کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

بخش اول

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
لاله رُخانِ سرو قــد
 

شهید میرعلی احمد شامل
٢
نصیر مهرین
 
 

  یادی از میرعلی احمد شامل ( سالک )

         

  شادروان شامل در مقدمه یی که از ایشان خواندیم ، ازدردهای اجتماعی، از ناهنجاری ها، نا گوارها ومظالم طاقت سوزسخن گفته است . او با آوردن یک بیت به شیوۀ پیشینیان که تا اندازه یی هنوزهم رواج دارد، به زبان طنزوکنایه میگوید:

 کاش چشم وگوش باز نداشتم !

 شخصیتی که دردهای محیط ماحول خود را با چشمان باز دیده است؛ و افزون بر آن، از رنجها و ستم های بسیاری که د ر جامعه اش میرفته ، شنیده است، به نماد ابزار آگاهی با یاد از چشم وگوش، شنیدن ودیدن تکیه میکند.

شامل درین مقدمه با ادبیات برهنه ومخفی، که عاری ازرعایت ملحوظات وبه دور از جبن وهراس است، از دیده گی میاورد. نبود نشریات علنی و فضایی که درذ آن ناگزیر شود حتا جملات  خویش را تعدیل نماید، به ابراز واضح ترین برداشت ها دست یازیده است . در آغاز برداشتی را از اومیاوریم که معرف ساختار نظام حاکم وقت ونتایج آن درافغانستان است :

 

"  در کشوری که دولب زمامدارانش سرنوشت مردم آن سامان را تعیین؛ وبرچه وشلاق بر افکار، احساسات وآمال مردم حکومت کند، زندگانی مردان وطنخواه ومبارز وحق طلب، عدالت پسند، وارونه و واژگون شده ؛ و جای شان در زندان ومصاحب ایشان هم زنجیر وشلاق خواهد بود."

 

 نگارندۀ مقدمه دریئجا از مادردردها، از نظام استبدادی خانوادگی میگوید. ازآن ساختار و عاملان جفاهای سترگ سخن دار، که با به قدرت رسیدن، لزوم دید ها، آرأ ونیات زیانمند خود را بالاتر از همه پنداشتند ودرپی تعمیل آن به کمک جفاورزی های تبهکارانه روی آوردند. جفاکاران با گفتن بکشید  به زندان ببرید، به زندگی انسانهای بیشماری پایان دادند. برتراندیشی های گوناگونه وتعصب آمیز، خود پسندی وبی اعتنایی به فکر وعقل بقیه شهروندان را پیشه کردند.

 ویژه گی سخنان شادروان شامل درین برداشت ها این هم است که خود با پوست وگوشت آن زهر بیرون شده از دولب زمامداران را چشید است . شخصیتی که که بابهره گری از شعور ایجادشده ، چارچوب های تنگ آزمونگرانۀ زمامداران در دهۀ سی خورشیدی را درکنار برافراشتن در فش مطالبات ناهمگون نیروهای غیردولتی دیده وشاهد بوده است که همه مقهورومغضوب زمامداران وفرمان ها واوامر شفاهی آنها شده اند؛ در تعریف نطام حاکم در جامعه اش ، به کتابها مراجعه نکرده ،بلکه آن خصوصت استبدادی را با کارکردها وابزاری نشان میدهد که برای جامعه اش شناخته شده است : لبان زمامداران وشلاق وبرچه .

 

همان ابزارفرمان واجرای ستم سیاسی روزگارش ، که بسا از هموطنان و یاران او وخودش  آنها را از طریق تحمل بیدار خئوابی ها ، شکنجه ها، اجازه نداشتن گرفتن ناخن و ندادشتن تیغ ریش تراشی، اجازه نداشتن قلم وکاغذ وبا دیدن توهین وتحقیر دیده وبه تعریف نشسته است .

این شخصیت وقتی از نظام مطلق العنان پرحیل وفریب میگوید،  نشانه های برجسته  آن همه اوصاف یادشده را در پیشانی وکار کردهای نظام دیده است.

 

گام دیگری که او برمیدارد این است که به معرفی سیمای استبداد و ویژه گی های زمامداران جامعه اش بسنده ئکرده، وظیفۀ مبارزه با نظام استبدادی و زمامداران ظلم پسند را نیزپیش میاورد. ودرین راستا ازعواقب پرمخاطره یی که در انتظار او کمین کرده اند، آگاه بوده و همه را با دل وجان می پذیرد ومصممانه مواضع مبارزاتی را ترسیم میکند. بنگریم :

 

" من که کیش وآئینم، مبارزه با استبداد وخائنین واستثمارگران، دفاع از ستمکش وحمله به ستمگربوده و است . . . دوبار زندانی شدم ."

شامل با ترسیم چنین مواضع ، موقف متعهدانه صاحب اندیشه وباورمند راسخی را نشان میدهد که به عنوان مسلک و رهنما بدان مینگرد. گزینش لقب " سالک" با توجه به این باو رمندی های راسخ اواست که اسم با مسمایی میشود. دراشعار او که بعدتر می بینیم چنین موقف وضاحت بیشتردارد.

 

 شایان یاد آوری است که شاید طنین آن بخش ازسخنان او، که از مبارزه با استبداد واستثمار میگوید، در برخی از گوش ها بازتاب خوشایند نداشتنه باشد. منظورما تنها گوشهای ستمگران و ظالمان وبهره مئدان ازخوان یغمای آنان نیست . منظورما ناظر بر احتمال واکنش از طرف کسانی است که چند دهه پیش ،همین که صدای شعار آمیزمدعیان غلط مبارزه با استبداد وظلم را شنیدند وکارکرها های ناروا و دل آزاروقاتلانۀ آنها دیدند، و شاهد بودند که چگونه شیرۀ جان مردم را مکیدند؛ گوشهای ایشان با ادبیات به عاریت گرفته شده ودروغین سر ناسازگاری یافتند.

 اما چنانکه دربقیه زمینه ها وموارد نیز مرزبندی های مواضع او موضوع را روشن تواند کرد، سیر حرکت وفعالیت شامل نشان داده که به مبارزه ضد استبدادی وضد ستمگران ازموقف محرومین ومظلومین وستمدیدگان،از موضع آزادیخواهی واحترام به دگر اندیشان دیده است. نه از موقفی که فقط تعویض چهرۀ استبداد وعوض شدن جای قدرت مئد منظور باشد. و واضحتر اینکه شامل خود قربانی آن مدافعان دروغین مبارزه با ستم واستثمارشده است.

 

در معرفی بیشتر اوصاف زمامداران مستبد، شامل مینگارد :" 50 نفر در آن زمان ( سرطان 1336 خورشیدی ) زندانی شدیم."

 

تأمل براین سخن درد آمیز او لحظاتی چند اینجا بماند، تا نخست از بحران قحط الرجال زمامداران وقت ،مطلبی را بیاوریم :

هنگامی که درآغازدهۀ چهل خورشیدی،جناح بندی های جدیدی درمیان زمامداران ( اگرنام گذاری دوکتور عبدالقیوم خان را بکارببریم " اودرزاده ها") تبار یافت، چندی بحث تصامیم دیگری درحوزۀ حکومتداری، دربارسلطنتی  افغانستان را بخود مشغول نگهداشت. سردارعبدالولی جان، چهرۀ تازه نفس ویک قدم نزدیکتر به شاه، گردن مقام طلبی برافراشت. آن تمایلات وسازگاری های ضمنی محمد ظاهر شاه، قربانی شدن عقده زای سردار محمد داؤود وسردار محمد نعیم خان را مطالبه می نمود. جناح شاه هنرمندانه ، با طرح مادۀ 24 در مسودۀ قانون اساسی که پوششی برای بقای نفوذ سلطنت وهمچنان  زنجیری بر دست وپای دو سرداربود؛ بحث هایی را ایجاد نمود. در جریان بحث هایی که میان طرفداران ومخالفین مادۀ 24 به عمل آمد، نوراحمد جان اعتمادی، داشتن سهم  دوسردار را که در لب پرتگاه خطر بازنشستگی رسیده بودند، در تداوم حکومتداری مطالبه مینمود. در توجیه دلیل خویش، مواجه بودن جامعه با قحط الرجال را آورده بود.

سید محمد قاسم رشتیا درین زمینه مینویسد :

 

" درموضوع عدم اشتراک اعضای نزدیک خانوادۀ سلطنتی  به امور دولتی ،( خصوصا ٌ احرازعهده های وزارت و وکالت شورا) نمایندگان خانواده ( اعتمادی ) صدای اعتراض بلند کردند. . . اصرار کردند که درین قحط الرجال یک عده استعداد های برجسته بی جهت  وقهراً از خدمت مملکت محروم ساخته میشود. . . " (1)

 

دیده میشود که از منظر کاربرد منطق حکومت خاندانی، خانه نشستن چند نفرسبب برافروختکی شده بود . با آن هم وبا آنکه صدها تن غیر خاندانی ، طی چند دهه برای چرخانیدن چرخ نظام پرورش یافته بودند، ولی سرداران وطرفداران ایشان حاضر نبودند، دامن قدرت را به سهولت  رها نمایند.

 

در حالیکه ، سرکوب های قهری ومنجمله سرکوب آن 50 نفری که شادروان شامل یاد میکند، برای حکومتگران بی توجه به دلایل پس مانی افغانستان جای صحبتی نداشته است. در میان آن 50 نفر و بسیاری از شخصیت های که اعدام شدند ویا به زندان افتادند، گرانبها ترین چهره های ارزشمند برای رشد و ترقی وتعالی اجتماعی افغانستان را میتوان نشان داد. ولی زمامداران ومبلغین راه ورسم آنها موقع ندادن به نقش افکار واندیشه وابتکارات وانتقادات شهروندان غیروابسته بخود راهمواره با عد م آمادگی جامعه توجیه نمودند، اما نتایج نشان داد که خواستگاه حفظ قدرت وتمامیت خواهی سیاسی ، عوافب زیانمند را بار آورد.  درمنطق زمامداران، این ذهنیت جای افتاده بود که ادارۀ امورآمیخته با امتیازبرای آنها وسرکوب استعداد های غیر خاندانی ولی موجود در جامعه، کار ایشان است. واگردارندگان امتیازبا تنش واختلاف وتضادهای داخلی روبرو میشدند، و آن اختلاف بصورت کنار نهادن فردویا افرادی از دایرۀ خودی ظاهر میشد، صدای اعتراض قحط الرجال بلند میکردند.

 

در مقابل از نظرنیازها ، مصالح ومنافع رشد جامعۀ ما بهتر آن بود که رجال غیر خاندانی طرف قهر وسرکوب قرار نمی گرفتند. در راستای تحقق همان درک وضرورت بود که روشنگران جامعه به راه های تجهیز افکار مردم اشاره می نمودند. در دهۀ سی خورشیدی، پس از دیداری که برخی نخبه ها با سرکوب های ترقی جویان ومخالفین نظام  استبدادی دارند، بازهم به آن نیز اشاره های تلویحی ویا واضح حتا درنشریات علنی نموده اند .جناب علی محمد زهما، با آوردن نقل القولی از دائرةالمعارف علوم اجتماعی، آن نیاز را طی کتابی در سال  1339خورشیدی چنین ابراز نموده است :

 

"  برای اینکه جامعۀ منظم وشگوفان را سازمان بخشید، بایست زعما، شعرا وهنرمندانی د اشت که تا مردم را ازمفهوم ارزشهای جدید آگاه سازند. آن وقت علمأی اقتصاد، انجنیران  و  . . .  را بکار جامعه گماشت که آن ارزشها را درمعیار های معین ومشخص بکار بندند. " (2)

 

 زمامداران افغانستان به علت علاقمندی به تداوم حکومتداری خاندانی، اگر  پرورش افراد غیر خاندانی را در دستور کار قرار دادند، قبل از همه اطاعت از آنها برای نظام مطرح بود. آنها از اشخاص عیر خاندانی به حیث پرزه های ماشین خویش استفاده می نمودند. معلوم است که با غلبۀ چنان منطقی، کجا میتوانست برای میهندوستان وترقی خواهانی مانند شامل وصدها شامل دیگرنقشی قایل باشند. جایی را که برای آنها منظورفرموده بودند، همان کنج زندان بود.

 

شادروان شامل  دقیقاً و به درستی به این موضوع اشاره نموده و ویژه گی استبداد زمامداران افغانستان را با زگفته است . تعمق به این سخنان او ره به دلایل بسا پس مانی ها، مظالم وحتا به ریشه ها وصورت های پسین رویش مختلفۀ تبهکاریها وستمگریها می برد.

 

شادروان شامل افزون بر ابراز سخنانی که در مقدمۀ رسا وگویا ، ازتۀ دل برای ما  در معرفی سیمای ساختارحاکمیت وچهرۀ آن برجای نهاده داست، پاره یی از برداشت ها واندیشگی های خویش را بصورت منظوم تهیه دیده است . پیش از آنکه به نمونه هایی ازآنها اشاره نماییم ، شایان یا دآوری است که آن حرمتی را بازشناسیم که شامل برای سعر قایل بوده است. شامل با تواضع وشکسته نفسی، ونشان دادن مناعت طبع بسیارصادقانه  چنین مینگارد :

 

" این چند پارچه شعری که درین مجموعه گرد آمده، فقط درد وسوز وعقده های خود من است، که از لحاظ فقر صنایع شعری، ادبی ،اصلا ً نمیتوان اسم شعر را بر آنها نهاد . . .  امید است مطالعه کنندگان عزیز بدیدۀ اغماض به خطاهایش بنگرند."

 

اما هنگامی که ما به سروده های او می بینیم ، اینهم به عنوان مهمترین علل نگارش آنها در نظر میاید که وقتی محبوسین از  داشتن قلم وکاغذ محروم بودند، وسخنان درد آمیز در سینه های خویش داشتند، به ویژه اگر سخندان واندیشمند طبع شعری داشته؛ به شعر پناه برده است. زیراشعر زودتر به حافظه جای میابد. درینمورد شامل خود نوشته است که: " این ها ( منظومه ها) بعد از سرودن در حافظه محفوظ بوده اند. چون اجازۀ فلم و کاغذ ونوشتن برای ما نبود . . ."

 

به هر حال ما در دیدارخویش با اشعار شادروان شامل به عنوان یکی از سرچشمه های شناخت افکار واندیشه ومواضع او آن صفات را دریافته ایم. در میان همین اشعار است که به بیشترین مضامین اجتماعی، تاریخی، سیاسی واندیشدگی های  او پیرامون جامعه وتاریخ ونظام حاکم وقت از نظر او میرسیم . اشعار او به بسیار نیکویی از عهدۀ این مهم بیرون شده اند. همانگونه که در مقدمۀ اشعار با آشکارترین عبارات ؛مواضع او رادیده ایم ، در شعر او نیز به دلیلی که به ادبیات منظوم مخفی وبرهنه تعلق دارد، بانقطه نظریاتش به سهولت آشنا میشویم . برهنگی مضامین در شعر او سبب شد که ایجاز واختصار را درتبصره های خویش رعلیت نماییم . یعنی خود شعر او حق مطلب را ادا نموده اند. از جانب دیگر چون مژدۀ خوش انتشار اشعار او را شنیده ایم ، به آوردن نمونه های کوتاه از اشعار او بسنده شد.

 

تصویر شامل در شعر او

 

سالک بهار زندگیم در خـــزان گذشت

بی رتگ وبو چو گلشن آفت رسیده یی

 

 

 شامل، میهندوست ومردم دوست متعهد

 

به این ابیات ببینیم که درشعری با عنوان قبس ( پارچه ویا شعلۀ آش ) در زندان سروده است :

 

جدا گرزآشیان گشتم، به گلشن آشیان دارم

هنوزهم در دماغ دل جنونی ارمغان دارم

 

به رنگ وبوی این گلشن مرا پیوند دیرین است

نهانی شکـــوه ها، امـــا زمکر باغبــــان دارم

 

شکستی بال و بستی پر، فگندی در قفــس اما

هزارم من که با یاد ش هزاران داستـــان دارم  . . .

 

برفتم زین چمن سالک چو لاله داغ اندر دل

هزاران آرزو اما به هر داغی نهـــــان دارم

 

درسرآغازقصیدۀ مدفن مزدور،  آن عهد وپیمان وتعهد، با قاطعیت وصراحت دیگر باره میاید :

 

   ای دل بشنو یک آن،  بندم به تو پیمان 

   تا جان بودم برتن ، مدحت نکنم شاهان

 

   و درشعری که با عنوان مدفن آزادی از او در دست داریم ، این علایق واحساس وپایبندی عاشقانۀ او را با همان صراحت وصداقت میابیم. این هم سزاوار یاد آوری است که درسرایش شعرمدفن آزادی، انگیزۀ وعامل نزدیکتری نیز نقش داشته است. شادروان شامل که مانند بسیاری از بقیه زندانیان حق نداشت لباس خویش را تبدیل نماید و در 4 ماه با همان  لباس که هنگام زندانی شدن بر تن داشت ، گذشتاتده بود؛ روزی می بیند که یکی از هم زنجیرانش، لباس تازه وپاک بر تن کرده است. شامل جویای موضوع میشود. همزندانی برایش میگوید که: برای کسانی که محکوم به مرگ اند، اجازه نمیدهند که لباس تازه دریافت بدارند.

 شعر مدفن آزادی را که دارای 8 بیت است ، پس از شنیدن آن سخن سروده است :

 

سر پرشور وجنون تحفۀ داری کردم

سالک عشق وطن گشتم وکاری کردم

 

نخل آزادی شود تا به وطن پُربَر و بار

خون بیفشاندم و در پاش نثاری کردم  . . .

 

خون یغما چو  نمودی وطن ، ای یغماگر

خویش را از تو وآن سفره کناری کردم . . .

 

" نادرم " مژدۀ اعدام بداد وبه ستم

تا سردار چنین دارو مداری کردم

 

 و در شعر نخجیر ، که سیزده بیت دارد ، تعهد و وفاداری به آرمان های مردم ومیهن دوستانه اش را بار بار تجدید می نماید :

 

به خائنین وطن یکسره ستیزه و کین

مراست مسلک وکیش ومراست مذهب ودین . . .

 

به زیر خاک بری آرزوی آزادی

اگر به خون نکنی دامن کفن رنگین  . . .

 

با توجه به درکی که از ریشه های تاریخی و زنجیرۀ مظالم وبی کفایتی های شاهان وامیران افغانستان دارد، قصیدۀ مدفن مزدور را در55 بیت سرود ه است . درین قصیده شامل را در مقام انسانی دارای آگاهی تاریخی از پیشینه ها میابیم. شاهانی را که دست های آلوده به خیانت دارند، بی خرد، وطنفروش می نامد وآن ها را با کار نامه های ایشان نشان داده و به نکوهش میگیرد .

 

اگر شادروان غبار دربارۀ شاهان وامیران خود خواه مینویسد که : " دیگر قضیۀ وطن، ملت ومملکت در نزد آنها مطرح نبود، فقط چیزیکه ایشان میدانستند، کسب قدرت شخصی وتحصیل اراضی بیشتر وبهتر بود وبس  . . ." (3) 

ویا :

 

" . . . این انحطاط ( ناشی از جنگ های فئودالی وفدرت خارجی ) و.تنزل نه ایتکه افغانستتن قرن 19 را از سایر کشورهای آسیایی نیز عقب انداخت، وتازه در قرن 20 افغانستان نمونۀ کشورهای عقب مانده از جهان بشمار رفت  . . ." (4)

 

شامل پیرامون کارنامه های آمیخته با مکر وفریب وحیل رنگارنگ که تاریخ ما همواره از آن سخن دارد، میگوید :

 

 . . .

فی الجمله درین کشور، شهنامۀ این دزدان

  بردار وبخوان چیزی از مکر وفریب شان

 

بین کز پی نفع وجاه، هستی یی ترا یغــــما

بردند وتبه کردند تاریخ و وطن ویران . . .

 

صد فتنه به پا کردند، تا سود به دست آرند

با رهزن و دزدی چند . . .( خوانده نشد ) . . .

 

آن بیخرد دیگربا غارت وشان وفر

آورد به فرن بیست درمملکت افغان

 

یک عده یی بی حامی، فرمانبر وچاکر شد

 کزشرم  غلامی شان آتش فتدم درجان . . .

 

تا تاج هوسرانی زیب سرشان گردد

کردند وطن سودا آن هردو "وطن خواهان"*

 

شاهان همه چاپ انداز، میهن بز میدان شد

شهکاری بسیاری، کردند درین میدان  . . .

 

آخر نه وطن منظور، نه فکر" رعیت" بود

کردند تبه ملت، بردند به یغما خوان . . .

 

* منظورامیر یعقوب وامیر عبدالرحمان است

 

 نکوهش آشنایان ویاران نیمه راه و دو روی

 

شادروان شامل که طی زمان سرایش اشعار خویش در زندان، چندین سال از مبارزات آزادیخواهانۀ ضد استبدادی در حزب وطن، وفعالیت های صنفی دانشگاهی را در نخستین اتحادیه محصلان (5) را پشت سرنهاده بود، به نمونه های مختلف از آزمون ها وانتباهات وبرداشت ئهای خویش نیزعطف نموده است. همانگونه که درهمه جوامع، ودر تمام ایام مبارزاتی ، برخی  از انسانها ثابت قدم نبوده وفعل وانفعال دیده اند؛ نیمه راهی با یاران کاروان فعالیت های ترقی جویانه یی که شامل ازپیشکسوتان آن بود، نیزاز طرف اشخاصی سرزد بر خی  باسر فروبردن به آرزوهای زمامداران به یاران خود پشت نموده بودند.

البته برای شامل دسترسی به مقام وجا کار دشواری نبوده است. به شرط آنکه جانب زمامداران به ویژه سردار محمد داؤود خان الزام می نمود. سردار محمد داؤود خان برای جلب فعالین سیاسی و اعضای اتحادیۀ محصلان ازطرق مختلق دست به تشبثاتی زده بود. درخواست همکاری ازشادروان میرعلی احمدشامل ( سالک ) به دلیل وفاداری اش به پایگاه شهر وندان آزدایخواه ضد استبدادی، عقیم ماند. فرذزند ایشان اقای شفیق شامل مینگارد که :

 

"  از زبان پدرم بارها شنیده بودم که محمدداود او را درهمین سالها به صدارت احضار و از او می خواست تا با دولت همکار شود- چنانکه حسن شرق این راه را گزیده و برای پیشرفت وآیندۀ نوین در افغانستان با محمد داود همگام گشت – ولی جواب پدرم تا حال درگوشم طنین انداز است، که به جواب محمد داود می گوید: " سردارصاحب، میان اندیشه ها وآرمانهای ما بسیار تفاوت وجود دارد ."(6)

 

 

 ازپارچه شعرشامل که زیرنام  یادی از جویا  سروده، برمیاید که ضمن یاد احترام آمیزاز آن بزرگوار؛ فرصت طلبان دو روی وتسلیم شدگان به دولت راسرزنش میکند. در همین سرودۀ او است که باردیگرروحیۀ قاطع وطنخواهی او را که به عنون مسلک بدان روی آورده بود به وضاحت می بینیم :

 

        یادی از جویا *

 

در وطن خواهی سزد، کین با ستمگر داشتن

درد ملت ، سوز مسلک، شور بر سرداشتن

 

غیر درد ومعرفت دعوی مسلک ابلهیست

بادۀ بی نشه را نتوان به ساغر ریختن

 

ای سیه دل دور شود از محفل روشندلان

در صف خاصان سزد قلب منور داشتن

 

زین دو رویی ها چه حاصل این تظاهر تابکی ؟

برزبان چیزی وبردل چیز دیگر داشتن

 

یک سو از خاین دفاع ویک سو ازمسلک سخن

ننگ باشد فحبۀ زن راهم دو شوهر داشتن  . . .

 

در وطنخواهی ومسلک، ای وطنخواهان سزد

همـــــت وایثـــار" جویای" دلاور داشتــــن

 

رفت در زندان، جوان گشت، پیرو گفت باز

شور عشقی از وطن مستانه درسرداشتن  . . .

 

آن رفیق کاروان آخرشریک دزد شــد

باید اول زین عزیزان سر زتن برداشتن

 

گوشۀ دیوار زندان به که سالک صبح وشام

سر به پای خائنین و روبه هر درداشتن

 

 

به دورۀ امانی با حسرت می نگرد

 

شامل و بسا از ترقی جویانی که مخالف نظام نادرشاهی (که بیشتر زیرنام خاندان آل یحیی یاد شده اند) بودند، به دورۀ امانی با یادگارویادآور دوره یی از نهضت ، دارندۀ آزادی ها وخوبی ها دیده است. دورۀ آل یحیی را ارتجاع عصر می نامد. فرازهایی از سرودۀ بیستون عشق و وفا ( پغمان ) را که درین باره گفته و اصلا ً دارای سی بیت است میاوریم :

 

 . . .

 

 دفن شد آن همه آزادی ها ونهضت ولیک

تویی که رشتۀ صد پاره را رفو داری . . .

 

به آشیانۀ بلبل چو جغد ماوأ کرد

دگر چه آرزو از جغد و وصل او داری

 

اگر زبان ترابست سالکا صیاد

هزار نطق و غزل خقته در گلو داری

 

 اد امه دارد

 

 

منابع ورویکردها

1-        سید محمد فاسم رشتیا .ص 181خاطرات سیاسی .ص 181

2-ع. زهما.مقالات اجتماعی وفلسقی،کابل.1339خورشیدی. نشرات دانشکدۀادبیات. دانشگاه کابل. به نقل از دائرة المعارف علوم اجتماعی.

2-       غبار ، افغنستان درمسیرتاریخ ص 395

3-       اثر بالا ص 410

5-  برای معلومات بیشتر مراجعه شود به مضنون احسان لمر: با عنوان 60 سالگی او لین اتحادیۀ محصلان. تارنمای خاوران

6-  شفیق شامل. نکات تازه پیرامون زندگی شهید میرعلی احمد شامل در تارنمای کابل ناتهـ. جنوری سال 2010 .ع.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۶         سال شـــشم               اســـــد/ سنبله ۱۳۸٩  خورشیدی         اگست ٢٠۱٠