کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
در دادگاه مردم

محمدولی آریا

بخش نخست
 
 

 
محمد هاشم میوندوال

 

 

سال قبل درخلال نشرات  وزین کابل ناتـهـ ، گفتمان و خوشه؛ بحثی تحت عنوان « کودتا های نام نهاد » به قلم  نویسنده و مؤرخ  آگاه و بیدار، آقای نصیر مهرین وارائۀ مدارک مستند از طرف آقای داود ملکیار، مطرح شد.

 این بحث واسناد مبین آن بود که باوجود قرار داشتن ملت افغانستان در میان دو آسیاب سنگِ استعمار کبیر و صغیر شرق و غرب ؛ و با وجود یکه  رنج ودرد از دست عمال چپ و راست دستوری آن ، ملت ما را خورد و متلاشی کرده است ؛ اما وجدانش هنوز بیدار است .

گواهی شخصیت های آزاده و نتیجه گیری های کودتای نام نهاد، برملا نمود که   ابتذال سیاسی و اجتماعی  را که بد خواهان ودشمنان بر تمام ابعاد حیات ملت  ما  پراگنده اند، هیچوقت کار ساز نخواهد بود.

بلی یک بار دیگر به اثبات رسید که حقیقت پنهان نمیماند.هستند کسانیکه  جوهر انسانی خود را در دفاع از حق  و حقیقت ، با مشقت حفظ کرده اند .

 بنابر آن تلاش های آقای نصیر مهرین  و دوستان ، در طرح و بررسی حوادث و وقایع پیرامون شهادت محمد هاشم میوندوال و عدۀ دیگری از فرزندان پاک نهادِ این ملت ، در خور سپاس فراوان  است .

در نوشته ای که می خوانید،  مطمح نظرما صحبتی ا ست  پیراموان یک تلاش ناکام ، زیر عنوان «خودکشی و یا قتل ؟ اسرارمرگ محمد هاشم میوندوال» ظاهراً نوشتۀ  صمد ازهر ، همان شخصی که در این ضایعۀ  دل خراش ملی،  دستی  مستقیم داشت . این شخص خایف، اکنون با استفاده از جو پرآشوب و متلاطم  سیاسی  مسلط برکشور، میخواهد با سیاه نامۀ دیگری بر سیاه کاری های  پیش آهنگان  جنایات دلخراش ملی ، پرده  دریدۀ دیگری بیندازد  .

صمد ازهر وشرکأ که به زعم خویش ، مطمئن از عدم امکان  بازخواست و فقدان یک  محاکمۀ عادلانۀ ملی در مقطع کنونی  هستند ،  می پندارند که در نتیجۀ آتشی  که چهل سال قبل بر خرمن هستی ملت مظلوم افغانستان زدند وهر بار با کودتائی ، هیزم نوی بر آن ریختند ، چنان فضای حیات سیاسی و اجتماعی و حقوقی   این ملت را دود اندود ساخته اند، که کسی  نخواهد نتوانست چهره های عاملین آن توطئۀ شوم و آتش سوزی ملی را  از لابلای دود و غبار آن به روشنی  ببیند .

  اما بیدار دلانی  با وجدان و ملت معصوم و هوشیار افغانستان با آنکه از آن  آتش مهیب ، دل سوخته و از دود آن  اشک ریزان اند ، اما بصیرت خویش را نه باخته اند و به کشف و افشای  آغاز گران مصیبت های ملی ، آستین بالا زده اند و چنان که هویدا است دیگراز پا نمی نشینند .     

اما تلاش ناکام ازهر و شرکا  نه تنها به خاطر  دفاع از خویشتن در اشتراک در یک عملیۀ نا مشروع و ضد حقوقی و ضد انسانی  است . نه تنها دریک  در دفاعیۀ  سرسام   از خویش ، در صدد القأ و تلقین اهداف  مزورانۀ دیگری است ،  نه تنها جنایات  متحدانه  مشترک عاملین چند بعدی  را که هرکدام اهداف و دستاتیر خاص خود را داشتند، می خواهد پرده پوشی کند؛ بلکه اکنون  صمد ازهر می خواهد آن وحدت  شوم را  دو باره تقسیم کند و از آن میان پای خود و شرکأ و حامیان بیرونی اش را بیرون بکشد و دست  خونین آنها را با آبی که اصلاً وجود نداشته ، بشوید .

 از این سیاه نامه  بوی یک طرح  دیگرنیز به مشام میرسد و آن این است که ، اینها باز دستوری و یا پیامی دریافت کرده اند  که  شاید در افق های سیاسی افغانستان ،  ابر های سیاهی که بعد از  شبخون های ضد ملی اینها ، دیگر فضای کشور را تا کنون  ترک نکرده است ،  آبستن رعد و برق دیگری شود واین گروه استفاده جو توطئه گر که همیشه در طلب فرصتی بوده اند تا  خانه مرد م  در آتشی بسوزد، آمادۀ استفاده شوند . آرزو دارند

  این  قدرت پرستان و بیگانه پرستان حرفه ای  آرزو دارند برای خویشتن نانی در آن بپزند ، که باز چنین بی باک رو در روی مردم ایستاده اند و انگشت تهمت  به سوی شهیدان مظلوم بی آوائی  گرفته اند که نیم قرن قبل  همه را خفه کردند وخود چون جغد های شوم در تاریکها خزیدند تا بقیۀ آن ستمدیدگان چشم از جهان بپوشند . وحال این

 

خفاشان شبکرد کودتاچی ، سر از سوراخ ها بیرون کرده اند ، و با تمسخر به مردم افغانستان  درس حقوقی و قضائی و بالاخره افتخار و سر بلندی می دهند.!!

       در این نوشتار ما خواهیم کوشید ، صرف آنچه را صمد ازهر و شرکای پس پردۀ او به زعم خودشان ماهرانه اما در حقیقت بسیار محقر و برهنه ، سرهم کرده اند و با وصف های میان تهی از مظلومان ، ولی  اتهامات نیشدار و پوشیده بر آنها ، با دفاع های بی بنیاد ازخویش ، اما حمله بر شخصیت های امتحان دادۀ ملی ،  توصیف  ها ی نفرت انگیز از خویشتن و تنزیل آرمان ها و اهداف بزرگ مردان افغانستان ، اوراقی را در این اواخر سیاه کرده اند ، یک بار دیگر دعوی حق و باطل را در دادگاه مردم بکشانیم . اما باید گفت که این آخر داستان  نیست چنانکه اول آن نبوده است .

  با معذرت ازهموطنان گرامی که ما نمی توانیم بر این سیاه نامه ، کوتاه بنویسیم ، اما خواهیم کوشید آن چه  را که  آنها  در طی مصاحبات متعددی  بدان اعتراف کرده اند و بعد حقیرا نه کوشیده اند  همه را پس بگیرند، در نقد و بررسی دوستان  دیگر واگذاریم.

" هموطن گرامی : هدف ما  نشان دادن فقدان حقیقت  وسرسام  منطق وکذب شهود و بطلان اسناد  در این جنایت ملی است ، ما مکلف به  ثبوت بی گناهی شهید میوندوال نیستیم  ، زیرا  به آن یقین داریم ، مگر آنچه را میخواهیم مبرهن گردانیم ، این است که نشان دهیم چسان دروغهای حقیری بافتند وچه  یاوه هائی  گفتند، تا بریکی از نفرت انگیز ترین جنایات در تاریخ افغانستان صحه بگذارند . "

 

تقوای نفسی ، سیاسیِ میوندوال

                و  

                     منافقت صمد ازهر:

 

صمد ازهر، از اول تا آخر سیاه نامه اش ، خاطر پریشان از تند نویسی و خشم نویسنده گانی دارد که او را به عناوینی که شایستۀ آن است خوانده اند. اما مکارانه گندم نمائی و جو فروشی می کند که گویا او حرمت کشته گان استبداد و استعمار را  نگه داشته است ، اما در اولین صفحۀ سیاه نامۀ خویش ، عکسی را از شهید میوندوال با کاسیگین صدراعظم شوروی به نشر رسانده که جام هائی را به هر مناسبتی که هست ، بلند کرده اند و با این فوتو می خواهد دو تیر نا رسا پرتاب کند ، اول اینکه نشان دهد که شهید میوندوال ، مشروب  نوشیده ، تا این شک را القأ نماید  که آن مشروب الکولی است و ثانیاً می خواهد نیات زمامداران شوروی را نسبت به میوندوال مقلوب بنمایاند که  آنها نسبت به میوندوال معاندتی نداشته و با اقدامات کودتاچیان در نابودی وی و سایر کشته شده گان ناحق ، همنوا نبوده اند ، و یا آنکه میوندوال با زمامداران شوروی نا موافق نبوده است .

نخست قسمت اول این نیرنگ خام را بررسی می کنیم و بخش دوم آنرا در مناسبات زمامداران شوروی  با میوندوال تحت عنوان دیگری خواهیم دید .

 

اگر هدف ازهر و شرکأ ، صدمه زدن به تقوای نفس شهید میوندوال نیست ، می توانستند دهها فوتوی دیگری از مذاکرات و نشست های میوندوال را منحیث صدراعظم افغانستان با زمامداران شوروی نشر کنند ، بخصو ص با ارتباط نزدیکی  که صمد ازهر با دستگاه شوروی داشت ( مراجعه شود به کتاب کی. جی. بی در افغانستان. واسیلی منروخین. مترجم، احم دضیآ رهگذر. نام رمزی عضویت صمد ازهر برای  کی جی بی  فتح است ) برای وی چنین دست رسی به سادگی مقدور بوده و هست .

   درمورد بلند کردن جام ، همه آگاهان روابط بین المللی و پرتوکول های سیاسی به ساده گی میدانند که این یک رسم بسیار معمول دیپلماتیک است که فرستاده ها و یا زمامداران کشورهای مختلف جام هائی را  در محافل و مراسم مختلف بلند می کنند ، اما هیچ ضرور نیست که این جام ها مملو از مشروب الکولی باشند. چنا نچه  می توان صدها قطعه عکس زمامداران کشور های اسلامی را که جامی را بلند کرده اند به نمایش گذاشت ، که  این جام ها مملو از مشروب غیر الکولی می باشند . و هیچ کس به شمول دیکتاتوران شوروی کسی را وادار به نوشیدن الکول نمی تواند .

 

  اما در مورد شهید میوندوال باید گفت که نه تنها یک سیاستمدار هوشیار و خود دار بود که کسی نمی توانست او را به دام انحرافات ضد سنن ملی  بکشاند ، بلکه  انسانی پاک نفس و متقی بود که برمبنای ایمان ، لب به الکول نمی زد، چنانچه هیچ کسی در افغانستان و جهان نمی  تواند ادعا کند که  وی لب به مشروب الکولی زده است . 

 

  اکنون  بیائید ببینیم که چه کسانی در افغانستان بنام خادم خلق ها ، پرچم افراشتند  که  میگساری های جمعی و بی  پردۀ شان در محافل  سرداری و اشراف انقلابی ، خاطره هائی از عربده کشی های مستانۀ  شان را  در خاطرۀ این مردم ثبت کرده است ،  که  حتی به احساسات و اعتقادات  نوکران و چاکران و آشپز ها و قابچی های اطراف شان، این خادمان خلق اعتنائی نداشتند .

 

ایکاش این مردم دشمنی ، درهمین حدود  خاتمه می یافت ،  اما ملت افغانستان شاهد است که این میگساری های عیان ، تنها به خاطرعیش و مستی شخصی نبود ،  بلکه از یکطرف وسیله ای بود تا عده ای ازجوانان معصوم و محروم را با خلسۀ وجدان و ایمان ، به بند بکشند ، و از طرف دیگر آنرا منحیت یک وسیلۀ اعتراض بر مقدسات  و اخلاق و سنن  مردم افغانستان ، به نمایش گذارند ، تا نشان دهند که نو اندیش هستند و با خرافات می ستیزند ، که نتایج  آنرا ، این  کم اندیشان که نمی توانستند خرافات را از ازرشها تفکیک کنند ، چشیدند ، و دریغا که از آن عبرتی گرفته باشند .

 

میوندوال و نا مشروعیت  کودتا ها 

 

 ازهر و شرکأ   تلاش دارند با جلو و عقب رفتن  های لفظی و داستان سرائی های بی جا ، و اشک تمساح ریزی هائی نا وقت  و با تردید و تقبیح نا به کاران ملی وبین المللی ، از یک طرف  ذهنیت ها را ازیک  سوال اصلی و یک  نا به هنجاری سیاسی (نامشروعیت کودتا ورژیم های  کودتائی  ) منحرف سازند و از جانب دیگر بار بار تکرار می کنند که جنایات تاریخی حکمرانان افغانستان در گذشته ، مؤجد این ذهنیت ملی شده است ، که هر کسی که دربند زندان حکام تلف شود، مردم او را کشتۀ دست استبداد میدانند که مرگ میوندوال از این امر مستثنی است زیرا او بعد از  دل آسا ها و دل سوزی های صمد ازهر و شرکأ ، خودش را خفه کرد.

   لهذا ما نخست به سوال اصلی بر می گردیم که عدم مشروعیت کودتا است ، زیرا ضرورت نداریم  چون  ازهر و شرکأ،  کتابهای  اصول حقوق اساسی و حقوق مدنی را برای خواننده گان رو نویس کنیم . ما اسناد و شهود موثقی داریم که همه گواه اند که میوندوال چگونه با اقدامات عجولانه و خشن سیاسی توطئه گران از دست جامعه ربوده شده است.

   شهید میوندوال در اثرش زیر عنوان « دموکراسی مترقی » که در جریدۀ مساوا ت ( ناشر افکارحزب مترقی دمکرات افغانستان ) در همان زمان به نشر رسیده است . می نویسد :

« دیگر زمان آنکه تحولات اجتماعی توسط یک اقلیت مستشعر به رهبری توده های غیر مستشعر، صورت بگیرد گذشته است ، اکنون اگر سوال تغیر اوضاع اجتماعی مطرح است ، باید اکثریت مردم شامل آن باشند و با تمام وجود خود  آنرا درک کنند  و بدانند که چه چیزی مورد برد و باخت است ».

می بینیم که شهید میوندوال حتی  رهبری آشکار یک اقلیت را ولو آگاه تر باشد بر توده هائیکه هنوز از کنه طرح و تحول اجتماعی بدرستی  مطلع نیستند ، تردید و نفی میکند. که اگر تحولاتی بدین شیوه در گذشته  به مؤفقیت رسیده است ، دیگر چنین شیوۀ تحول اجتماعی را کهنه وحتی مطرود  میداند که بقای آن به شدت  مورد تردید است ، زیرا تاریخ نشان میدهد که نظام هائی که  بدین شیوه ، برای مدتی مستقر شده اند و احیاناً  حسن نیتی هم داشته اند ، در دراز مدت نتوانسته اند حمایت توده ها را در عقب خویش حفظ کنند و به گونه ای مضمحل شده اند .

       حال خوانندۀ محترم خود قضاوت کند که نظر میوندوال در مورد شبخون های سیاسی وغصب مقدرات مردم ، چگونه بود ، بخصوص در زمانیکه همۀ ملت افغانستان  در خواب باشد و تا چشم باز کند ،  تفنگ دارانی را که نمی داند  کی ها هستند  و چه می خواهند   برسینۀ  خویش نشانه گرفته ببیند .

 

در جای دیگردر همان اثر می گوید  :«  کسانیکه یک جنبش مردمی را عمل طولانی حساب می کنند  ،  از اقدامات خام و نا رسیده  طرفداری میکنند. مبارزین  در درجۀ اول باید ارتباط  با مردم  و آگاهی مردم  را وظیفۀ خود قرار دهند . در مبارزه برای دموکراسی، نقطۀ اتکأ باید خود مردم باشد ،  و برای حصول دموکراسی ، باید به اصول دموکراسی مبارزه کرد ، زیرا دموکراسی با دیکتاتوری به میان آمده نمی تواند ، و اگر کسی بخواهد دموکراسی را به زور و دیکتاتوری پیاده کند ، این امر منجر به انحرافاتی خواهد شد و جامعه را در بند دیکتاتوری خواهد انداخت » .

 

  ببین تفاوت عقل از کجاست تا به کجا ، آیا چنین فردی با این همه احتوای نظر و تبحر دانش اجتماعی و با این پشتوانه عقیدتی و با این آرأ و افکار مشهود،  می توانست همه را در پیش گاه مردم نا دیده بگیرد و به اقدامی بپردازد که خود در نظر وعمل منکر  آنست ؟  اکنون  شاید هموطنان حساس ودراک دریافته باشند که چرا  محمد داود و کودتا چیان دور و برش و حامیان بیرونی آن، چنین کینه ای از میوندوال در دل داشتند .

 

سند دیگری که شاهد آن عده ای از  جوانانی بودند که امروز تعدادی در قید حیات اند و گواه می باشند که: در یکی از روز های تابستان ۱۳۴۹هجری شمسی در جریان یکی از جلسات حزب مترقی دموکرات که عدۀ زیادی از اندیوالان وغیر اندیوالان ،  حضورداشتند ( جلسات حزب مترقی دموکرات همیشه علنی بود و هرکس در آن حق اشتراک و نظر  داشت اما حق رای، منوط به اندیوالان بود )  زمانیکه صحبت به کشور های شرق میانه کشیده شد ، نویسندۀ این سطور، از شهید میوندوال پرسید :

آیا اقدامات کودتائی می تواند مؤجد یک تحول مثبت و انقلابی در کشور ها گردد؟

او در پاسخ ، نخست  با قاطعیت گفت :

نه ؛ و بعد با همان متانتی که خصلت وی بود ، چنین ادامه داد : کودتا را به انگریزی Palace Revolution یعنی انقلاب کاخی می گویند ، که دست بدست شدن قدرت است از دست یک مقتدر به دست مقتدر دیگر ، و کسانی می توانند دست به کودتا بزنند که قبل از کودتا و تا آوان آن، زبر دست و مقتدر و فرمانده بوده اند ، و عده ای را زیر دست و تحت اقتدار و فرمان خویش داشته باشند ، و کسانیکه چنین توانائی را دارند ، خود در کلیه مفاسد رژیم قبلی شریک می باشند . از طرف دیگر کودتا بصورت عموم یک اقدام نظامی است و شیبه یک توطئه می باشد ، که توطئه طبعاً یک طرح اختفائی و یک عملیۀ مخفی است ، و چون مخفی است ، نمی تواند همگانی و ملت شمول باشد ، لذا بدون ارتباط  با اکثریت ملت و بدون اطلاع عامه به میان می آید ، و چون فاقد ارتباط با توده های مردم است و کتله های مردم در طرح و تعمیل و نتایج آن سهمی ندارند، لحاظا دور از ملت باقی می ماند و پشتیبانی مردم را به خود جلب کرده نمی تواند . با وجود آنکه خود را در سرنگونی رژیم گذشته محق جلوه میدهد ، باز هم مجرد از اقدام و اتکا ی ملت خواهد بود و هم نمی تواند خواست ها و ضرورت های اساسی مردم را بصورت درست تشخیص کند ، زیرا ریشه در عمق جامعه و خواست های ملی ندارد و اگر حسن نیتی هم داشته باشد ، بازهم دست به اقدامات غیر لازم و سطحی  می زند که بیشتر به یک نمایش شبیه می باشد تا یک اقدام واقعی ، و چون طرح هایش نمی تواند جواب گوی تقاضا های ملت باشد ، لذا پشتیبانی ملت را جلب کرده نمی تواند ، وقتی چنین اتکائی را نداشت ، لرزان خواهد بود ، و این بی ثباتی باعث آن خواهد گشت که از ترس سقوط خود ، به استبداد بگراید ، تا هر نوع اقدام و نظر مخالف را با زور و قوه خفه کند . بنابر آن نتیجۀ کودتا ، یک رژیم ترور و استبداد و اختناق خواهد بود .

 

       شهید میوندوال ادامه داده افزود :

کودتا همیشه مار خود را در آستین خود دارد ، و این وحشت کودتا چی از مار آستین ، چنان او را در رعب و خوف نگه خواهد داشت که کشور را به وحشتکده و اختناق سرا مبدل خواهد گردانید .

      از مظاهر زشت کودتا یکی دیگر هم این است که رژیم کودتا ، برای بقای خود و ترس از کودتا های احتمالی در آینده ، عدۀ کثیری را در بدل معاش به جاسوسی و خبر چینی می گمارد و فضای کشور را از لحاظ سیاسی مختنق و مسموم ،  از لحاظ اقتصادی ، بیت المال را مفلس ، و از لحاظ اخلاقی ، مردم را فاسد می سازد . همچنانی که رژیم  کودتا از مردم نیرو نمی گیرد و همیشه لرزان و ترسان است ، این ترس ، او را مستبد و ستمگر خواهد ساخت ، که در نتیجه دوام و بقایش هم کوتاه خواهد بود ، ولی وحشت از سقوط ، کودتا چیان را چنان سراسیمه نگه خواهد داشت که به خطرناکترین اقدامات ضد ملی دست خواهند زد ، یعنی برای جستجوی یک پشتوانه و یک مرجع اتکأ مجبور خواهند بود یا با تکیه به بیگانگان و اجانب دست به کودتا بزند و یا آنکه بعد از احراز قدرت ، به اجانب و نیرو های غیر ملی اتکأ کند ، و اینجا است که اولین سنگ خیانت و وطن فروشی گذاشته می شود .

 

  شهید میوندوال بر اساس درک عمیق خویش از اقدامات غافلگیرانۀ کودتائی و بی ارتباط با ملت ، از آغاز کودتای سرطان میدانست که چنین راهی به کجا می انجامد ، چه در جواب روزنامه نگارانی در خارج از کشور که از وی جویای تبصره بر تحولات بعد از کوتای سرطان در افغانستان بودند ، به صراحت گفت که : « این اقدام از خوان اقتدار نشأت کرده است و او نمی تواند امید وار کدام تحول عمیق و مثبت از این تغیر باشد » که این جمله با صراحت بیاگر آنست که میوندوال کودتا را یک انقلاب کاخی می شناخت که سیمای آنرا در بالا ترسیم کرد ه است و متیقن بود که چنین اقداماتی مؤجد هیچ تحول واقعی و مؤ ثر در کشور نخواهد گشت .

اینکه  کدام راپورچی سرکار ، این مصاحبه را به اطلاع محمد داود رساند اهمیت ندارد. آنچه حایز اهمیت است، دیدگاه میوندوال نسبت به کودتا ها بصورت عموم و کودتای سرطان ، بخصوص است .

چنانچه وقتی به کشور برگشت ،از همان لحظه خود را عملاً معروض نظارت و تعقیب و تهدید و توطئه هائی در تضعیف موقف خویش یافت ( که این سطور مجال تذکار آنرا  را ندارد و در آینده در صورت امکان به آن خواهیم پرداخت ) و این ناگواری های چند بعدی چنان او را به خشم آورد که روزی در حضور اندیوالانش با شیوۀ غیر متوقع  ، گفت:

     « رژیم کودتا در افغانستان به آن حیوانی شبیه شده است که استخوانی را گرفته و هرکه از پیش رویش می گذرد، خیال می کند که آن استخوان را از او می گیرد ، لذا بر وی می غرد ».

 

متعاقب آن  توطئه گران پس پرده که در صدد دامن زدن شکوک و افواههات و بهانه سازی بر اساس یک طرح منظم بر ضد میوندوال  بودند ، چند نفر پولیس را به منزل شهید میوندوال فرستادند و به وی گفتند :«که رژیم در اندیشه است زیرا افرادی در منزل شما رفت و آمد دارند »، تا بعداً ادعا کنند  که رفت و آمد هائی در خانه او قبلاً وجود داشت . وی در جواب شان گفت که ، شما به خوبی می دانید که در خانۀ من چه کسانی می آیند زیرا در خانۀ جلو خانۀ من ، شما افراد گماشتۀ دایمی دارید ، و کسانیکه در خانۀ من می آیند سه دسته مردم هستند ، یکی دوستان سیاسی وخویشاوندان من هستند که چون از خارج بر گشته ام به احوال پرسی می آیند . عدۀ محدود دیگر کسانی اند که فکر می کنند شاید  من در رژیم شما صاحب کاری می شوم و خبر مرا می گیرند ، و سوم تعداد پولیس و  فرستاده گان شماست که به عناوین گوناگون اینجا حاضر اند ، شما فرستاده گان خود را مانع شوید و من هم ازدوستان معذرت خواهم خواست .

       زمانیکه این تعقیبات  و تهدیدات  از تحمل بیرون شد ، وی مطمئن گشت که توطئۀ  وخیمی بر ضد وی در حال شکل گیری است ، و چون مستشعر بود که رژیم کودتا با وجود ادعای جمهوری ، جز مخلوطی از ارستو کراسی (اشرافیت ارثی ) و استعمار چیزی دیگری نیست به خانه محمد نعیم ، برادر فرمانده کودتا رفت و به او گفت :

 

 « من تحت تعقیب و نظارت غیر قابل تحملی قرار دارم . من هیچ چیزی مخفی ندارم  و هرگاه چیزی داشته باشم ، میروم در پارک زرنگار در حضور مردم ابراز می کنم ، و آنگاه بیائید و تانک خود را از سرم عبور دهید ». ومحمد نعیم به او گفت :

من با لالایم ( محمد داود ) صحبت می کنم .

 

حال هم وطن گرامی قضاوت کند که با تسلط چنین فضای مختنق در اطراف شهید میوندوال  و با وجود تقلای مزموم رژیم داود - پرچم  ، به دربند کشیدن او، و با وجود تمام حیله گری های تبلیغاتی وتعقیبات خفه کننده و حضور شباروزی عناصر پرچم و دستگاه استخبارات در اطراف خانۀ وی ، بازهم اینها یک سند ، یک عکس و یا یک تاریخ را ارائـه کرده نتوانستند که حضور یکی از این افراد  شامل کودتای نامنهاد را در خانه میوندوال به اثبات برساند (که در ذیل در زمینۀ شهادت های ناحق دوباره به آن  خواهیم پرداخت).

 

ازهر وشرکأ  در سیاه نامۀ خویش وقتی با فضل فروشی کودکانۀ حقوقی می خواهند شیوۀ تحقیق و اعتراف را به مردم تدریس کنند ، از دزدی و سرقت مثال می زنند  و  چنانچه قبلاً گفتیم که اینها چگونه با دو روئی ، دیگران را  به عدم مراعات ادب ، ملامت  می کنند اما با هما ن خصلت وقیح سیاسی خویش ، اعمال نا کردۀ عده ای  بی گناه و مظلوم دست استبداد و استعمار را با دزدی مقایسه می کنند . اما این دوست نادان استبداد و استعمار نمی داند که  اگر گرفتن قدرت با کودتا دزدی است ، که واقعاً هست ، پس اولین کسانیکه به این سرقت سیاسی ا قدام کردند و حاکمیت ملت را به سرقت بردند ، شما و یاران رنگارنگ تان بودید  که باید محکوم و مجازات شوید .

 

 

              " . . . هیچ پرنسیپ حقوق اساسی ، هیچ قانون مدنی ، هیچ حقوق بشری و قانون انسانی به دزدان  شبگرد سیاسی یعنی به  یک رژیم نا مشروع کودتائی این حق را نمی دهد که کسی را در مخالفت با خود ملامت و یا محکوم کند ، زیرا او خود نامشروع و غیر اصولی و غیر قانونی است ، و این محکمۀ او نیز  فاقد حثیت حقوقی و صلاحیت قضائی و نا مشروع است ، زیرا  در دفاع از نامشروعیت دایر شده است ، چه رسد به آنکه این یغما گران سیاسی ، خود پولیس و خود بازداشت کننده و خود مستنطق و خود قاضی و خود هم جلاد باشند . و ازهمه شرم آگین تر آنکه با تمام پیکیرۀ فتنه و فساد و با تمام اتهامات نا روا و ناحق و با توسل به نیرنگ ها نه توانسته اند حتی یک سند نامشکوک و قابل قبولی در ظرف چهل  سال ارائه کنند  . . ."

  

  برمی گردیم به سوال عدم مشروعیت رژیم  کودتا ئی ؛ چه از آنجائیکه چنین رژیمی ، مرجع ادارۀ ملت ، حاکمیت ملی و شیرازۀ سرنوشت سیاسی مردم را با یک توطئۀ پهنان از مردم ، با یک شبخون در ظلمت شب ، توسط عناصر بی ارتباط با مردم و بی اعتبار در نزد مردم ، و بدون کسب آرای قبلی مردم ، با خشونت و تخویف و تهدید نظامی ، غصب و تصرف می کند ، یک سرقت سیاسی را مرتکب می شود . که چنین رژیمی حتی از سلطنت های مطلقه ، که در ابتدا بیعتی را از مردم ستانده اند ، نا مشروع تر و نا روا تر و ضد حقوقی تر است . چه رسد به آنکه این رژیم کودتا که حایز هیچ اعتبار ملی وسیاسی نبود  و هیچ شکلی از آرأ و یا تائید هیچ کتلۀ ملی را در عقب خویش تمثیل نمی کرد ،  با اقدام برضد یک رژیم سلطنتی که بیعت  نسبی  را از مردم در عقب داشت و واجد یک قانون اساسی و یک دموکراسی نیم بند بود ، اقدام کند . این رژیم کودتائی تا زمانیکه از آرای ملی به گونه ای نه گذشته بود ، کاملاً یک رژیم نا مشروع و ناحق و بی اعتبار حقوقی و سیاسی بود .

 

لذا چنین رژیمی هیچ حق و صلاحیت قانونی و حقوقی ندارد  و نمی تواند هیچ فردی را در مخالفت با خود در هیچ دادگاهی به محاکمه بکشاند ، چه رسد به آنکه محکوم به مجازات و یا اعدام کند ، که رژیم کودتا  ومحکمۀ مرتبۀ آن هر دو فاقد قانونیت و صلاحیت و اعتبار بودند ، که رژیم  داود - پرچم ، نه تنها این درامۀ نفرت انگیزرا در صحنۀ کشور بازی کردند ، بلکه با چه مضحکه ای ، بی گناهانی را از سراسر کشور بر طبق انظار نا پاک خود گرد آوردند و با سفاکی و بی رحمی تمام ، با اعتبار مردانی  را تحقیر و تعجیز و شکنجه کردند ، بعد با آن صحنه آرائی  شرم با ر ، بنام محاکمه نظامی ( که خود بحث دیگری است ) شکنجه شده گان مظلوم و کوفته  ودرد مند را محکوم  کردند که عده ای را کشتند  و عده ای را در سلول های زندان های غیر انسانی از پای انداختند ، که در حقیقت دو گناه نا بخشودنی ملی را مرتکب شدند ، اول آنکه خود بدون هیچ گونه حقی ، تمامیت یک کشور و حقوق سیاسی یک ملت را به یغما بردند  و  آن عمل نا مشروع را برای خویش حقی محسوب کردند وبعد فرزندان گرانمایۀ از این ملت را ، یا برای پاک سازی مسیر حملات آیندۀ  استعمار ، و یا برای انهدام رقبای سیاسی ، و یا برای تخویف آتی ملت ، نا بود کردند ، که هردو ی این اقدامات در حقیقت  اعمال ضد حقوقی و ضد انسانی وبالاخره ضد ملی بود .

 

زیرا هرکه اندک آگاهی بر پنسیپ های حقوقی و قانونی دارد، بخوبی میداند  و بخصوص صمد ازهر که با خود ستائی تمام ، سنگ دانش حقوقی را برسینه میزند ، اما وجدانش را اجازۀ دخالت بر اعمالش نمی دهد ، شاید بداند که برطبق حقوق جزا شما هیچ کسی را در هیچ محکمه ای تعقیب ، محکوم و مجازات کرده نمی توانید ، به اتهام  آنکه چیزی را ، تصرف و یا کسب کرده است ، که به آن چیز مفهوم مشروع  و جایز براساس قانون و یا عرف ، مترتب شده نتواند. یعنی در یک کشور اسلامی شما کسی را با ادعای اینکه  مشروب الکولی شما را ربوده است ، به محاکمه کشانده نمی توانید ، زیرا داشتن آن مشروب نا مشروع و نا جایز است که خود مجنی  را با دردست  داشتن و مصرف آن محکوم می شناسد  ، و یا در همه کشور های جهان ، یک قاچاقچی مواد مخدر به محمکه شکایت برده نمی تواند که فلان کس مواد مخدر او را سرقت کرده است ، زیرا نخست خود محکوم خواهد بود که چنین متاعی را در ملکیت داشته است . به همان سان که کسی را به اتهام آنکه پول جعلی و تقلبی شما را ربوده  ، محکوم نمی توانید ، چه باید اول جواب بدهید که چگونه و چرا پول جعلی را بدست آورده اید .

 

به همین گونه هیچ پرنسیپ حقوق اساسی ، هیچ قانون مدنی ، هیچ حقوق بشری و قانون انسانی به دزدان  شبگرد سیاسی یعنی به  یک رژیم نا مشروع کودتائی این حق را نمی دهد که کسی را در مخالفت با خود ملامت و یا محکوم کند ، زیرا او خود نامشروع و غیر اصولی و غیر قانونی است ، و این محکمۀ او نیز  فاقد حثیت حقوقی و صلاحیت قضائی و نا مشروع است ، زیرا  در دفاع از نامشروعیت دایر شده است ، چه رسد به آنکه این یغما گران سیاسی ، خود پولیس و خود بازداشت کننده و خود مستنطق و خود قاضی و خود هم جلاد باشند . و ازهمه شرم آگین تر آنکه با تمام پیکیرۀ فتنه و فساد و با تمام اتهامات نا روا و ناحق و با توسل به نیرنگ ها نه توانسته اند حتی یک سند نامشکوک و قابل قبولی در ظرف چهل  سال ارائه کنند و هنوز به افواهات خود ساخته مغرضین بازاری ، و اعترافات مضحک ، بی ربط و بی سر و پا و بی دلیل ، که آثار شکنجه های خونین و دست جلادان خونین پنجه ، از عقب آن اظهر من الشمس است  استناد می وزرند .

 

چه اگر رژیم داود- پرچم نا مشروع و غیر اصولی نبود ، چرا بعداً محمد داود با دعوت یک لویه جرگۀ فرمایشی ، خواست به پرواز آید و خود را مشروعیت دهد و خویشتن را رئیس جمهور مادام العمر نصب کند .

 

  وقتی محمد داود خود را در یک لویه جرگۀ منقبت گویان ، مادام العمر مشروعیت داد ، باز این ازهر و شرکأ و حامیان بیرونی شان بودند  که در یک کودتای مردار و بی رحم دیگر،  نه تنها رژیم به اصطلاح مشروع داود را ساقط کردند ، بلکه خود او را بدون محاکمه اعدام کردند و از آن جائیکه این گروه ها نه تنها نابکار اند بلکه بیمار روانی وسادیست نیز هستند ، حتی بر کودکان معصوم و  فرزندان و نزدیکان بی گناه او رحم نکردند و همه را به گلوله بستند ، بنابران باز همین ازهر و کلیه هم نوایان رژیم کودتای ثور است که باید به دادگاه دومی مردم کشانده شوند .

 

ادامه دارد

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۰،          سال    هشتم،        جوزا/سرطان   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    ۱۶ جون ۲۰۱۲ عیسوی