کابل ناتهـ، Kabulnath

 
 
 
 
 
قناری
 
 
 
هادی میران
 
 

قناری را فرا می خوانی در مهمانی گندم
ولی دست شما با سنگ بازی  میکند خانم
قناری را فرا می خوانی؛ اما کودکیهایت
شکسته بالهایش را برای نوبت چندم
خیالات قشنگ کودکیهای تو می پیجد
پرو بال قناری را به تار طعنهء مردم
قناری پرتکیده در کنار سنگ می میرد
قناری می شود روزی فراسوی خیالات گم

هوایت ماهتابی می شود؛ اما بدون ماه
خیالت آسمانی می شود تا پردهء هفتم
 

22/06/2007 وانشبورگ

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل    117            سال شـشم       حمل  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی      اپریل  2010