کابل ناتهـ، Kabulnath







































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 
خانواده ای عاشقِ فرهنگ وموسیقی محلیی افغانستان
 
 
م.ا. نگـــــــــــــارگر
 
 

هنگامی که افغانستان درگردابِ حوادث گوناگون فروافتاد وافغان ها درگوشه، گوشۀ جهان سرگردان شدند وبه حکم انطباق باشرایطِ محیط های زیستِ خویش رنگ وبوی دیگر گرفتند وعامل آوارگی و بیوطنی برگوشه های مختلفِ زندگیی شان اثرهای منفی و مثبت گذاشت؛ دربرخی حالات پسران ودُخترانِ شان زبان های مادری خود را از دست دادند و زبانِهای دوم یعنی زبانِهای محلِ زیستِ شان جای زبانِهای اول یعنی زبانِ مادری شان را گرفت.

صحبت با دو زبانِ متفاوت سکۀ رایج محیط های خانوادگی گردید و چه بسا که پدران و مادران از درکِ دُرُستِ زبانهای پسران و دُختران خویش درماندند و بدین ترتیب بلای درک نکردنِ دُرُستِ همدیگر گریبان شان را گرفت وبر روابطِ عنعنوی اثرِ منفی گذاشت.

 

از دیدگاه نسل جوان که درمحیط مهاجرت به دُنیا آمده ویا بزرگ شده بودند، آن افغانستانِ زیبا، آن محیط آرامش وصفا که پدران و مادران میخواستند در ذهنِ شان جایگزین سازند همانندِ بهشتِ گم شدۀ جان ملتن شاعرانگلیسی بود که می شُد آن را در دنیای اوهام و تخیلاتِ شاعرانه جُستُجوکرد.

این نسلِ جوان افغانستان واقعی را از روی پرده های تلویزیون می شناختند که درآن مشتی مردم وحشی وبی فرهنگ به جان همدیگر افتاده بودند و کُشتنِ همدیگر همانندِ آب خوردن برای شان آسان بود. این درهم برهمی فکری طبعاً برشعر و موسیقی نیز اثر گذاشت و تازه شاعران پنداشتند که بدون زانو زدن درمحضرِ اُستاد ورنج روانفرسای آموختن می توان شعر گفت زیرا که شعر جُزبیان احساس چیزی دیگرنیست.آن شعرنوعی موسیقی راهم به دُنبال آورد که درآن جست و خیز فراوان بود ولی ازسُر ولیَ خبری نبود.

آن جا در درون کشور نیز که مُشتی تأسیساتِ تازه پای اقتصادی در نتیجۀ جنگ از پای افتادند و یک اقتصاد تولیدی و مثمرِ ثمرکه غیر از آن هم حالتِ جنینی داشت ازمیان رفت و مردم دُچارِ نوعی دست نگری شدند به طوری که هرچیز بیرونی رنگ عصریت ومودرنیزم گرفت وکشور بازارِ تولیدات غیرِ قابلِ فروشِ دیگران گردید.

 

درهمین گیروداربود که فکرنوعی اصالت جویی در ذهن برخی از اشخاص و حلقه ها متجلی گردید و برایشان نهیب زد که راه شان به عنوان مردمی که تازه به سوی ملت شدن میروند نه پرستش بی قید و شرطِ گذشته است ونه مقاطعۀ کامل با گذشته است زیرا که نحستین قدرتِ تحرُک و پویندگی را ازما باز میگیرد و دومین نوعی مقاطعه با تاریخ است.

 

من فکرمیکنم که درعرصۀ موسیقی، خانوادۀ آرمان (حسین آرمان، خالدآرمان و مشعل آرمان)علمبردارِ این اصالت جویی می باشد.من کمابیش پنجاه سال است که با طنین صدای گرم وگیرای حسین جان آرمان آشنا استم و از آن حظ می برم.

سال ها پیش که وی با برخی از دوستان و همکارانِ خویش آهنگِ «درفصلِ بهارمیله می کردیم» را خوانده بود، این آهنگ درهمان سال ها به یک آهنگِ روز بدل گردید به طوری که وقتی جوانان در روزهای جمعه از هوای گرم کابل به سوی پغمان و استالف فراری می شدند؛ آن روزها هنوز تیپ ریکارد در ربازارهای کابل یافته نمی شد بنابراین جوانان خوش صدا و خوش ذوق این آهنگ را میخواندند وقرسک میزدند. معمولاً مردم دربارۀ هنرمندی که صدایش را می پسندند کنجکاو ترمی شوند، یکی ازدوستان که یادش به خیر بیش تر از من شیفتۀ آوازِ آرمان بود برایم خبر داد که آرمان برای تحصیلِ گیتار رهسپار چکوسلواکیای آن روز گردیده بود؛ و باز فهمیدم که ازآن جا بازگشته ودر مکتبِ موسیقی به شغلِ تدریس گماشته شده است.

چند سال پیش که من به دعوت کمیتۀ سویدن در فستیوالِ شعر و موسیقی آسیا آستکهُلم رفته بودم درآن جا به دیدارِ جنابِ حسین آرمان و جناب دوکتور اکرم عثمان (که گوشم با صدای گرم اونیز اُنسی دیرینه داشت) رسیدم وازمحضرِ هردو فیض ها بُردم.

 

جنابِ آرمان بعد ازهمان دیدارکه سرآغازِ شناختِ حضوری مان بود همیشه مرا با البم آهنگ های گوناگون خویش نواخته است و من در برابرِ آن همه لطفِ اوجُز ابرازِ سپاس چیزی نداشته ام.

به همین سلسله دراین اواخر البم آهنگ های محلیی خود را که برخی ازآن اهنگ ها را پدرِ مرحومش که صاحبِ نوعی ذوقِ عرفانی بود زمزمه می کرده است برایم فرستاد.این آهنگ ها هرکدام به تنهایی می تواند شاهدِ صادقِ اصالتِ موسیقی افغانی باشد. خالدجان آرمان نیز که رشتۀ تحصیلش مانندِ پدرش گیتار بوده است مدتی است که رباب افغانی را برای هنرنمایی برگزیده و در این عرصه بسیار نوآوری ها کرده است.

 

یکی ازافتخارات جناب آرمان این هم است که در قلبِ اروپا علی رغم دُشواری های که در آغازِ این نگارش برشمردم پسر و دُخترِ خو را مانندِ خود عاشق موسیقی پرورده وآنان را نیزبه سوی موسیقی افغانی کشانده است تا درقلبِ اروپاعلمبردارِ موسیقی افغانی گردند و انسامبلِ کابل را برای همین منظور به وجود بیاورند.این جا اگر از گرمی وگیرایی صدای مشعل جان آرمان یادنکنم حقِ او را تلف کرده ام.

 

اخیرا درسایت کابل ناتهـ خواندم که دست اندرکاران این سایت ارجمند صفحه ای رابه بزرگداشت از جناب آرمانً اختصاص داده اند.

من فکرمی کنم که بزرگداشتِ آرمان و خانوادۀ هنرمندش بزرگداشتِ اصالت موسیقیی افغانی است که کابل نات ابتکارِآن ازخود کرده است و من به خاطر این ارجی که به آرمان واصالتِ آهنگهای او داده اند صمیمانه ازسایتِ کابل نات ابرازِ سپاسگزاری می کنم.

 

با عرض  حرمت واِرادت

 

م.ا. نگـــــــــــــارگر09/7/23برمنگهم برتانیه

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 102           سال پنجم         اسد / سنبله   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        اگست 2009