کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
پروین امینی ( مرستیال )


متن سخنرانی در محفل
به یاد قربانیان یک توطئه
 
 
 


بسم الله الرحمن الرحيم

خواهرانو برادران محترم، بعد ازعرض سلام واحترام به هر يک شما قسمي که آقای مهرين گفتند، من پروين امينی دخترشهید خان محمدخان مرستيال وخواهر داکترنجيب آله مليز از تشريف آوری وجمع شدن شما غزيزان در اين محفل وياد از اولين شهادی بر حق وبی گناهٔ شروع جمهوريت ساختکی افغانستان خوشآمديدوخيرمقدم ميگويم.


من ازبرادران محترم تاريخ نويس معاصر آقای نصيرمهرين ومحترم داودجان ملکياروحسن اميری وآقای حيدراخترومحترم قاضی صاحب کريم پوپل ومرحوم مصطفی رسولی که روح اش شاد وهمه محترمين که درجمع آوری اسناد برای بی گناهٔ اين رادمردها واولين شهدای جمهوريت،زحمات بی پايان کشيده اند ابراز تشکر نموده وموفقيت آشان رادراين حصه از بارگاه يزدمتعل خواهانم.
ازاينکه شما هموطنان بعدازسي ونه سال بامافاميل های زجر کشيده در اين محفل جمع شده وغمشريکی می نمایید ممنون تان هستم . اینجا مرابياد حرف مادرمرحومم ميندازد که چندروزبعدازشهادت پدرم ازايشان پرسيدم، که چرابابيم مانند کاکا عبدالرزاق خان (روحشان شاد)، "معذرت" نخواست. درآن صورت امکان زنده بودنش ميبود،مادرم درجوابم کفت:
بچيم کاکا قوماندانت اولادهای خودرادوست داشت وپدرت ملت ووطن خود را .او برای اولادهای خودخود را فدا کرد وپدرت برای ملت ووطن، خود را فداکرد. اين حرف مادرم هميشه مرا به ملتم نزديکتر ميسازد.قدم رنجه نمودن شماويادنمودن هرهموطنم درافغانستان ويا درهرنقطهٔ دنيا برای ما زجرديدگان دوای روحی است که سالها درآن مرض ميسوختيم.
هموطنان عزيز من نميگويم که تنهاپدرم يا اين شهدا، مقام بلند بالا از ديگر شهادئ افغانستان عزيز دارند. نی سرزمين ما سرزمين بهادرهاوشهداست تنها فرق اين شهدا اين است که با شهادت ايشان و بندی شدن بسياری از مردمهای با شرف و پر فهم مملکت شروع وآغاز بدبختئ های افغانستان بود وخطری پيش از طوفان ملت ما بود. اين سرزمين در طول تاريخ شهيد داده و دشمنانش که در طول تاريخ رادمردان آن سرزمين را از بين بردند ويأ بندی کردند، فرار دادند، شکنجه و عذاب کردند اما غافل از آن بودند که روزی تاریخ دامن گير ایشان خواهد بود غافل ازآن بودند که افغانستان سرزمين مرد ساز وباهمت است چه خوب گفته است درخت که اگر دستهٔ تبرازخودم نميبود تبر کی جرات زدنم را داشت .
افغانستان مانند درخت با عظت وزيبا اين گيتی است که چندين بار کوشش کردند که با دسته های فاسد خودش اورا بزنندکه موفق نشدند واگر نه چطور ميتوانست روسها و کمونيست ها که تبر آهنی بودن به جان درخت زيبا بيفتند و شاخه های مقبول آنرا به خاک وخون بکشند، مگر تبر نميدانست که دسته اش از شاخه های فاسدوفرسودهٔ اين درخت با عظمت بود اما هنوز هم اين درخت از شيرهٔ وجودخودشاخه های بلند بالا وزيبا وپرقدرت پرورش ميدهد و خواهد داد. من بحيث يکی از مادرهای اين ملت از نسل جوان افغانستان تقاضاوتمنا ميکنم که ديگر دستهٔ اين تبرها نشده واين قدرت را به تبر ندهند که وطن زيبا ايشانرا به خاک و خون تبديل کنند.
خواهران وبرادران عزيز.
اين جلادان تنها کاريکه کردند این بود که ترقی وآرامی وپيشرفت وطن عزيز رابه تعويق انداختند وبا از بين بردن و پاشيده کردن مردمهای فهميده ورسيدۀ ملت که مملکت را برای خود ملت ميخواستند دوامدارتروطولانی ترساختند. اين سر زمين همیشه درخودرادمردهاورادزنهاراپرورش داده وميدهد، من نمیخواهم که سرشما عزيزان رابه درد بياورم ووقت گرانبهايتان رابيگیرم .تنها میخواهم به آن خاينین وخودفروخته ها بگويم که از زجردادن وشهيد ساختن و زنجيروزولانه کردن مردمهای باشرف ملت انکار نه ورزندوازاين ملت مظلوم وازبازماندکان زجرکشيده آنها معذرت بخواهند. ملتی که سي نه سال درخون وخاک کشانده شد،این حق را دارد .
من ازضيامجيد مشهوربه ضياگارد ميپرسم که آيا گفتار خان محمد خان مرستيال را با اودرموترش وقتی که طرف ارک جمهوری ميرفتی بخاطرداری که برايت گفت :
اگردرنگاه داری داودخان متوجه نشويد جوئ های خون دراين مملکت جاری خواهد شد وبرايت اضافه کرد که خودت تجربه کافی درعسکری نداری«يعنی نافهم هستی»ازپدرت که تجربه داردکمک بيگر!
اميدوارم که ازاين حرف انکارنکند اگرکسی فکر کودتايی داشته باشد آيادشمن راميگويدکه متوجه باشد ودروغ که آری وبعيد ازشمانيست که خان محمدخان خودسرانه به وزارت دفاع رفته ومن اورا آوردم بايد نزدوجدانت خجالت بکشی چون هنوز شاهدهای آن زمان به فضل خدا«ج»زنده اند.
از آقائی صمدازهربايدپرسيدکه درلت وکوب ک.ردن وزجردادن مردئ چوميوندوال شهيدکه افتخارافغانستان بودچی لذت ميبردی؟ مزه اين لذت راملت افغانستان ومردم بيچاره ومظلوم وحتآ خودت ورفقيايت ديديد.
ازنبي عظيمی بايد پرسيدکه چطور توانستي بابيست ويک مرمی وشکستاند دست خان محمدخاني که ا زنامش سندی وپنجابی های پاکستان به لرزه ميفتادند وهمچنان زرغونشاه شهيدوديگرهاراجام شهادت نوشاندی، تا مملکت رابه برژنف بسپاری مگربازهم ديده درآی کرده حرمت قلم راخراب کرده کتاب مينوسی تا کاغذ را هم زجربدهی.
خوب هرقدرکه راجع به اينها بگويم بازهم کم خواهدبود.
من داستان شهادت پدرم رادرپروگرام چشم اندازآقآی اميری ازطريق تيلويزيون اريانا آفغانستان ازظهارکردم ،مگربعضی از علاقمندان اگرنه شنيده اند تکرارميکنم. باوجوديکه برايم سخت تمام ميشود:
من آن شام سرزمستان کابل پربرف رافراموش نميکنم ونخواهم کرد،که بابرادرم ايمل جان که درآنوقت دوازده سال بيش نداشت ساعت شش شام بالباسهای چرک وپرزه خط تسليمی پدرم ازمحبس دهمزنگ بطرف خانه که درشهرنوبود روان شديم چون هواسرد وپربرف بودنه سرويس وجودداشت ونه تکسی،مجبورهردوخواهربرادربه خانه رسيديم که در صالون مادرمرحومم بادوخواهرم پيش راديونشسته بودند وصدائ نطاق خوش آواز راديو افغانستان آقاسلام جلالی را که اعدام شش بی گناه را از راديو بخش ميکرد می شنیدند . در همان روزياشام سردکه مامور محبس خط ولباسهای پدرم را داد درآن پرزه خط که آخرين دست نوشت زيبا پدرم بود فقط اينقدر نوشته بودکه:
"پدرقربانتان. هم چيزرسيد تشکر زمستان سرد شروع شده گردمادرتان جمع باشيد. شما پيش ملت تان سرافکنده نيستيد."
واين جمله برای ماثابت بودواست وبرای هر انسان فهميده وچيز فهم اثبات بی گناهٔی اين رادمردهاراميکند. باوجوديکه خط ديگرش را که در محبس برای داکترامينی شوهرم که پسرکاکايم هم ميباشد، ارسال کرده بودکه قصهٔ جداگانه است واين خط را من امروزبرای اثبات بیگناهٔی آنها با مقايسه باخط ديگرش در حضورشماآوردم که آنهانه کودتاهی ميکردند ونه درفکرقدرت وبربادی وطن خودبودند. من فکرنميکنم که جلادان آنوقت اين چنين جملهٔ برای بازماندکان خود بنويسند .
چندروز بعدازشهادت پدرم، شوهرم داکترامينی را ازمحبس رهاکردند اودرمحبس ازشهيدشدن اين رادمردها خبری نداشت وگفت که چندروزبعد ان شأالله کاکايم وديگرهاهم آزاد خواهندشد. اماوقتی ازشهيد شدن آنها برايش گفتيم عريضۀ بنام مانوشت که درخواست ميت پدرم بود. من وايمل جان به وزارت داخله رفته عريضه رابه قديرنورستانی داديم که ازاين عريضه خبری نشد .چند روزبعد عريضهٔ ديگر کرديم که ما ميت پدرخودراميخواهيم. نورستانی(که صدقۀ نام نورستان شود) مارانزدفيض محمد وزيرداخله روان کرد. اوعريضه راگرفت وگفت که:
ميت را چه ميکنيد آنها خاين بودند من برايش گفتم که ازميتش هم ميترسيد ميتش خيانت کرده نخواهدتوانست. بالهجۀ فرعونی برايم گفت که :
امررهبراست ورنه ميت چی. فرداشب تنها پسرش آمده ميتواند خودت نی .
اين جنايت کاران ميت خون پرومرمی خوردۀ يک پدررابدست پسر دوازده سالش بادونفرپوليس مخفی ساعت هشت بجه شب بعدازهژده روزکه ازخاک کشيده بودند بخانه آوردند. دردم دروازه شوهرم امينی به دوزدن داود خان ودارودسته اش بناکرد.
برای ماگفته شدکه حق فاتحه واعلان رانداريد،وقتی ميت پدرم راداخل خانه کردند من همچو ديوانه ای تمام تکهٔ سفيدی که بروی خاک پرش انداخته بودند پاره کردم وبا اين دستها بيست مرمی برتن زيباومقبولش ويک مرمی به شقيقه اش خورده بود. ودستش راشکستانده بودند. من فکرميکنم ومطمين هستم که بالای تمام اين شهدا اين جنايت را مرتکب شده اند. اين نوع جنايت راحيوانات وحشی هم مرتکب نميشوند نميدانم که آنها چی جوابی مقابل خدا«ج» خواهنددادکه خدائی هم نمیشناسند امابا آن دستهای جنايت کارخودچطورنگاه ميکنند.
فردای آنروزکه هنوزجنازه درخانه بود پوليسها آمدند وشوهرم امينی رابجرم اهانت به رژيم و "رهبر" دوباره به محبس بردند. اما من آنقدر درغم پدربودم که ازبردن اونفهميدم .جنازهٔ پدرشهيدما را برادردوازده ساله ام ايمل جان با چهارنفرازاعضائ فاميل که عبارت بودند از :
عبدالعزيزعلی مديروزارت خارجه، داکترعبدالله علی ماماهايم، والحاج شاه خان پسرکاکايم وانجينيرعنايت اسحق زئ نواسه کاکايم، به خاک سپردند،که اين شروع جنايت جمهوريت افغانستان بودوختمش باشهادت برادر سی وچهارسالهٔ ما داگترنجيب آله مليزبود. برادرم برای سرپرستی برادرومادروخواهرهای خودبعدازسيزده سال به وطن عودت کرد درزمان کارمل وداکترنجيب که رئيس خاد آن زمان بود به شهادت رسید که درد ديگربرای فاميل مابود . ساعت دوبجه پيش چشم مادرش او را ازخانه بردند ودرنيم شب ميتش رامانند دزدها درموترخرابش که درکراچ بودانداخته بودند ومیخواستند که آنرا جلوهٔ ديگربدهند که مادرمرحومم روحش شادباشد، گفت: بايدپسرم به طب عدلی برده شودتابرايم بگويد که پسرم چطورمرده که داکترپروفيسرنذيرامين باچندداکترهای ديگرثابت کردند که مليزراتوسط زهردروقت تحقيق مسموم کردند. چون مليز را بانکتائی نبرده بودند تامانندشهيدميواندوال ميگفتند که خودکشی کرده است.
خواهران وبرادران نهايت مهربان!
اين بوديک حصهٔ ازداستان پرغم يکی ازهزاران خانواده های وطن ما که روح همۀ شان شهادی ماشاد.عقيده آنها ترقی وطنشان وارامی ملت ايشان بود ودرهيچ يک ازگروپ های حزبی وسياسی داخل نبودند. پدرم همیشه ميگفت که ملت ما يک پارچه ومتحدباشد نه شرقی نه غربی نه عرب نه عجم که اين ميراث برای ما اولادهايش هم باقی مانده است. به اميدروزي که اين بدبخت هادرمقابل قضاهٔ ملت زانوئی ندامت بزنند.
من امروزبعدازسي ونه سال که درجمع شما هموطنان عزيزومهربان خود هستم ازدردهاوغمهايم کاسته میشود. به هرصورت صدها وطن پرست وترقیخوا اين ملت جام شهادت نوشيدند ويا درزندانهائ اين جلادان زجروشکنجه شدند وازبين رفتند که اين خود ضايع کلان برای ملت ما بود. ولی هنوزهم اين جنايت کاران انکارميکنند که شکنجه نکرديم، قتل نکرديم. نميدانم که آنها بازی رهبر راخوردند ويارهبربازی آنهارا .
اين داستان راما زجرکشيدگان به تاريخ نويسان وطن به محقيقين به برنامه سازان ومخصوصأ به حقوقدانان وطن ميسپاريم، تاجوانان ما ازجريانهائ وطن خودآگا وباخبرباشند وحقیقت را بدست فراموشی نسپارند.
مايادخداميکنيم تاروح شهدائ ماشادباشد.
مايادالله ميکنيم تا دیار ما درآرامی باشد.
مايادخداميکنيم تادرانتقام شهدائ ماباشد
مايادگذاشته گان باوقار راميکنيم تادريادجوانان ماباشند.
تل دي وی افغانستان ژوندی دی وي دهغه شهيدان نومونه چه دوطن په لاره خپل نازوالی زانونه قربان کری اوخداي دنوی ا فغان نسل اوجوانانوته قدرت ورکی چه داوطن آبادآزاداومتحدوساتی ستاسودتشريف راولو نه مننه وشکريه کوم.
من زيادسبب دردسرتان شدم اگردرگفتارم والفاظم اشتباهی بود بابزرگواري تان ببخشيد، درآخيرازمهريه جان مهرين وآقائ مهرين و همه کسانيکه ا ين محفل راترتيب وتنظيم دادند جها ن سپاس وتشکرميکنم .

---------

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

احسان لمر

خواهر و برادر هموطن و نهایت گرامی!
 

 اجازره دهید بهترین ارادتها و احترامات خود را به فرد فرد شما عزیزان از صمیم قلب تقدیم نمایم. اگر بعد جغرافیائی امروز مرا از شما دور نگه داشته ولی قلبم با تمام تپش هایش ، همره و همراه شما است.

 امروز شما از عده ئی مظلوم و هردم شهید، عده ئی بیگناه و بی خطا،تجلیل مینمائید که قربانی یک دسیسه دربار ودرباریان شدند، که یکی دیگرازسرکوبهای وطندوستان توسط خاندان نادرخان میباشد.

چنانچه شما بزرگواران شاهد می باشید تاریخ سده اخیر وطن ما با خون رقم خورده که متاسفانه تاکنون دوام دارد. صد وچهار سال قبل ازامروز جنبش روشن وبیدارگری در افغانستان و حتی شرق و جهان اسلام در حال جوش و خروش بود وآن نهضت پیروان سید افغان یا هواداران علم و بیداری، آگاه سازی آزاد سازی است که در نبرد با استعمار،استسمار و ارتجاع قرار داشت. درافغانستان هم ازعمق حلقه های بیدار و بیدارگر،روحانیت متعهد، روشنفکران آزاده وبا ایمان تشکلی بمیان آمد.اما با کمال تاثر و تاسف با توطعه درباریان، عمال استعمار وسیه ترین قشرارتجاع وحافظ منافع بیگانگان، این نهضت در نطفه سرکوب وبهترین انقلابیون وطن قربانی قدم های نخست آن شدند اما در همین وقت عدهء باصطلاح روحانیت درهمکاری و خدمت دربار و شاه وابسطه، عیاش و زنباره بودند و لقب " سراج الملت ودین " را برایش اعطا نمودند ،آیا مولوی محمد سرور واصف ـــ سعدالله خان الکوزی ــ عبدالقیوم خان ــ محمد عثمان خان پروانی ــ محمد ایوب خان پوپلزائی ــ پاشا میرخان ــ جوهر شاه خان غوربندی ــ لعل محمد خان تگاوی چه گناهی را مرتکب شده بودند که بدون سوال و جوابی، ثبوت جرم ومحکمه ای به امر شفاهی امیراعدام و عده ای هم زندانی شدند؟ درین امر هم رول دوگانه جواسیس و عمال شریر اجنبی ، کوتوال دسیسه گر و دسیسه ساز دوره عبدالرحمن خان و چهارکلاهای او رول به سزائی داشتند.

 " انگلیسها تخت نشینى امان اله خان را منافى مقاصد خود دانسته نمیخواستند شهزاده امان الله خان که یکى از ملى گرایان،آزادى خواهان و اصلاح طلبان پر شور بود، جانشین امیر حبیب اله خان شود. مامورین انگلیس حتى از اوایل سال ۱۹۱۷ راپورهاى در دست داشتند که از اوج مبارزات ملى گرایان و نظریات وافکار آزادى خواهى و ضد استعمارى شهزاده امان الله خان، محبوبیت رو به ازدیاد و احتمال بقدرت رسیدن وى با وجودیکه ولیعهد نبود و فرزند سوم امیر بود،آگاهى کامل میداد آنها میدانستند که ممکن قتل امیر نتیجۀ یک نوع مبارزه طلبى باشد. آنها پیشبینى میکردند که در صورت تصادم بین نیروهاى ملاها و روحانیون که از نصراله خان طرفدارى میکردند و ملى گرایان که از امان الله خان طرفدارى نصرت و برترى را ملى گرایان حاصل خواهند کرد"۱ برویت اسناد تاریخی از اولین ساعات و روز ها شروع سلطنت امان الله خان و نهضت آزادیخواه افغان انگلیسها در دسیسه و توطعه بودند تا اخرین دم که نتیجه آنرا میدانیم.

 تحریکات در پکتیا، شینوار و کلکان آوردن موقت حبیب الله کلکانی بقدرت و بعد تحمیل نمودن نادرشاه و برادران بر مردم ما بسیارزیاد گران تمام شد که کمتر از تجربه بمب اتومی نبود و تا کنون ازما قربانی میگرد. نادرخان و برادرسادیست او سردارمحمد هاشم خان هر آنچه سروسرپوشی بود، هر چه باسواد و تحصیل یافته و وطندوست بود سرکوب وسربه نیست کردند، تاج محمدخان بلوچ، عبدالرحمن خان لودین، محمدولی خان دروازی، جنرال پنین بیگ خان، دو برادرغلام نبی خان و غلام جیلانی خان چرخی فرقه مشر شیر محمد خان چرخی، فقیرمحمد خان، میرزا محمد مهدیخان، خواجه هدایت الله خان، محمد اسحق خان، میرمسجدی خان، میرعبدالعزیزخان، محمود خان، محمد زمانخا ن، میرزا محمد خان و امیر محمد خان، عـلی اکبرخان غند مشر،غلام ربانی خان چرخی و برادرش غلام مصطفی (پسران غلام جیلانی خان چرخی)،عبدالطیف خان چرخی(پسرعبدالعزیز خان چرخی) ، سید کمال خان ( در المان کشته شد)، محمد عظیم منشی زاده و صدها تن دیگر ازین وطن دوستان واقعی (عضو مشروطیت اول و دوم ) به امرنادر خان و برادرش سردار هاشم صدراعـظم به شهادت رسیدند. بقول و تا ئید همه مورخین ما مانند غبار، آهنگ و دیگران ضمناً شاهـد عینی جناب خالد صـدیق چرخی که چهارده سال (شـش الی بیست سالگی) را درزندانها گزرانیده بود بیشتراز ۴۲۵۰ زندانی سیاسی تنها در دورهء « طلائی »!!! نادر خان و برادر وی در محبس دهمزنگ محبوس بودند. این رقم چار هزارنفری تمامی روشنفکران و باسودان و تحصیل یافته گان بودند که با خانواده طلائی همکار نشدند.

از جور دهر دون ستم دیره دون کشیم آیا چه جرم ما است که جور دو دون کشیم

 غرض رهاهی ازین جور دیره دون و دهر دون دو قهرمان وحماسه سازو فداکار، دو جوان از سر گذشته شهید سید کمال و شهید عبدالخالق درفش کاوه آهنگر و ابومسلم خراسانی را بدست گرفتند وسردارمحمد عزیزخان و بعد نادرخان رابه کیفر اعمال شوم شان رسانیدند.

" آنگاه که مردی به بهای زندگی خود حقیقت زمانشرا واقعیت بخشد، دیگرمرگ سرچشمه عدم نیست، جویـباری است که در دیگران جریان مـیابد به ویژه، اگـر این مرگ ارمغان ستـمکاران باشد یعـنی آن کشته شهید باشد و برای حقیقتی مرده باشد"

 بدین گونه جویبارآزادیخواهی ومشروطیت، گلستان مشروطیت سوم را آبیاری نمود که با نام نامی عبدالرحمن محمودی، غلام محمد غبار، سیدسعد الدین بها، محمدرسول پشتون، میرعلی اصغر شعاع، خال محمدخسته، سید اسماعیل بلخی،میرعلی گوهرغوربندی، میر اسماعیل وکیل سرخ وپارسا، محمد ابراهیم مشهور به "بچهء گاوسوار" ، قربان نظرکند کمشر، خواجه اکرام و میرحکیم ، مدیر محمد اسلم غزنوی ،غلام حیدرخان بیات، صفرمحمد بیات، حسن جان و لطیف خان افسران اردو، کندکمشر عبدالغیاث کوهستانی، محمد حسین نهضت، پوهاند غلام فاروق اعتمادی، ماگه رحمانی، محمد سرور جویا، محمد إسمعيل مبلغ و اولین گروپ اتحاديه محصلين، محمدیونس سرخابی آنوقت متعلم صنف ۱۲ استقلال)، محمد حیدرژوبل، جانبازکاپیسائی، محسن طاهری ، محمدفاضل، دکتورحمایت الله اکرم، میرعلی احمد شامل زاده، محمد ابراهیم، میرامان الدین امین پور، فضل الربی پژواک، عبدالعزیزمولانازاده، عبدالرزاق واصفی،لالا واسع، عبدالسمیع حمید،اکبرنادم، آقای هاشمی، نوراحمد شاکر، محمدکریم نصرتی،عبدالغنی محمودی،اسداحسان غبار،عبدالغفورپروانی،شاه علی اکبر شهرستانی، محمد نعیم قندهاری،محمد عظیم طاهری، محمدحیدرنورس بعداً داور(بلبل اتحادیه)،آقای اثیر، نبی علی شفائی،عبدالق واله، عبدالحبیب صافی، اختربرکی، عبدالعظیم طاهری، فقیرمحمدمهمند، نوراحمدشاکر، محمدکریم نصرتی، احمدموسی قندهاری، عبدالهادی محمودی ، محمدعارف غوثی، محمد یحیی ابوی، حبیب الله دل،عبدا لواحد وزیری حیات الله امیرزاده، محمد سرورتاتا ، قیوم هزاره و غیره تشکیل میدادند. که همه به نحوی از انحا سرکوب شدند.

 محمد داود خان ، با گرفتن صدارت در نخستین قدم همچو ولی نعمت اش محمد هاشم خان به نخبه گان و وطندوستان یورش برد، محمودی، غبار، پشتون، بها، جناح ملی اتحادیه محصلین که قبلاً نام بردیم و دهها تن دیگرازین غضب داودخان و همدستان در امان نماندند و مجلس وزرا فیصله نمود چون آنها خاطر والاحضرات را رنجانیده اند زندانی بمانند. ریاست ضبط احوالات هرجنبده ئی رازیر نظر داشت اما بر بعضی فعالیتهای دیگرکه برای فردای خود شان در نظر بود اصلاً توجه نمیکردند بلکه کمک های معنوی هم می شدند، نورمحمد تره کی که در رهبری ویش زلمیان جا گرفته بود بجای زندانی شدن، سکرتر سفارت در واشنگتن مقرر شد و ...

 چون دامان سردار هاشم خان سر منشه جباران توطعه گر و دسیسه ساز بود، محمد داود خان با همان الهام بزودی به اصطلاح «کودتا عبدالملک عبدالرحیمزی را با همدستی یک کشور خارجی » کشف نمودند. دسیسه سازان کور مغز رژیم ادعا کردند که کودتا چیان به کمک پاکستان سلاح امریکا را از طریق خاک شوروی بوطن ما میآوردند و بدینگونه میخواستند رژیم را سرنگون نمایند، چون ادعای شان هیچ اساس و بنیاد نداشت و صد در صد جعلی و دروغ بود تا روز سرنگونی این خانواده نه سندی ارائه شد و نی محکمه و ثبوتی در میان بود ولی شادروان عبدالرحیمزی حبس ابد را طی نمود.

 یک دهه بعد که بنام دهه دموکراسی مشهوراست ظاهراً داودخان کناره رفته بود ولی دست اندازیها و توطعه هایش زنده و برحال بود، سرانجام با کودتائی نظامی قدرت را دوباره بدست آورد. این تبدیلی ها تا جائیکه شواهد نشان میدهد بامفاهمه قبلی بین شاه و داودخان بمیان آمده بود، چنانچه در آخرین سفرملوکانه خانواده سلطنتی خلاف سفر های قبلی اشکریزی و گریه و فغان بسیار و بیحد در میدان هوائی کابل داشتند، وهم طیاره شاهانه تا اخرین خط رنوی میدان بدلیل وزن بیحد زیاد نمی توانست پرواز نماید( پرسونل آنوقت میدان هوائی کابل که حیات دارند میتوانند شهادت بدهند) وضمناً اعلیحضرت قبل ازسفرآخر بیکی از وکلای قندهاردر شورا ، گفته بود که این دیدار اخیر ماست...!!! بلاخره سردار دیروزبه رهبر«انقلاب» سرطانی تبدیل شده « کمیته مرکزی» اختیار دارکشور گردید. که بیانیه " رهبر" بنام " خطاب بمردم" خود مبحث جدا وبازرسی جداگانه میخواهد.

 دوباره بقدرت رسیدگان به تصفیه حساب با هر کی با انها کمترین و کوچکترین مشکل حتی عداوت شخصی داشتند آغازکردند: ــ مرحوم سید ابراهیم سعید کاغذ دکانهای ملکیت اشرابه بعد از استعفا داود خان از صدارت بیک همکار سردار برای بازنمودن معاینه خانه نداده بود سر انجام در اولین هفته ها « انقلاب جمهوری» سینما بریکوت وی به بهانه قرضداری ظبط گردید.

 ــ مرحوم غلام سرورناشر چون اطاق دلخواه والاحضرت سردارسابق را درهوتل سپین زر قندوز به ایشان نداد با غضب دارائی و زندانی محکوم شد

 ــ رفقای انقلابی شروع به تصفیه ها ی سیاسی هم نمودند. میوندوال و مرستیال حریف سیاسی هستند و خار چشم برای برای دوستان شوروی، گرچند شهید سید امیر قوماندان هوایی درکودتا سهیم بود ولی چون در دفاع از حقیقت برآمد و وکیل سیف الرحمان دگروال ماما زرغون شاه محمد عارف شینواری مشهور به عارف ریگشا شاید به دلایل دیگر شامل یک دسیسه شدند، هنوز آب از گلوی لاشخوران سرطان زا پائین نرفته بود که بازهم همان گروپی که کودتا عبدالرحیمزی را به کمک خارجی کشف نموده بود کودتائی را "بالفعل ؟؟؟ !!!" به کمک اجنبی کشف نمودند، گرچند عمل خودشان دو ماه قبل کودتا نی بلکه انقلاب!! بود.

 دشمنی با شهدا میوندوال و مرستیال را دوستان منافع اتحاد شوروی حتی در دهه اخیر سلطنت هم واضحاً متبارز ساختند. سردار نوراحمد اعتمادی در بیانیه و ارائه خط مشی حکومت خود در ولسی جرگه بدون در نظرداشت نزاکت وادب برمیوندوال حمله نمود و عقده های دل سرداران را بر ملا ساخت گر چند جوابهای مستند و دندان شکن چون " جوش در پیاله" و " سردار نوراحمد اعتمادی" و غیره درباریان را تا سرحد مصادره اخبار مساوات کشانید.

 بقول ا زمرحوم محمد صدیق فرهنگ مرستیال یک کلمه گفت که "اگرقوای شوروی آمد با کدام قوت آنرا خواهید کشید " بزوی او را خانه نشین نمودند، و یکنیم دهه بعد به بهانه کودتا شهید ساختند. ولی این را تا بحال نمیدانیم که با کدام قوای نظامی، مردم ما که کودتا های سرطان ۵۲، ثور۵۷ وشهنواز تنی را دیده اند به منطق و شعور توطعه گران لعنت میفرستند که چگونه کودتائی با دستان کاملاً خالی صورت میگرفت، باید اضافه نماییم که در یک عمل کودتایی، حمل سلاح و وسایل مخابراتی از ملزومات آن است، اگر آنها دست به کودتا زده بودند،آن ابزار بایست همراه دستگیر شدگان می بود. درحالی که هیچ یک از دستگیر شدگان نه تنها در یک مجلس وگردهمآئی تدارکاتی برای کودتا؛ بلکه تک تک وبدون داشتن سلاح و بدون برخورد نظامی دستگیر شده اند.

شاید رئیس حکومت و اعضای آن پنداشته بودند که ریگشا های عارف شنواری، وظیفۀ انتقال تانک های سنگین وزن نظامی را انجام میدادند.! زیرا از جملۀ وسایلی که بزودی در معرض توقیف قرار گرفت، ریگشا های آن تاجر بد نصیب بود. عاملین کودتا سرطانی نوشتند که وسائل مخابره را قبل از ۲۶ سرطان بمنزل داودخان بردند و... ولی از منازل میوندوال، مرستیال و دیگران که " بالفعل !!" دستگیر شدند حتی همین وسیله هم بدست شان نیآمده بود چه رسد به سلاح خفیفه.

 در باب شکنجه یک جمله بگویم خودم در ماه حوت ۱۳۵۷ به مهمان خانه خلق" محبس پلچرخی " دعوت شدم نه تنها دیده ها وشنیده های ازهم سلولهایم دارم بلکه هزاران بیگناه دیگر شاهد زنده آن میباشند، ما از اسدالله سروری،عزیزاکبری، سیدعبدالله قوماندان محبس پلچرخی حتی گل آغا حاضر باش او و مستنطقین اگسای صدارت چون شخصی بنام مستعار « کبل» و هم اگسا داخلی (شش درک) خاطرات نهایت زشت و وحشتناکی داریم، اما امروز آنها ادعا دارند که شکنجه دیده ها همه " دروغ میگویند ".

 ما در دور کوتاه حاکمیت "خلق" دوازده هزار کشته دادیم ، بشمول دوهزار جوان تحصیل یافته صفوف و کدرهای حزب دموکراتیک خلق جناح (پرچم) ، مستنطقین اگسا با همه آنها " کمال احترام" را بجا میآوردند و " محترمانه " ایشان را تا سرحد مرگ شکنجه می نمودند. اسدالله سروری امروز مدعی است که " من بیگناه هستم. بر من ظلم شده است و دشمنانم درمورد من تبلیغات سوء میکنند ". یعنی محکومین خودشان دست به انتحار یا « خود کشی» زدند و مسئولین اگسا در کمال بیگناهی ازین «ظلم» که درحق شان شده درحیرت میباشند، با متهمین قضایای زنده یاد عبدالرحیمزی، شهید میوندوال ــ مرستیال هم عین برخورد صورت گرفته بود چنانچه ستر جنرال محمد نبی عظیمی نوشتند که : " در محکمه نظامی اعترافات آنها برایشان قرائت میگردید آنها قسم میخوردندکه در هیچ دسیسه و کودتائی سهم نداشتند..." ۲.

مشتاق گل ،از سرزنش خار نترسد   جویا رخ یار ، از اغیار نترسد

عیار دلاور که کند ترک سر خویش   از خنجر خونریز و سر دار نترسد.

 جنرال غنی عمرزی( صافی) بمانند دهها افسر با خبر از وقایع در وزارت داخله وقت نوشته بود : "میوندوال چهره شناخته شده ملی و بین المللی بود و مشاورین شوروی هم در ضدیت او قرارداشتند ... میوندوال یکی از همان شخصیتهای بود که با نظریات محمد داود خان چندان توافقی نداشت وقتی مخالفینش بوی اتهام کودتا را بستند داود خان بیش از پیش نسبت بوی بقهر و غضب برخورد نمود ... موظفین تحقیقات که نظریات رئیس دولت نسبت به میوندوال برایشان معلوم بود بی رحمانه او را تحت فشار و شکنجه قرار داده بودند" ۳

 در پایان درحالیکه برروح فرد فرد شهدا و قربانیان جنایات خانواده نادرخان درود و تهنیت میفرستم، این نبشته را با دو بیت از شهید میوندوال خاتمه میدهم که گفته بودند:

 

بپا گرفتن تابوت من مناز رقیب  هنوز مردهء من زندهء ترا بار است

 

**********************

 ۱ ــ داکتر عبدالرحمن زمانی ــ توطئه هاى انگلیس علیه حکومت امانى ــ سایت انترنتی افغان جرمن www.afghan-german.de

 ۲ ــ سترجنرال محمد نبی عظیمی ـ اردو و سیاست ــ ۱۳۸۶ پشاور ص ۱۰۶.

 ۳ ــ جنرال غنی عمرزی ــ شبهای کابل ــ سبا کتابخانه پشاور ۱۳۷۴ ص ۹۵

 

 

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل     ۱۸۶،          سال    هشتم،      دلو /حوب     ۱۳۹۱ هجری خورشیدی           ۱۶ فبوری      ۲۰۱۳ عیسایی