کابل ناتهـ، Kabulnath
























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان
همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 

            تعبیری از افغان و افغانستان در «آنسوی وحشت»
                                                  
                            و تذکرات ضروری برآن

 
 
 
 
محقق محمد اکبر امینی - تورنتو
 

   « آنسوی وحشت» اثر خواندنی و جالب از محترم حمید نیلوفردر سال 2009 م. در تورنتوی کانادا بشکل یک کتاب چاپ و منتشر گردیده که در شماره هایی 111 و 112 سایت وزین کابل نات تمامأ به معرض مطالعۀ هموطنان عزیزمان قرار داده شده است.

در بخش دهم این اثر؛ در یک قسمت؛ نویسنده از خاطرات مسافرت اش از ترکیه به یونان صحبت میکند و از حالات روانی افغان ها و ایرانی هایکه با محترم نیلوفر درترکیه در یک زندان هستند چنین مینگارند: «... افغان ها در فغان وافغان و ایرانی ها دل ویران وحیران بودند. کلمۀ «افغان» در زبان افغانی به معنی ناله وداد و فریاد است. ازاین رو من فکر میکنم تا زمانیکه نام این کشور افغانستان باشد خود آن هم افغانستان خواهد بود،چون معنی لغوی آن میتواند که بر ملت تآثیر روانی داشته باشد. به نظر من برای درمان روانی این ملت نام این کشور را «امروزیان» یا سرزمین امروز باید گذاشت. تا اینکه برای همیشه امروز باشد نه اینکه دیروز باشد و مردم آن هم همیشه امروز باشند و نه اینکه دیروز باشند.».

من در حالیکه تآلیف همچو یک اثر نهایت جالب (خاطره نگاری) را که ممد خوبی برای تاریخ شده میتواند برای هموطن درد دیدۀ نازنینم محترم نیلوفر تبریک عرض میدارم میخواهم مطالبی را در این نبشته خدمت ایشان وجوانان نظیر ایشان که در این مدت سی سال گذشته روی خوشی و آرامی را ندیده و به اثر دوری از وطن و آوارگی از ارزش های وطنی و تاریخ پرغرور کشور آبایی شان بی خبر مانده اند خاطر نشان نمایم که شرح و بیان آن نه تنها وظیفۀ من بلکه رسالت همه افغان های که افغانستان را برای افغانستان میخواهند و برغرورملی و هویت تاریخی خود افتخار میکنند میباشد.

نیلوفر نازنین ! نمیدانم هم اکنون در کجای دنیا هستید و اگر در کانادا سکونت یافته اید و فرصتی برای مطالعه دارید لطفآ اوراق تاریخ پرغرور سرزمین تان را که مهد و گهوارۀ مدنیت های پر درخشش منطقه بوده؛ ورق بزنید و برای مدت چند؛ بجای نوشتن بمظور شناخت وطن تان و افتخارات اش؛ کتبی را که توسط پدران خود شما ، باستانشناسان جهان و مستشرقین نگاشته شده مطالعه کنید. درآن صورت در خواهی یافت که ساکنین این سرزمین همه مردمان با عزت و با کلتور بوده و درطول تاریخ ؛ همه در صلح و صفا و برادری و برابری با هم زندگی کرده و در مقابل متجاوزین مشترکآ جنگیده اند. بعد از اینکه در دوصد و شصت سال قبل نام ( افغانستان) به اتفاق و موافقۀ تمام اقوام ما بر این سرزمین گذاشته شد تا سی سال قبل یعنی تا قبل از وقوع کودتای ننگین ثور؛ اقوام مختلف افغانستان باز هم همه در صلح و صفا و برادری و برابری منحیث انسان های سالم روانی (بدون فغان و افغان و ناله ) زندگی باهمی مشترکی را سپری نموده اند وبه جزچند تن از شاهان و شهزادگان سدوزیی و محمد زایی که برای گرفتن قدرت باهم جنگیده اند متباقی ملت افغان همه در زیر نام پرغرور افغانستان و بیرق نامی آن بحیث یک ملت سرفراز و قهرمان در صلح و باهمی بسربرده  و در حفاظت و نگهداری از سرحدات میهن و حفظ ناموس مادر وطن همه جان های شیرین شانرا قربان کرده اند. اینکه در این سی سال اخیر آلام و مصائب بزرگی دچارکشور و ملت مظلوم ما گردیده است گناۀ نام (افغانستان) نیست. بلکه عوامل دیگری داشته و دارد که میتوانی با اندک توجه و مطالعه آنرا دریابی.

اگر منظورات از(فغان، افغان و ناله) سرکشی، آزادگی و تسلیم ناپذیری ذاتی افغان ها است؛ این چیزی نیست که به اثر گذاشتن نام (افغانستان) بر ما؛ عاید گردیده باشد. این خاصیت خاک و عناصر نهفته در سنگ و ریگ و گل این کشور و کوه های شامخ و پرغرور سربه فلک کشیدۀ ماست که فرزندان اش را با چنین صفات بزرگ انسانی بار آورده است. غرور، سرکشی، تسلیم ناپذیری، آزادگی و جوانمردی جوهر اصلی سرشت ما افغانها بوده است. شاید قصۀ اسکندر و مادر اش را شنیده باشید که اسکندر مقداری از خاک این کشور را به یونان فرستاد تا مادر اش خصلت مردم این سرزمین را بشناسد که تسلیم ناپذیرند و می بینیم که مردم این سرزمین در دو هزارو سه صد سال قبل از امروز نیز سرکش، مغرور، آزاده و تسلیم ناپذیربوده اند.

 نیلوفرعزیز! اسمای ( افغان و افغنستان) که بعد از شکست ننگین انگلیس و اتحاد شوروی درسرزمین افغانها؛ سمبول آزادگی و آزاد منشی جهان گردیده است عامل بیماری های روانی و بدختی های سی سال اخیر ما نبوده و نیست. ما سی سال قبل چنین حالتی نداشتیم.

امروز تاریخ افغانستان بر هیچ یک از مردم متمدن جهان پوشیده نمانده است. در کانادا هر جایکه خود را منحیث یک افغان معرفی میکنم همه بدور من جمع میشوند و با دیدۀ پراز احترام و عزت بر من مینگرند و ازچگونگی شکست انگلیس و اتحادشوروی با من سخن میگویند.

خودت و امثال خودت که در ایران بسر برده اید حق دارید که با اسمای افغان و افغانستان و هرچه به این دو نام منسوب باشد عقده داشته باشید. زیرا درایران بخاطر افغان بودن تان مورد توهین قرار گرفتید وزندگی حقارت باری را متحمل شدید که ازاین بابت ملت افغان سخت متآثر و متآلم میباشد. عزیزم قهر نشوید! امروز این عقده های فروخورده ازتوهین شدن ها درایران است که ازناخود آگاۀ دماغ اکثریت افغان های که در ایران بسربرده اند؛ فوران و انفجارمیکند و در اعمال و افکار شان بشکل دشمنی با افغان و افغانستان تبارز می نماید. چراکه در ایران بخاطرهمین افغان و افغانستان توهین شدند. چیزیکه میگویم یک اصل پذیرفته شدۀ علمی روانشناسی تربیتی است که هیچ کس منکر آن شده نمی تواند. ایکاش مانند من در هند مهاجر می شدید تا منحیث افغان ( خان و پتان) عزت می شدید و به افغان بودن تان افتخار میکردید.

اینکه چرا اسمای افغان و افغانستان درسرزمین افسانوی هند بزرگ یک افتخار و درایران ننگ وشرم است؛ موضوع بحث و تحقیق جالب و مهمی شده میتواند که توجۀ محققین و جامعه شناسان گرامی را به آن جلب می نمایم تا بحیث یک حقیقت مسلم تاریخ معاصر ما؛ زوایای مختلف آن را روشن نمایند. البته یکی از دلایل سادۀ آن ادعای حق مالکیت از طرف ایران بر خاک های ما شده میتواند که هند هرگز چنین ادعای را نکرده و  نمیکند. ایرانی ها پروپاگند میکنند که گویا خاک های افغانستان امروزی جزء سرزمین ایران بوده وپشتون ها آنرا اشغال کرده اند و برای اینکه بحران اعتماد ملی را در بین مردم ما دامن بزنند بعوض نام پشتون؛ اسم ( افغان ) را بکارمی برند و این را فراموش میکنند که در طول تاریخ قسمت های از خاک ایران امروزی جزء امپراطوری های یونانوباختری، کوشانی، غزنوی و هوتکی افغانستان بوده است. ارزش های والای انسانی (خان) و (پتان) را دو سال قبل در مضمونی تحت عنوان ( طرح مسآلۀ مذهب و ملت) تا حدودی شرح داده ام که میتوان آنرا در سایت (www. Rozgar.org) مطالعه نمود.

نیلوفر محترم! نگاشته اید «... کلمۀ افغان در زبان افغانی به معنی ناله و داد و فریاد است....».اگر منظور تان از زبان افغانی همین زبان پشتو باشد؛ کلمۀ افغان پشتو نیست بلکه فارسی می باشد. پشتو زبان ها؛ اصلآ حرف (ف) را تلفظ کرده نمیتوانند. از طرف دیگر ما دو زبان رسمی در پهلوی زبان های متعدد غیررسمی مان داریم که فارسی و پشتو است و اصلآ در قاموس زبان شناسی جهان و منطقه؛ زبانی بنام ( زبان افغانی) وجود ندارد.

اصطلاح (زبان افغانی) که شما بکار برده اید؛ اصطلاح غلط دیگری را بیادم آورد و آن عبارت ا ز اصطلاح ( زبان دری) میباشد که امروزها بحیث یک زبان مستقل و جدا از زبان فارسی از طرف بعضی ها بکار برده میشود. چنانچه امروز در دفاتر کانادا ترجمان های مقرر شده اند که زبان فارسی را به دری و برعکس زبان دری را به فارسی ترجمه میکنند و ازاین بابت معاش خوبی هم میگیرند.

متآسفانه امروز به غلط کلمۀ (افغان) را با کلمۀ پشتون معادل و مساوی میدانند و این مسآله معضلات عدیدۀ را برای ملت مظلوم ما ببار آورده است. در حالیکه صورت اصلی کلمۀ افغان در سال 270 م. درکتیبۀ پهلوی و یونانی در نقش رستم شیراز ایران که شاید آنرا دیده باشید درج است که بشکل ( آبگان) نگاشته شده است (1) و منسوب به آب میباشد. یعنی متشکل از کلمۀ ( آب) و پسوند (گان) است. به این اساس آبگان کسانی را میگفتند که به نحوی با آب سرو کار داشتند که اقوام مختلف ساکن این سرزمین را در بر میگرفت نه یک قوم خاص را. تاجک ها، هزاره ها، ازبک ها؛ ترکمن ها، نورستانی ها، پشی ها، بلوچ ها، هندو ها همه که در پهلوی پشتون ها با آب سر و کار داشتند آبگان نامیده شده میتوانستند. قومیکه ما آنها را افغان میدانیم و می نامیم خود را با افتخار تمام ( پشتون) می نامند و به پشتون بودن و پشتونوالی خود می نازند. این گناۀ ما ست که نام تاریخی پدران خود را به آنها وامی گذرایم. این مؤرخین عرب بودند که در آغاز رسیدن اسلام به کابل و غزنی به اشتباه  از قوم پشتون بنام آبگان در پهلوی ترک و تاجک یاد کردند و آنرا بشکل (افغان) نگاشتند و قید کردند و گرنه اصلا آبگان بود مثل دهگان.

عزیزم ! متآسفانه از چندی به این طرف پیدا شده معدود کسانیکه در تلاش تغیر دادن نام افغانستان برامده اند و میخواهند تا نام این سرزمین را خراسان بگذارند و این توهین بزرگ را بر اقوام غیر پشتون این کشور روا میدارند که گویا از خود شهامت و قدرت نداشته؛ پشتون ها به زور و فشار؛ نام افغان و افغانستان را بر آنها قبولانده اند. در حالیکه این نام به موافقت تمام اقوام این کشورانتخاب شده و در انتخاب احمدخان (احمد شاه بابا) بحیث پادشاۀ افغانستان هزاره ها، ازیک ها و تاجک ها همه با پشتون ها درقندهار یکجا بودند و این صابرشاۀ تاجک کابلی بود که خوشۀ گندم را بر لنگی احمدخان زد و وی را بحیث پادشاۀ افغانستان برگزید و خود (صابرشاه) بخاطر ترویج اسلام در پهلوی احمدشاه بابا می جنگنید تا اینکه دریکی ازهمین جنگ ها درهند به شهادت رسید.(2)

 باید دانست که اصطلاح خراسان چه وقت و به چه منظور بمیان آمد و بطور خاص کدام مناطق را دربرمیگرفت:

ساسانیان چون دولت های مقتدر یونانوباختری، کوشانی، کیداری و یفتلی افغانستان را برسمیت نمی شناختند لذا مناطق شرقی خارج از سرحدات سیاسی شانرا خراسان ( شرق )  که مقصد شان ( اراضی شرقی فارس) بود؛می نامیدند.دلیل آن هم این بود که این امپراطوری های بزرگ افغانستان دربرابر تجاوزات آنها درداخل خاک های افغانستان امروزی می جنگیدند واز لحاظ قدرت سیاسی و نظامی با دولت های متجاوز پارتی و ساسانی باصطلاح سر می جنبانیدند و از پیشروی آنها در داخل خاک های افغانستان امروزی جلو گیری بعمل می آوردند. چنانچه تا کنون تعداد زیادی ازمؤرخین و سیاسیون ایران به عوض نام (افغانستان) اصطلاح (ایران شرقی) را بکار میگیرند و از وجود کشوری و دولتی بنام (افغانستان) تا بتوانند انکارمی نمایند.. بنآ باید د انست که اصطلاح خراسان مفهوم جیوپولتیکی نداشته بلکه یک اصطلاح استعماری میباشد که از طرف دولت ساسانی برای اینکه حاکمیت دولت های مقتدر افغانستان را که در بالا از آنها نام گرفته شد مورد سوال قرار داده و از وجود تاریخی آنها انکار بعمل آورده باشد بمیان آمده و بعدآ توسط مؤرخین اعراب مسلمان نیز بعین شکل بکار رفته است.

مؤرخین؛ اصطلاح خراسان عام و خراسان خاص را از هم تفکیک کرده اند که خراسان خاص مناطق: هرات، مرو، نیشاپور و باریکۀ دو طرف دریای آمو را دربرمیگرفت. اما خراسان عام شامل تمام حوزۀ جغرافیایی بین سلطنت ساسانی و هند می گردید. البته قندهار، زابلستان، کابلستان، غزنین و کاپیسی حد فاصل میان هند و خراسان را در تمام دوره ها تشکیل میداده است.

مناطق جنوب هندوکش مثل اورزگان، قندهار، زابل، غزنی، کابل، پنجشیر، کاپیسا، لوگر، گردیز، پکتیا ننگهار، لغمان، نورستان، واخان وغیره هیچ وقت شامل خراسان خاص نبوده است.(3). به این ترتیب دیده میشود که دو بر سه حصۀ خاک های افغانستان امروزی مشمول خراسان خاص هم نبود. بلکه بنام سلطنت های کابل شاهان ( کابلستان)، زابلستان،غزنین و کاپیسی با نام و نشان و افتخارات بزرگی مشهور بوده است که شمۀ از آنرا در شهنامۀ فردوسی و منابع کتبی هندی، چینایی و عربی دیده میتوانیم که تحقیقات باستانشناسی بر همه مهر تآید و تصدیق زده است.

 اگر ما نام افغانستان را داشته باشیم افتخارات سمنگان، بلخ ، گوزگانان (جوزجان)، فاریاب، بادغیس، هرات، غور و بامیان را در پهلوی  افتخار شکست دادن امپراطوری های بزرگ انگلیس و اتحاد شوروی  میداشته باشیم. اما اگر نام خراسان را بر کشور تاریخی مان بگذاریم افتخارات دوصد و شصت سال اخیر پدران و برادران ما را که خون های پاک شانرا در جنگ های افغان و انگلیس و افغان و شوروی در راۀ حفظ وطن قربان کرده اند از دست می دهیم. زیرا تاریخ و جهان این جنگ ها را بنام جنگ های افغان و انگلیس و افغان و شوروی نامیده و قید کرده است نه بنام جنگ های (خراسان وانگلیس) ویا (خراسان وشوروی).

 تاریخ معاصرکشور و ملت ما باخون پدران، برادران و خواهران ما که در جنگ های افغان و انگلیس و افغان و شوروی ریخته؛ نگاشته شده است. هیج کس نمیتواند این خون های پاک و مقدس را بشوید ویا نام افغان و افغانستان را که با این خون ها عجین و گلگون شده است با نام خراسان عوض کند. انگلیس ها و شوروی ها در تلاش اند تا نام افغان و افغانستان را از قاموس زندگی آیندۀ بشر بزدایند تا دیگر با دیدن شخص افغان، نام افغان، پاسپورت افغانی ونقشۀ افغانستان خاطرات شکست شان در اذهان نسل های آیندۀ بشرتداعی و زنده نگردد و باید دانست که یکی از عوامل خارجی بحران دو دهۀ اخیر افغانستان هم همین دسیسه بوده است.

 نیلوفر نازنین! دیروز ما، امروز ما را ساخته است و اگر ما دیروز  مانرا از دست بدهیم گم نام می مانیم و هویت خود را از دست میدهیم. کشور ما تجزیه میشود و ما همه در هویت دیگران (همسایگان) حل و هضم میگردیم. نصف ما پاکستانی و نصف دیگر ما ایرانی یا خراسانی خواهیم شد. در حالیکه ما از خود تاریخ و گذشتۀ غنی و پر افتخاری داریم. میدانی چرا دشمن هده ،مجسمه های بامیان و آثار تاریخی هرات را از میان برد؟ براینکه تا بتواند کشور مانرا بحیث سرزمین فاقد هویت و تاریخ اشغال نماید. تا ما تاریخ داریم وتا ما خط پیوند حال مانرا با گذشتۀ مان روشن و تابنده نگه داشته میتوانیم دشمن هرگز به این کار موفق شده نمیتواند.

عزیزم!  اگرامروز؛ پاکستانی ها بنام پاکستان که شصت سال قبل تآسیس شد می نازند و ایرانی ها که یک صد وسی سال قبل نام ایران را بر کشور شان گذاشتند وخود را فرزندان کورش هخامنشی میدانند؛ ما که دوصدوشصت سال قبل نام افغانستان را بر کشور باستانی مان گذاشته ایم و تا قبل از وقوع کودتای ننگین ثور هیج دعویی برسر این اسم نداشته ایم؛حق نداریم تا به افغان بودن خود بنازیم و خود را فرزندان رتبیل شاه بنامیم ؟  رتبل شاهیکه بزرگ ترین لشکر اعزامی اعراب را درمیان دره های تنگ کوه پایه های کابلستان کشانید و به زانو درآورد؛ لشکریان دیگر اعراب را در سیستان و قندهار شکست داد؛ یزدگر سوم شاۀ ساسانی را که بکابل پناهنده شده بود در برابر پول به اعراب مسلمان نفروخت وجوانمردانه پناه داد و عبدالرحمن بن اشعث سردار لشکر عرب راکه بر ضد خلیفۀ بغداد قیام کرده بود نجات و پناه داد؛ سزاوار شتایش نیست و حق ندارد تا بر سکوی بلند تاریخ پرافتخارکشورمان جا زند و فرزندان اش امروز به آن بنازند؟

 

همانطوریکه ایرانی ها، پاکستانی ها، ازبکستانی ها بخاطر اعتلا و سربلندی کشور های شان میکوشند و میخواهند تا ما را خوار و ذلیل و نوکر خود بسازند؛ ما هم باید بحیث یک ملت واحد، سربلند و قهرمان به نام نامی افغانستان بنازیم و در میان این کشور ها با بیرق پرغرور افغانستان قد برافرازیم و به خاطر حفظ اصالت  تاریخ و کلتورغنی و پر افتخار مان لحظۀ غافل ننشینیم.

یاددهانی و تذکر این مطالب: ( نام افغانستان را باید تغیر دهیم.) و یا ( تا زمانیکه نام این کشور افغانستان است، خود آن هم در افغان و فغان میباشد.) و یا ( برای تداوی روحی این مردم باید نام افغانستان تغیر بخورد) به جز از دامن زدن بحران اعتماد ملی و خدشه دار ساختن شیرازۀ وحدت ملی و غرور تاریخی و ملی ما سود دیگری ببارآورده نمیتواند. با ذکر این مطالب؛ ما در آسیاب دشمن آب و درتنور دشمنی میان اقوام افغانستان هیزم می اندازیم و بس.

امروز بعد از مدت تقریآ سه دهه آوارگی؛ کسانی از ما که کشوری برای زندگی قانومی و در نتیجه آرامش نسبی یافته اند می توانند به عقب بنگرند وبه قضاوت بنشینند و وضعیت خود و سایر افغانها را در کشورهای مختلف ارزیابی کنند. اگرچه محققین داخلی و خارجی شاید این کار را انجام داده باشند. ولی هر افغان میتواند و باید مانند شما این چنین ارزیابی را کند و خاطرات خود را از این سفر دشوار گذار که بر ما تحمیل گردیده است به رشتۀ تحریر در آورد تا در آینده موادی برای تحقیق دانشمندان ودرسی باشد برای مردمانیکه مانند ما در آینده به چنین روزگاری گیر می افتند. مجموعۀ این خاطرات؛ تاریخ مهاجرت های سی سال اخیر ما افغانها را تشکیل خواهد داد. از این سبب کتاب خاطرات « آنسوی وحشت» سخت ارزنده است.

بعقیدۀ من؛ در میان کشورهایکه افغانها به آن پناهنده شده اند تنها دو دولت ایران وعربستان سعودی بوده که فرزندان مهاجر افغان را از نعمت درس و تحصیل علم و دانش ابتدایی هم محروم نگهداشته اند و یگانه کشوریکه افغانها بخاطر افغان بودن شان مورد ستم ، توهین و تحقیر قرار گرفته اند کشور باصطلاح اسلامی ایران بوده است و بس. در حالیکه دولت هند و حتی حزب بی جی پی هندوگرای آن تمام امتیازاتی را که برای اتباع خود قایل بود سخاوتمندانه در اختیار افغانها قرار داد و ما مهاجرین افغان مورد ترحم و محبت دولت و مردم مهربان آنجا قرار داشتیم. حاصل سه دهه زندگی کردن در ایران جز بیسواد ماندن و معتاد شدن آوارگان ما به مخدرات کشنده و وابستگی یافتن بیشتر شیعۀ افغانستان به ایران؛ چیزی دیگری نبوده است. در حالیکه در هند و پاکستان؛ برعکس ایران؛ تقریبآ همه جوانان و کودکان ما تحصیل کردند وحتی بزرگ سالان ما صاحب یک مسلک گردیدند.پایان  

(())(())(())(())(())(())

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 114           سال پنجم         دلــو/حوت  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        فبروری 2010