کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

               احسان لمر
                                   خامه ات همیشه پر رنگ بادجناب پامیر

 
 

     اخیراً در نشریه های انترنتی (کابل پرس) مورخ ۵ اپریل و بعد در(افغان جرمن) مطالبی را درنقد از بخش اول" خاطرات سیاسی " محمد صادق خان مجددی مطالعه نمودم، که بر قلم و نبشته  جناب پامیر صاحب هزاران آفرین و مبارک باد میگویم که بعداً سیستانی صاحب هم تبصره زیبائی در ارتباط به آن موضوع درسایت انترنتی افغان جرمن نمودند.

     همان طوری که آگاهان، محققین و مورخین در داخل  و خارج کشور، چه افغان وغیرآنها میدانند که صد وسه سال قبل ازامروز جنبش  روشن و بیدارگری در افغانستان و حتی شرق و جهان اسلام در حال جوش و خروش بود وآن نهضتی پیروان سید افغان یا هواداران علم و بیداری، آگاه سازی آزاد سازی است که در نبرد با استعمار، استسمار و ارتجاع قرار داشتند. درافغانستان هم ازعمق حلقه های بیدار و بیدارگر،روحانیت متعهد، روشنفکران آزاده وبا ایمان تشکلی بمیان آمد. اما با کمال تاثرو تاسف با توطعه درباریان، عمال استعمار وسیه ترین قشرارتجاع  و حافظ منافع  بیگانگان، این نهضت در نطفه سرکوب وبهترین انقلابیون وطن قربانی قدم های نخست آن شدند اما در همین وقت عدهء باصطلاح روحانیت درهمکاری و خدمت  درباروشاه وابسطه، عیاش و زنباره بودند  و لقب " سراج الملت ودین " را برایش اعطا نمودند و بر جنایات  پدرش هم مهر سکوت بر لب زده  و « ضیا الملت والدین» خطابش نمودند.آیا مولوی محمد سرور واصف ـــ سعدالله خان الکوزی ــ عبدالقیوم خان ــ  محمد عثمان خان پروانی ــ محمد ایوب خان پوپلزائی ــ پاشا میرخان ــ جوهر شاه خان غوربندی ــ لعل محمد خان تگاوی چه گناهی را مرتکب شده بودند که بدون سوال و جوابی ،ثبوت جرم ومحکمه ای اعدام شدند؟.

     مشروطه خواهان نظام انتخابی مشروطیت، عدالت و دموکراسی را که درصدراسلام موجود و اساسگذاری شده بود میخواستند، که درآنصورت منافع شخصی دکانداران دین متضررمیشد اینها هرگز نگفتند " بنیه اسلام " در اختناق، ظلم و استبداد نظام " ضیا ملت و الدین" و هم در " اعمال محزنه " "سراج الملت و الدین" و جنایات و دهشت نادرخان و سردار هاشم خان صدراعظم منهدم میشود. اگرمشروطه خواهان دور دوم مکتب و شفاخانه و سرک وفابریکه ساختند و خواستند کشوربسوی خود کفائی سوق شود، شاه و ملکه شخصاً مکاتب را مراقبت نمودند، فوراً متوالیان دین تکفیر"الحاد، کفرو زندیق"را صادرنمودند، آنچه آنها درطول تاریخ به  صدها تن مثل ابوعلی سینا بلخی و ابوریحان البیرونی ـ زکریای رازی ومنصور حلاج و ... هم تاپه زده بودند. ایشان در دورهء دهشت هاشم خانی تلاش به اعدام میرسید قاسم خان، غلام محمد غبار،محمد انور بسمل ، عبدالهادی داوی، محمد سرور جویا را داشتنئد چون به قول آنها این محکومین کفر گفته و دهری بودند، و هزاران دیگر را در زندانها نگهداشتند، دها زندانی از اثر شنکنجه های وحشیانه، مریضی، فقر و گرسنگی وحتی در جریان لگد کوب وشلاق خوردن شهید شدند، یا درزیرآهن پوشهای محبس دهمزنگ جان داده و اسکلت های در آنجا موجود بود، آیا وزیرعدلیه وقت از آن اطلاع نداشت؟؟ واقعیت تلخ  این است که آنها مردم را عمداً در جهل و نادانی نگهداشتند تا وزارت وسفارت ها برای خودشان باشد و حتی امروز برای دوام ریاست جمهوری کرزی صاحب که "مجاهد!!" بود " استخاره" می نمایند.

   اما امیرحبیب الله خان " که درتفقد طایفۀ نسوان مشغول" و به "... به اقسام شناعت به اصناف اعمال محزنه مدنس "بود؟  "همگی مناهی و منکرات را جائز بلکه واجب" نموده بود؟ ولی متوالیان دین شاید آنرا نشنیده و نه دیده بودند که به آن "بازار بیدینی و بی ناموسی پهن " شده می اندیشیدند و هم " به بحرحیرت، بگرداب حسرت، بغدیر تشویر، غریق لجۀ نا پیدا کنار" گردیده و میدانستند که " این آتش (؟) خانمان افغانستان را طعمۀ حریق میگرداند وبا این سیل، بنیۀ اسلام منهدم میشود" نه با اعمال امان الله خان  و مشرطه خواهان دور بر او ونی با توسعه علم و دانش معارف و فهم مردم که شما آنرا به نهضت امانیه چسپ میزنید. ولی تا جائیکه تاریخ شاهد است که ملا های دربار برای اعمال " محزنه " (سراج الملت  و دین) فتوا شرعی داده شده  بود که  " از دارالحرب " همه " مناهی و منکرات " جائز و واجب است بدین لحاظ ۴۰۰ زن در دربار در خدمت امیر بودند. 

    توجه فرمائید باین مغلوط پراز بهتان توهین و دشنام بمردم نجیب افغان و شهریان کابل که  درصفحه ۸۵ " خاطرات سیاسی " پیرامون مکتب مستورات که نخستین مکتب دخترانه در زمان سلطنت اعلیحضرت امان الله خان بود، توأم با عصبیت خاص مذهبی چنین مینگارد : " ... دختران بی دینی را یاد گرفتند در بدل اینکه عفت و عصمت را بیاموزند خلاعت و شناعت آموختند. به مقابل اینکه جوهر شرف و ناموس خود را حفظ کنند ، یگانه گوهر دوشیزگی را ازدست دادند و هر کدام از دختر ها قبل از آنکه جوان شوند مادر شدند. دخترهای مکتب حسب مقتضیات نفس اماره باردار شدند وسقط های متعدد درکوچه و بازار کشف گردید. پدرها و مادرها و برادر ها خجالت مند و منفعل شدند، دختر های مکتب  حسب  مقتضیات  نفس اماره و شیاطین مکاره در بی حیایی و بی شرمی گوی سبقت از فاحشه ها ربودند، در کوچه  و بازار مغازله و معاشقه شان زبان  زد عوام گردید و نائرۀ کج  رفتاری شان شطۀ  لهیبۀ خود را به عیوق (ستاره) رسانید. درهمگی افراد مکتب مستورات ازسن ده ساله گی و بعد آن دوشیزه گی به صفت عنقا مغرب متصف شد. حینیکه  دختر ها ازمکتب مستورات و جوانها  از مکتب امانیه بوقت عصر خارج میشدند یک حالت عجیبۀ اختلاط  این دو جنس مشاهده میگردید که یک نفرانسان با غیرت و شرافت نمیتوانست بسوی آنها نگاه کند. این وضعیت مخالفۀ  دین و عادات افغانستان در ملت غیور افغان بدرجۀ تأثیر خراب کرده بود که نه تنها مکتب مستورات بلکه نام معارف و مکتب راالحاد و زندقه میدانستند "

   شما این حق را از کجا آورده اید که هر گاه چیزی بر شما ناخوشایند آید زبان و یا قلم بی مهار خود را به کار اندازید و تهمت و ناسزا به زمین و زمان روانه کنید؟.هرفرد با وجدان، هرعضو فامیلهای این شاگردان مکتب مستورات باید بنویسند و واقعیت را درباره  مادران ومادرکلانهای ما بیان دارند. این هتاکی و گستاخی در مورد شاگران آنوقت معارف،آنهم دختران بهترین نخبه گان مسکونه کابل وقت که در"بی حیایی و بیشرمی گوی سبقت از فاحشه ها ربوده بودند"، واضحاً دشنام دادن و توهین کردن به همان دختران و فامیلهای شان است، که بر اصل احکام شرعی و قوانین ملی وبین المللی چنین فردی بخاطر افترا، توهین به شخصیت  و کرامت انسانی و بهتان و جعل حقایق قابل محکمه و مجازات می باشند.شما به بیشتراز هشتصد دخترعفیفه مسلمان و فامیلهای شان توهین نموده اید، آیا در آخرت چه جوابی خواهید داد ؟؟.  

   معلمین این دوره محترمه مریم  دخترعبدالباقی خان مینگ باشی خواهر استاد میمنگی و  محترمه حمیرا خواهر زاده او صبیه غلام فاروق خان رسام، خانم فاطمه، خانم خدیجه دختر کاکای ملکه ثریا و دیگران بودند، در ابتدا علیا حضرت ملکه ثریا به عنوان مفتشه از تاسیس مکتب ریاست نمودند و خانم اسما طرزی مادرش بحیث مدیره و خانم خیریه عنایت سراج معاون مدیره و سپس دو دختر کاکای ملکه محترمه بلقیس و محترمه روح افزا اولی بحیث مدیر و دومی سکرتر(منشیه) و محترمه فیروزه (بدرالسرای) یکی از زوجه های امیر حبیب الله خان و از اهل نورستان مبصره آن مکتب شدند .اولین مکتب مستورات ازپنجاه نفرشاگرد درآغازبه سه صد نفر در ۱۹۲۶ و هشتصد نفر ۱۹۲۸رسید.همچنان محترمین خدیجه دختر میر محمد هاشم خان،گوهر دختر سردارغلام محمد خان، زهرا دختر محمد شریف خان، میرمن دختر عبدالحکیم خان، زهرا، صالحه دختر نصرالله خان،هاجره دختر عزیز الله خان، زینب دختر حشمت الله خان سراج و... شاگردانی بودند که برای تحصیل به ترکیه فرستاده شدند. نویسنده " خاطرات سیاسی" دشمنی باعلم و معارف وبا سوادی جوانان وطن را بیشتراز این نمیتواند متبارز سازد که چنین دشمنی را فعلاً هم پیروان وهم کیشان آنها از مکتب دیوبندی، وهابی و سلفیها از پاکستان بما صادر میکنند.

    در لویه جرگه (می ۱۹۲۴) و درجریان بحث روی نظام  نامهء عروسی و ختنه سوری، تعدد ازدواج ، حقوق زن، نکاح صغیره وغیره بحث صورت گرفت که درین جلسات شخص اعلیحضرت امان الله خان، مولوی محمدحسیـن و مولوی واسع اخوندزاده دلایل موجه ومستدل ارائه نموده ونواقص تعدد ازدواج، نکاح  صغـیره  و...  را بر شمردند، اما بالقابل فضل عمرخان مجددی با عدهء ازملاهای دیوبندی ازمخالفین این نظامنامه ها بودند. درجریان یکی ازجلسات مولوی واسع بجواب محمد عمرخان مجددی در رابطه به نکاح صغـیره pedophilia  گفت :" از آن جائیکه نکاح صغـیره مباح ( بعملی گفته میشود که  اجرای آن ثوابی و نفی آن گناهی ندارد) است  چون امر اولوالامر بر ضد آن  واقع میگردد  میتواند آنرا نهی و الغاء نماید. پـس نکاح  صغـیره  در نظر و در عمل  ممنوع  قـرار میگیرد . در جریان همین جلسه بجواب  یکی از ملاهای دیوبندی که نکاح صغـیره را سنت وانمود کرد، مولوی اخندزاده گـفت :" ملا  صاحب  زما نیکه جناب شما نکاح صغـیره را سنت بدانید، میتوان چنین نتیجه گرفت  که  قطعاً مفهوم و معـنای سنت را  ندانـسته اید. ملا  صاحب  با ید بدانید که  نکاح صغـیره عملی از اعمال عادیست.در واقعیت امر،حضرت رسول اکرم (ص) غذا  صرف میکرد ، میآشامید، هوا خوری میکرد، مزاح مینمود، میخندید... درعین زمان نکاحی با صغیره انجام داد، تمام این اعمال جزوی ازاعمال انسانی است که به هیچ وجه سنت پنداشته شده نمیتواند. آیا میتوان این اعمال را سنت نامید؟." ۱ شما ملاحظه مینمائید که آنها ازابتدا  برهر حرکت مثبت و هر قدم به جلو رژیمهای امانیه و ظاهر شاهی سد سدید بودند و حتی امروز ۸۳ سال بعد از دوره امانیه با عین شیوه و کلمات و زشتیها فتوا ونظرمیدهند که بسیاری اوقات فتوا های این ها توهین به انسان و انسانیت وبخصوص مردان مسلمان هم است بگونه مثال امریه یا فیصله شورای علما دولت فعلی به وزارت اطلاعات و کلتور مشعر است که « بانوان گوینده ی تلویزیونها باید با حجاب اسلامی و بی آرایش درپرده های تلویزیون آشکار شوند تا انگیزه ی تحریک مردان نگردند» آنها مردان کشور را افراد ناتوان، بی ایمان، بیچاره، بد چشم وسست اراده در برابر زن پنداشته که گویا از دیدن یک گوینده در پرده ی تلویزیون هم اهریمنانه در پلشتی نشسته اند، و یا همین ها در آغاز قرن بیست یکم فتوا دادند که « در خلقت بشر مرد اصل و زن فرع می باشد و نیز قوامیت از آن رجال است. لذا از استعمال الفاظ و اصطلاحات که با مفهوم آیات مبارکه در تضاد باشد جداً اجتناب شود"   

   آنچه بیشتر شوک دهنده است ازپیر بزرگوارروحانی آنهم در یک اثر مطبوع که ماندگار میشود بکار برد جملات جعلی افتراء و توهین آمیزشان است، درحالیکه این اعمال برعکس فرموده های حضرت صاحب نه در کوچه وبازار کابل آنهم توسط اهل معارف بلکه درداخل دربار و کاخهای امیران و سرداران صورت میگرفت که درین باب ایشان چیزی نه نوشته اند در حالی که همه مردم آگاه بودند و هستند .

  توجه فرمائید که دردوران " ضیا ملت و الدین" چه میگذشت که تاکنون درین باب هم چیزی از زبان و قلم شما نه شنیده و نه خوانده ایم  :

   " علاوه بر زندانهای متعدد  پایتخت و ولایات « سیاه چاه های» کابل و هرات با اقسام شکنجه های، کنده، ولچک، غرب وغراب ، زولانه ، قین وفانه، تیل داغ، قطع اعضا، بیدارخوابی دادن، کورکردن، برچه پک، چاندماری، غرغره، ذبح کردن، سنگسار، بتوپ بستن، توسط  درختها پاره کردن هر روز عملی میشد. درکابل بعلاوه زندانهای ارگ وکوتوالی وشیرپوروسرایهای داخل شهر، زندان مخصوص دیگرهم  بود که یکی به محمد نعیم  خان (بعدها نائب سالار) کپتان امیر و دیگری به « بابه برق» شاطر باشی امیر تعلق  داشت ....

     درماه رمضان محبوسین ارگ بیرون دروازه های اطاق خود در انتظار افطار مینشستیم ، ناگهان جلاد ارگ معروف بدیوانه میرسید ومقابل ما مینشست و کارد آدم  کشی از  کمر خود میکشید و روی سنگی تیز میکرد و محبوسین را از نظر میگذشتاند و میگـفت: این بی پیر(اشاره بکاردش) بازمستی میکند دیده  شود که  امشب خون کدام اجل گرفته  نصیب اوست فردا فهمیده میشد که محبوسی شبانه ذبح گردیده است ...

   نام گیرک یکنوع ترورسری رسمی بودکه درشهرکابل ازطرف کوتوال به امر و به نام امیرعملی میگردید. در نصف شب شخصی مورد نظرازخانه اش برده میشد وهرگزبرنمیگشت، خانواده اش را هم جرئت استغاثه نبود "۲

   " خبر رسانان و مامورین این شق ( استخبارات ــ لمر) مانند عبدالروف خان کوتوال، مرزا محمد حسین خان، نائب میر سلطان و اسد خان معروف به چهارکلا چنان قدرتی را در وجود خود جمع کردند که از شنیدن نام شام مردم بخود میلرزیدند،و دق الباب عمال آنها در خانواده ها کمتر از ورود عزرائیل خوف و هراس تولید نمیکرد."۳ «چهار کلاه »تشکیل اداره سنجش محاسبات امور مالی و تعیین دارایی محکومین بود که سررشته دارآن میرزا محمد حسین خان مستوفی الممالک بود.اینها برای ابراز خدمت به امیربسی خانواده ها ومردم بیگناه را به عناوین باقیداری وتحریف محاسبات و غیره برباد نمودند.

   عین جنایات در زمان نادر خان و صدارت سردار محمد هاشم خان بر ملت افغان تحمیل شد و ارباب دولت که در پی خاموش ساختن اعتراض های اجتماعی- سیاسی بودند، به توده های محروم جهل می خورانند تا با القای توهم، آگاهی کاذب، سستی و رخوت در ایشان بدمند و از قیام آنها علیه نظم ناعادلانۀ مستقرجلوگیری کنند. 

   درلابلای نوشته ها جناب پیکارپامیر درمی یابیم که درکتاب "خاطرات سیاسی" همه تیر های زهر آلود تنها متوجه اعلیحضرت امان الله خان، محمود طرزی و در مجموع نهضت بیداری و معارف آن دوره میباشد. ما درین سطور با اختصار بر ارزیابی مطالب میپردازیم .

   "افکار آزادیخواهانه استقلال طالبانه در پیوند مستقیم با تغییرات عصر و پیشرفت روح آزادیخواهی  در اروپا، رشد معارف و نشرات، ایجاد اولین نهضت روشنفکران افغانستان در وجود مکتب  حبیبیه ١٩٠٣ و سرانجام جنبش مشروطه خواهان که  کانون تازهء روشنفکران  را بار آورد احساسات ضد انگلیسی و آزادیخواهی را در راهء حصول استقلال مساعد ساخت."

   "«جوانان افغان» بهترین نخبه گان و روشنفکران کشوربودند که با " واقعیت گرائی به تبلیغ شفاهی و کتبی در امور کشوری،ابراز نظرمیکردند. حسن اخلاق، تقوی سیاسی، سادگی، عظمت، تواضع و هوشیاری راتوصیه میکرد واعمال منافی شئون و حسن شهرت حزب را تقبیح مینمودند.متعهدان این حلقات سیاسی، درعوض جامعهء قبل ازقانون وسیاست وبسته وکهنه پرست که نهاد های قبایلی درآن هنوز زیاد نیرومند بود وسرانش فاقد هر گونه فرهنگ حکومتی ومدنی بود وپدیده های روبه تکامل و مترقی را یا به بسیار مشکل می پذیرفتند ویا نمی پذیرفتند، طرفدار یک جامعه عقلا نی قانونی بودند و برای تحقق آن مبارزه میکردند." ۴

     شهزاده امان الله خان دردامان مادر و هم درباری درخفا منورو همچنان  درعصر بیدارگری سید افغان متولد و رشد یافت. در نو جوانی تحت تاثیر اندیشه های خسرعالم و نهایت وطندوست و فرزانه خود و جوانان بیدارعصرچون مولوی واسع اخوندزاده، کاکا سید احمد لودین، عبدالرحمن لودین، عبدالهادی داوی، محمد انور بسمل، محمد ولی خان دروازی، شجاع الدوله غوربندی، غلام جیلانی خان چرخی، محمد مهدیخان چنداولی، غلام نبی خان چرخی، استاد قاسم افغان و صدهای دیگر قرارگرفت، او خلاف دیگر شهزادگان و درباری ها با مردمش در تماس بود و درخوشی و غم شان شرکت مینمود.

  در خاطرات محمد صادق خان مجددی میخوانم : "... ولی شاه جوان بعد ازمدت چهارسال تحت تأثیر اطرافیان خود بخصوص محمود طرزی که خسر وی نیز بود قرار گرفت و خواست یک سلسله رسوم و تقالید اروپایی را به شمول اجراآ ت مصطفی کمال اتاترک درافغانستان پیاده کند"  .

   اما دکترفضل غنی مجددی مینویسد "امان الله خان درجوانی به افکار سید جمال الدین افغانی وشیخ محمد عبدو و مصطفی کمال پاشا ـ که همه شان از فلسفه نهضت  اسلامی  شرقی و افریقائی و هندی پیروی مینمودند ـ گروید..."۵

   ره آورد و نتیجه خدمات کمال اتاترک برای کشورش تا به امروزبه همه گان الظهر من الشمس است، کشورنهایت پیشرفته و صنعتی  متکی بخود ترکیه ،که با اروپا امروزسرمیجنباند به هزاران مرتبه از کشورهای صاحب پترول عربی ولی غیرصنعتی و وابسطه به دیگران و میلیونها مرتبه از کشورما پیش قدم است که دراثر تحریکات  شما پیروان دیوبندی شورشهای پکتیا، شینوار و حبیب الله کلکانی مانع پیاده شدن" اجراآت" آن دوره گردیدید. ترکیه امروزنه تنها ازمعارف وتکنالوجی معاصرعقب نیست بلکه با فرهنگ غنی خود توانست ومیتواند باسلام و معرفت اسلامی خدمت بسا عظیم و سترگ را نماید. در حالی که نی جهان عرب نه افغانستان و پاکستان وایران در جهت معرفی درست آن کار توانسته اند بنمایند.

    درنیم قرن خانوادهء نادرخان ما از یک عدهء ملا و مرید اینها شنیدیم که مکتب اولاد  تانرا کافر میسازد که  وضع  فعلی افغانستان ره آورد ونتیجه آن است. اگرما داکتر مرد و زن از وطن خود میداشتیم  شفاخانه های کشور پیرو برنای وطن را تداوی مینمود،چه ضرری متوجه آنها بود، اگرمعلم مکاتب ازخود میداشتیم  تا درس اسلام را از زبان حکیم سنائی ، خواجه عبدالله انصار، مولانا جلال الدین بلخی و سید جمال الدین افغان یاامثال شان میداد، ما نه تنهاکه از ترکیه بقول شما لائیک عقب نمیماندیم بلکه بهتر هم میبودیم.

    امروزاینهمه مکتب سوزی وبمبگذاری ومسموم ساختن و تیزاب پاشی به سرو روی دختران مکاتب بقول از"خاطرات سیاسی" بخاطراین است که " انسان با غیرت وشرافت" ؟؟ به ضم شما نمیتواند بسوی آنها نگاه کند. اما«با غیرتهای باشرافت » باین همه تجاوزات جنسی بشمول تجاوزبه اطفال صغیر، زنان و پیرزنان و حتی زنان حامله، ولادت زنان جبراً در مقابل مردان مسلح و نامحرم، لواطت، چورچپاول، غارت دارائی مردم وعامه(بیت المال)، اختلاس، دین و وطن فروشی، زورگوئی، جنایت و وحشت "حسب مقتضیات  نفس اماره و شیاطین مکاره "چه میگوئید «غنایم جهاد» یا از «دارالحرب» همه چیز«حلال» است چونکه ازجانب دولت داران به اصطلاح "مجاهد "بعد از هشت ثور۱۳۷۱عمل شد ومیشود، که هرگز فراموش ملت افغان نشده و نخواهد شد.

   در دور صدارت هاشم خان بیشترازچهارهزار زندانی سیاسی (یعنی تمامی جوانان باسواد آنعصر) درمحبس دهمزنگ کابل موجود بود،(حساب محبوسین سیاسی ولایت به خدا(ج) معلوم است) که اصلاً جرم و گناه خویشرا هم نمیدانستند. اطفال معصوم و صغیر حتی شیر خوار با مادران و مادر کلانهای شان در زندان استبدادی این خانواده مجرم سیاسی شمرده میشد، اولاده همه زندانیانی که اگرظاهراً آزاد هم بودند از تحصیل محروم شدند،همین بود عدالت و اسلامیت و انسانیت.

   " خداگو با خدا جو فرق دارد حقیقت با هیاهو فرق دارد بسا مشرک که خود قرآن بدست است نداند در حقیقت بت پرست است " ۶  و آن بت  مقام و امتیاز و پول و قدرت است که با آن دین را بهر دنیا می فروشند. ولی سید افغان پیروان ورهروانش دنیا را بهردین نفروختند. توجه فرمائید سید نه درمصر، نی در ایران وترکیه امتیاز دهی  و تحایف شاهان را پذیرفت نی سلطنت  سودان از جانب انگلیسها را، ونه پول نقد وانگشتر الماس شاه ایران ونی حتی قرضه دوستانش در وقت خروج از مصر، به این دلیل هیچ امیرو شاه مسلمان اورا آرام نگذاشتند، تا حدیکه درچله زمستان تن برهنه با دشنام و ناسزاو شلاق زدن برسرمرکبی سرچپه سوار ازکشورایران کشیدند و یا کاکا سید احمد لودین شاگرد سید ۳۲ سال از ۷۲ سال عمرش را در زندان استبداد سیاسی گذراند، محمود طرزی و فامیل او دوباره جلای وطن شدند،محی الدین انیس در زندان وفات نمود، مولوی واسع اخوندزاده بتوپ پرانده شد، بابا عبدالعزیزنیم عمرش درزندان گذشت، غلام محی الدین آرتی بشهادت رسید، عبدالرحمن لودین، تاج محمد بلوچ، محمد مهدی خان چنداولی ودها تن دیگراعدام شدند ولی درمسیروهدف شان معامله نکردند.

   جهت به اصطلاح بد نام ساختن نهضت امانیه شخص دیگری، بنام شاه آقامجددی درکتابش مینویسد: " شاه (امان الله خان) بمجرد رسیدن به مسکو مورد استقبال شخص لینن قرار گرفته و در شوروی از شاه افغانستان استقبال گرمی بعمل آمد دماغ  و مغز او در کارخانه کثیف لینن از عقاید اسلامی شستشو گردید ..." ۷

    قابل یاد آوریست که ایشان توجه نکرده بودند که : و. ا. ا. لنین بنیان گذار حزب و دولت شـووی سابق در(۲۱  جنوری ۱۹۲۴ ) مرده بود. ولی شاه آزادهء افغان چهارسال بعد از مرگ لینن بشوروی سفر نموده بودند یعنی ازتاریخ ( ۱۴ الی ۲۹ ثور۱۳۰۷ ش مطا بق ۳ تا ۱۸ می ۱۹۲۸ م ).

    در جریان این بازدید هیت افغانی با استالین منشی عمومی کمیته مرکزی( ح. ک. ش.) که جانشین مقام لنین درآن حزب بود، هـیچ دیداری رسمی یا خصوصی حتی ملاقات تعارفی هم نداشت.

   اما توجه فرمائید که میخائیل کالینین(Mikhaïl Kalinine  ) رئیس شورای دولتی روسیه که حیثیت رئیس جمهوررا داشت و ورشیلوف وزیر دفاع ( Kliment Vorochilov  ) هیت عالیرتبه  افغان  را استقبال نمودند. ولی اگر درزمان حیات لنین هم به آنکشوربحیث شاه افغانستان سفرمینمودند جرم و گناه وننگی نداشت، زیراامان الله خان شاه دولت مستقل افغان و لنین رهبر دولتی کشور روسیه بود. امان الله خان و درمجموع مشرطه خواهان اول و دوم پاک ومنزه ترین وطندوستان ومیهن پرستانی بودند که سرهای عزیزخویشرا فدای آزادی و حریت  وطن نمودند وهرگزوهرگزوابستگی به بیگانه نداشتند وخوش خدمتی به بیگانگان نکردند واگر چنین میبود پاداشت آنرا تابه امروزمیگرفتند، چنانچه وابستگان استعمارتاکنون ازآن مستفید میشوند،که ما و شما خواننده گرانقدرو تمام ملت افغان می بینیم ومیشناسیم. درافغانستان تقریباً در پنج دهه اخیر رهبران دولتی تنظیمی داشتیم که سفر های به روسیه شوری داشتند، آیا سفرهای اعلیحضرت محمد ظاهرشاه و محمد داود خان درشوروی وگل گذاری به آرامگاه  لنین و یا سفرهای برهان الدین ربانی و کدر شورای نظار و جمعیت اسلامی بمسکو و دیدار شان با یالتسین و پوتین و دیگران چه تعبیری دارد؟؟؟.

  آیادرباره آنهایکه درکارخانه پاک و نظیف جنرال ضیاالحق وجنرال اخترعبدالرحمن و آی اس آی، و یا آیت الله صادق خالخالی و خامنه ای و جانشینهای ساواک رژیم ایران« دماغ  و مغز» شان ازعقاید انسانی شستشو گردیده و محصول آن آدم کشان حرفوی و انتحاریها میباشد، چه نظر دارید ؟؟؟. 

شعر نا گفتن به از شعری که آید نادرست

بچه نازادن به از شش ماهه افگندن جنین

انوری

  مبارز و آزاد یخواه بزرگ و شخصیت برجستهء  بین المللی جواهر لعل نهرو مینویسد:

   " دراوئل سال ۱۹۲۸ امان الله وملکه ثریا افغانستان را برای سفری طولانی در اروپا ترک گفتند ... ودرهمه جا با استقبال گرم مواجه  گشتند. همه این کشورها با کمال اشیاق خواستند توجه و حسن نیت امان الله را  برای منظورهای بازرگانی و سیاسی خود جلب کنند. درهمه جا هدایای گرانبها به او تقدیم شد اما او مانند یک سیاستمدار عالی نقش خود را به  خوبی اجرا میکرد و درهـیچ جا هـیچ تعـهدی به گردن نگرفت ... در ایام غیبت امان الله تمام اشخاص و عناصر مرتجعی که با او مخالف بودند بپیش آ مدند. انواع  دسیسه ها طرح شدوتبلیغا ت برضد اوانتشاریافت. ظاهراً پولهای فراوانی برای تبلیغات ضد امان الله خرج میشد و هیچکس نمیدانست این پولها از کجا میآمد. بنظرمیرسید که به بسیاری از ملا ها و آخوندها مبلغ هنگفتی باین منظور پرداخت شده بود و آنها در تمام کشور امان الله را" کافر" و دشمن دین معرفی میکردند..."۸

« ارتباط دا شتن گناه نیست ولی وابستگی ننگ ا ست».

 

   سردارمحمد داود خان در دورهء صدارت خود روزی به فاکولتهء حقوق رفته و در حضور داشت محصلین و استادان و وزیر معارف وقت پوهاند علی احمد خان پوپل با اشاره دست بسوی  قلعه جواد گفته بود : " آنان و امثال ایشان در برابر برنامه های اصلاحات حکومت وی کارشکنی مینمایند "۹

   درجای دیگردر"خاطرات سیاسی" میخوانیم :" حکومت امانیه موجوده اینروزمقدس ( جشن استقلال) را به انواع رذالت، به اقسام شناعت به اصناف اعمال محزنه مدنس کرد. از این روز پرفروز یک بازار بی دینی و بی ناموسی پهن کرده، همگی مناهی و منکرات راجائز بلکه واجب نموده العیاذ بالله قاریین گرام البته ممکن است از اشخاص باشند که ایام عید استقلال را در صیفیۀ پغمان به چشم خود دیده اند و اگرندیده باشند ازاین کلمه قیاس کنند در خلال هشت روز جشن همگی محرمات از قسم خمر و قمار و زنا و لواطت حلال و مباح بود، بلکه قرار مسموعی (زنای محارم) هم چندان کراهیت نداشت ..." اینهم ادامه همان توهین نمودن مردم و ملت افغان است که با کلمات " رذالت، شناعت، اعمال محزنه، بیدینی و بی ناموسی، خمر و زنا و..." به آنها میتازند

    داکترفضل غنی مجددی مینویسد که:" حبیب الله خان(کلکانی) و طرفدارانش امان الله خان را شخص بیدین ولاتی معرفی کردند در حالی که امان الله خان انسان مسلمان وباعقیده بود و نسبت به پادشاهان گذشته افغانستان درعقاید شخصی مستقیم تر بود و درنوشیدن شراب و زنا و داشتن کنیز و خیانت به ملت از بـسیاری زعمای گذ شته افغانستان پاکتر بود .کسانیکه بعد از امان الله خان آمدند بسیاری از قوانین اسلامی را احترام نکردند و حتی وعده هایی که در قرآن کریم به امضاء رسانیده بودند بدان احترام نکردند و در قتل مخالفین شان زیاده روی کرده تعدادی را ظالمانه به قتل رسانیده و تعدادی را به زندان انداخته و تعدادی را خلاف قوانین بین المللی از افغانستان ، تبعید نمودند."۱۰

   " داوری جناب فضل غنی مجددی درباب فرمانروایان مابعد که پس از شاه امان الله بقدرت رسیدند کاملآ منصفانه می باشد و با واقعیت تطبیق مینماید. به درستی که هیچکدام آنها نه تقوا و طهارت شاه امان الله را داشتند و نه اعتقادات شان به دین اسلام، به سلامت باور های او میرسید.مع الوصف دشمنان ترقی وتعالی مملکت  با همان سلاحی ، حکومت او را ساقط کردند که برهیجانات عاطفی و عصبیت و قشری گری دینی استواربود، ووقتی آن شاه ترقیخواه متوجه وخامت وضع شد که دیگر کار از کار گذشته بود."۱۱

   مشکل بیشتر حضرت صاحب  موجودیت محمود طرزی  در افغانستان است، در قدم اول بدون سند  و برهان و حجت بدون درنظرداشت مسوولیت اسلامی و افغانی و وجدانی، در باره ی ایام شباب علامه محمود بیگ طرزی مینویسد : " ... سنین شباب خود را در استانبول و دمشق گذرانیده و انواع اعمال شنیعه را مرتکب شده بود". دراسلام و شرعیت غرای محمدی (ص) تا جائیکه شنیده و خوانده ام وهم قوانین مدنی هر کشوری تعرض توهین وتحقیر و بهتان بر یک فرد وافراد مطلقاً ممنوع است،حتی اتهام بجرم تا زمانیکه ثابت نشده اسناد شواهد و اعتراف موجود نباشد فریضیه و احتمال گفته میشود. حضرت صاحب برویت کدام سند پلیس و محاکم کشور اسلامی ترکیه عثمانی از " اعمال شنیعه" محمود طرزی مطلع بود، اگر دراختیار داشت کاش آنرا هم ضمیمه میکردند .

   شیخ الاسلام حسن فهمی افند ی که متصدی اوقاف ترکیه عثمانی وهمچنان درباریان ناصر الدین شاه قاجار" اعمال شنیعه" سید جمال الدین افغان را کشف وتجددگراهی اورا هم نوعی ارتداد میدانستند، که ما ارتباط و پیوندهای عجیبی را درعملکرد، تحجر ومعارف ستیزی اینهمه شیخ و پیر درباری از دور و نزدیک  ملاحظه میکنیم. 

   واقعیت درباره محمود طرزی چنین است که : سردارغلام محمد خان پدرمحمود طرزی یکی از مریدان سید افغان وهم ازهمدستان و طرفداران غازی محمد ایوب خان بود، وبهمین لحاظ از جانب امیرعبدالرحمن خان ازکشور تبعید و هرگز اقامت درساحه استعمار بریتانیه را نپذیرفتند.محمود در ۱۶ سالگی بااعضای خانواده طرزی درهفدهم جنوری ۱۸۸۲ وارد کویته شدند و پس ازمدتی اقامت درهند، درماه مارچ ۱۸۸۵ ازبندرکراچی عازم کشورعثمانی گردیدند. آنها نخست به بغداد رفتند و سپس راهی دمشق شده ودرآنجا رحل اقامت افگندند. محمود طرزی، در دمشق، زبانها عربی و ترکی را فراگرفته  وبا زبان فرانسوی نیز آشنایی پیدا کرد. وی در زمینه های اجتماعی، ادبی و سیاسی بمطالعه پرداخت و تحت تأثیر جریانهای فکری و سیاسی آنروز ترکیه، شخصیت و افکاراو شکل گرفت. درسال ۱۸۹۶ م سید افغان به استانبول تشریف بردند وغلام محمد خان فرزندش محمود را که ۳۱ سال داشت بامکتوب بسیار« ادیبانه وحکیمانه » غرض استفاده از« فیوضات علمی آن حکیم فرزانه از شام به استانبول اعزام نمود» که محمود هر روزه درمحفل عرفان این عالم و فیلسوف سترگ اشتراک مینمود و خودش مینویسد:  "علا مه مشارالیه یک معدن عرفان بود، هرکس بقدراستعـداد آلات و ادوات حواس دماغـیهء  خـود ازآن معدن به استخراج  فضائل کامیاب میآمد.این هفت ماهه مصاحبت، بقدرهفتاد ساله سیاحت را دربردارد مباحثه عـلمیه،حکمیه، فلسفیه،سیاسیه اجتماعـیه وغـیره که هرروزه درمحفل بزم حضـور آن عـلامه  دهر جریان میافت،هرجمله وهرعباره آن کتابها و رساله ها تحریر بکار دارد ....".

    محمود در سال( ۱۸۹۳م)  رسالهء حقوق بین الدول ـ اثر حسن فهیمی پاشا بدری را از ترکی به دری ترجمه وپدرش آنرا به امیر عبدالرحمن خان فرستاد. محمودطرزی، بعد از مرگ عبدالرحمن خان درمارچ ۱۹۰۲م بعنوان فاتحه همراه با برادرزاده اش حبیب الله طرزی، بکابل آمد ومدت ده ماه مهمان امیرجدید بودند، درحالیکه محمودطرزی پست حساس دولتی درعثمانیه داشت ولی خدمت بوطن وبمردم وطنش ازمقام ومنافع مادی ومعنوی برای وی ارزش بیشتر را دارا بود، محمود طرزی طی نشستها ومجالس متعدد با شاه دربارهء اوضاع دنیا خارج وپیشرفتهای علمی وفنی در ترکیه صحبت مینمود که مورد توجه واقع شد. وی میگفت :

   " امروز در اروپا و ممالک عثمانی پیشرفت و ترقیات چشمگیری صورت گرفته است. برای ترقی افغانستان نه ازانگلیس ونه ازهندیها خیری متصوراست. حال آنکه اگرازممالک عثمانی، که نظربه نزدیکی اروپا،علم وفن در آنجا بیشترازدیگرممالک اسلامی انکشاف یافته است، متخصص جلب شود برای برآ ورده شدن آرزوهای حضرت امیر مفید تر وموثرتر واقع خواهد شد."۱۲

   طرزي همانسان که همه ميدانيم تنها روزنامه نگار نبود و اين حرفت بخشي از شخصيت او را ميساخت.او انديشمندبود؛ نويسنده بود؛ شاعربود؛ مترجم بود؛ سياستگر بود؛ دولتمرد بود؛ معرف ادبيات مدرن بود؛ بيگانه ستيزبود و فراتر ازهمه متجدد و همآورد جويي عليه سنت گرايي بود. "۱۳ 

 محمود طرزی بوطن آمد" سراج الاخبار" را نشرنمود، این جریده مشعل فروزان آزادیخواهان بود چنانچه استاد حبیبی در وصف سراج الاخبار از زبان صدر دین عینی شخصیت برجسته ادب و فرهنگ تاجیکستان چنین نقل مینماید که:

     " چون سراج الاخبار کابل ونوشته های محمود طرزی هم بما میرسید وآنرا اندرخفا میخواندیم، گماشتگان امیربخارا نمیگذاشتند وخواننده سراج الاخباررا تعقیب  وتنبه میکردند... اکثر شعرای جوان  تاجیک به پیروی اشعار تنبه آور سراج الاخبار شعر سرودند وجوانان تاجیک آنرا ازبر میکردند . پیام سراج الاخبار درجوانان ماوراءالنهر خیلی تاثیرات نغز و نیکو داشت"۱۴ 

دکتر روان فرهادی به نقل از محمد امین خوگیانی میگویند که در یونوورستی پشاور، عطش جوانان به مطالعه ی سراج الاخبار تا آنجا بود که دها محصل برای مطالعه زودتر و زودتر آنرا پارچه پارچه نموده و گروپی میخواندند،بعد پارچه ها را با دیگران تبدیل مینمودند

اما استعمار و اجنتهای شان وحشتزده و پریشان بودند، درسپتمبر۱۹۱۴کمشنردهلیW .M .Haily. به مسئول اطلاعات جنائی Sir. Charles Cliv land نوشت که: "چون لهجه سراج الاخبار بکلی به منافی منافع ما میباشد،بیاید ورود و توزیع آنرا در هند ممنوع قرار دهیم" ۱۵

     تهدید های امیر حبیب الله خان وبریتانیه هیچ تاثیری بر جریده ننمود چنانچه در ۱۶ اپریل ۱۹۱۵ شعرحماسی وپرشور مولوی صالح محمد افغان نشرگردید ، وایسرای هند بقول شادروان داوی" با قلم سرخ عنوان شعررادائره کشیده به امیرضم نامهء فرستادند. ۱۶

    از ینجاست که هراس در دلها میافتد و ورود جریده سراج الاخباربه هند بریتانوی مانند قلمرو تزار روسیه ممنوع میشود، چنانچه بیست وپنج سال قبل از آن درمصر قانونی تصویب شدکه جریدهء عروة الوثقی را ممنوع الورد اعلان نموده بودند.

  بریتانیه نه تنها ورد سراج الاخباررا درقلمروهند ممنوع ساخت بلکه وقتاً فوقتاً امیررا برضد طرزی تحریک مینمودند و او که جز رضایت بریتانیه آرزوی دیگر نداشت با تهدید و جریمه مزاحم کاروی میشد.  درادامه در۱۶ اگست ۱۹۱۶ سیاست جدیدی راعلیه اخباراتخاذ نمودند، بقول ازحافظ سیف الله نماینده ی برتانیه درکابل که درراپور۷ نومبر۱۹۱۷خود نوشته بودکه امیرحبیب الله برای طرزی خشمگینانه نوشت:

   « محمودطرزی، پسرغلام محمدطرزی، ادیتور، اخبار!

باید بدانی که درآینده چنین مطالب غیرمؤثقراعلیه برتانیه، نوشته نکنید،چه آنها، دوست حکومت  ما میباشند. اگر دوباره بدین طریق نوشته کردید بدون ملاحظه از کشور خارج ساخته خواهید شد.» ۱۷

   حتی ویرا جریمه نقدی نموده و معاشاتش را قطع نمودند و گفت: مرغیکه بدون وقت آذان دهد سرش ازبریدن است.امیر به اینهم اکتفا نکرده ۲۶ هزارکابلی جریمه اش کرد. این پول بصورت سری توسط شهزاده امان الله خان پرداخته شد.

    یکی از ترجمه های طرزی (منازعه علم ودین یا معرکه مذهب وسیانس) (ترجمه اثر جان ولیام دری پر) که (احمد مدحت افندی) آنرابه ترکی وسپس طرزی آنرا به دردری آراست، که درعین زمان غلام محی الدین افغان، آنرا از آثرشبلی نعمانی به عـنوان " معرکه مذهـب و سیا نس" از اردو به دری ترجمه نموده  بود.

     محمودطرزی بااینهمه ابتکاروپشت کاردرمدیریت خویش، سراج الاخباررابه منبرمبارزه وآزادی خواهی درمنطقه تبدیل کرد. ازسراج الاخبارشبه قاره ی هند، سرزمینهای آسیای میانه وایران که زیر چکمه های استبداد داخلی واستعمارخارجی قرارداشتند متأثرشدند. سراج الاخباردراین جوامع درمیان عناصر وحلقه های آزادیخواهان ومبارزان دست به دست میگشت و منبع الهام درمبارزات سیاسی و اجتماعی آنها درجهت رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی می شد." ۱۸

   " درهرحال گرچه هر دو شخصیت معروف افغانی، یعنی سیدجمال الدین افغانی ومحمودطرزی این پیکارگران در بربر استبداد واستعمار،دانشمندان سنت شکن،نو اندیش، تجددگرا، طرفدارترویج فرهنگ صنعتی، ضربت به ارباب تعصب وجمود فکری بودند،هردویشان استقلال طلب بودند ازآزادی وحریت سخن میزدند وطرفداراتحاد جهان اسلام( پان اسلامیزم) بودندوافکارشان الهام بخش بود."۱۹

"طرزی پس از عودت از ترکیه عثمانی توسط جریده سراج الاخبار،اعتقادات« ترکان جوان» سیداحمد خان وسید جمال الدین افغان را برای افغانها معرفی کرد و آنها را از حوادث جهان در عرصه های سیاسی علمی و فرهنگی مطلع ساخت." ۲۰   

   "محمود طرزی یکی از اخلاف و پیروان راه سید جمال الدین افغان بعد از سپری شدن یکدورهء اختناق و سلطنت استبدادی توانست اهداف سید را تا حدی در جامعه افغان پیاده نماید وبزرگترین کار این بزرگمرد اندیشه وقلم احیای فرهنگ ومطبوعات بود که میتوان او را پدردومین مطبوعات وبنیان گذار روزنامه نگاری نوین در افغانستان یاد نمود"۲۱  

     در چنین وضع وشرایط ملی وبین المللی محمود طرزی با نشر «سراج الخبار افغانیه» ۱۹۱۱م درفش روشنگری ترقی وازادی ملی را بر فراز قله های آسمائی کابل بر آفراشت." ۲۲   

     "بدین گونه سراج الاخبار و در راس آن محمود طرزی نه تنها در داخل کشور یگانه محرک جنبش آزادیخواهی روشنفکران و جوانان واصلاح طلبان بود، بلکه در خارج کشورنیزدرمحافل آزادیخواهان هند ومشروطه طلبان ایران وجوانان آسیای مـیانه، که درآتش استعـمار واستـبداد  شاهان  خود  کامه میسوختند ، جنبش آفرین بود"۲۳ 

     " فامیل محمودطرزی وزیر امور خارجه، تنها یک فامیل ادیب وبا سواد نی، بلکه خود یک مکتب اندیشه وتفکر است ... درطول دو دهه پس از برگشت خود،نفوذ زیادی بر دربار وارد نمود، اونظریات خود را ضمن موضوعات مختلف دربارهء آزادی ملی، علوم، انکشاف تکنالوجی، اتحاد مسلمانان، کسب دانش ونقش زن درحیات فامیلی، حیات اجتماعی وتعلیم وتربیت درسراج الاخبار (۱۹۱۱ ـ ۱۹۱۸) که به اجازه امیر نشر میشد منعکس نمود."۲۴

    اسماء رسمیه خانم محمودطرزی برای نخستین بارمجله ی ارشادالنسوان رامنتشر کرد وبانو ثریا طرزی دخترموصوف که خانم شاه امان الله خان بود انجمن حمایت نسوان را اساس گذاشت ومحکمه ی بررسی شکایات زنان رادربرابرمردانشان ایجادکرد. بدون تردیدنهضت زنان درافغانستان که سپس در نیمه ی دوم قرن بیستم باتاریخ پرفرازونشیب تکامل کردونسل نوی اززنان تعلیم یافته وروشنفکر را در جامعه تقدیم نمود دراوایل این قرن بافکر و ابتکارطرزی و خانواده ی اواساس گذاشته شد."۲۵

   "... وظیفه مهم دیگرطرزی اینبود تا امیرحبیب الله را قانع نماید که تحولات اقتصادی- اجتماعی افغانستان  موجب  مداخلهء  خارجی نگردیده،سلطنت یا موقف  سلالهء  حاکم  را به مخاطره نمیاندازد، بلکه بالمقابل چنین تحولی به اقتداروقدرت سلطان نیروی تازه بخشیده،به ثبات کشور کمک نموده وتهدیدات خارجی را دفع می نماید. فراتر ازاین جوانان افغان با وظایف دشواری دیگری هم روبروبودند تا هم دستگاه دینی را ترغیب نمایند که اسلام، مدرنیزاسیون وسکولاریزم (عرفی گردیدن دستگاه دولت) با هم درتوافق اند" ۲۶

      افکارسیاسی-اجتماعی طرزی وجوانان افغان با یک وسعت قابل ملاحظه ای ازیک سلسله واقعات خارجی وجریانهای روشنفکری شکل می گرفت. وقایع چون جنگ روس وجاپان، قرارداد روس و انگلیس درسال ۱۹۰۷، جنبش مشروطیت درایران، امپراتوری عثمانی، وقایع چین(۱۹۱۱-۱۹۰۶)، گسترش پان اسلامیزم، جنگ ایتالیا و ترکیه(۱۹۱۱)، جنگ های بالکان(۱۹۱۳-۱۹۱۲)، جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه و اعلامیه ۱۴ نکته ای ویلسون تأثیرات به سزایی روی افکارطرزی وهمکارانش داشت. آنها همچنان عمیقاً تحت تأثیرامواج بزرگ اندیشه های مدرنیته واحیا گرایی اسلامی قرار داشتند، که در آن سالها درهند و خاورمیانه درجوشش بود ." ۲۷

    ولی کینه ورزی  حضرت صاحب  در برابر شخصیت والای علامه محمود طرزی تا آنجا پیش میرود که  در ص۱۵۱ " خاطرات " خود چنین مینویسد : " مؤسس  خلاعت و رذالت در افغانستان ، مجسمۀ  نفاق و طغیان، شالودۀ تمرد و عصیان امان الله خان، مخرب افغانستان همین شخص علامه محمود طرزی است وبس.او درصنعت تحریر ید طولایی داشت واولین اخبارهفته  وار را در افغانستان بنام ( سراج الاخبار) تأسیس و توزیع نمود. یک کتاب  بنام ( سیاحت سه قطعه زمین) نوشته و احوالات مسافرت خود را ازاستامبول استانبول الی اسکندریه تحریر داشته. اگرکسی این کتاب را ملاحظه کند، میداند که آقای بیگ بکدام درجه در زنا با فاحشه های بیروت  و اسکندریه  و بعضی ساحلهای اروپا منهمک بوده با زنهای که با او درکشتی همسفر بودند، چطور معاشقه داشته، بخصوص یکنفرمادام "ماری" را درکشتی چقدرتوصیف میکند. خصوصاً یک شبی را که دراسکندریه به همراه یکی ازفاحشه ها " سپیده مه پرتو " نام به صبح آورده به چه آب و تاب تعریف این فاحشه را کرده و اقرار به زنا با او نموده، زیرا در هر جا که شب میشد با یکی از فاحشه ها گذشتانده احوالات خود را واضح و مفصل بیان کرده ... "

   عجیب است که از ۵۰۰ مقاله و ترجمه وسی و دو اثر  مطبوع محمود طرزی ایشان صرف متوجه چند صفحه "سیاحت سه قطعه زمین" شده و بازهم همان جملات متداوله  شانرا تکرار نمودند.

شیخی به زن فا حشه گفتا مستی                     هر گاه به کام  دگری پا بستی

گفتا شیخا هر آ نچه گوئی هستم                       ا ما تو هر آنچه مینما ئی هستی

« حکیم عمر خیا م »

            درروزگارسلطه جهانی استعمارعدهء بقول مولانای سترگ بلخ" سوداگران دین فروش" دین شانرا دربدل دنیاعرصه کردند،که متاسفانه مثالهای اینگونه پیشوایان طریقت،ملا، اخوند، شیخ وحجت الاسلام و...  دردو قرن اخیرکشورهای شرقی بسیاربسیارمیباشند مکاتبی چون دیوبند، قم، وهابیت وسلفی را دراختیاردارند و ازتربیون آن اسلام را منفورو قرآن را تفسیرهای جعلی و تحریف شده مینمایند.آنها در خدمت بیگانه وکفارقرارداشتند و دارند وبرای منافع آنها خدمت مینمایند و این خادمین درزیرماسک دین و دینداری در قدم نخست دانش رياضيات وعلوم طبيعي هنرها و در مجموع معارف را نفي مينمایند و تاریخ و ادبیات رامسخ وتحریف مینمایند. مطمئن باشید که دیگرهرگز کسی را جذب ارزشهایی که بخاطرش فریاد می زنید نخواهید کرد.

   توجه فرمائید سید افغان گفته بودند:" آنهایکه منع ازعلوم ومعارف میکنند به زعم خود صیانت دیانت اسلامیه را مینمایند آنها فی الحقیقه  دشمن دیانت اسلامیه هـستند."

    در جای دیگر گفتند :" قرآن مجید هرگز با علم راستین - مخصوصا در کلیات- مخالفتی ندارد. هرگاه در قرآن مجید به نصوصی برخوردیم که با حقایق علمی و کلیاتِ دانش بشری در تضاد باشد؛ ناگزیریم به اشارات نصوص، اهمیت قایل شویم و دست به تاویل صریحِ قرآن بزنیم."

   حجت الاسلام امام غزالی، درکتاب (المنقذمن ا لضلال) میگوید: " آن شخصی که میگوید دیانت  اسلامیه منافی ادله،هندسه و براهین فلسـفه و قـواعد طبیعه اسـت آن شخص دوست جاهل اسلام است و ضرر این دوست جاهل بر اسلام زیاده است از ضرر زندیقها."

اینهم  گفتاری (آیت الله علی خامنه ای)که میگوید:" آموزش بسیاری ازعلوم انسانی در دانشگاه ها باعث بی اعتقادی به تعالیم الهی و اسلامی میشود."۲۸ 

   صد سال است درکشورما بامعارف ومکتب جنگ است، عاملین این جنگ ونبرد کی ها هستند؟؟. مخالفت به تحصیل نوجوانان بخصوص دختران، مکتب سوزی، تیزاب پاشی، زهرپاشی تهدید و به راکت زنی اهل معارف کارکیها است؟؟ مگرشورشیان پکتیا و شینوار در عصر امانیه و سپس حبیب الله کلکانی مخالف مکتب وبخصوص مکاتب زنانه نبودند؟ اولین فرمان حبیب الله کلکانی بستن مکاتب بخصوص دختران نبود؟ مگر دارالفتا دولت استادربانی مکاتب زنانه را (مرکزفحشا و فساد ) ندانسته و فرمان بستن آنرا ندادند؟، آیا بستن درهای مکاتب دختران و فتوای شرعی چون  "سوختاندن مکاتب اجر عظیم دارد، چون مکاتب لانه شیطانی است"۲۹...

   صدها خباثت دیگرکارکیهاست؟ اینها گفتند صدای زن که از طریق تلفون با متصدی پروگرام رادیو یا تلویزیون صحبت نماید برای شنونده تحریک کننده است. اینها " قانون شخصیه احوال شیعه" که به توشیح کرزی صاحب و پارلمان شان هم رسید ساختند.

اماخبر تازه که:« حدود ۴۰ تن از باشندگان ولسوالی اندربعد از ظهر پنج شنبه (۱ سرطان ۱۳۹۱/ ۲۱ جون ۲۰۱۲) در حالی که نسخه های نیم سوخته قرآن را به دست داشتند، به شورای ولایتی غزنی در مرکز این ولایت آمدند. آنها گفتند که این قرآن ها را اعضای گروه طالبان سوختانده اند» زیرا مردم غزنی علیه انها قیام کرده اند. اینست اعمال این پیر ومرشد، شیخها، ملاها، داملا ها ، مولویها ، شورا های نامنهاد اسلامی و شورای عالی صلح!؟  ازینکه طالب و القاعده از کجا و کدام منبع سیراب میشوند دیگربرای بشریت واضح وآشکاراست. 

   حمایه و دفاع اینها از وحشیانه ترین استبداد ها عمل نامطلوب دیگریست ،هر کجا دهشت ظلم است یا تائید میکنند ویا مهرسکوت برلب دارند، هیچ اخوندی تا کنون از عظیم ترین جنایات آیت الله خالخالی درایران که بیش ازچهارهزار زندانی سیاسی را در سال ۱۳۶۷ در« قتل های زنجیره ای» کشته اند و تاکنون دوام دارد، یا جنایات نظامیان پاکستان و ... یادی نمیکنند وهم درمجموعی رساله «خاطرات سیاسی» از دهشت و رعب عظیم عبدالرحمن خانی چیزی نخواندیم ولی تاریخ ساکت نماند بیهقی ثانی فیض محمدکاتب نوشت " مرزا محمد حسین خان سردفتر سنجش کوتوال کابل و مرزا عبدالروف خان نائب اومقررشدند و ازاین دوشغل بزرگ رعب عظیم وخوف عمیم در دل خلق انداخته امور بس شگفت و هنگفت برروی روزگار آورده کارهای آشکار او نهضت بسیار کردند." ۳۰

آیا اعمال چهارکلاه های ایندوره اسلامی بود؟؟. جنایات وحشتناک طره بازخان، وهمکاران زخم ناسور در قلبهای هزاران هموطن ما بود، ولی برعکس وزیر صاحب عدلیه وقت تلاش داشت تا چند فرزانه و فاضل کشور و اهل معارف بنام کفر گفتن و دهری و ملحد هم اعدام شوند.

   چرا ما بجای استدلال ومنطق، بر دشنام و ناسزا وتوهین و تحقیرو قهروغضب پناه میبریم.آیا داستان خاکروبه ریختن همسایهء یهودی همه روزه برسرحضرت پیغمبر(ص) و سر انجام روزی که آن همسایه مریض بود حضرت پیغمبر به عیادتش رفتند و یا عفودشمن شمشیر بدست توسط حضرت علی در میدان جنگ که بر روی مبارک تف نموده بود و دها سرگذشت دیگر از صحابه کرام هر کدام درس جداگانه اخلاق و شرافت نیست، پس کلمات و جملاتی که بنام شاگردان معارف، امان الله خان وعلامه محمود طرزی حواله شده آیا شایسته آنها است؟؟.     

           اگراین گره افگنان عصربا دستاویزی به دین چون سدسدیدی درمقابل آن حرکت نمی ایستادند، امروز ما دانش آموزان دبستان دموکراسی وحقوق زنان و ...  نمیبودیم".۳۱

   " يكى ازعوامل انحطاط جوامع اسلامى وجودآنعده ازمتوليان عمامه داربتكده استبداد است كه دين راعامل اغفال ذهنى وتخديرروحى گردانيده وازآن سلاحى ساخته اند دردست دروازه بانان دستگاههاى جوروجهل كه بدون كوچكترين خجالت؛ ظلم طبقاتى و خودكامگى سياسى وبیعدالتى قومى را رنگ و آب دينى مى دهند.اين ملاباشى هاى دستگاه (خان خانان) كارىجزتدوين تيوریهاى اسارت وارائه حيله هاى شرعى ندارند.اين رزيلت مآبان بي آبروهيچ مشكلى رانمى يابند كه آنراآسان نتوانند وهيچگناهى  نيست كه راه گريزى رندانه براى آن نيابند."۳۲ 

     محمودطرزی با سراج الاخباردرواقع ژورنالیزم معاصرافغانستان را بنیانگذاری کرد. او نه تنها ژورنالیزم نوین افغانستان را اساس گذاشت، بلکه طراح و بانی نوگرایی در ژورنالیزم کشور شمرده میشد. او که بحیث مدیرمسول سراج الاخبار وظیفه اجراکرد." رسالتی که درحقیقت یک دبستان سیاسی وروشنگری را در کشوراساس گذاشت وپنجره یی ازجهان نوین را به رخ جوانان نهضت گرا باز نمود. اوکه درعطش آزادی وطن نفس میکشیـد، دم ازاستقلال میزد واستعمارانگلیس را درهمه جا ازطریق مقالات، اشعاروصحبتهای خود محکوم مینمود وبا صراحت کلام  صدای خشم ملت اش را دربرابرعمال استعمارانعکاس میداد وچه بجا میسرود

شهیـدان ظلـم فـرنگیـم مـا ـــ به خون وطن لالـه رنگیـم مـا

    انگیسها چندباراز قلم تند اوبه امیرشکایت ها بردند ولهجهً پرخاشگرانهً او را نسبت به خود اهانت بارمیخواندند اما طرزی به عقب برنگشت آنچه درتوان داشت درراه بیداری مردم وآزادی کشورش دریغ نکرد"۳۳

پروفیسورلودیک آدمک Ludwig W. Adamec درمورد سراج الاخبار مینویسد:"سراج الاخباردرسال ۱۹۱۱ درشهرکابل یک وسیله برای تعلیم و تربیت مردم افغان وبرای تبلیغات اصول تجدد اسلامی وملیت افغانی ایجادگردید. سراج الاخبار وسیله ی افاده سیاست پان اسلامیزم گردیدو اهتمام می ورزید سیاست افغانستان رابراساس همبستگی اسلامی رهنمایی کند. سراج الاخباردروهله ی نخست با برتانیه خصومت نمی ورزید، لیکن بانزدیک شدن جنگ اول جهانی بصورت روزافزون نوشته های بالهجه انتقادی درباره ی برتانیه منتشرمی شد. سراج الاخبار برای نخستین بار در زمانیکه جنگ ترکیه و ایتالیه شروع شد درباره ی مسایل بین المللی سخن گفت."۳۴

 در شماره ۱۶ جدی ۱۲۹۴ (۸ جنوری ۱۹۱۶ م) سال چهارم نوشته بود "... مبلغین اسلام با بلاغ های حقیقت مقام،نغمه ها میسرایند،حدیها میخوانند،آواز ها میدهند فریادها میکشند،« بیدار شوید !» گفته فغانها بر میکشند.« هوشیار گردید!» نداها کرده منادیها میدهند،اما کی میشنود؟ که میخواند؟ که گوش مینهد؟ چند نفر میفهمد؟ چند شخص میداند؟چند تن بر میخیزد؟ کو؟ کجا؟ کی؟...سراج الاخبارافغانیه یک اخبارمسلمانیست،نه انگریزست،نه روسیست،نه فرانسویست،نه جرمنی است، نه ایتالوی است، نه چینی است، نه ژاپنی است صرف مسلمانیست. در مسلمانی هم افغانیست.هر چیزیکه میگوید هرنغمه ای که می سراید هر نوائی که مینوازد،از نقطه نظر افغانیت میگوید،از مقامات علویت افغانیت میسراید، از نوا های شرافت مینوازد...."  

   برعلاوه سانسورومجازات مطالعه کنندگان اخباردرهندبریتانوی وروسیه تزاری، اجنتهای استخباراتی آنها هم دل پردردی ازروشنفکران افغان داشتند، ظفرایبک که مانند الله نواز، قربان حسین شاه جی، و دیگران ازدوستان وهمکاران نادرخان بودند،درخاطراتش نوشته بود:" درسراج الاخبارخبرهای داخلی، تعـریف امیرو شهزاده ها ، مضمون دیگری نبود که مورد د لچسپی وعلا قه ما قرار بگیرد..." ۳۵

   گرچند درسراج الاخبار مطالب دلچسپ برای او نبود اما " این جریده پیکارگر که مخاطبانش، زنان و مردان جامعه بود، نه تنها رهنمای فکری و تربیتی جوانان افغان،وطن پرستان مترقی و منورین بوده، بلکه بر افکار مردمان آزادیخواه، اصلاح طلب، روشنفکران، کشور های همسایه و منطقه نیز اثر گذاشته است."۳۶

   حضرت صاحب می نویسد: "مؤسس خلاعت ورذالت در افغانستان ، مجسمۀ  نفاق و طغیان، شالودۀ تمرد و عصیان امان الله خان، مخرب افغانستان همین شخص علامه محمود طرزی است وبس"         

   شورشیان شینواردر۱۴ نوامبر ۱۹۳۸ (= عقرب ۱۳۰۷)، در مذاکره با هیأت دولت امان الله خان در پیشنهاد ۲۱ فقره ای شان خواستار طلاق ملکه ثریا و اخراج محمود طرزی از افغانستان شدند

   محمد نادرخان میگفت که :" نام این ملعون« محمود طرزی»  را دربرابرم مبرید." سردارهاشم خان برادر جلاد خونخور و دد صفت نادرخان به سید قاسم رشتیا گفته بود: " شما که از محمود طرزی تعریف میکنید اینرامیدانید که افغانستان را کدام کس خراب وبرباد کرد؟ مسئول انقلاب وخرابی افغانستان، خونریزی و پسمانی امروزی مملکت کیست؟..." ۳۷ بلاخره سردار داود خان و برادرش نعیم خان حتی بتـقرر وارتقا رتبه اولاده محمود طرزی دشمنی ومخالفت داشتند. درین جا رابطه و پیوند این جنابان ونائب السطنه بریتانیه درهند و دستگاه استخباراتی آنها را در دشمنی با طرزی  ملاحظه مینمائید.   

   نیم قرن خانواده ء نادرخان نامی ازمحمود طرزی و شاه امان الله خان و حتی مشروطه خواهان ونهضت آندوره نبردند اما ایا توانستند جلو نور آفتاب را با بستن درو پنجره بگیرند،« حقیقت پنهان شدنی است ولی هرگز محو نمی شود.»    

   استاد محمد کاظم آهنگ مینویسد: «محمود طرزی نه تنها منحیث یک ملیت خواه، پی آزادی کشورش بود بلکه او از موجودیت استعمارگران غرب در سرزمین های شرقی و مخصوصاً آسیا نیز راضی نبود. وی در اخبار خود بار نخست جمله «آسیا باید از آسیاییان باشد» را عنوان قرار داده می نویسد که چرا غربی ها سرزمین های آسیایی را مورد تاخت و تاز خود قرار می دهند، در حالی که این سرزمین از آسیاییان است ... محمود طرزی بود که زیر عنوان «حی علی الفلاح» آزادی افغانستان را اعلان می نماید.»۳۸

      " پس، محمد صادق خان مجددی (حضرت شوربازار) حق داشته بمثابه ی عنصر قشری و ضد ترقی ، در کنار سایر قشریون رجعت گرای مذهبی ( واما قدرت طلب ) ، در راستای خواست و منافع مقامات هند برتانوی ( آگاهانه یا غیر آگاهانه ) بر ضد شاه روشن ضمیر و ملت دوست افغانستان (اعلیحضرت غاری امان الله خان ) موضع گیرد، تبلیغات سؤ نماید، طرح توطئه ی سیاسی ریزد، از ابزار دینی و مذهبی ( الحاد و زندقه ) علیه شاه جوان و نیکو خصال استفاده بعمل آرد، بلکه ملکه ثریای دلسوز و مدافع حقوق و حیثیت زن افغان را به " بی عفتی " متهم کند، پدر ملکه ثریا ( علامه محمود طرزی) را " زناکار" بخواند و حتا آنقدر از خود بیخود گردد که دوشیزه گان پاکدامن معارف افغانستان را به " فاحشه گی " و " باردارشدن " قبل ازعروسی و " سقط " کردن و . . . متهم سازد و بالاخره، با سقوط سلطنت اعلیحضرت و خروج وی از کشور، نفس راحت بکشد و با سایر دشمنان سوگند خورده ی عزت و شرف و وفار ملت افغانستان ، لبخند رضائیت بخشی بر لبانش نقش بندد و تا وزارت مختاری رژیم دست نشانده ی نادرخانی نایل آید ." ۳۹

  ما میگوئیم که این " خاطرات سیاسی " و کار کرده های محمد صادق خان مجددی، درصفحات تاریخ میهن زخمدار ما بگونه ی عبرتناکی " ماندگار " خواهد بود...! و زخم این خنجر ها که از عقب بملت افغان حواله شد مدتهای بکار دارد تا التیام یابد .

 

****************************

         

مآخذ

۱ ـ دکتوراسد الله راید ــ زن درمسیر انقلاب جهانشمول پیغمبرــ ص ۹۶ ـ ۹۷ چاپ شهررن فرانسه.

۲ ـ غلام محمد غبار ــ افغانستان در مسیر تاریخ ــ جلد اول میزان ۱۳۴۶ کابل ص ۶۵۳ الی ۶۵۵.

۳ ـ میر محمد صدیق فرهنگ ـ افغانستان در پنج قرن اخیر ـ عنوان نحو استبداد امیرعبدالرحمن خان.

۴ ـ سید سعد الد ین هاشمی ـ جنبش مشروطه خواهی در افغانستان ــ چا پ شورای فرهنگی  جلد دوم  ۱۳۸۴ ص ۲۴۴.

۵ ـ دکتورفضل غنی مجددی ـ افغانستان در عهد اعلیحضرت امان الله خان ـ طبع ۱۹۹۷ فریموند کلیفورنیا ،ایالات متحده امریکا.

۶ ـ مهدی سهیلی شاعرو متفکر ایرانی.

۷ ـ شاه آقا مجددی ـ مختصری پیرامون زندگینامه امیرحبیب الله کـلکانی ـ ۱۳۷۸ پشاور ص۱۷

۸ ـ جواهر لعل نهرو ـ نگاهی به تاریخ  جهان ـ  ترجمه محمود تـفضلی ، جلد سوم چاپ هـشـتم ۱۳۶۶ تهرا ن صفحهء ۱۵۰۴

۹ ـ سلطانعلی کشتمند ـ یادداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی ـ محل نشر  Jacket Print UK ص ۸۹.

۱۰ ـ فضل غنی مجددی ص ۳۰۳.

۱۱ ـ دکتور اکرم عثمان ـ  سایت انترنتی زندگی مصاحبه با سیاوش بخش ۲۹.

۱۲ ـ عبدالوهاب طرزی ــ شرح زندگی محمود طرزی ــ انتشارات انجمن فرهنگی افغانستان مارچ ۲۰۰۰ ص ۵۴ .

۱۳ ـ استاد لطیف ناظمی ـ  محمود طرزي و تجدد ــ سایت انترنت « دویچه ویله».

۱۴ ـ پوهاندعبالحی حبیبی ـ جنبش مشوطیت در افغانستان ـ چاپ اول جوزای ۱۳۷۲ قم ایران.ص ۱۶۹.

۱۵ ـ پوهاند حبیبی ص۱۷۰ .

۱۶ ـ پوها ند سید سعد ا لد ین ها شمی ـ جنبش مشروطه خواهی در ا فغا نستا ن ــ چا پ شورای فرهنگی ا فغا نستا ن سویدن جلد دوم ص ۱۲.

۱۷ ـ پوهاند هاشمی ص۱۷

۱۸ـ محمد اکرم اندیشمند ـ  نقش محمودطرزی درنهضت روشنگری ونوگرایی دهه ی دوم وسوم قرن بیستم  ــ ۱۶ سپتمبر ۲۰۰۸ سایت خاوران.      

۱۹ ـ استاد هاشمی جلد دوم ص.۱۲ بنقل ازیادداشت ویسرا به امیرافغان ،اندیاافیس L /PS /۱۱ /۸۸. ۲۰/۰۵/۱۹۱۵.  

۲۰ ـ استا اولسن ـ اسلام وسیاست در افغانستان ـمترجم خلیل الله زمر ،چاپ اول ۱۹۹۹  ص.

۲۱ ـ دکتورحلیم تنویرـ تاریخ وروزنامه نگاری افغانسـتان ـ شـورای فرهنگی هالند سال۲۰۰۰ ص ۵۲ .

۲۲ ـ غلام دستگیرپنجشیری ــ ظهور وزوال حزب دموکراتیک خلق ــ ناشر کتاب فروشی فضل پشاور ۱۳۷۷ ص ۵۵.

۲۳ ـ کاندید اکادمیسن محمد اعظم سیستانی ـ علامه محمود طرزی وشاه امان الله و روحانیت متنفذ ـ مرکز کلتوری افغانها جرمنی ۲۰۰۴ م ص ۳۰

۲۴ ـ می اسیکنازی  ـ زنان افغانستان تعلیم و فعالیت اجتماعی در عصر امانی ـ ترجمه رقیه حبیب طبع لیموژ فرانسه.

۲۵ ـ محمد اکرم اندیشمند.

۲۶ ـ عیضاً.

۲۷ ـ عیضا!.

۲۸ ـ سایت اخبار BBC Persia - دوشنبه ۳۱ اوت ۲۰۰۹ - ۰۹ شهریور ۱۳۸۸

۲۹ ـ مقاله ء فتوایی دیگر از طلبای کرام ! تاریخ انتشار: ۱۳۹۰/۸/۲ کد خبر: ۲۸۴۵۲

http://www.afghanpaper.com/

۳۰ ـ فیض محمد کاتب ـ سراج التواریخ ــ جلد سوم ص۸۳۲ بنقل از غبار ۶۵۳.

۳۱ ـ منیژه باختری ـ طرزیها، روشنگری و زنان ـ  کابل ناتهـ  شماره ۸۰ سال چهارم سنبله ۱۳۸۷ سپتمبر ۲۰۰۸ .

۳۲ ـ خواجه بشیر احمد انصاری ــ شيخ شهر ما؛ مظهر آميزش مقدس وملوث ــ مقاله درسایت انترنتی

۳۳ ـ دپلوم انجنیر خلیل الله روفی ــ محمودطرزی درفاصلهً دودربارــ مقاله مطبوع در سایت خاوران

۳۴ ـ اندیشمند ( آدمک، لودیک.دبلیو، تاریخ روابط سیاسی افغانستان اززمان امیرعبدالرحمن تا استقلال، ترجمه ی علی محمدزهما، ناشر: موسسه نشراتی افغان، سال طبع ۱۳۴۹، پوهنتون کابل، ص ۱۳۵).

۳۵ ـ ظفرحسن ایبک ـ افغانستان ازسلطنت امیرحبیب الله خان تا صدارت سردارمحمدهاشم خان ــ ترجمه فضل الرحمن فاضل انتشارات میوند ثور ۱۳۸۲ ش صفحا ت ۱۵۱ ، ۱۱۷

۳۶ ـ پوهاند هاشمی ص ۹.

۳۷ ـ سید قاسم رشتیا ــ خاطرات سیاسی ــ به اهتمام قوی کوشان پشاور ص ۴۳ .

۳۸ ـ محمدکاظم آهنگ، سیر ژورنالیزم در افغانستان، نشر انجمن تاریخ و ادب افغانستان اکادمی، کابل سال ۱۳۴۹، ۷۷-۷۹.

۳۹ ـ پیکار پامیرـ نگاهی انتقادی بر"خاطرات سیاسی" محمد صادق مجددی ــ مقالهء نشر شده پنج شنبه ۵ آوريل ۲۰۱۲, در سایت

 

  http://www.kabulpress.org/my/spip.php?article۱۰۴۱۲۸

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۱،          سال    هشتم،        سرطان   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    اول جولای ۲۰۱۲ عیسوی