کابل ناتهـ، Kabulnath



































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

باغ هــندو
دروازهء کابل

 
 
 
روابط فرهنگی بین افغانستان و هند
باستناد نتایج کشفیات باستانشناسی در دو کشور
 
ترجمه و تزید از: محقق محمد اکبر امینی - تورنتو

 

متن بیانیۀ آقای م. ن. دشپاندی باستانشناس مشهور هند در سیمینار ( روابط کلتوری افغانستان و هند در طول تاریخ ) که در پوهنتون کابل دایر گردیده بود.

    مطالعۀ روابط کلتوری افغانستان و هند واقعآ یک موضوع بسیار جالب و دلچسپی میباشد. زیرا از زمانه های بسیار قدیم افغانستان محل تلاقی کلتور های مختلف بوده است. در آن زمان یک ترافیک خشکۀ دو طرفه ؛ بین هر دو مملکت یعنی هند از یک جانب و اسیای غربی و ممالک واقع سواحل مدیترانه از سوی دیگر؛ موجود بوده است. همۀ این رفت و آمد ها اجبارآ از بین خاک های امروزی افغانستان صورت میگرفت و شاهراۀ مشهور ابریشم که از جانب چینایی ها مورد استفاده قرار داشت نیز از بین میدان هاو دشت های شمالی افغانستان ، ایران و سوریه میگذشت و از حومۀ شهر بلخ امروزی عبور مینمود.

   راۀ هند از بین پشاور پایتخت گندهارا و از طریق درۀ خیبر و جلال آباد به کابل میرسید که از کابل به دو سمت منشعب میگردید: یکی جانب بلخ از طریق کاپیسا و بامیان امتداد می یافت و دیگری از مسیر کندهار ، فراه و هرات به ایران منتهی میشد. شاهراۀ ابریشم و راۀ هند در بلخ که برای قرون متمادی مرکز تجارتی و ثقافتی ممالک شرقی شده بود ؛ با هم متلاقی میگردید.

   با این نزدیکی ها و ارتباطات جای تعجب نیست که مطالعۀ بقایا و شواهد باستانشناسی افغانستان و هند؛ روایات گنگ و مبهم تاریخی را روشن ساخته و آنرا زنده میسازد. در حقیقت امر باستانشناسی گوشت و خون بوقایع و حوادث خشک تاریخی تهیه کرده و به این صورت یک جای مناسب و موزونی را در میان سایر فعالیت ها و کوشش های متعددی که برای احیای مجدد ثقافت و کلتور گذشته هر یک از کشور ها صورت میگیرد ؛ احراز نموده است.

   سرود های ریگویدا از Kubha ( کابل ) و Suvastu  ( سوات امروزی ) یکجا با پنج دریای پنجاب بنام های :  Vitasta ( جیلم ) ،Aikman  ( جیناب )،Parunic ( راوی ) ،           Vipasa( بیس ) وSatudri  ( ستلج ) یاد میکند.

    چنین معلوم میشود که جوامع چوپانی آریایی که بوسیلۀ دسته های جنگجوی و دلاور سوار بر عراده های که بوسیلۀ اسبان کش میگردید؛ رهبری می شدند ؛ در این ناحیه که ذریعۀ پنج دریای فوق الذکر آبیآری میگردید  مسکن گزین شده اند . به همین علت است که ایشان در ریگویدا به Saindhara   و در اوستا به Hapta  Hindu  شناخته شده اند. این سرزمین( افغانستان امروزی ) واقعآ گهوارۀ تمدن آریایی های قدیم را تشکیل میدهد.

 اولین بار در قرن ششم میلادی ؛ شاعر مشهور هند  Varaha  Mihira  در کتاب Brithat  Samhita    این مملکت را به اسم افغانستان یا سرزمین افغانها یاد میکند که کلمۀ ( افغان را به شکل (  Avagana ) نوشته است. مرحوم پوهاند عبدالحی حبیبی در کتاب ( جغرافیای تاریخی افغانستان ) به نقل از کتاب ( گزارشات باستانشناسی ؛ منتشرۀ تهران ) مینگارد که در کتیبۀ نقش رستم شیراز در سال 270 میلادی نام افغان بشکل ( آبگان Abgan) کنده شده است که بعقیدۀ مترجم مانند کلمۀ دهگان که دهقان است آبگان نیز به آب منسوب میباشد.

   تماس بین افغانستان و هند قدیمتر از آنست که در کتاب ریگویدا به آن اشاره شده است. حفریات تازه در( درۀ کر ) واقع شمال افغانستان ؛ محصولات تیکری دورۀ نیولتیک را که بنام (عصر پرستش بز – نیولتیک ) یاد میشود و به 1800 ق.م. ارتباط میگیرد ؛ پیدا و کشف نمود. تیکر دورۀ نیولتیک ( درۀ کر – شمال افغانستان ) بوسلۀ حفر کنندۀ ساحۀ مذکور بنام  ( بابه درویش سیاهBaba Darwash Black  ) نامیده شده است. «بابه درویش سیاه » قریه یی است در ولسوالی کشم ولایت تخارافغانستان ( نگاۀ مختصر بر عصر سنگ جدید افغانستان ؛عبدالظاهر یوسفزی ، مجلۀ باستانشناسی افغانستان ،شمارۀ اول سال 1361 ش.) تیکر درۀ کر از آهک نا خالص و درشت به حرارت معین تیکر پزی ساخته شده که نمونه های آن مرتبان های با گردن های به ارتفاع متوسط  و لبۀ اندکی برجسته که دارای رنگ سرخ متمایل به خاکی است میباشد. یک تعداد کمی از این تیکر ها دارای  دیزاین نشان انگشت و خطوط هندسی نوع بافت و یا شانه مانند  است. صنایع تیکری این ساحه نشان میدهد که از بعضی جهات با صنعت تیکر سازی عصر نیولتیک ساحۀ باستانی ( بورزاهوم  Burzamom کشمیر ) شباهت دارد. ظروف تیکری هر دوساحه ؛ هنوز برای مقایسه باقی مانده است. اما ظروف مشابه به آنها   از یک قسمت وسطی ساحۀ گالی گی  Galigai  درۀ سوات ؛ راپور داده شده است که تاریخ آن با تاریخ دورۀ دوم ساحۀ باستانی بورزاهوم – کشمیر ( 125+1825 ق.م. ) یکسان است. در ساحۀ گالی گای درۀ سوات  سه گودال مدفن بز های اهلی ؛ برخلاف مدفن حیوانات ساحۀ بورزاهوم کشمیر که در آن به اثر حفریات استخوانهای حیوانات وحشی مثل سگ وحشی ، گرگ وحشی و بز کوهی همالیا تشخیص شده کشف گردیده است. خصوصیت دورۀ نیولتیک کشمیر : مسکن گزین بودن در مغاره ها و استعمال انواع زیاد افزار و آلات صنعتی استخوانی میباشد. اما وقتیکه راپور مشرح از درۀ کر و غیره ساحات حفریات شده توسط  آقای ( لویز دوپری ) از پوهنتون ایالت پنسلوانیا به نشر برسد ؛ خواهیم توانست تثبیت کرد که کلتور دورۀ نیولتیک افغانستان با دورۀ نیولتیک کشمیر چگونه ارتباط داشته است.

    تماس ها و ارتباطات میتواند از یک دورۀ قدیمی تر دیگری دنبال گردد: حفریات ساحۀ ( مندیگک ) توسط آقای ( جان مریس کزل ) در نزیکی های قندهار ؛ در ارتفاع نه متر ؛ پنج دورۀ تمدن را روی هم تثبیت کرد. تمدن دورۀ چهارم آن بحیث یک ( اقامت گاه ) تلقی میشود. زیرا استحکامات و قلعه بندی تدافعی با برج و باره ها این شهر در حال رشد و انکشاف را احاطه نموده است. در همین دوره میباشد که حقایق و مشخصات تماس های افغانستان را با نیم قارۀ هند ؛ در صنایع تیکری ساحۀ باستانی ( هرپه ) مشاهده میکنیم.  موتیف سه برگ درخت انجیر که از یک شاخۀ مستقل برآمده ؛ در هرپه و کالی بنگان               Kalibangan پیدا شده که در ساحۀ  مندیگک بحیث یک تزیین صنعت تیکر سازی ؛ بطور عام مورد استعمال بوده است.

   با کشف ساحات جدید اسکان ما قبل هرپه و کالی بنگان ؛ دلچسپ خواهد بود اگر آثار صنایع تیکری سه دورۀ اولی ( قدیمی ) تمدن فوق الذکر مندیگک و همچنان اشیای یافت شده و آثار ساحۀ دموراسی غوندی ( یک ساحۀ باستانی در قسمت وسط جنوبی افغانمستان ) که توسط آقای ل. دوپری در سال 1963 م. حفریات شده ؛ مطالعه شود تا تماس های ما قبل هرپه را بین افغانستان و هند دریابیم. در مندیگک آقای کزل یک عمارت بزرگ را با ستون پایه ها و دروازۀ دخولی که به رنگ سرخ زینت یافته بود کشف نمود . در حالیکه در دموراسی دغوندی به ساختمان های معبد و عبادت گاه مواجه شد. این معبد از خشت پخته ساخته شده و حاوی اشیای متعدد مختلف النوع بود که همه دلالت به تدویر مراسم و تشریفات مذهبی در ساحه مینمود. اشیای مذکور عبارت از شاخ های بز، استخوان شانه (کتف) بز، یک جام شراب نوشی ، یک مهر مسی، نل های مسی، یک پیالۀ کوچک مرمرین و یک مجسمۀکوچک تیکری به سبک کلاسیک وادی زهوب  Zahob  Vally  که نمایندگی از رب النوع ( مادر ) میکند میباشد.

  آتشکده ها واقع لوتل Lothal  و کالی بنگان هند؛ ارزش آنرا دارد که با تفصیل مطالعه گردد تا دریافت شود که در آنها کدام گونه شباهتی  در اجرای مراسم تشریفات مذهبی با تشریفات مذهبی در افغانستان دیده شده میتواند یا نه. در کالی بنگان آتشکده ها بشکل حفره های کم عمق مستطیل یا بیضوی شکل بوده و در قسمت تحتانی خود ذغال چوب دارند که آتش را در حالت اصلی In Situ  نشان میدهد. اکثرآ در وسط آنها یک ساختمان سلندری یا استوانه یی شکل گلی یکجا با قالب های یک سان تیرا کوتا ها قرار دارد. در پایان شهر این آتشکده ها بطور منفرد بخصوص در هر خانه پیدا میشود در حالیکه در استحکامات تدافعی شهر بصورت قطار و چند دانه پهلوی هم در تهداب یا پلتفورم پیدا گردیده است که شاید برای اجرای مراسم تشریفات دسته جمعی مذهبی بوده باشد.

   مبدأ  دورۀ تاریخی در افغانستان مانند هند از قرن ششم یا پنجم قبل از میلاد آغاز میگردد. در افغانستان این دوره با عملیات تهاجمی هخامنشیان که توسط داریوش اول ( 488 – 522 ق.م.) صورت گرفت ؛ مطابقت میکند که این موضوع در کتیبۀ مقبرۀ وی تحریر شده است . در آن زمان تمام ساحۀ افغانستان به شش ولایت تقسیم گردیده بود: 1 -          Zavala سیستان ،2 – Areia  هرات ، 3 - بکتریا یا بلخ ،4 - گندهارا یا درۀ کابل ، 5 -  Thatagush   یا ساحۀ هزاره جات و6 - Haravati   یا کندهار.

   در هند دورۀ  تاریخی با بمیان آمدن شانزدهمین Maha  Jana  Padas   و با ظهور بودا و مهاویهارا ( پیشوای مذهب جین ) ؛ پیشوایان دو مذهب بزرگ در قرن ششم – پنجم قبل از میلاد آغاز میگردد.

   از حادثات مهم دیگر در تاریخ افغانستان حملۀ اسکندر کبیر در سال 326 ق.م.است. حینکه داریوش سوم  آخرین حکمران خاندان هخامنشی را در اربیلا مغلوب کرد.؛ وارد افغانستان امروزی که موقتآ تحت سلطۀ حکمرانان موریایی هند درآمده بود گردید تا داریوش سوم حکمران هخامنشی راکه به خاک های افغانستان امروزی پناه آورده بود تعقیب نماید.

   با مرگ اسکندر در سال  305 ق.م. جانشین یونانی وی ( سیلوکوس ) حکومت مقتدر  باختری را درشمال افغانستان بر قرار ساخت که محتملآ ساحۀ باستانی مشهور ( آی خانم )  واقع نزدیکی های ولایت قندوز افغانستان که به اثر حفریات باستانشناسان فرانسوی کشف و معرفی گردیده است ؛ مرکز حکمروایی وی بود. موصوف سلطۀ خویش را از طریق پروان و کابل به سمت دریای اندوس توسعه بخشید و سرزمین هند را اشغال نمود و تحت ادارۀ خوددرآورد و اینکه پادشاهان هندی مثل چندرا گوپتا و دیگران تصاویر خدایان یونانی : زیوس ، هراکلیس و ارتمیس را در سکه های شان بضرب میرساندند همه حکایت از این دارد که شاهانیونانو باختری افغانستان تمام قلمرو مفتوحۀاسکندر مقدونی در شرق ( هند ) را کنترول میکردند.سکه های مذکور در اثر حفریات از آی – خانم بدست آمده است که دارای اشکال خدایان هندی : واسودیوا، کرشنا و غیره میباشد که همه در خود هند بضرب رسیده است .( آی خانم  شهر یونانو باختری در شمال شرق افغانستان ؛ عبدالظاهر یوسفزی ، مجلۀ باستانشناسی افغانستان ، شمارۀ 1، سال 1363 ش. حملۀ اسکندر و نتایج بعدی آن در تاریخ مناسبات و روابط کلتوری افغانستان و هند از بسا جهات قابل ملاحظه است. چنانچه ارتباط تجارتی و کلتوری را بین هند و افغانستان و ممالک واقع سواحل مدیترانه و مصرتقویت بیشتر بخشید که دوره های مابعد آن مورد دلچسپی در مطالعۀ علایق هند و افغانستان میباشد. باید دانست که در تقریبا چهار هزار سال قبل از میلاد  لاجورد بدخشان از طریق تجارت به ساحات اطراف بحیرۀ مدیترانه و دجله و فرات برده میشد و متقابلآ اموال صنعتی آن مناطق به افغانستان وارد میگردید که آثار طلایی مکشوفۀ تپۀ فلول بغلان مربوط به مدنیت های 3000 -4000 سال قبل از میلاد از نمونه های اموال تجارتی آن مناطق در افغانستان میباشد که در موزیم ملی افغانستان وجود دارد. (خزینۀ فلول ؛ توچی ماوریزو ، مجلۀ باستانشناسی افغانستان ، شمارۀ دوم سال 1359 ش. ).

   تعلیمات گوتاما بودا بعد از نخستین مؤعظۀ بودا در سرنتSarnat ؛ در زمان سلطنت آشوکا – بزرگترین پادشاۀ موریایی هند که دورۀ حکومت آن تقریبآ بین سالهای (236 - 273 ق. م.) میباشد به انتشار و گسترش خویش اغاز نمود. بدین ترتیب در وسط قرن سوم ق. م. ما کتیبه های آشوکا رادر افغانستان می یابیم که از آنجمله یکی در شهر کهنۀ قندهار روی یک  سنگ نمودار شده که به زبان یونانی آرامیک بمنظور استفاده بردن اتباع اش یعنیYona    ( یونانی ها و افغانهای امروزی ) نگاشته شده است.

   این کتیبه که در سال 1954 م.کشف گردیده حاوی یک قسمتی از فرامینی میباشد که در چهارده سنگ بزرگ نگاشته شده است. یک کتیبۀ دیگر آن در سال 1963 م. پیدا شد که روی یک پارچه سنگ مستطیل شکل یک عمارت بزبان و الفبای یونانی نگاشته شده است.

   تنها در مورد کتیبه های آرامیک آشوکا از ساحۀ پل درونته نزدیک جلال آباد و لمپاکا( لغمان جدید ) راپور داده شده است.تا کنون جمعا پنج عدد کتیبه و چهار عدد جعبۀ تبرکات مربوط اشوکا از کندهار ، جلال آباد و غیره نقاط افغانستان کشسف گردیده در حالیکه در هند صرف سه عدد جعبۀ تبرکات مربوط  آشوکا بدست امده است و این خود رواج بیشتر دین بودایی را در افغانستان نسبت به هند در عصر آشوکا نشان میدهد.مطابق تحقیقاتیکه توسط باستانشناسان هندی ، برمایی و کوریایی بعمل آمده است: بودیزم درعصر حیات بودا به افغانستان امده است و این مسأله را هم منابع باستانشناسی و هم منابع کتبی تاریخی به اثبات میرساندکه منحیث یک فاکت واقعی نه اساطیری پذیرفته شده است. طبق این منابع در زمان حیات بودا دو نفر ار اهالی سرزمین ما بنام های بلیکا و تیوس نزد بودا میروند و نزد وی راهب میشوند که قصۀ آنها در منابع کنبی ذکر است ونیز مظاهر این دو نفر در مجسمه های هده و بگرام دیده شده و موزیم ملی افغانستان ( کابل ) موجود بود. این دو نفر در جملۀ پنج شاگرد بودا بودند که بعدآ مورد احترام تمام پیروان بودایی قرار گرفتند.برمایی ها میگویند که استوپه یی بنام بلیکا در آنکشور وجود دارد که مردم آنرا به بلیکا – یکی از جملۀ پنج شاگرد بودا - نسبت میدهند.گفته میشود حینیکه بودا به روشنایی میرسد این دو از وی خواهش میکنند تا مو، ناخن و یا دندان اش را برای انها بدهد تا در کشور خود در داخل استوپه دفن نمایند که بودا شکل ساختمان استوپه را با چادر یکه بدور اش و کاسه یی که در نزدیکی هایش بود و اعصایش به آنها نشان داد. آنها به بلخ رفته استوپه  و ویهارۀ خود را در آنجا ساختند که معبد ( نوبهار بلخ ) با ساحتن استوپه و ویهارۀ جدید بجای استوپه و ویهارۀ اولی و قدیمی آنها اباد گردیده است.. بعضی منابع میگوید که آنها اول به پشاور رفتند و استوپه های ایشان را در آنجا احداث نمودند.   این نبشته ها واضحآ بیان میکند که نفوذ موریایی های هند در این مناطق چه سان کمک به شروع و آمیزش کلتور و ثقافت جدید به پیمانۀ بین اللملی نموده است . ( ویلر ؛ شعله ها بالای پرسی پولیس ، صفحات 67 -68  ). حفریات جدید در کندهار بوسیلۀ آقای داکتر ادونی منی کال  Athoney Manicoll  بر ظروف تپیک تیکری که از تمام ساحات موریایی ها در وادی گنگا پیدا گریده و به اسم مخفف ( North Black polish – N.B. P. ) شناخته شده است ؛ روشنایی انداخت. گرچه موقعیت لیر بندی ( طبقه بندی ) آن قناعت بخش نیست : ( راپور داده شده که این اشیا از طبقه های کوشانی بدست آمده است.) لیکن بسیار نزدیک می نماید که به موریایان تعلق داشته باشد. در جملۀ ظروف فوق الذکر قندهار؛ ظروف تجملی موجود است که دوباره ترمیم و مرمت شده است  که شاید بخاطر بلند بودن بهای آن و از دست ندادن پول برای خرید مجدد ، ظروف شکسته را دوباره ترمیم و از آن کار گرفته اند.

   بعد از آشوکا ؛ انتشار دین بودایی در افغانستان و شمال غرب هند؛ در زمان پادشاۀ بزرگ یونانی میناندر – شخصی که در متن ) Pail  ) به نام  Millina Panha یاد شده ؛ به اوج کمال ترقی و تحرک خود رسید . اما در زمان کوشانیان بخصوص در عصر حکمرانی کنشکا که حدود امپراتوری خود را در آسیای مرکزی الی کشمیر و وادی گنگا توسعه بخشیده بود ؛ دین بودایی در این مناطق بطور استوار و ثابت توسعه یافت. موصوف  یک علاقمند، دلباخته و جانثار بودیزم بود و مجلس چهارم بودایی را در ویهارای ( محل بود و باش راهبین بودایی در یک معبد بودایی ) کندل ون Kundalavana   کشمیر برگزار کرد و به گسترش و انکشاف مکتب مهایانای بودیزم کمک نمود. همچنان از تاریخ معلوم است که موصوف باوجود حمایت نمودن زیاد از دین بودایی ؛ کدام تعصب در مقابل دیگر ادیان و عقاید مذهبی نداشت.

   در مسکوکات کنشکا  تصویر بودا در حال ایستاده بیک سمت نقش شده ؛ قسمیکه به روی دیگر آن ؛ خدایان اصلی هندویی نقش میباشد. کنشکا در افغانستان دو پایتخت داشت: پایتخت زمستانی وی( پشاور) و پایتخت تابستانی اش  ( کاپیسا ) در نزدیکی های کابل بود. او برعلاوۀ این دو ؛ یک پایتخت دیگری هم در( متهورا ) داشت تا امپراتوری وسیع خود را در مراتع سند و گنگا کنترول و نظارت نموده بتواند.

   از حفریات سرخ کوتل – یک ساحۀ مذهبی که توسط کنشکا بنا گردیده است ؛ یک مجسمۀ یزرگ بدون سر بدست آمده که به نمونۀ متهورا و به تصویر کشنکا که در مسکوکات وی نقش شده است شباهت زیادی دارد.( عکس شماره 1 ).

 پایتخت تابستانی کنشکا ( کاپیسا ) نزدیک بگرام – در تقاطع دو دریای پنجشیر و غوربند ؛ با کشف آثار عاجی و دیگر سامان و لوازم شیشه یی و برنجی و عمرانات مهندسی گوناگون – به اثر حفریات در هما ن محل معلوم گردیده است. در یک عمارت بزرگ که در قدیم محاط به دیوار ها بود ؛ باستانشناسان فرانسوی بیکی از بزرگترین خزاین که تا کنون در آسیا پیدا گردیده مقابل شدند. کنده کاری های عاجی که از این محل بدست آمده است ؛بس اعلی ، برجسته و بی نظیر میباشد و قرابت بدون شک و تردیدی را با مکتب هنری ( متهورا ) و ( امره وتی ) هند دارد. علما و محققین باستانشناسی چنین حدس میزنند که کنده کاری های عاجی بگرام دارای سوابق تاریخی نیمۀ اخیر قرن اول و اوایل قرن دوم میلادی میباشد. در جملۀ اشیای بدست آمده: یک لوحۀ سنگی که قسمتی از تخت سلطنتی را تشکیل میداد و در آن رقاصه ها و اهل دربار با حالات و قیافه های  مختلف نشان داده شده ؛ کشف گردیده است. یک تصویر آن واضحآ با قسمت بالایی تورانا ( سردر) که با رلیف آن در متهورا و سانچی برخورده ایم شباهت دارد. بعضی از تصاویر مذکور ؛ سردر یا پیش طاق مغارۀ  لوماس رایشی Lomas Rishi  تپۀ بارابار ایالت  بهار هند را بیاد میآورد. اشکال ایستادۀ زنان که کاملا برهنه اند ؛ روی جسم وتنۀ مکارا Makara  ( یک حیوان بحری - عکس نمره 2 )؛ محتملآ اشکال قدیمی  الهه های دریا رانشان میدهد. در همین تازه گی ها ( زمان نوشتن مقاله ) دو مجسمۀ زن از عاج ؛ به اثر حفریات در ساحۀ  Satavahana  Bhokar dank )- قدیم ) در نزدیکی های اجنتا کشف گردیده است.

   قبلآ از (      Ter   ) یک محل دیگر که از آنجا اشیای انتنیک رومی بدست آمده بود؛ اشیای استخوانی وعاجی کشف گردیده که مشابۀ عاج های بگرام که محتملآ منشأ تأثیر پذیری از ساحۀ استاونSatavahan  دارد میباشد. برعلاوه از آثار عاجی ؛ گنجینۀ بگرام اشیای برونزی  رومی و شیشه یی نیز دارد که پیاله های شیشه یی آن برنگ های غلیظ روشن رنگ آمیزی شده که رنگ آمیزی های مذکور یک نوع لعاب گیری یا میناکاری مشابه به تزین کاری روی شیشه را بوجود آورده است. هیوان - تسنگ زایر چینایی تذکر میدهد: در اینجا ( بگرام ) اشیای تجارتی از تمام نقاط پیدا میشود. بگرام واقعآ یک مرکز تجارتی شرق و غرب بود و اهمیت آن را برای مطالعۀ هند و صنعت هند نمیتوان بیش از این تأکید کرد.

   یک ساحلۀ مهم دیگر که قابل یادآوری میباشد عبارت از ( هده ) در نزدیک های جلال آباد است. در چهار طرف این شهر جدید ؛ تعداد زیادی از مراکز بودایی قرار گرفته و چنین می نماید که پنج قرن بعد از کنشکا که این ساحه یک مرکز مهم مذهبی بوده است. ساحۀ  ناگاراویهار با جلال آباد قدیم تطبیق شده میتواند. زایر چینایی فاهسین که از هیلو ( هده – واقع جلال اباد افغانستان ) باز دید نموده است از معبدی یاد میکند که در آن استخوان جمجمۀ بودا قرار داشت. بد از قرار گرفتن جمجمۀ بودا ؛ ساحۀ هده با داشتن هزار ها استوپه یکی از بزرگترین تأسیسات مذهبی این سرزمین شد.

   هده از سال 1923 م. بطور سیستماتیک بوسیلۀ باستانشناسان فرانسوی حفریات گردیده است که سپس تیم باستانشناسان افغانی ( کارمندان انستیتوت باستانشناسی و حفظ آبدات تاریخی افانستان ) ابتدا تحت سرپرستی مرحوم داکتر شاهی بای مستمندی و بعد محترم داکتر زمریالی طرزی ؛ کار های خوب و برجستۀ بیشتری را در قسمت حفریات ساحۀ مذکور انجام داد که بالاثر آن آثار نهایت مهمی از آنجا بدست آمد. آخرین حفریات در سال 1359 شمسی بوسیلۀ باستانشناسان افغانی در ساحۀ ( تپۀ شتر ) و ( تپۀ توپ کلان ) هده واقع در نزدیکی های قریۀ هده ؛ که در اصل معابد بزرگ بودایی بودند انجام گرفت( مترجم  نیز در آن حفریات سهم داشت ) که هر دو تپه که بصورت موزیم های غیر منقول درآورده شده بود به اثر جنگ میان قوای دولت کمونستی ( ببرک کارمل ) و مجاهدین در سال 1360 شمسی بکلی تخریب شد و تمام آثار بی نظیر آن به تاراج رفت و حتی دیپو های آثار هردو موزیم مذکور که در داخل یک تعمیر درباغ سراج العمارت جلال آباد گدام گردیده بود نیز بوسیلۀ قوای مسلح دولتی وقت تخلیه گردید و تمام آثار آن بتاراج رفت.

   قسمت اعظم و عمدۀ مجسمه های هده مثل مجسمه های نلندا و تکسیلا ( پاکستان کنونی ) از استوک ( مخلوطی از خاکستر چوب و گچ ) و پلاستر گچی ساخته شده است. در میان آثار مکشوفۀ گوناگون هده ؛ مجسمه های مقبول آن از همه بیشتر مورد دلچسپی قرار میگیرد که این مجسمه ها شامل مجسمه های بودا ، خدایان محلی ( فرعی ) و تحفه دهندگان بود . استوپه های نذری طوری ساخته شده که در قسمت   قاعدۀ آن ها رواق ها قرار داشت  که با مجسمه های بودا تزین گردیده بود.این قسمت از ساختمان استوپه ها با ساختمان های چتره و آرمیکایکی بالای دیگر قرار گرفته ؛ به  ارتفاع استوپه می افزاید. مجسمه سازی این ساحه گرچه تحت تأثیر سبک گریکورومن قرار گرفته لیکن در سبک و اسلوب اصلی محلی خویش انکشاف یافته است و باید اعتراف نمود که در هیچ جای دیگر ؛ استوک بدین گونه به پیمانۀ وسیع و اثرات گویا بکار گرفته نشده که در هدۀ جلال آباد بکار رفته است.

   باثر حفریات باستانشناسان افغانی یک  حجره یا رواق که تیم مذکور آنر ( رواق ماهی ها ) می نامیدند کشف گردید که دارای مجسمۀ منحصربفرد ( اژدهای آبی ) میباشد که صحنۀ مکالمۀ بودا را در مورد روح خبیث Cowerd Gopala   در زیر آب مجسم می ساخت.این رواق منحصر بفرد ماهی ها که تا کنون نظیر آن دیده نشده است چنان با مهارت هنری ساخته شده بود که مانند یک اکوریم ؛ بیننده بوضاحت وقوع حادثه را در زیر اب احساس می نمود.

  بامیان – جاییکه در آنجا تیم ترمیم کاران هندی  مصروف ترمیم و احیای مجددمجسمه های کلاسیک و بزرگ بودا که یک آبدۀ منحصر بفرد جهان است – بود ؛ در قلب کوه های بزرگ هندوکش و کوۀ بابا ؛ موقعیت دارد. بامیان موقعیت مهمی را در سر راۀ ارتباطی شرق و غرب گرفته بود. مجسمه های بزرگ که کوچکتر آن 38 متر و بزرگ آن 55 متر ارتفاع دارد در سنگ کانگلومیرایت کوه بین رواق های بزرگ تراشیده شده که کوۀ مذکور بالای  درۀ کوچکی مشرف بر دریای ؛ موقعیت دارد. نشیب یا پرتگاۀ عمودی کوه با تعداد بی شماری از مغاره ها مثل خانۀ زنبور می نماید که زمانی با سر کشیدن سرود مناجات مهاما Mhamma  راهبین به شور و جنبش در می آمد. مغاره ها دارای نقوش دیواری بوده که ما انعکاس عنعنۀ اجنتا را که از مغارۀ مشهور Tun – Hang  انتقال یافته است در آن نقوش دریافته میتوانیم.

 فعالیت های بودایی در این ساحه باید زیر نفوذ کوشانیان شروع شده باشد و مجسمه های بزرگ محتملآ در قرن ششم میلادی کنده شده است. این مجسمه ها در ویژه گی های هنری خویش دارای سبک گپتای بعدی بوده و سبک سرنت arnath   هند را منعکس میسازد که بزرگی جسامت آنها دلالت به  Karuna   غمخواری بزرگ مالک وAbhaya  ارزانی حمایت   به مریدانش میکند.

   تأثیرساسانیان بالای هنر نقاشی های دیواری (فرسک) های سقف رواق مجسمۀ کوچک 38 متری بودا بکلی مشهود است. در سقف رواق مذکور یک تصویر قهرمانانۀ استثنایی خدای آفتاب _ سوار بر عرادۀ طلاییکه بوسیلۀ اسب های سفید بال دار برفی به سوی مناطق سماوی الیهت کشانده میشود؛ نقش گردیده است. پلاستر های ( فرسک ) گلی که نقوش پر درخششی روی انها کشیده شده است از لحاظ تکنیک مشابۀ اجنتا میباشد.

   سیاح مشهور چینایی هیوان – تسنگ که این مغاره ها را دیده و از دیدن آنها متعجب و حیران شده است در مورد چنین می نویسد: « در بامیان ده مرکز مذهبی با چند هزار راهب وجود دارد. این راهبان پیرو راه یا طریقت کوچک ( هینایانا ) میباشند. مکتب هینایانا اظهار میدارد که بودا برتر از یک انسان عادی و معمولی میباشد که این عقیدۀ مکتب (لوکوتاراوادین ) است.

   در نشیب یک تپه بجانب شمال شرق پایتخت بامیان مجسمۀ سنگی ایستادۀ بودا به ارتفاع 140 یا 150 فت برنگ زرد طلایی مزین با زیورات و اشیای قیمتی قرار دارد. بطرف شرق این ساحه یک معبد یا مرکز مذهبی قرار دارد که بوسیلۀ یکی از پادشاهان سابق مملکت اعمار گردیده است. بطرف شرق این معبد مجسمۀ ایستادۀ ( ساکیامونی) بودا به  ارتفاع صد فت که از سنگTu – Shih  جور شده است قرار دارد. مجسمۀ مذکور از قسمت های جداگانه ساخته شده که بعدا بصورت یک مجسمه با هم پیوست و یکجا گریده است.

   محاسبۀ مشهود چشم واضحآ بیان میدارد که مجسمۀ ایستادۀ بزرگ ( 55 متری ) بودا دارای جواهرات درخشانی برنگ زرد بوده است. از مجسمۀ کوچک 38 متری ظاهرآ چنین معلوم میشود که گویا از فلز برنج ساخته شده باشد. شاید بخاطر نفاست بیشتر در ساختن آن از کدام مجسمۀ برنجی بودا تقلید بعمل آمده باشد و با رنگ نارنجی که بقایا و علایم آن تا آخر بروی پلاستر های مجسمۀ مذکور دیده میشد ؛ رنگ آمیزی گردیده بود.

   علاوه از دو مجسمۀ بزرگ ایستاده ؛ بامیان چهارمجسمۀ بزرگ نشسۀ بودا  را نیز دارد که در رواق های بدنۀ کوه که رسم های دیواری و سقف های مزین در آن رواق ها دیده میشود ؛ کنده شده است. در درۀ مجاور ( درۀ ککرک ) که در چهار کیلومتری شرق مرکز اداری شهربامیان موقعیت دارد ؛ تعداد زیادی از مغاره ها با یک مجسمۀ ایستادۀ بودا که در یکی از این رواق ها کنده شده است موجود میباشد. مجسمه های بامیان از لحاظ سبک و اسلوب ؛ قرابت زیادی با مجسمه های دورۀ گپتای هند دارد.

 بالای یک تپه در درۀ غوربند بین کابل – بامیان بقایای معبد مشهور بودایی فندقستان قرار دارد. از ساحۀ مذکور که در سال 1937 م. حفریات گردید ؛ یک تعداد زیادی مجسمه های گلی ، پارچه های چوب که به بروی آنها نقش های عالی کنده شده بدست آمده است. تأثیرات هندی واضحآ در آنجا به نظر میرسد. چه در مدل سازی مجسمه های گلی و چه در نقاشی های فندقستان ؛ می بینیم که هنر گندهاری فندقستان تحت تأثیر متبارز هند ؛ تغیرات بخصوصی نموده است. حفریات این ساحه توسط  اقای جی. هاکن باستانشناس فرانسوی صورت گرفته است. به اثر حفریات یک معبدی کشف گریده است که با یک حویلی که بوسیلۀ رواق هایکه تمامآاز مجتمع پیکره های گلی و نقاشی های رنگین دیواری تزین و دیکور گردیده احاطه شده است. ( محترمه هارکو معتمدی مقالۀ مبسوطی به زبان انگلیسی در مورد این معبد نگاشته اند که ترجمۀ فارسی آن در مجلۀ باستانشناسی افغانستان ، شمارۀ مسلسل 15 و 16 سال 1368 شمسی بنشر رسیده است که میتوان به آن مراجعه نمود.). تصویر نمره 2

   در غزنی در حومۀ خارجی مرکزشهر موجود آن ولایت ؛ در یک ساحۀ مرتفع بالای یک تپه؛ تأسیسات و ساختمان های زیادی مذهبی قر ار دارد.به اثر حفریاتیکه از سال 1959 الی سال 1979 میلادی از جانب هیأت باستانشناسان ایتالوی بالای یکی از بلندی های تپه یی بنام ( تپۀ سردار ) صورت گرفت ؛ یک مجتمع ساختمانی مذهبی بودایی با یک استوپه بزرگ مرکزی در بلند ترین لیول تپه با استوپۀ متمم آن در پهلوی پایین استوپه مرکزی فوق الذکر کشف گردید. کار حفریات  این ساحه تحت نظر باستانشناس مشهو ر ایتالیوی  پروفیسور ( تدی ) که به زبان پشتو بفصاحت صحبت میکردند پیش برده می شد.موصوف در سال 1979 م. به اثر پالیسی ضد غربی دولت کمونستی وقت در جملۀ باستانشناسان فرانسوی ، انگلیسی و ایتالوی از افغانستان اخراج گردید و سلسله و ادامۀ حفریات تیم های مذکوربترتیب در ساحات آی – خانم ، شهر کهنۀ قندهار و تپۀ سردار غزنی بکلی قطع و این ساحات نهایت پر ارزش تاریخی ؛ بی صاحب بحال خویش رها گردید.. تیم باستانشناسی اتحاد شوروی که در ساحات دلبرجین تپه ولسوالی دولت آباد بلخ وطلاتپه شبرغان حفریات داشت نیز بعلت تشدید جنگ بمیل خود حاضر به امدن به افغانستان نشد. در ساحۀ طلا تپه یک گارد محافظتی پولیس توظیف شده بود تا از قبور باقی مانده در ساحه نگه داری بعمل آورد. انستیتوت باستانشناسسی در غیاب تیم اتحاد شوروی نتوانست ساحه را حفریات کند که بمرور زمان تمام قبور و آثار باقیمانده در دل تپه بتاراج رفت و حتی خاک تپۀ مذکور انتقال داده شد و ساحۀ بصورت یک زمین هموار زراعتی مبدل گردید.

   به اثر حفریات در تپۀ سردار غزنی یک مجسمۀ بزرگ مهاپاری نیروانا Mahapari Nirvana  بودا و تعدادی از استوپه های مربوط کشف گردیده است.

 موضوع نهایت مهم و دلچسپ در این معبد بودایی ؛ کشف کلۀ مجسمۀ بزرگ  (درگه ) خدای هندویی میباشد که اهریمن Mahisaura  را در یک معبد مربوط بقتل می رساند. در نتیجۀ کشف کلۀ درگه در یک معبد بودایی ؛ انسان چنین حدس زده میتواند که در قرن 7 -9 میلادی زمانیکه دین بودایی از افغانستان عقب نشینی می نمود ؛ هندویزم به مراکز آن نفوذ کرده است . با این نتیجه که خدایان هندویی اوم Oama  در این مراکز بودایی پرستش میگردید. واضح است که در طول قرون 7 – 9 میلادی پادشاهان هندوشاهی در این مناطق تسلط یافته و در همین دوره یک نوع اختلاط کلتوری و مذهبی را که در این مناطق صورت گرفته است ملاحظه کرده میتوانیم. کلۀ درگه که چشم سومی اش را در پیشانی اش نشان میدهد ؛ مودل آن بسیار عالی و با شکوه بوده؛ آرتیست مهارت زیادی در ساختن نوعیت عالی مجسمه بخرچ داده است.

 لازم نیست تا سایر مراکز و تأسیسات بودایی را که در زمان سلطنت کوشانی ها در افغانستان اعمار شده است تفصیل و شرح دهیم . لیکن از جملۀ آنها ساحات ذیل قابل تذکر و یاددهانی ضروری دانسته میشود: پل درونته نزدیک جلال آباد؛ کندهار ؛ تپۀ مرنجان ،شیوکی و گلدره درکابل ؛ توپ دره ، کوی ماری ،شترک و پایتاوه در منطقۀ کاپیسا ؛ تخت رستم در سمنگان ؛ درمان تپه و چقلاق تپه نزدیک قندوز؛ تپۀ رستم در بلخ.

   حفریات سمچ های بودایی در سمنگان بیشتر از همه قابل تذکر و یاددهانی میباشد. بزرگترین استوپه در سمچ های سنگی محل مذکور ؛ فعالیت سمچ کنی بودایی در غرب هند را بیاد میآورد. این استوپۀ بزرگ سمنگان محتملآ به قرن دوم بعد از میلاد مربوط میباشد. سایر سمچ های سطوح پایین تر ؛ قدری بعد تر کنده شده است لیکن به نسبت ساختمان های نا مکمل ؛ هیچ یک از آنها مورد علاقه و دلچسپی نمی باشد.

   تعداد زیادی از مراکز بودایی دیگر نیز وجود دارد که تا کنون کشف نگردیده و هنوز نا شناخته باقیمانده است که باید تحقیقات و جستجو های محتاطانه یی برای کشف آنها که گزارشات سفرنامه های سیاحین چینایی در مورد کمک کرده میتواند؛ انجام داده شود.

باثر تهاجم و کشتار یفتلیان ( یون های سفید ) که در چهار صد بعد از میلاد در این سرزمین حکومت کردند ؛ خسارات زیادی به مراکز بودایی وارد آمده است که از همه ببیشتر بار فشار و ازهم گسیختگی شکست را تجارت و بازرگانی و مراکز مذهبی بودایی متحمل شده است.

   موزیم کابل دارای مجموعۀ بسیار عالی آثار عتیق بود که از آنجمله میتوان از مجسمۀ سوریا یاد کرد که از کوتل خیرخانۀ کابل پیدا شده و بگمان غالب مربوط به قرن هشتم میلادی بوده است. خدای آفتاب در جلو عراده یی نشسته که توسط   Aruna  یا اسب های بالدار کشانیده میشود. خدای آفتاب تاج پوشیده ؛ گردن بند به گلو و بوت های بلند در پا دارد و به دو طرف آنDanda  وPingala  ایستاده اند. موزیم کابل همچنان تعداد زیادی از مجسمه های خدایان هندو مانند ؛ شیوا ، گنش و درگه را در خود داشت. با این ارتباطات دلچسپ خواهد بود که گزارشات زایرین چینایی را مبنی بر موجودیت تعداد زیادی معابد هندویی در منطقه یادآور شویم.

ورود اسلام در افغانستان 640 میلادی شروع میگردد و زمانیکه الپتگین خود را بصفت پادشاۀ غزنی نامید؛ سلطان محمود غزنوی در سال 998 م. بیرق اسلام را به هند انتقال داد.  پایان

 

مجسمۀ نشستۀ دیواتای بودیستوا مربوط قرن هفتم میلادی مکشوفۀ فندقستان که کاملا به سبک گپتای هندی ساخته شده است.

 

رلیف عاج فیل که در سال 1937 م. به اثر حفریات دور سوم بگرام بدست امده است.

زن بالای یک حیوان بحری ( مکارا ) ایستاده است . برسر زن سختمان ستون نمای به سبک کاملآ هندی قرار دارد.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٩۱          سال پنجم           حــــوت    ١٣٨۷  خورشیدی          مارچ 2009