کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
دو سروده ی تازه از


تانیا زبیر عاکفی
 
 

در ذهن من هزار سخن پاره میشود
انگاه که نام زن به ستم های دست تو
صد تکه شکسته و صد هزار درز
بر پیکرش نشسته و صد پاره میشود
این جسم چون بلور من ، این یخ نما تنم
در کوره های آتش نادانی تو باز
ذوب و رقیق و ،آب ، دو صد باره میشود
من یک زن ضعیف نیم! مادر تو ام
آن زنده دل که شیره جانش ، به کام تست
از مهر من، تو مرد بزرگ زمانه ای
پس مرز خود بدان!!!
من خواهر تو ام
آن دختر که خواب ز چشمش رمیده بود
تا نان تو به موقع و تنپوش تو به وقت
آماده ای حضور تو گردد به هر زمان
پس حق من مگیر!!!
من دختر توام
آن نو گل که پاک و منزه ز هر دریست
در خاطرم تو مرد نخستی به جان عزیز
مگذار فرق میان من و هر برادرم!
من همسر توام
تک دختر که با همه طنازی و شکوه
چمشمش دو آفتاب سخن، چهره همچو ماه
خورشید را به خانه تو ارمغان دهد
دستان او دو شاخه مهر اند، و عشق را
در پای تو ز عمق دلش رایگان دهد
مشکن ورا به دست جفا باز، بار بار

من نادیا انجمنم،و من سحر گلم
من صد هزار ناله در آن سینه های تنگ
من جسم در گرفته صد ها زن هرات
من بغض سر شکسته گل های کابلم
من عایشه ام در دل دشت که چون سکوت
بغض به سینه دارد و مهرست بر لبش
****
فریاد من کنون به صدا در شکسته است
هوشدار باش مرد که از تو نه کمترم

تانیا زبیر عاکفی
14 جنوری 2012




و نوروز

نوروز زیب و زینت بازار آمدی
چون سالهای پار، گهر بار آمدی
مانند من تو جنس زنی، با شکوه ترین
مویت به باد، بهر دلی یار آمدی
پستان مهر در دهن غنچه کرده ای
عریان تر از همیش دگر بار آمدی
پیوند ما به روز نخست کرده اند گره
سرکش که هر دویم، تو سر شار آمدی
من سالهاست زخم زبان خورده ام،زنم
تو سده هاست محکم و تکرار آمدی
من پایداری از تو به الگو گرفته ام
گویند میا! و باز دگر بار آمدی
باز آمدی موسم دیگر به پا کنی
روز و شبت برابر و پر بار آمدی
پیمان ما برابری است ، همچو نو بهار
خوش باد مقدمت که سزاوار آمدی
من هم شبم، که تیره گی ، زن بودن من است
یا فکر تست کین همه کج بار آمدی
ما و بهار هر دو دل انگیز و سر کشیم
او رنگ باغ، خنده گلزار آمدی
من چلچراغ خانه ء ،تو مرد روزگار
بامن مکن ستیزه که خود خوار آمدی
نوروز را ز دست مذاهب شکسته اند
زن را به جرم آنکه ، خطا کار آمدی
ما نیستیم ز جنس شکستن، قوی دلیم
بشکن هزار بار، دگر بار آمدی
نوروزتو خجسته وعشق از تو همنفس
با هم وفا کنیم چو ای یار آمدی

تانیا زبیر عاکفی
20 مارچ 2012
یکم حمل
 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶۶    سال       هشـــــــــتم         حمل / ثــور   ۱۳٩۱   هجری خورشیدی         ۱۶ اپریل      ٢٠۱٢ عیسوی