کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
 
خان عبدالغفارخان و نهضت عدم خشونت
 
 
 
 

 

 

مهاتماگاندی که از پیشگامان فلسفه عدم تشدد در جهان و یکی از نزدیک ترین دوستان خان عبدالغفارخان بود، در زنده گینامه خود نوشته است، چیزهای زیادی وجود دارد که من می توانم به خاطر آن آماده پذیرفتن مرگ شوم اما هیچ چیزی وجود ندارد که من به خاطر آن آماده کشتن کسی شوم.

خان عبدالغفارخان که القاب پاچاخان و فخرافغان را نیز کسب کرده است، همکار نزدیک گاندی بود و در جریان مبارزه ای که اساس آن عدم تشدد بود در کناروی قرار داشت. دراین بخش از سلسله گزارش های خاص در مورد عدم خشونت که من احمدتکل آن را خدمت شما تقدیم میکنم بحث هایی در مورد فلسفه و مبارزه عدم تشدد به رهبری خان عبدالغفار خان تقدیم شما میشود. پاچاخان رهبر پشتون ها بود و نقش مهمی در اتحاد اقوام پشتون آن سو و این سوی دیورند داشت.

وی در بیانیه هایش اقوام را به اتحاد فرامی خواند و همواره توصیه میکرد که از نفاق پرهیز کنند:
«اگر دقت کنید، امروز به مسلمان ها ببینید. اسلام عشق است، محبت است، برادری است، محبت به قوم است، آبادی است. اما ما در چه حال استیم. اول به برادران ما در افغانستان نگاه کنید. جنگ میان روسیه و امریکا است. اما پشتون ها در آن میمیرند. از اینسو هم پشتون و آنسو هم پشتون.»

هشتاد سال قبل از امروز هزاران سرباز اردوی غیرمسلح به رهبری پاچاخان در پشاور گردهم آمدند و برضد استعمار برتانیا راهپیمایی کردند. نظامیان برتانوی بر این راهپیمایی آتش گشودند، اما اردوی صلح خواه پاچاخان، سینه های خود را سپر گلوله باران کردند، و به این ترتیب وی تعهد خود به عدم خشونت و فلسفه گاندی عملاً ثابت نمود. این آغاز فعالیت اردوی عدم خشونت به رهبری خان عبدالغفار خان بود.

خان عبدالغفار خان چه خصوصیتی داشت که ده ها هزار تن وی را همراهی میکردند و مردم بدون هیچ توقعی با وی همکاری میکردند؟

اکرام الله پشتونیار که در مورد زنده گی خان عبدالغفارخان و نهضت خدایی خدمتگار به رهبری وی تحقیق نموده در این مورد از شهر برمنگم لندن به رادیو آزادی چنین گفت:
«پاچاخان در آن زمان یک صدو بیست هزار نفر را بدون توقع معاش در جنبش خدایی خدمتگار گرد آورده بود. شما تصور کرده نمیتوانید که کسی بدون معاش، از خود نان بخورد، از خود بنوشد اما همراه با تو تلاش و کوشش کند.»

میان سال های ۱۸۹۰ الی ۱۹۸۷ که سال های زنده گی پاچاخان است تحولات مهم تاریخی و اجتماعی در افغانستان، منطقه و جهان رخ داد. به گونه مثال در سال ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول آغاز شد، در سال ۱۹۱۹ افغانستان استقلال خود را از استعمار برتانیا به دست آورد، در سال ۱۹۴۰ جنگ دوم جهانی آغاز شد، در سال ۱۹۴۷ هند استقلال خود را کسب کرد و در همین سال پاکستان ایجاد شد.

در زمان آغاز جنگ اول جهانی که دوران جوانی پاچاخان بود، هند و بسیاری از مناطق پشتون ها تحت سلطه مستقیم انگلیس ها قرار داشت. در این زمان مبارزات آزادیخواهی هم در افغانستان و هم در نیم قاره هند جریان داشت. در این مبارزات که مبنای آن فلسفه عدم تشدد بود، پاچاخان نقش فعال داشت، اما این مبارزات و جنگ ها رهبری واحدی نداشت.

در مورد این مبارزات آزادیخواهی و کاستی های آن خان عبدالغفار خان در نوشته های خود چنین یادآوری میکند:
در این دوران گاه و ناگاه جنگ های پراگنده ای میان قبایل و انگلیس ها صورت میگرفت، اما همه قبایل تحت یک رهبری نبودند و حرف مشترکی نداشتند، و بنابران هیچ زیانی بر انگلیس ها وارد نمیشد. وقتی قوم مهمند حمله میکرد اقوام وزیر، مسود و افریدی آرام نشسته بودند و اگر جنگ میان افریدی و انگلیس در میگرفت، مهمند، وزیر و مسود هیچ اطلاعی از آن نداشتند. هریکی میگفت که جنگ من نیست، من با آن کاری ندارم. پاچاخان میگوید، لازم بود که همه قبایل در یک نهضت گردهم میامدند، خوب تربیه میشدند وهمه یکبار قیام میکردند.

پس از جنگ اول جهانی همزمان با آغاز نهضت های آزادیخواهی در مستعمره های برتانیه و سایر کشور های اروپایی نهضت آزادی خواهی در افغانستان نیز آغاز شد و در سال ۱۹۱۹ مردم افغانستان به رهبری امیرامان الله خان استقلال خود را از انگلیس ها به دست آوردند.
از مبارزات گاندی و پاچاخان سال های زیادی گذشته است، اما در زمان زنده گی آنان و پس از آن افغان ها در جنگ های زیادی سهم گرفتند و این کار هنوز هم ادامه دارد. پس آیا تشدد و مبارزه قهرآمیز را در خون مردم این مرز وبوم سرشته اند؟

مورخ افغان پوهاند حسن کاکړ:
«گمان نمی کنم که تشدد منشا بیولوژیک در خون انسان داشته باشد اما تشدد وقتی به وجود میاید که هر موجود بیالوژیکی به شمول انسان، در صورتی که بخواهد در زنده گی اجتماعی ازراه زور به مقصد خود نایل شود و اعتنایی به قانون، صلح، تشویق و ترغیب نکند. ولی به صورت عام تشدد مولود زنده گی اجتماعی است نه مولود خون یا زنده گی بیولوژیکی.»
همزمان با کسب استقلال افغانستان و به رسمیت شناختن آن از سوی کشورهای جهان، خان عبدالفغارخان به افغانستان رفت و ملاقات هایی با مقامات دولت جدید افغانستان به شمول شاه امان الله نمود.

پاچاخان در مورد این دیدار ها و نتایج آن می نویسد:
«در کابل روابط ما با نادرخان و خانواده وی بسیار خوب بود. وی خود وزیر دفاع و برادرش سردارعبدالعزیزخان وزیر معارف بود. چند روز بعد من به نادرخان مراجعه نمودم و به او گفتم که تصمیم دارم به قبایل آزاد در باجوړ بروم و کار معارف را در آنجا آغاز کنم و مدرسه هایی را برای آموزش مردم اعمار کنم. نظر شما در این مورد چیست؟ از نظریات من خوشش آمد و این طرح مرا پذیرفت. من با همراهان خود ازکابل به جلال آباد رفتم و در آن جا با هاشم خان نیز مشوره کردم. وی نیز با این طرح من با رضایت زیادی موافقه کرد، سفر ما به باجوړ را تنظیم کرد و به ما اسپ نیز داد.»

پس از این دید وبازدیدها پاچاخان به این نتیجه رسید که جهت حصول استقلال لازم است مردم از نعمت سواد بهره مند شوند. پاچاخان به این نظر بود که یک راه مثمر برای جلوگیری از خشونت ها ارتقای سویه تعلیمی است. و همان بود که وی به ساختن مکاتب در مناطق مختلف قبایلی پرداخت. وی در این زمینه زحمت زیادی را متقبل شد و ریاضت زیادی کشید، اما سرانجام به موفقیت هایی نیز دست یافت.

در مدت کوتاهی نتایج مثبت ایجاد این مکاتب به وضوح مشاهده شد و فارغان آن شخصیت های مهم سیاسی و فرهنگی جامعه شدند، که در این جمله از پسر پاچاخان خان عبدالولی خان که بعداً رهبر حزب نشنل عوامی شد ونیز شاعر، فیلسوف و سیاستمدار مشهور غنی خان میتوان نام برد.

علاوه بر آن پاچاخان به منظور جلوگیری از خشونت و نیز از بین بردن رسوم و عنعنات ناپسندیده، ترویج اصلاحات در جامعه و ایجاد محبت و اتحاد انجمنی را به نام اصلاح افاغنه اساس گذاشت. وی ده به ده، خانه به خانه و منطقه به منطقه سفر کرد، در مورد اهمیت مقاومت صلح آمیز به مردم معلومات داد و آنان را به معارف تشویق کرد. اکرام الله پشتونیار یکبار دیگر:
«صفت پاچاخان این بود که مثلاً رهبران و لیدران امروز به مزرعه تو نمی آیند بلکه ترا به مهمانخانه خود دعوت میکنند تا با تو صحبت کنند. پاچاخان کسی را به مهمانخانه خود یا منزل کدام خان و ملک دعوت نمیکرد. فرض کنیم تو در زمین خود کار میکردی، وی نزد تو به مزرعه میامد و با تو صحبت میکرد.»

همین سخن را جواهرلعل نهرو اولین صدراعظم بعد از استقلال هند نیز در مورد پاچاخان گفته بود. وی میگفت، پاچاخان از یک قریه به قریه دیگر میرفت تا گروه سرخپوشان خود محل اتکایی بیابد.

در جریان همین سفرها وی قبل و بعد از ایجاد پاکستان سفر هایی به افغانستان نیز داشت. حقیقت این است که وی افغانستان را خانه اول خود میدانست او حکومت ها در کابل نیز احترام زیادی به وی قایل بودند، اما وی در سال های اخیر زنده گی اش شاهد جنگهای شدیدی در افغانستان و منظقه بود.

تلاش های پاچاخان برای توسعه فلسفه عدم تشدد در جامعه افغانی آنچنان که توقع میرفت چرا نتیجه ای به بار نیاورد؟
سرمحقق عبدالله بختانی خدمتگار عضو اکادمی علوم افغانستان که تحقیقات زیادی را در مورد زنده گی و مبارزات خان عبدالغفارخان انجام داده است

 

 

منبع: رادیو آزادی

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱٢۳          سال شـــشم               سرطـــــــــان ۱۳۸٩  خورشیدی           جولای ٢٠۱٠