کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
تلخی شب

حمید عیار
 
 

مردم ز تلخییی شبی در تارم و تنویر نیست

ګویم همی چون بانګ نی درناله ام تزویر نیست

ای آشنا بشنو سخن شمشیر را ظاهر مکن

کن رام دیوی خوی خود چون بسته در زنجیر نیست

ګرخوب یا بد می کنی آن بخش از اعمال توست

غافل مکن خود از خرد کومنبع اش تقدیر نیست

آواز خوش ګر از پی ات داری مکن اندر ګلو

پنهان ای مردی خرد کین شیوه عالم ګیرنیست

حاجت به سوګندی چرا باشد ګراو را شعله ای

چون عاقلی را بسته دل باشاخه انجیر نیست

معراج را بی بال و پر بشنیده ام چون داستان

زمزی تخیل را بخوان بیشش ازین تفسیر نیست

رملی اګر رمال زد بختی که می بین کی است

خودکنه مطلب را برس ازمن دګر تعبیر نیست

آنکس که حق حق میکند در شب مګر ګرګی بروز

پس این چنین خویی چرا برمدعی تکفیرنیست؟

دردی دلی دارد عیار کوګوش و تا آن بشنود

خشتی بود از بهر کاخ اما خودش تعمیر نیست

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶۳       سال       هشـــــــــتم          حـــوت    ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         اول مارچ ٢٠۱٢ عیسوی