بسازد، قابل دقت جدى است، زيرا كه شواهد در سراج الاخبار چيز ديگرى را نشان مى دهد.او در سياست حامى تمام مردم افغانستان و در ادبيات، علاقه مند به ادبيات مردمانى است كه زبان شان خارج از حوزهٴ زبان جا افتادهٴ فارسى و پشتو است و براى همين منظور از ادبيات بومى هم اسقبال مى كند و بارى سراج الاخبار نخستين نشريه يى مى شود كه ادبيات بومى را انعكاس مى دهد. اين تشويق و ترغيب باعث آفرينش چاشنى در ادبيات مى شود

 

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۸        سال شـــشم              سنبله/میزان ۱۳۸٩  خورشیدی         سپتمبر ٢٠۱٠