کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
ادبیات و جنسیت


فرشته ضیایی
 
 

 

    آیا ادبیات جنسیت دارد؟ این سوالیست که در ادبیات غرب بار ها و به شیوه های مختلف به آن پرداخته شده است اما در ادبیات حوزه های شرقی مانند زبانهای فارسی، اوزبیکی، تورکی، پشتو... کمتر به آن بر میخوریم.
خواندن نوشتهء از فاطمه روشن بنام "حمام زنانه"  که بیشتر شبیه خاطره نویسی است تا داستان کوتاه، این سوال را ذهنم پر رنگ تر نموده است. اگرچه در آینده و فرصت بهتر بالای موضوع جنسیت در ادبیات پژوهش بیشتر نموده رسالهء عملی تری خواهم نوشت اما هشتم مارچ بهانهء شد که از همین اکنون دیدگاهم را در مورد ادبیات و جنسیت مطرح کنم. این دیدگاه من نه از ادبیات یک زبان خاص در بخش های اجتماعی مختلف بلکه از ادبیات  در یک بخش مشخص اجتماعی یعنی جامعه افغانستان سخن میگوید.

نوشته فاطمه روشن، را برای اولین بار در وبسایت جمهوری سکوت خواندم. راوی این خاطره خود نویسنده است که با زبان خیلی ساده و روان سخن میگوید. آنچنانکه گویی خواننده حس میکند جلو راوی نشسته و به وی گوش میدهد. محل و یا مکان قصه حمام زنانه در یک منطقه هزاره نشین کابل است. زن بودن و هزاره بودن، محرومیتی ادغام شده در محرومیت دیگر،  به قصه یک ویژه گی هنری به زبان الگوری "زبان هنری که پیام خود را به شکل غیر مستقیم و بیشتر به شکل تفهیمی به خواننده میرساند" میبخشد. راوی از دیده ها و شنیده هایش در حمام زنانه سخن میگوید و تصاویر شعر گونهء را در ذهن خواننده القا میکند. تصاویری که خواننده را به فکر کردن وامیدارد و دریچه هایی را به سوی گفتمان های اجتماعی، فلسفی و روانشناسی باز میکند. به گونه مثال در جایی چنین مینویسد:


" زن پیری خرخر کنان وارد شد و لباسهایش را درآورد. از چروکی و تیره گی پوست بدنش جا خوردم. کمی ترسناک و ترحم بر انگیز بود. گویی هزاران مرد به وی تجاوز کرده بودند. چیزی شبیه مرگ بود. انسانی در سراشیب زندگی، از کمر استخوان لگنش را که در اثر زایمان های مکرر بزرگ و باز شده بود، به سختی پیش میکشید. خدایا! آیا این موجود همان زن، مظهر زیبایی در طبیعت است؟ چرا به این شکل در آمده؟"

فاطمه روشن درین چند سطر چندین موضوع را کنار هم گذاشته است. چگونه هزار مرد میتواند به یک زن تجاوز کند؟ اینجا زبان نویسنده سیمبولیک است. تجاوز میتواند به اشکال متفاوت ترجمه گردد. وی با گذاشتن سوالیه، ذهن خواننده را به فکر کردن وامیدارد. تصویر زن در نوشته وی موجودی است که از مظهر زیبایی در طبیعت بودن به چنین حالتی درآمده است.

نوشته فاطمه روشن، یک نوشته زنانه از زبان یک زن و از یک محیط کاملن زنانه "حمام" برای خوانندهء است که می اندیشد. خوانندهء که نه زن است  نه مرد بلکه بشر است. فرا جنسیتی است. وی میتواند راز های زنانه را گوش بدهد و ببیند در نهفته ترین زاویه های پوشیدهء زن بودن فرو برود.

واما این ادبیات زنانه و زنانه نوشتن تا چه حد در جامعه سر بسته افغانستان قابل پذیرش است؟ در جامعهء که زن بودن مظهر گناه و جرم است، زنانه نوشتن چگونه تعبیر میشود؟ قبل از اینکه به این سوالها بپردازم میخواهم ببینم زنانه نوشتن چیست؟

در ادبیات افغانستان نویسنده مرد به عنوان قاعده و هنجار پذیرفته شده است و نویسنده زن در حاشیه و یا کناره های آن قرار دارد. این نورم قرار داده شدن مرد ریشه در تاریخ ادبیاتی دارد که توسط مرد نوشته و بنیانگذاری شده است. زن به دلیل محدودیت های اجتماعی نتوانسته است بخش فعال در جامعه باشد و غیبت تاریخی وی، عرصه های فرهنگی را نیز برویش بسته است. زنانی هم که در تاریخ ادبیات اسمی از آنها برده میشود، بیشتر سیمبولیک اند و کمتر نویسندهء در مورد آثار آنها نقد و یا تحلیلی مینویسد. حتی در ادبیات مدرن نیز رابطه فرهنگی میان نویسنده زن و مرد بیشتر بر پایه جنسیت است تا بر پایه پژوهشی و علمی.
طبیعتن قرار گرفتن مرد به عنوان نورم و قاعده، نقش زن را کم رنگ و بی تاثیر میسازد و نوشته های نویسنده زن هم به اساس همان نورم مردانه مورد بررسی قرار میگیرد. این نوشته ها نه به عنوان نوشته های همسان با نویسنده گان مرد بلکه به عنوان نوشته های متفاوت و جداگانه تحلیل میشود. بگونه مثال میشود از نقد هایی یاد آور شد که ادعا میکنند داستان های سپوژمی رووف را رهنورد زریاب ویرایش میکردد و یا هم در ادبیات اوزبیکی ادعا میشود که کتابهای آیخان بیانی را پدرش محمد یعقوب واحدی ویرایش نموده است. چنین ادعا هایی کم نیستند.
 این عدم باور به توانمندی هنری و آفرینش گری زن، قاعده بندی شدن دیدگاه مردانه و پذیرش اینکه آنچه مردانه است خوب است و پسندیده و آنچه زنانه است ضعیف و کم مایه،  تاثیر خود را بروی ادبیات زنانه و آثار ادبی که توسط زنان نوشته میشود، نیز میگذارد. زن تنها در شعر میتواند خودش باشد و از احساس زنانه خود بگوید اما شعر در افغانستان بیشتر به عنوان تغزل و معاشقه پذیرفته شده، جدی گرفته نمیشود.

 زن به عنوان معشوقه و مفعول چه در ادبیات کلاسیک و چه در ادبیات معاصر شخصیت مستقل خود را ندارد. از آنجاییکه ادبیات معاصر افغانستان نه به اساس تیوری  و فلسفه بلکه به اساس باور های عرفانی و اخلاقی پایه گذاری شده است، فضای چندانی برای زن باقی نمیگذارد. کوچکترین تابو شکنی، بار سنگین تمرد اخلاقی را بدوش زن میگذارد. چه بسا زنانی که برای فرار ازین بار سنگین شیوهء ذکر و بیان مردانه مینویسند. زن بودن و زنانه نوشتن هنوز پدیدهء پذیرفته نشده و نا شناخته است. به قول سیمون دوبووار که در کتابش (جنس دوم 1949) بدبختی نمیتواند امری طبیعی باشد و اصل سوال بر سر چگونه زیستن است. چیگونه مرد و زن بودن چیگونه چه باید کرد تا بود.

در پایان کلام به این نتیجه میرسم که آنچه فاطمه روشن میخواهد بگوید تصویر زنی است که نه نکته عطف مظهر زیبایی در یک موجود اذیت شدهء عجیب و نه زنی با شیوه و طرز تفکر مردانه است. زنی است که دنبال هویت ادبی و فلسفی خود است. من به عنوان کسی که در آینده با نوشته های وی بیشتر کار خواهم کرد، آمدنش را در میان جامعه فرهنگی افغانستان خیر مقدم میگویم و امیدوارم حرکتی را در ادبیات معاصر زنان افغانستان بوجود بیاورد.

برای خواندن «حمام عمومی زنانه» به این لینک کلیک کنید:

http://urozgan.org/fa-Af/article/2061

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶۳       سال       هشـــــــــتم          حـــوت    ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         اول مارچ ٢٠۱٢ عیسوی