کابل ناتهـ، Kabulnath













Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

باغ هــندو
دروازهء کابل
 

 
 
 
دو تصحـیـح و یک تبصـره
 

نوشـته: فـرهـاد لبیب

 

چون آرزو این است که همه رویدادهای نسل مان تا حد امکان برای آیندگان بدون ابهام برسد، لذا میخواهم منحیث وظیفه دو موضوع را تصحیح کنم و در مورد دیگری هم تبصره کوتاهی داشته باشم.

 

1 :- در بخش هفدهم "و آن گلوله باران بامداد بهار"، صفحه آخر نوشته دیپلوم انجنیر کریم عطایی آمده است: "بعـد از ظهـر روز سـه شـنبه نزدهــم ثور [9 مـــی 1978]، عـبدالعـلی کـه آمـر کلوپ عسکـری بود...."

 

خدمت باید عرض گردد که در اینجا تشابه قسمی نامها سبب بروز یک نادرستی شده است. نام اصلی این شخص لعل محمد علومی است. موصوف که صاحبمنصب قوای هوایی بود، از کودتای هفت ثور پست آمریت کلوپ عسکری را به عهده داشت و بعد از کودتا به حیث قوماندان پولیس ولایت کابل مقرر گردید. سرانجام بعد از چند ماه در این وظیفه در جریان درگیری در شمالغرب کابل اسیر و کشته شد.

 

2 :- موضوع دیگر اینکه در لابلای مصاحبه ام با دکتور صبورالله سیاه سنگ در بخش دهم "و آن گلوله باران بامداد بهار" اشتباهاً کلمه همصنفی که میباید "همکورسی" یا همدرس به خاطر اشتراک در یک سیمینار و ورکشاپ گفته میشد، چنین به کار رفته است: "امــام الــدین را از گـذشــته هــا میشــناختم. گــرچــه او دو دوره پیشــتر از مــن بود، امــا زمــانی در یک کــورس درس میخــواندیم و هـمصــنفی بودیم."

 

گرچه همانجا به وضاحت گفته شده که او "دو دوره" یعنی در واقع "دو صنف" پیشتر از من بود، اما باز هم خاطر نشان میسازم که امام الدین همصنفی اینجانب نمیباشد.

 

مـوضـوع مـرجان و قتل علی احـمـد خـرم

 

موضوع فوق با اختصار در کتاب "چـند سـطــــر شـکسـته در باره تجــاوز روس در افـغـانســــتان" (چـاپ ليتو، دهـلـي نو/ هـند) در سال 1981 و نشر مجدد آن در مجله "پگاه" چاپ کانادا شماره پنجم سال 1995 آمده و پاره های مختلف آن در چندین بخش "و آن گلوله باران بامداد بهار" نیز انعکاس یافته است. چون این موضوع بعد از سالها دوباره از طرف هموطنان ما به بحث گرفته شده، میخواهم چند جمله از یاددداشتها و خاطره های خود را خدمت خوانندگان به عرض برسانم:

 

در اواخر سال سیزده پنجاه و هفت با تعدادی از صاحبمنصبان قوای هوایی گرفتار و به بلاک دوم منزل زندان پلچرخی سپرده شدیم. بعد از مدتی که با محیط آنجا کمی آشنایی حاصل گردید، شنیدیم که مرجان نیز در همان دهلیز زندانی است. از آنجایی که ماجرای قتل علی احمد خرم وزیر پلان و اعترافات قاتل را از راه رسانه ها شنیده بودم، دیدن او برایم جالب بود.

 

بعد از مدتی مرجان را دیدم و خواستم با او از نزدیک معرفی شوم. نامبرده از نظر جسامت برخلاف امام الدین که قد متوسط مایل به کوتاهی با روی گرد و چشمان پف کرده داشت، دارای قد بلندتر از متوسط، اندام لاغر و چهره کشیده و استخوانی بود. موصوف در جریان تفریح زندانیان در صحن حویلی بلاک می ایستاد، گردن خود را یک اندازه کج میگرفت و مدت نسبتاً طولانی مستقیماً چشم به آفتاب میدوخت. مرجان کمتر صحبت میکرد و در هنگام صحبت همیشه از یک موضوع به موضوع کاملاً بیرابطه دیگر میرفت.

 

روزی از وی موضوع چگونگی قتل وزیر پلان را پرسیدم. جواب داد: "همه چیزی را که از رادیو شنیدید و در اخبار خواندید درست بود، غیر از موضوع اخوانی بودن و ارتباط داشتنم با گلبدین حکمتیار!"

 

در اوایل فکر میشد که نامبرده این موضوع را به خاطر جو حاکم یا فرمانروایی حکومت بر سر اقتدار حزب دموکراتیک جعل میکند، اما با گذشتت زمان و روند قتلهای متداوم حکومت خلقی که نخستین هدفش اخوانیها، مساواتیها و چپهای غیر وابسته به روس بود، از همه مهمتر کشتار دستجمعی زندانیان زمان داوود به تاریخهای هشت و یازده جوزای سال سیزده پنجاه و هشت، در صحن حویلی بلاک دوم زندان پلچرخی (البته در بین آنها کسانی هم موجود بودند که مدت حبس قانونی خود را سپری کرده بوددند، مانند آقای فصیح از ولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان) جنبه های دیگر قضیه نیز به نمایش گذاشته شد.

 

در جریان همه این حوادث که پیشروی چشمان ما میگذشتند، زنده ماندن مرجان با در نظرداشت دوسیه خطرناکش ما را به شک اندر ساخت که حتماً زیر کاسه نیمکاسه یی است.

 

نکته مهمی که نباید فراموش شود این است: در زندان پلچرخی بر حسب تصادف غنی عمرزی صافی مدیر محبس دهمزنگ و یکی از مستنطقین دوسیه مرجان نیز با ما همسلول بود. هر باری که مرجان او را میدید، در حالی که انگشتان دست خود را چنگ میکرد، میگفت: "آنها انگشتان مرا شکستانده اند."


روزی موضوع "اخوانی بودن یا نبودن" مرجان را از غنی پرسیدم، اما او در این مورد به من جوابی نداد. به هر حال، وقتی شک ما به یقین مبدل گشت که مرجان همراه با پرچمیهای زندانی یک هفته قبل از عفو عمومی زندانیان سیاسی در روز شانزدهم جدی سال سیزده پنجاه و هشت آزاد شد. قراری که در بخش بیست و یکم "گلوله باران بامــداد بهار" خواندیم، موصوف ظاهراً از افراط در نوشیدن شراب غیرصحی جان داده بوذ و جسدش در یکی از کوچه های کابل شناسایی گردید.

 

من بررسی جزییات موضوع را واگذار میشوم به دست اندرکاران وزارت داخله که معلومات و صلاحیت بیشتر در همچو موارد دارند.

 

قابل یاددهانی میدانم که موضوع مرجان و نقشه قتل علی احمد خرم وزیر پلان اگر اهمیت بیشتر از "گلوله باران بامداد بهار" نداشته باشد، موضوع کمتر از آن نیست. در این رویداد دیده میشود که توطئه در مقابل حکومت داوود و قتل برجسته ترین وزیرش توسط افراد سیاسی در سطوح بالای حزب دموکراتیک خلق سازمان داده شده است و بعد از ناکامی این دسیسه در پیش چشم داوود خان در حالی که در راس قوای امنیتی قدیر نورستانی یکی از معتمدترین نزدیکانش قرار دارد، حتا یک نفر از اعضای حزب دموکراتیک به اتهام دست داشتن در این نقشه بازداشت نمی گردد، بلکه برعکس توطئه به گلبدین حکمتیار و حزب او نسبت داده میشود.

 

به هر حال، دسیسه های پشت پرده از زمانه های دور تا حال حقایق را چنان در پرده های ابهام قرار داده که تا مدتها هم اکثریت اعضای حزب دموکراتیک و هم سایر دست اندرکاران سیاسی سرزمین ما (غیر از تعداد انگشت شمار) نخواهد توانست آنچه را که بر آنها و در کلیت بر مردم افغانستان گذشته است، به صورت دقیق و درست ببینند.

 

جو به وجود آمده ناشی از دسایس بیگانگان وضع را طوری ساخته که ما به عوض گفتن و شنیدن حقایق با قلم و مرمی به جان هم بیفتیم و دشمنان ما با بالاکردن جامهای ودکا و ویسکی به این مناسبتها همچنان پایکوبی کنند.

 

***

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٩۱          سال پنجم           حــــوت    ١٣٨۷  خورشیدی          مارچ 2009