کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
میوندوال مرد مردمی بود


سید آقا هنری
 
 



روزی ازدروازه شمالی وزارت اطلاعات وکلتورمشرف به پارک زرنگارپله های زینه را بالامی امدم درمنزل سوم مدیریت عمومی سمعی وبصری بود که وظیفه داشتم درپهلوی دفترما مدیریت عمومی اداری ولفت بود دربیرون دفترپیاده ان روی چوکی قرارداشت قدم زنان نزدیک دفترم میشدم که ناگهان دروازه لفت (اسانسور)بازشد شهید میوندوال که ان زمان وزیربود برامد وچشمش به پباده دفترافتاد وی قدراست ایستاد مثل که سابقه اشنایی داشتند سلام وعلیک کردند وزیراسمش را گرفت باهم دست دادند احوال پرسی کردند ازپسرانش دخترانش خانمش هریک نام میبردازمصروفیت های شان می پرسید اولادها درس میخوانند من که این صحنه را دیدم درخلای دروازه شعبه عکاسی کمی خودرا پنهان کردم وهم کمی ترس برایم پیداشده بود که مبادا وزیرصاحب بپرسد کجا بودی چه میکنی چرا بالای وظیفه ات نیستی سخنان شان رابخوبی میشنیدم این دیدوادید تقریبا 5 دقیقه دوام کرد بعدا ان شهید راه مردم خداحافظی کرد وازراه زینه به دفترش بالارفت بلی خواننده گرامی این بود یک وزیرمردمی هنگامیکه دروزارت زراعت وظیفه داشتم به گوش شنوایم شنیدم باچشمم بینایم دیدم که وزیرزراعت غلام حیدرعدالت (محمد زایی تبار)یکی ازروءسای خودراپدرومادروناموسش رابه باد دشنام گرفته بود که انشاالله بعدا به تفسیر خواهد امد
مردم ما زندگی پرمشقتی مالی داشتند مخصوصا طبقه فرهنگیان میوندوال هنگام وزارتش عروسی انهارا به مصرف وزارت درصحنه بهاری چمن جشن میگرفت نامبرده ازخانواده غریبی بود و طعم غربت را چشیده بود مرحوم محمد نجیم اریا می نویسد وقتی مادرمیوندوال فوت کردراه زینه خانهء شان واقع بابای خودی انقدرتنگ بود که ما نتوانستیم میت را پاءین کنیم جنازه را با ریسمان بستیم ازراه کلکین پائین اوردیم وهم اولین بارروزی را بنام مطبوعات درکاریزمیرباهمراهی تمام کارکنان وزارت جشن گرفت نامبرده را بارهادرمجالس خوشی یاعزاداری چه درمسجد چه دردرمسال دیده اند درفصل ملیت حزب دموکرات مترقی می خوانیم ما از نژادهای مختلف وزبان های مختلف متشکل هستیم یک دین خدائی داریم وپیروان ادیان دیگرراکه در ملیت ما شریک هستند برادرخود میدانیم وی مردی بود که هرانسان راتبارزمیداد همینکه درصحبت باوی بازمیشد برای هریک می فهماند تویک انسانی توخلیفه خداوند درروی زمینی حقی داری عزتی داری شرافتی داری شنونده احساس خوشی میکرد مرحوم عبدالرحیم ازاد زوی برایم قصه کردافتتاح سرک کابل قندهاربود اعضای کابینه شاه ظاهرجنرالان اردوسفرا ومامورین عالی رتبه همه انجابودند من کمی ناوقت تررسیدم درصف دومی جا گرفتم میوندوال صدراعظم بود ازجایش برخاست نزد من امد ومصافحه کرد انوقت رتبه دگروالی داشتم باخودانقدربالیدم که رءیس حکومت باتو دیدن کردبرای نامبرده مسجد کلیسا درمسال کنست واتشکده یکی بود.من درخدمت عسکری بودم برای اینکه به حزب که حتما تحت تعقیب بود مزاهمت نکنم با موافقه اریا صاحب در مجالس هفته وارنمی رفتم بعدازوقت در کتابخانه بریتش کنسل پارت تایم برای امرار معاش کارمیکردم دردعوت روزتولدی ملکه الیظابط من با همکارارانم دعوت شده بودیم میوندوال صاحب را درجمع فرهنگیان دیدم اول بااشاره سرادای احترام کردم دیدم چشمان شان ازمن دورنشد گیلاس شربتی که دردست داشتم برای هم کارم دادم نزدشان رفتم بامحبت های سابقه احوال پرسی کردند علت نه امدنم راعرض کردم گفتند اریا صاحب برایم چیزی نگفته معذرت خواستم بعدامراباهریک ازبزرگان اهل قلم قسمی معرفی کردند که فکر میکردم من هم یک رئیسم بعد ازدقایقی لذت بارازایشان مرخصی خواستم دوباره درجمع همکارانم شدم هریک می پرسید صدراعظم صاحب خیشایت است قومی دارید چطور با توگرم گرفتند بلی این مردغریب دوست همیش با مردم خود بود واز بیگانه پرستی سخت نفرت داشت میگفت تا مرا درپای دارنبرند من ازوطنم جدا نمی شوم .
این ابیات را ازان مردمردمی شنیده ام
این سر که نشان سرپرستی است امروزجدا زقید هستی است
با دیده عبرتش ببینید این عاقبت وطن پرستی است

با عرض حرمت سیداقا هنری هامبورگ
 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۹،          سال    هشتم،      عقرب  ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                 ۰۱ نومبر      ۲۰۱۲ عیسوی