کابل ناتهـ، Kabulnath









































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
ميان دو دلبر
 
 
رشید بهادری
 
 

‏‏ ‏فتح علی شاه یکی از شاهان قاجار که در وقت وزمانش پاد شاهی نامدار بود به ادبیات مخصوصأ به شعر علاقه خاص داست و گاه گاهی خودش نیز استعداد شعری خود را بکار میگرفت و شعر میگفت. چون زن های بیشماری داشت از جمله همه چند تا از آنها را که به شعر و ادب دسترسی داشتند و بعضی اوقات شعر میسرودند زیاد تر دوست داست.

شاید بخاطر همین شایستگی با ایشان ازدواج کرده بود. بهر صورت علاقمند بود که با ایشان مجالس شعر گویی (شعر خوانی) را براه اندارد تا از مصاحبت و شنیدن اشعار شان لذت ببرد.

 

‏از جمله همین خانم های شعر گوی یکی جهان خانم بود که به شاه نزدیک بود و او را دوست میداشت. و دیگری حیات خانم بود که از رقبای جهان خانم بحساب میرفت و همیشه ناظر احوال او بود تا بهر صورت که ممکن باشد توجه شاه را بخودش جلب کند.

سومی بقا خانم بود که از هر دوی ایشان با فهم تر و غرق در دنیای خویش بود و چندان توجهی به جهان خانم و حیات خانم نداشت و در حرم سرائیکه به جوار اقامتگاه شاه قرار داشت زندگی میکرد ولی خواهی نخواهی حس حسادت بین همه شان داغ بود و از دور و نزدیک مراقب اوضاع و احوال زندگی شاه بودند.

 

‏در یکی از روزها که شاه از دربار پائین آمده و در زندگی شخصی و تجملی خود مصروف بود هم جهان خانم و هم حیات خانم هر دو نزد شاه حضور یافتند بساط محبت های عاشقانه را با الفاظ شعری براه انداختند و شاه که جهان خانم بطرف راست و حیات خانم بطرف چپ وی نشسته بودند فی البدیحه شعری که حاوی یک بیت بود از زبان جاری ساخته و چنین ادا کرد:

 

نشسته ام بمیان دو دلبر دو دلم

کرا به مهر ببندم و در میان خجلم

 

‏خانم های شاه که هر دو اهل شعر و شاعری بودند و امروز شاه چنین بیتی را در وصف شان سروده بود هر دو همزمان در صدد جواب بر امدند و خواستند که توجه بیشتر شاه را نسبت به خود شان جلب کنند. چنانچه جهان خانم در حاضر جوابی پیشقدم شده مصرعی به این وزن و قافیه گفت:

 

تو پادشاه جهانی جهان ترا یابد

 

‏میات خانم مراقب احوال جهان خانم بود و لحظه به لحظه ادوار و گفتار او را زیر نظر داشت فورأ به همان وزن و قافیه چنین جواب داد:

 

اگر حیات نباشد جهان چه کار آید

 

‏در همین اثنا بقا خانم که تازه داخل شده بود و گفتار شعری دو رقیب را هم شنیده بود وارد معرکه شده چنین گفت:

 

حیات و جهان هر دوی شان بی وفاست

بقا را طلب کن که تا هستی بقاست

 

‏پادشاه از حاضر جوابی و مشاعره جنجالی ولی جالب سه خانمش در حیرت ماند.

(())(())(())(())(())(())

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 112           سال پنجم        جــــدی / دلــو  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی       جنوری 2010