کابل ناتهـ، Kabulnath













































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
معرفی مختصرآثارموزیم ملی افغانستان درنیویارک
و یادداشتی بر یک گزارشی نگاشته شده در مورد
 
 
محقق محمد اکبر امینی – تورنتو
 
 

 هموطنان عزیزما مطلع اند که از مدت تقریبآ دو سال بدینسو به تعداد 231 اثر حفریاتی از جملۀ آثار حفریاتی بی حساب موزیم ملی افغانستان  در یک نمایش جهانی قرار داده شده که این آثار از چهار ساحۀ باستانی شمال افغانستان یا بطور تصادفی و یا به اثر حفریات سیستماتیک علمی کشف گردیده است.

 ساحات متذکره عبارت اند از:

1 – ساحۀ باستانی فلول واقع ولایت بغلان.

2 – ساحۀ باستانی آی خانم واقع ولایت تخار.

3 – ساحۀ باستانی طلا تپه واقع ولایت جوزجان.

4 – ساحۀ باستانی بگرام واقع ولایت پروان.

   از آنجایکه آثار منتخبه برای نمایش مذکور از چهار ساحۀ باستانی شمال افغانستان برگزیده شده است این آثار را تحت نام ( گنجینۀ های باختر) به نمایش گذاشته اند..

   رویهمرفته از آغاز نمایش این آثار در اروپا و تاکنون که در شهر نیویارک ایالات متحدۀ امریکا انتقال و در معرض دید علاقمندان اش قرار داده میشود؛ مطالب و نقطه نظر های گوناگون و متعددی به بوسیلۀ صاحب نظران این بخش از علوم و نیز از طرف اشخاص غیر مسلکی؛ در مورد این آثار و جهات متنوع آن نمایش، در وسایل مفاهمۀ جمعی افغانی و غیر افغانی در داخل و خارج کشور انتشار یافته است و تا هنوز که مدت تقریبآ دو سال از آغاز نمایش مذکور میگذرد با آنکه سلسلۀ این نوع نبشته ها و تراجم هنوزهم ادامه دارد لیکن معرفی مختصر و یا کامل این مجموعه و ساحات ایکه آثار از آن مناطق بدست آمده از لحاظ مطالعات باستانشناسی صورت نگرفته است.

   تعدادی از افراد بومی و غیر بومی که در رشتۀ باستانشناسی تخصص نداشته  و حتی یک کتاب و مقاله یی را هم در مورد باستانشناسی وتمدن های قدیم منطقه  و افغانستان مطالعه نکرده اند از روی علاقه به نوشتن ، ابراز و نمایش احساسات وطن پرستی و یا از لحاظ ارتباط  وظیفۀ ژورنالیستیکی به نوشتن و یا تراجمی در مورد این آثار و نمایش آن دست زده اند که بعضآ اغلاط و اشتباهاتی در زمینه از ایشان سرزده است که آن اغلاط و اشتباهات باعث مغشوش ساختن اذهان و حتی گمراهی خوانندگان و یا شنوندگان شان؛ در مورد گردیده است.

 از جملۀ نوع اخیر، گزارشی در ارتباط  به نمایش این آثار در نیویارک ، زیر عنوان « گنجینه های پنهان افغانستان» میباشد که بوسیلۀ شخصی بنام نیکولای کریستف (خبرنگار رادیوی آزادی در نیویارک) به زبان انگلیسی نگاشته شده  که یک تن ازهموطنان محترم ما آنرا به فارسی ترجمه نموده و ترجمۀ فارسی مذکور را در شمارۀ ( 31 جولای 2009 ) ماهنامۀ ( پیام روز) منتشرۀ تورنتو به نشر رسانده است.

 در یک پاراگراف این گزارش (صفحۀ 35 ماهنامه) چنین میخوانیم:

« نمایشگاۀ نیویارک گزینۀ یی ازکار چهار بخش باستانی افغانستان را ارئه می کند :  ظروف ساخته از طلا مربوط عصر برنج، معماری های به جامانده از شهر باستانی آی خانم، پیکر تراشی عاج به جا مانده از عصر برنج و پیاله های رومی از شهر بگرام همراه با جواهرات نگین کاری شده  از مقبره های طلا تپه در شمال افغانستان.».

 

   در پاراگراف فوق حد اقل پنج غلطی فاحش علمی و فنی وجود دارد که به اثر کاربر اصطلاحات (کار، برنج، معماری ها و مقبره ها) بمیان آمده است که بعلت نبودن معادل انگلیسی این اصطلاحات ، در ترجمۀ فارسی ؛ معلوم شده نمیتواند که اغلاط متذکره در اصل نبشتۀ انگلیسی وجود داشته و یا اینکه به اثر ترجمه به زبان فارسی بعدآ بوجود آمده است. مترجم محترم ما باید معادل انگلیسی اصطلاحات ( کار، برنج ، معماری و مقبره) را که در پاراگراف فوق با (زیرخطی) ها نشانی گردیده است ، باساس رعایت اصل امانت داری در ترجمه و مراعات نمودن اساسات ترجمه؛  در پهلوی هر کدام از اصطلاحات فارسی ( کار، برنج، معماری و مقبره) می آوردند تا در رفع همچو ابهامات کمک بزرگی شده میتوانست.مثلآ در پهلوی اصطلاح (برنج) معادل انگلیسی آن که عبارت از Brass  است آورده میشد.  مترجم محترم همان معنی کلمات و اصطلاحات  فوق الذکر را پیدا میکرد وبکار میبرد که در جملۀ اصلی مقصود بوده است و به این منظور باید ازArchaeological Dictionary    استفاده می نمود.این امکان دارد که  نویسندۀ اصل مضمون ، اصطلاح درست  برنج را که Bronze   برونز یا مفرغ است نوشته ولی در ترجمۀ فارسی سهوآ برنج Brass شده باشد.

 بهر حال این اغلاط و اشتباهات علمی و فنی که ذهن خواننده و یا شنوندۀ غیر مسلکی اش را مغشوش میسازد بسیار مهم اند که نمیتوان آنرا نادیده گرفت و با اغماض از آن گذشت. از اینرو باساس ارتباط وظیفه و حقی را که باستانشناسی افغانستان بر گردن من دارد خواستم تا در مورد هر یک از اغلاط فوق بطور مختصر در محدودۀ صلاحیت علمی و مسلکی  اندکم ، توضیحات مختصر خدمت جوانان و نوجوانان عزیز افغانم پیشکش نمایم :

1 – عبارت « نمایشگاۀ نیویارک گزینه یی از کار چهار بخش باستانی افغانستان»:

 اصطلاح (کار) در عبارت مذکور، بیانگر این مطلب است که گویا آثار مکشوفۀ ساحات باستانی مذکور محصول وتولید خود ساحات متذکره میباشد. یعنی نشان میدهد که گویا آثار درخود ساحات مکشوفۀ آن ساخته شده و کار خود ساحات متذکره بوده است. در حالیکه چنین نیست. به اتفاق نظر اکثریت باستانشناسان، قسمت زیادتر این آثار از طریق تجارت و بازرگانی از دیگر مناطق دور و نزدیک  این ساحات  مثل: وادی هلمند، ترکمنستان جنوبی، بین النهرین، روم ، یونان، هند، چین و غیره تورید گردیده است.

2 -  عبارت « ظروف ساخته شده از طلا مربوط عصر برنج»:

 این عبارت نسبت به همه عبارات مغشوش کنندۀ دیگر پاراگراف مذکور، قابل توضیح و تصحیح بیشتری دانسته میشود: طوریکه همه میدانیم در قاموس اصطلاحات باستانشناسی، ما عصری بنام عصر برونز Bronze داریم که آثار طلایی و نقره یی ساحۀ باستانی (فلول) بغلان که در این نمایش گذاشته شده است به آن عصر یا دورۀ قبل التاریخی ارتباط میگیرد. منظور از برنج Brass همین برونزBronze  میباشد که نویسنده یا مترجم سهوآ بعلت نداشتن مطالعه و معلومات کافی در رشتۀ باستانشناسی و تقسیمات ادوار قبل التاریخی و تاریخی، هر دو را یکی دانسته، اصطلاح ( برنج) را بعوض اصطلاح (برونز) بکاربرده است. در حالیکه فلز برنج وفلز برونز دو فلز علیحده و متمایز از هم اند و از طرفی هم ،عصری بنام ( عصر برنج) در قاموس ادبیات و اصطلاحات باستانشناسی اصلآ وجود ندارد.

فلز برنج Brass یک فلز سخت Hard زرد رنگ شبۀ طلا است. در حالیکه فلز برونز  Bronze یک فلز نصواری رنگ که نظر به تناسب فیصدی عناصر تشکیل دهنده و قرار گرفتن در محیط های مختلف برنگ های نصواری متمایل به سبز، زرد و سفید پیدا میشود.

از نقطه نظر ترکیب کیمیاوی: فلز برونز ترکیبی از مس Copper و قلعیTin  است که نسبت به آهن خالص بسیار سخت میباشد.

باساس مطالعات باستانشناسی انسانها از تقریبآ 3500 قبل از میلاد بدینسو فلز برونز را شناخته و از آن بعلت سختی و مقاومت بیشتر اش در مقابل فرسایش Corrosion ، در ساختن آلات و افزار جنگی و سکه سازی بیشتر کار گرفته اند.

فلز برنج Brass از ترکیب مس Copper با جست یا Zinc بوجود می آید و طوریکه در بالا اشاره نمودیم یک فلز زرد طلایی رنگ با جنسیت سخت میباشد.

مطالعات باستانشناسی نشان میدهد که انسان ها فلز برنج را بتناسب فلز برونز بسیار پسان کشف نموده اند. علت آن این بود که جست یا زنک Zinc در طبیعت بحالت آزاد و یا خالص پیدا نمیشود. در اول ممکن به اثر تصادف، محصول فلز برنج Brass از ترکیب سنگ یا کلوخۀ معدنی Calamine Ore اوکساید زنک Zno  - که مقدار 5/0 فیصد اوکساید آهن Fe2o3 نیز در ترکیب خود دارد -  با فلز مس Copper بوجود آمده باشد و بعد از آن بوده که انسانها به موجودیت عنصر جست یا زنک در طبیعت پی برده باشند.

از نظر تحقیقات باستانشناسی انسان ها برای اولین بار در 500 قبل از میلاد ، فلز برنج Brass را کشف نموده اند که این حادثه تقریبآ مدت 3000 سال بعد تر از کشف فلز برونز Bronze صورت پذیرفته است. سنۀ 500 قبل از میلاد در افغانستان مربوط دورۀ تاریخی  میشود .از همین سبب است که عصری بنام Brass Age یا عصر برنج  در قاموس ترمنولوژی باستانشناسی جهان و افغانستان وجود ندارد. بعضی از باستانشناسان ،عصر آهن را تا سالهای 500 – 600 ق .م . نیز پایین آورده اند. آثارطلایی و نقره یی تپۀ فلول بغلان که در نمایش مذکور گذاشته شده است مربوط به عصر برونزBronze Age  (3500 ق.م. تا 2000 ق.م.) است که بغلط آنرا عصر برنج Brass Age نوشته اند.

فلز برنجBrass  بعلت سخت بودن و به سبب رنگ زرد روشن طلایی اش بیشتر بمنظور تزیین بکار گرفته شده است. چنانچه ظروف خوش رنگ و ظریف برنجی از قبیل آفتابه لگن، پطنوس، چلم، صراحی و غیره هنوز هم در منازل ما افغان ها در افغانستان وجود دارد  که از رونق داشتن صنعت ظروف برنجی در کشور تاریخی مان حکایت میکند. ولی قسمیکه گفتیم فلز برونز بسیار سخت و مقاوم است که از آن در ساختن سلاح های متنوع مثل توپ و سکه سازی کار گرفته می شده  و قسمیکه در بالا اشاره نمودیم رنگ آن از رنگ برنج متفاوت است. 

   چون در جملۀ آثار به نمایش گذاشته شدۀ مورد مطالعۀ ما تنها آثار ساحۀ باستانی تپۀ فلول بغلان مربوط به عصر برونز میباشد؛ در اینجا اندکی در مورد این آثار و ساحۀ مکشوفۀ آن شرح میدهیم:

  منطقۀ فلول عبارت از مجموعۀ منازلی ایست که در ساحل راست دریای (سوهی ازوره Sohi Azora  به امتداد سرک بغلان که مرکز زراعتی (خوست و فرنگ) نیز میباشد واقع گردیده است. دریای سوهی ازوره یکی از معاونین دریای آمومیباشد که در حصۀ جنوب غرب بدخشان بیک زاویۀ قایمه به دریای مذکورمیریزد.

   در اواسط سال 1966 م. در یک درۀ باریک در جوار سرک خوست و فرنک واقع در دو کیلو متری جنوب منطقۀ فلول ؛ چند تن از اهالی منطقه بطور اتفاقی  پنج عدد کاسه و پیاله طلایی و هفت عدد کاسه و پیالۀ نقره یی  را با چندین ورقۀ طلا و نقره کشف نمودند. باآنکه یکی دو کاسه و یا پیاله های مذکور را ذریعۀ تبر نصف هم کرده بودند لیکن خوشبختانه سر تقسیم باهم جور آمده نتوانستند و به اثر جنگ و دعوی بر سر تقسیم آثار مذکور مقامات حکومتی محل از موضوع خبر و در نتیجه آثار مذکور به موزیم کابل ارسال گردید. در آن زمان انستیتوت باستانشناسی افغانستان هنوز تأسس نشده بود. لیکن شعبۀ بنام مدیریت حفریات در چوکات اداری موزیم ملی افغانستان که در آن وقت بنام (موزیم کابل) یاد میگردید تشکیل شده بود. ادارۀ موزیم مذکور هیأتی را به محل واقعه و کشف آثار مذکور ارسال داشت. در جریان تحقیقات معلوم شد که تمام آثار طلایی و نقره یی مذکور از یک تپۀ مخروطی شکل که دارای چهارده متر طول و هشت متر عرض بود و از سرک خوست و فرنک بخوبی دیده می شد یافت شده است. هیأت عزامی دو ترانس به اندازۀ های 12 متر در 8 متر بعمق 1,5 متر در نقطه ایکه قبلآ در آنجا حفریات غیر قانونی صورت گرفته بود انداخت یا حفر نمود. ولی چیزی پیدا نشد. حفاران مذکوردرعمق یک ونیم متر بیک لایۀ  بسیار نازک خاکستر و ذغال چوب برخوردند که مدفن یک انسان را پوشانیده بود که سر جسد بطرف شمال قرار داشت . در چند سانتی متری زیرین قبر ، طبقۀ طبیعی سنگ قرار داشت که باعث توقف و پیشرفت کار حفریات گردید. چون قشر کلتوری دیگری وجود نداشت با اکتفا نمودن با همین مقدار کار، هیآت دوباره بکابل برگشت. بسیار امکان دارد که کاشفین دهاتی مذکور محل اصلی کشف آثار را نشان نداده باشند. از اینکه تپه های کلتوری تاریخی دیگری نیز در آن نواحی وجود داشت لارم است تا در موقع مناسب  تحقیقات سیستماتیک علمی کامل محل انجام داده شود.

وزن مجموعی آثار طلایی مکشوفۀ تپۀ فلول 940 گرام و از نقره یی آن 1922 گرام میباشد. نظر به تحقیقاتیکه پروفیسورMourizio Tosi  توزی و محترم رؤف وردک بالای آثار مذکور نموده اند اینگونه آثار در بین سال های 3500 تا 2000ق.م. در وادی وسیعی که از بین النهرین تا ترکمنستان ، افغانستان و هند ( وا دی سند) افتاده است از طریق تجارت در خرید و فروش  و در تبادله با لاجورد بوده است. در آن زمان نفوس انبوه و متمدنی در سرتاسر این وادی زندگی میکرد که کاروان های تجارتی بزرگی در آن به هر طرف در رفت و آمد قرار داشت. در آن مقطع زمانی؛ لاجورد از یگانه منبع آن که ساحات غربی همالیا ( بین دریاچۀ بایکال و پامیر) در آسیای میانه  و در جنوب عمدتآ بدخشان افغانستان بود به تمام وادی مذکور صادر میگردید و گفته میشود که این آثار به اثر تجارت و تبادلۀ لاجورد به منطقۀ فلول بغلان آورده شده است. به نظر این دو دانشمند  یک تعدادی از این آثار، ممکن در ترکمنستان جنوبی و یا در شهر سوختۀ و وادی هلمند و ارغنداب که شهر سوخته نیز در آن وادی موقعیت داشت  و شماری دیگری از آثار مذکور ممکن در مناطق بین النهرین ساخته شده باشد. بعقیدۀ آنها لاجورد بدخشان نیز در همین منطقۀ از وادی هلمند و ارغنداب و یا ترکمنستان جنوبی پاک کاری و آمادۀ  صدورمیگردید تا در روی زیورات  طلایی و نقره یی نشانده.شود.

 لاجورد یا سلیکات طبیعی به رنگ آیی روشن است که با رگه های طلا در رگه های نازک پایرایت Pyrite و یا بصورت یک قشر بروی کوارتزQuartzes  و یا      Chalsedony چالسیدونی در طبیعت پیدا میشود. در حوالی 3500 قبل ازمیلاد باساس عقاید مذهبی ، لاجورد در بین مردمان سومری و دیگر مناطق بین النهرین؛  مصرف زیادی داشت و بعلت فاصلۀ زیاد بین بدخشان و آن مناطق انتقال لاجورد در طول سفر طویل اش با خطرات زیادی مواجه میشد ؛ با قیمت گزافی در بین النهرین با طلا و نقره و ( ظروف طلایی و نقره یی) تبادله میگردید و منحیث پول بین المللی در تجارت آنروزگار نقش مهمی را بازی میکرد. تحقیقات سنگ شناسی ثابت ساخته است که لاجورد مورد استفادۀ جهان سومری و ماورای آن از بدخشان افغانستان امروزی وارد میگردید. ( در بارۀ تجارت لاجورد در هزارۀ سوم پیش از میلاد؛ پروفیسورماویرزیو توزی، ترجمۀ داود کاویان، مجلۀ باستانشناسی افغانستان، شمارۀ اول ، سال اول، طبع کابل).

 به اساس عقاید پروفیسور م. توزی آثار تپۀ فلول افغانستان نخستین مدرکی میباشد که وجود تماس های را که در هزارۀ سوم  پیش از میلاد،  افغانستان امروزی با مدنیت پیشرفته ترغربی (بین النهرین) داشت واضح می سازد.

  ظروف مکشوفۀ تپۀ فلول طوریکه در بالا به آن اشاره کردیم مخلوطی از آثاریست که دارای منشأء واحدی نمی باشد و از نقطه نظر کرونولوژیک طی یک هزار سال نشر و گسترش یافته است. تزینات روی ظروف تپۀ فلول بوسیلۀ کندن کاری و چکش کاری نقش گردیده است.زیاد ترین قسمت این تزینات را اشکال هندسی و حیوانی تشکیل میدهد. تزینات هندسی شامل اشکال مربعات و مثلث ها میباشد که همه با تقسیمات دقیق صورت گرفته و اینگونه اشکال در ظروف سفالیی دیده شده است که در اواخر هزارۀ چهارم قبل از میلاد ساخته میشد. نمونه های این نوع ظروف سفالی از ترکمنستان جنوبی ( نماز گاه) ، شهر سوختۀ(هلمند) و مندیگک قندهار بدست آمده است. در یک ظرف تقره یی که نظر به جنسیت خوب اش سالمتر حفظ گردیده است و شکل گیلاس را دارد تصویر یک جوره نرگاو کوهاندار دیده میشود که به هیج وجه مشابه به نرگاو های کوهاندار دیگریکه از این نواحی کشف گردیده نمی باشد. در یک ظرف منقوش طلایی تصویر دو خوک وحشی در زیر درختی با برگ ها و شاخه ها انعکاس یافته است.خوک وحشی یک تصویر عام بوده که در تمام ظروف سفالی فبل التاریخ سیستان و شهر سوخته مورد استعمال داشت. از اینرو دانشمند توزی نظر میدهد که ممکن این نوع ظروف فلول در قسمت های وادی هلمند، مقارن هزارۀ سوم قبل از میلاد ساخته شده باشد. چهار عدد ظرف فلول از لحاظ تزینات اش به تولیدات مشابۀ خود در بین النهرین و عیلام قابل مقابسه است که یگانه شاهد بازیافته های بین النهرین در افغانستان گفته شده میتواند..

 امکان این بیشتر موجود است که سنگ لاجورد در خود مناطق ترکمنستان و وادی هلمند با این ظروف تبادله شده باشد تا در بین النهرین. مثلیکه زمرد کوه های پنجشیر افغانستان در ظرف پنجاه سال اخیر به پاکستان برده شده وبه خریداران که از تمام نقاط جهان به پاکستان می آیند فروخته شده است و مناطق شهر سوخته ، وادی هلمند و جنوب ترکمنستان بحیث مارکیت های بین المللی این اجناس فعال بوده است. غرض مزید معلومات در مورد آثار تپۀ فلول، رجوع شود به : (خزینۀ فلول – کشفیات جدید عصر برونز در افغانستان؛ نویسندگان : ماوریزیو توزیMourizio Tosi  و رؤف وردک، ترجمۀ نثار احمد نظیف، مجلۀ باستانشناسی افغانستان، شمارۀ 2 سال 1359 . کابل) و ( در بارۀ تجارت لاجورد در هزلرۀ سوم پیش از میلاد؛ نویسنده ماویرزیو توزی، متر جم داود کاویان، مجلۀ باسانشناسی افغانستان، شمارۀ اول ، سال اول، طبع کابل.).

 

3 – عبارت « معماری های بجا مانده از شهر باستانی آی خانم»:

این عبارت میرساند که گویا ساختمان های مهندسی Architectural از ساحۀ باستانی آی خانم در جمع ( گنجینۀ باختر) به اروپا و یا امریکا برده و به نمایش گذاشته شده است. کلمۀ معماری بمعنی عمران وعمارت Architecture است که از احداث ساختمان های دایمی غیر منقول در یک محل خیر میدهد. در حالیکه در این مجموعۀ مورد بحث ما، آثار حفریاتی منقول ساحۀ تاریخی آی خانم به نمایش گذاشته شده است نه ساختمان های معماری آن محل. اگر سرستونی و یا زیرستونی های بسیار وزمین سنگی و یا قطعات موزائیک حمام آی خانم به این نمایش گذاشته می شد ادعای نویسندۀ گزارش مذکور را تا اندازۀ میتوانستیم قبول کنیم. معلوم نیست که نویسندۀ اصلی گزارش ، کدام کلمه یا اصطلاح انگلیسی یا لاتین را در اینجا بکار برده که محترم مترجم ما آنرا به ( معماری ها) ترجمه نموده اند. به نظر من باید اصطلاح ( اثر Object ) در این قسمت بکار برده می شد البته بشکل جمع قرار ذیل: آثار مکشوفه از شهر باستانی آی خانم .

 ساحۀ باستانی آی خنم شهرت جهانی دارد و همه کس میدانند که یک شهر یونانیی میباشد که توسط  شخص اسکندر مقدونی و یا جانشین یونانی وی  (سلوکوس) بنا گردیده است.

   اسکندر بعد از فتح مصر و فارس یا ایران امروزی در سال 330 قبل از میلاد بتعقیب داریوش سوم آخرین شاۀ سلسلۀ هخامنشی فارس ؛ داخل خاک های افغانستان امروزی گردید. موصوف با مقاومت های شدید مردمان این سرزمین مواجه شد. برای دفاع از حملات وشبخون های که بوسیلۀ مردم ما بر عساکر اسکندرصورت میگرفت و زده میشد.؛ اسکندر و یا جانشین  یونانی وی (سلوکوس) که 20 سال بعد از فوت اسکندر (305 م.) لقب شاه را در باختر افغانستان اختیار نمود به احداث این شهر به رسم و عنعنۀ یونانی همت گماشته است که استرابو و بطلیموس جغرافیه نگاران یونانی اسکندر،از این شهر بنام اسکندریۀ ( اوکسیانا ) یا اسکندریۀ (آمودریا) در یادداشت های شان ذکرکرده اند.

   آی خانم در تقاطع دو دریای ( آمو و کوکچه) افتاده است که مربوط ولسوالی خواجه غار ولایت تخار میباشد.مردمان محل از قدیم بقایای ساختمانی شهر باستانی مذکور را می شنتاختند و بطور مرتب از طریق حفریا ت غیر قانونی آثار آنرا به دست آورده و به بازار شهر قندوز فعلی برای فروش می بردند. تا اینکه در سال 1965 م. راز بزرگ افشاء و شهر باساتانی آی خانم به جهان باستانشناسی معرفی گردید. از آن زمان تا سال 1978 م. همه ساله حفریات سیستماتیک علمی بوسیلۀ تیم باستانشناسان افغان – فرانسه در این محل ادامه داشت. در آی خانم صرف  آثار تمدن یونانوباختری  بدست آمده و امر مذکور بازگو کنندۀ این حقیقت است که حیات  از حدود 330 ق.م.تا نیمۀ اول قرن اول ق.م. بطور متداوم و مسلسل درشهر مذکور ادامه داشته است. باساس نظریۀ پاول برنارد شهر مذکور در حوالی 100 ق.م. به اثر آتش سوزیکه بوسیلۀ حملات دسته های صحراء گرد سیتی  Scythian و ساکSakas  صورت پذیرفته ویران گردیده و تا امروز متروک باقی مانده است.

باساس راپوریکه در دست است متأسفانه تمام بقایای ساختمانی ساحۀ باستانی آی خانم در جریان جنگ های مقاومت علیۀ تجاوز اتحاد شوروی سابق و بعدآ در زمان جنگ های خانمانسوز تنظیمی و طالبی از بین رفته و بطور بی رحمانه یی تخریب گردیده است. در تخریب ساحۀ باستانی آی خانم که بمنظور جستجو و پالیدن آثار منقول گرانبهای تاریخی، جواهرات و سنگ های معدنی قیمتی مثل : عقیق ، لاجورد وغیره صورت گرفته از بلدوزر های قوی وآلات ماین پالی کار گرفته شده و حتی سرستونی و زیرستونی های سنگی بسیار وزمین ساحۀ مذکور به پشاور انتقال داده شده است.

   در جریان حفریات قانونی بوسیلۀ تیم باستانشناسان افغان – فرانسه از ساحۀ باستانی آی خانم سنگ ها و منرال های قیمتی زیادی بدست آمده و در راپور داده شده از طرف تیم مذکوراز کشف یک ذخیرۀ مقدار 70 کیلو گرام سنگ لاجورد از داخل یک اطاق سخن زده شده است که این گزارشات انگیزه یی شده تا دزدان و غارتگران زیادی به منظور یافتن آثار و ذخایر جواهرات بیشتری، بتخریب کامل ساحه حتی بوسیلۀ بلدوزرها بپردازند. غرض مزید معلومات رجوع شود به: ( آی خانم، یک شهر یونانی در شمال افغانستان؛ نویسندگان محقق محمد اکبر امینی و معاون سرمحقق داکتر عبدالظاهر یوسفزی، سایت وزین کابل نات www.kabulnath.de  بخش همدلان کابل ناتهه و ماهنامۀ اندیشۀ نو، شمارۀ اکتوبر2006، منتشرۀ تورنتو).

4 – عبارت « پیکر تراشی عاج به جا مانده از عصر برنج و پیاله های رومی از شهر بگرام ) :

 در این عبارت دوغلطی بزرگ وجود دارد: یک ، اینکه طوریکه در بالا گفتیم عصری بنام عصر (برنج ) وجود ندارد که صورت درست آن همان عصر (برونز) است. دو، دیگر اینکه ساحۀ باستانی بگرام از لحاظ تعین مراتب کرونولوژیک اش به عصر برونز تعلق نمیگیرد بلکه مدت تقریبآ 2000 هزارسال بعد تر از اواخرعصر برونز واقع میشود.

  هستۀ اولی شهر باستانی بگرام همان بقایای ساختمانی (برج عبدالله) مییباشد که تقریبآ 20 متر بلند تر از سطح آب دریای پنجشیر بقسم دایروی قرار دارد. باساس تحقیقات علمی مسیو گیریشمن، مسیو فوشه و مسیو هاکن باستانشناسان فرانسوی، برج عبدالله که هستۀ اولی و قلب شهر باستانی بگرام یا کاپیسای کهن را تشکیل میدهد در دورۀ سلطنت یونانوباختری در نیمۀ اول قرن دوم ق.م.مطابق اساسات شهر سازی یونانی بنا گذاشته شده است که بحیث یک اسکندریه با دیوار های تدافعی، برج وباره ها وخندقی بدوراش دریک منطقۀ مهم سوق الجیشی شمال کابل آباد گردیده بود. بعد ها در عصر سلطنت کوشانی ها، عمرانات زیادی که تاکنون بقایای آن در ساحات چون: پایتاوه، شهر شاهی یا بگرام فعلی ، شترک ، کوی پهلوان ، قل نادر وغیره بجا مانده است؛ در اطراف برج عبدالله احداث شد که زمانی  یکی از پایتخت های سه گانۀ کنشکای کبیر را تشکیل میداد.

 گنجینۀ عاجی بگرام ازهند، ظروف شیشه یی و مجسمه های برونزی آن از سواحل مدیترانه  که ( منشأ یونانی و رومن دارد) وارد افغانستان ( بگرام) گردیده است.اولین کسیکه در بگرام حفریات نمود چارلس مأسن انگلیسی بود که به کمک اهالی منطقه استوپۀ بزرگ جنوب کوی پهلوان را شگافت وتنها از بگرام بتعداد سی هزار سکۀ مربوط به شاهان یونانوباختری و کوشانی را با خود به لندن برد. سپس طوریکه در بالا اشاره رفت فرانسوی ها از سال 1922 م. ببعد بطور قانونی و انحصاری به حفریات این ساحۀ نهایت مهم و پر ارزش تاریخی افغانستان پرداختند که نتایج تحقیقات شانرا تا کنون در بیشتر ازصد کتاب و صد ها مقاله به زبان فرانسوی نگاشته اند که مردم ما از محتوای این کتب  علمی مفید که در مورد افغانستان نگاشته شده است بعلت نابلدی به زبان فرانسوی اطلاعی ندارند . این وظیفۀ کسانی است که در باستانشناسی افغانستان و زبان فرانسوی تسلط علمی و کامل دارند تا ترجمۀ فارسی و یا پشتوی بعضی از این کتب علمی مهم را در اختیار مردم شان قرار دهند. شرح نتایج وسیع تحقیقات علمی باستانشناسی ساحۀ باستانی بگرام ایجاب مقالۀ جداگانه یی را می نماید که در آینده اگر حیات باقی بود به تهیه و تقدیم آن اقدام خواهم نمود.

5 – عبارت « جواهرات نگین کاری شده از مقبره های طلاتپه» :

در این عبارت اصطلاح  ( مقبره) بعوض اصطلاح (مرقد یا قبر) بکار برده شده است. در ادبیات فارسی افغانستان بلخصوص در ادبیات باستانشناسی افغانستان بین اصطلاح ( مقبره) و اصطلاح (قبر) تفاوت زیادی وجود دارد. ما مقبره به ساختمان و عمارتی میگوییم که بصورت برجسته بر فراز قبر اعمار میگردد که در انگلیسی آنرا  Mausoleum میگویند. اما قبر طوریکه همه میدانیم مدفن یا حفریه یی است که در زمین کنده میشود تا میت یا جسد در آن دفن گردد که در انگلیسی به آنGrave  میگویند.

   آثار طلایی در نمایش قرارداده شده از ساحۀ باستانی طلاتپه از داخل شش قبر Graves  کشف گردیده است. تعداد مجموعی آن آثار به 21618 اثر میرسد. البته در این مجموعه؛  دکمه ها وستاره های کوچک و سبک وزن طلایی تزیینی که به روی تکۀ انباری و لبلس مردگان دوخته شده بود،با آثار نقره یی ، اشیای برونزی ، آهنی ، استخوانی و سفالی نیز شامل میباشد که هر کدام بحیث یک اثر حساب شده است که اضافه از 99 فیصد آن آثار طلایی میباشد.

  این قبور در بین دیوار های احاطوی  قسمت بالایی  طلا تپه جا داشت که  دیوارهای مذکور بوسیلۀ کوشانیان بعرض بسیار زیاد از خشت خام خشک شده در آفتاب احداث گردیده در حالیکه دیوار های تدافعی شهر و سائر ساختمان های عصر آهن و برونز آن باستثنای پلتفورم آتشکده که از خشت خام میباشد، همه از پخسه اعمارشده بود.

   در 500 متری شمال طلاتپه شهرک بزرگ تاریخی بنام ( ایمشک تپه) موقعیت دارد که توسط شاهان یونانوباختری احداث گردیده است .  گفته میشود که شهرک مذکور ممکن یکی از جملۀ همان  شهر های باشد که بنام ( هزار شهر)  در یادداشت های  مؤرخین و جغرافیه نگاران یونانی از احداث آن تذکر رفته است. زمانیکه کوشانیان این شهر را از شاهان یونانوباختری تسخیر میکنند و در آن مسکن گزین میگردند طلاتپه را بحیث یک تپۀ متروک که باصطلاح در زیرنگین و چشم شان قرار داشت بحیث قبرستان خود در میآورند تا از قبور مملو از آثار طلایی اقارب خود بدرستی مراقبت نموده بتوانند.

 بگفتۀ داکتر سریاندی طلا تپه در اصل یک معبد آتش پرستی بوده که از دو هال ستون پایه دار بر بالای یک صفحه یا پلتفورم در حدود 1300 ق.م. احداث شده که پلیفورم مذکور از خشت خام با ارتفاع شش متر اعمار گردیده بود. بعد ها  توسط هخامنشیان ساختمان مستطیل شکلی بروی خرابه های آن معبد با دیوار های تدافعی احداث گردید که ساختمان مذکور توسط عساکر یونانی آتش زده شد. از آن ببعد طلا تپه بصورت یک تپۀ متروکی در آمد و دیگر برای حیات استفاده نگردید. حینیکه کوشانیان در ایمشک تپه مسکن گزین میشوند از طلا تپه که در آن زمان بشکل یک تپۀ متروکی درآمده بود بحیث قبرستان خود استفاده نمودند. ( آثار طلا تپه – گنجینۀ کوشانیها؛ و.ا. سریاندی، به زبان روسی، ترجمۀ ع. حبیب اعظمی، طبع کابل، 1361. شمسی ). قبر ها اضافه از دو متر طول و اضافه از یک مترعرض داشت. طور مثال: قبر نمره 1 بطول 3،2 متر و عرض 20،1 متر (بطول دو متر و سه سانتی و عرض یک متر و بیست سانتی) بود و از اینکه در نشیبی تپه موقعیت داشت دیوار سمت غربی و پوشش هموار آن قبلآ از بین رفته بود.  سطح یا فرش ساختمان های عصر یرونز مذکور 9 متر از سطح زمین امروزی اراضی همجوار شهر شبرغان  پایین افتاده و جمعآ در ارتفاع 14 متر از سطح زمین اصلی ، چهارتمدن یکی بالای دیگر قرار داشته است.  

با در نظرداشت آثار طلاتپه اهمیت شهرک ( ایمشک تپه) که مالکین اصلی قبرستان طلاتپه بودند بسیار برجسته میگردد. اگرچه در سال 1969 م.حفریاتی بوسیلۀ تیم باستلنشناسان افغان – شوروی سابق در این شهرک پر ارزش تاریخی صورت گرفته لیکن بتناسب بزرگی شهر در حکم هیچ حساب میگردد. قرار معلوماتیکه محترم سرمحقق میرعبدالروف ذاکر یکی از آمرین مرکز باستانشناسی آکادمی علوم افغانستان دادند: در جریان جنگ های سالهای اخیر یک تن از قمندان های محل ، ایمشک تپه را تخریب کرده و میخواسته تا بجای آن باغی احداث نماید. امید وارم چنین کاری صورت نپذیرفته باشد تا در آینده تحقیقات کامل آن تپۀ باستانی تکمیل گردد و بحیث یک موزیم غیر منقول برای همیشه حفظ شده بتواند.

  بنظر داکتر سریاندی آثار طلا تپه ثابت می سازد که در آن زمان مراکز جواهرات سازی فراوانی در باختر وجود داشته و این اثار در خود باختر ساخته شده است. تأثیرات عمیق هنر های محلی عصر بزرونز باختر، هخامنشی و یونانوباختری در آثار طلا تپه کاملآ مشهود است که شرح جزئیات همۀ آن ایجاب مقالۀ جداگانه یی را می نماید..

در طلا تپه جمعآ چهار دوره حفریات بترتیب در سالهای 1969 ، 1971 ، 1977 و1978 میلادی صورت گرفته است که من (نگارنده) در حفریات سال 1977 م. یعنی در دورۀ سوم با داکتر سریاندی ، یک نفر باستانشناس ترکمنستان شوروی وقت که اسم اصلی اش را فراموش کرده ام ولی بنام (تیرکش) مشهور بود ودریور افغانی ما بنام (قادر) از اهالی نجیب مزار شریف، اشتراک داشتم. قبور و آثار داخل آن در دورۀ چهارم (سال 1978 م.)  کشف گردید که من (نگارنده) بعلت مخالفت داکتر سریاندی و خانم کرولکیکووا رئیس تیم باستانشناسان اتحاد شوروی سابق از اشتراک در آن محروم گردیده بودم. در ماۀ اگست سال 1978 م. که اعضای افغانی تیم مذکور تعیین گردید به اثر وقوع کودتای ننگین ثور، دیگرافغانستان و هستی آن به شوروی ها تعلق گرفته بود که شخص دیگری که یکی از فارغ التحصیلان صنف دوازدهم مکاتب عمومی کابل و تازه در انستیتوت باستانشناسی افغانستان مقرر شده بود، بعوض من تعیین و با باستانشناسان شوروی به ساحه اعزام گردید.

 در روز اولیکه به ساحۀ طلا تپه رفتیم دیدم که نصف کمتر یک تپۀ دایروی بارتفاع اعظمی تقریبآ 3 متر در ساحه باقیمانده  نصف زیادتر آن به اثر حفریات دو دورۀ قبلی (اولی و دومی) که بوسیلۀ داکتر سریاندی صورت گرفته تا سطح اراضی زراعتی همجوار، از بین رفته و برداشته شده بود که دهاقین محل قسمت هموار شدۀ تپۀ مذکور را در آن زمان یکجا با اراضی همجوار پنبه( کتان) کاشته بودند. بطور یقین گفته میتوانیم که طی حفریات دورۀ اول و دوم که در قسمت بالایی تپه انجام پذیرفته است قبور مشابه قبور مکشوفۀ دورۀ چهارم وجود داشته است که از آن خبری نیست.زیرا آن ساحۀ حفریات شدۀ قبلی، دو بر سه کل تپه را تشکیل میداده است.

در دورۀ سوم حفریات ( سال 1977 م.) که من (نگارنده) در آن اشتراک داشتم به هدایت داکتر سریاندی قسمت باقیماندۀ تپه را که بلند تر از اراضی همجوار قرار داشت ودر سال آینده (1978 م.) قبور از آن ساحه کشف گردید در ابتدا بحال خود دست ناخورده گذاشتیم و حفریات را درقسمتی که قبلآ حفریات شده  و متناسب به سطح اراضی همجوار هموار گردیده بود شروع کردیم و بسمت پایین به کار حفر و کند و کاو ادامه دادیم.(عکس های نمره 4 و5). در جریان حفریات مذکور؛ یک روز داکتر سریاندی بمن هدایت داد تا یک سانداژ ( قطعۀ زمینی که بطول ، عرض و عمق معینی بطور امتحانی در یک ساحۀ باستانی کنده میشود.) به اندازۀ یک و نیم متردر سه متر برفراز تپه در قسمتیکه خود جای آنرا تعین نمود بیاندازم. وقتیکه سانداژ مذکور بعمق 20 سانتی متر رسید داکتر سریاندی  کارکندن کاری سانداژ مذکور را بی مناسبت و بدون کدام دلیل موجه متوقف نمود و به من اجازه نداد که عمیق تر بروم و بیک نتیجۀ معینی دست یابم. سوگند یاد میکنم که بمن الهام می رسید و ناخود آگاه دلم میخواست تا آن سانداژ را بیشتر بکاوم تا بیک نتیجه برسم .هر باریکه بر بالای سانداژ مذکور با بیل نزدیک میشدم  شخص سریاندی با غضب تمام بالایم فریاد میزد و مرا از کندن بیشتر آن منع میکرد. طوریکه بعدآ در سال 1978 م. معلوم شد سانداژ مذکور درست برفراز همین قبورمکشوفۀ سال 1978 م. که آثار طلایی مربوط آن است کنده شده بود. بعد از کشف قبورمتذکره من (نگارنده) دانستم که با آن قبور و آثار طلایی اش، در آن زمان فقط 15-10 سانتی متر فاصله داشتم و داکتر سریاندی آگاهانه اجازه نداده بود که به کشف آثار مذکور نایل گردیم. اگر برای من اجازۀ میداد که با اندازۀ 10 – 15 سانتی متر پایین تر میرفتم در همان سال 1977 م. من (نگارنده) این همه آثار را کشف میکردم. این مسأله و دلایل مقنع دیگر که بعدآ ذکر خواهم نمود بوضاحت نشان میدهد که داکتر سریاندی از موجودیت قبور وآثار آن بطور مؤثق خبر داشت و میخواست تا در غیاب من آن آثار را بدست آورد. زیرا با انداختن سانداژ متذکره  بر فراز یکی ازقبور مکشوفۀ سال 1978 م. خود را با آن آثار بسیار نزدیک ساخته بود.

 داکتر سریاندی کندن سانداژ را زمانی بمن هدایت داد که یکی دوروزی  بیشتر به آمدن عید نمانده بود. درشب عید به اطاقم آمد و با دادن یک مقدار پول از من خواست تا برای چند روزی بکابل بروم و بدون آنکه کسی بفهمد عید را سپری کرده دوباره برگردم و طبعآ در ایام عید، کار حفریات متوقف میبود. چون من از شخصیت و کرکتر داکتر سریاندی بوسیلۀ قادر دریور ما که چندین سال با تیم باستانشناسان اتحادشوروی و داکتر سریاندی بحیث دریور  کارکرده بود قبلآ آگاهی یافته بودم ( قادر از باز نمودن قبور قدیمی بوسیلۀ داکتر سریاندی بطور مخفی گفته بود.) از همین سبب در طول ایام کار ، سریاندی را تنها نمی گذاشتم بنآ تقاضای وی را مبنی بر رفتن بکابل جدآ  رد کردم . برایش گفتم که من رسمآ مسؤؤلیت دارم و شما را تنها گذاشته نمیتوانم.مشاجرۀ لفظی شدیدی بین ما هردو در آنشب رخ داد و در نتیجه وی فهمید که من بالایش مشکوک شده ام. داستان مفصل این ماجرا را طی یک مقالۀ جداگانه یی اگر عمر باقی بود به پیشگاۀ قضاوت هموطنان عزیزم ارائه خواهم داشت.

تنها مطلبی را که در اینجا میخواهم  اضافه کنم موضوع حفاظت آثار طلا تپه در 25 سال اخیر میباشد که من نسبت به هر کس دیگر نقش داکتر نجیب رئیس جمهور وقت افغانستان را در آن برجسته تر می بینم. البته تذکر این مطلب؛ فیر راکت های اسکارت و قتل عام مردم بیچارۀ ما را که به امر وی بعد از خروج عساکر اتحادشوروی سابق صورت پذیرفته است  و جنایات دیگر وی را پوشانیده نمیتواند. تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد که وی در زمانیکه پست ریاست خاد را بعهده داشت هزار ها جوان تحصیل کردۀ ما را به چوقه های اعدام برده  و ده ها هزار از عزیزان وهموطنان نازنین ما را در زندان های مخوف معلول و معیبوب ساخته است:

در سال 1989 م. زمانیکه من (نگارنده) بحیث نمایندۀ انستیتوت باستانشناسی افغانستان در جمع هیآت انتقال موزیم اتنوگرافی از منطقۀ نندارتون های چمن حضوری کابل به داخل کوتی باغچۀ ارگ کابل، توظیف بودم؛ شخصآ آثار طلا تپه را در داخل اطاق های کوچک بین دیوارهای عمارت کوتی باغچۀ ارگ دیدم. کوتی باغچه نام عمارت تپیکی است که در عصر امیر عبدالرحمن خان ، زمانیکه برای اولین بار مقرپادشاهی  و امارت کابلستان قدیم وافغانستان امروزی از( بالا حصار) کابل به محل موجودۀ ارگ انتقال گردید،  در داخل ارگ ساخته شده است. در چند ماه  یی که در تنظیم موزیم اتنوگرافی داخل کوتی باغجه خدمتی بودم و با محترم غلام علی آمر موزیم اتنوگرافی مذکور کار می نمودم؛ مشاهده میکردم که چگونه داکتر نجیب بدون آنکه کسی از موجودیت آثار مدکور در داخل کوتی باغچه بفهمد وقتآ فوقتآ شخصآ  به بهانه های گوناگون از کوتی باغچه بازدید و مراقبت می نمود و گارد مخصوصی را برای حفاظت کوتی باغچه توظیف نموده بود  و از همین سبب موجودیت آثار طلا تپه بود که موزیم اتنوگرافی را در داخل ارگ با آنکه ساحۀ ممنوعه بود انتقال داد تا بهانه یی برای توظیف یک گارد بر بالای کوتی باغچه پیدا کند وآنرا موجه نشان دهد. در روز افتتاح  موزیم اتنوگرافی در داخل کوتی باغچه به اثر تلاشی منسوبین خاد ؛ مسألۀ موجودیت آثار طلا تپه در داخل اطاق های کوچک عمارت کوتی باغچه که دروازه های آن اطاق ها بطرف داخل تعمیر کوتی باغچه باز و بسته میشد؛ صرف بین کارکنان موزیم اتنوگرافی و من ( نگارنده) که در تنظم مجدد موزیم اتنوگرافی با ایشان کار میکردم،  افشاء گردید . از ان پس غالبآ روی همین علت بوده که داکتر نجیب آثار طلا تپه را از داخل عمارت کوتی باغچه به زیر زمینی های بانک ویا قصر ریاست جمهوری انتقال داده است و از برکت توجۀ وی بوده که آثا ر طلا تپه اکنون وجود دارد و اگر خود ستایی نکرده باشم این (نگارندۀ ) تان  بوده که از برکت توجهات وی و محترم قادر دریور، قبل از کشف ، از دزدی آثار مذکور در خود ساحه جلو گیری بعمل آورده شده است و اگر من (نگارنده) و محترم قادر دریور در سال 1977 م. اندکی غفلت میورزیدیم امروز آثاری بنام طلا تپه در جهان باستانشناسی وجود نمی داشت. پایان

  

 

سال 2004 م. حینیکه آثار طلا تپه بعد از تقریبآ 25سال دوباره از زیر زمینی های قصر ریاست جمهوری کشف گردید.داکتر سریاندی نفر سوم از راست. ملا یعقوب تحویلدار موزیم کابل که تمام اثار طلا تپه در جمع وی قید بود نفر اول از چپ با کلای تاری و ریش سفید.کلید سیف ها یا گاو صندوق ها نزد تحویلدار مذکور محفوظ بود. جهت باز نمودن سیف ها موصوف را آورده اند.

 

طوق ، یک جوره گوشواره و دیگ کوچک طلایی مکشوفۀ طلا تپۀ شبرغان از جملۀ آثار موزیم ملی افغانستان که در نمایش جهانی قرار داده شده است.

  

تاج طلاییکه قابلیت پاچه پارچه شدن را دارد. یعنی اجستیبل میباشد. مکشوفۀ طلا تپه. از جملۀ آثار موزیم ملی  افغانستان که در نمایش جهانی فعلآ در امریکا فرار دارد.

  

 

نگارنده حین حفریات عصر برونز ساحۀ باستانی طلا تپه. سال 1977م. از البوم شخحصی نگارنده.

 

 

نگارنده نفر چپ با محترم قادر، دریور تیم باستانشناسان افغان - شوروی در مقابل شهرک دلرجین تپه واقع علاقه داری نیچکۀ ولسوالی دولت آباد بلخ. سال 1977 م. از البوم شخصی نگارنده.

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 104           سال پنجم         سنبله   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        سپتمبر 2009