کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

                 مرحوم داکتر علی رضوی غزنوی

                                  پارچه آخر تاریخ غبار در نظر فرهنگ

 

شادروان دکتر علی رضوی غزنوی

 

 

یادداشت اداره: باخبر شدیم که شاعر، نویسنده، و ویراستار شهیر کشور، محمد کاظم کاظمی، کار ویراستاری و صفحه آرایی کتاب "افغانستان در مسیر تاریخ" را درین شب و روز تمام می کنند. ما برای ایشان توفیق فراوان آرزومندیم و مانند تمام فرهنگیان کشور چشم انتظار بیرون آمدن این کتاب پر ارزش استیم. برای اطلاع بیشتر از نحوۀ کار ایشان، خوانندگان می توانند به ویبسایت ایشان به این آدرس سر بزنند:

به خاطر ما آمد که در ارتباط به کتاب "افغانستان در مسیر تاریخ"، مرحوم داکتر علی رضوی غزنوی نیز چندین مقاله نوشته بودند. یکی ازین مقاله ها که در حقیقت نامهٔ از مورخ نامی دیگر کشور، مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ، به مرحوم رضوی است، در پایان این یادداشت کوتاه می آید. این نوشته در مجلۀ قلم در خدمت جهاد، در سال 1991 میلادی به نشر رسیده است.  مانند گذشته، ما مدیون فرزند ایشان، حامد رضوی، استیم که این مقاله را در اختیار ما گذاشته اند.

                                                                   کابل ناتهـ

                                                                              

 

از آنجا که دانشمند گرامی میر محمد صدیق فرهنگ به حیث همرزم سیاسی و همکار قلمی مورخ نامی میر غلام محمد غبار شهرت داشت و نشریۀ (وطن) ارگان نشراتی حزب وطن به صاحب امتیازی و مدیریت مسئولی آن دو انتشار می یافت، من بیش از آنکه مقالۀ (پارچۀ آخر تاریخ غبار از کیست؟) را به (قلم در خدمت جهاد) بسپارم نامه ای به ایشان نوشتم و راجع به چگونگی پارچه ادبی مورد گفتگو معلومات خواستم. مرحوم فرهنگ طی نامۀ مورخ 19 جوزا 1365 پاسخی کوتاه نوشتند که در ذیل تقدیم است. شاید قابل تذکر باشد که موافقت ضمنی شفاهی مورخ فقید در زمان حیات شان به نشر این بخشی از نامۀ خصوصی حاصل گردیده بود. (ع. ر)

         ... در بارۀ قصۀ راه یافتن شعر منثور محمد مسعود در کتاب تاریخ غبار از من پرسیدی. مرحوم غبار کسی نبود که در چنین کارها با کسی مشوره کند و یا حتی فرصت مشوره دادن بدهد تا چه رسد به مداخله.  این هم به یادم نیست که من کتاب گلهای جهنم را اصلاً خوانده بودم یا نه. بهر حال آن تاثیر را که آثار شاعران سیاسی و انقلابی چون عارف و عشقی در ذهن من به جا گذاشته بودند، از او به خاطر نداشتم. اکنون پس از گذشتن سالیان دراز می شنوم که قطع ای از نثر او در کتاب غبار راه یافته و داغ نبشتۀ یعقوب توپچی خورد. من چه فکری درین باره می توانم کرد؟ معذلک چون پرسش باید بی پاسخ نماند معلومات مختصر خود را درین باره با یک دو فقره احتمال به قلم می سپرم تا دیده شود که کدام مقبول می افتد.

         نخست راجع به یعقوب توپچی معروف به یعقوب پودر (شاید به علت اینکه در صورت خود داغ آبله داشت و می خواست آن را با استعمال پودر پنهان کند) از اهل میدان و خسربرۀ آقای غبار. در فرانسه تحصیل نموده بهترین صاحب منصب توپچی دورۀ اخیر امان الله خان و اوایل نادر خان به حساب می رفت. شاید در دورۀ سقوی چند روزی زندانی شده باشد و بعداً در عصر محمد هاشم خان هم با برادرش یکجا محبوس شد. اما گفته می شود که این زندان او وجه سیاسی نداشت. بهر حال از زندان و تبعید غبار بکلی مجزا بود و بعد از آن هم ایشان با یکدیگر همکاری سیاسی نداشتند.

         در ضمن مطالعه افغانستان در مسیر تاریخ من به این پارچه برخوردم و قدرت کلام را در آن یافتم اما چون نوشتۀ مسعود را به خاطر نداشتم (یا اصلاًنخوانده بودم) فکر کردم که یا یعقوب از جمله استادان گمنام ادب بوده یا اینکه غبار کلامش را آرایش و پیرایش داده است. هرچند امروز که آن را باز می خوانم حس می کنم که اسلوب آن با اسلوب غبار هم تفاوت واضح دارد و به اصطلاح معاصرین دارای ابعادی است که نوشته غبار فاقد آن است. مثلاً نفوذ اگزیستانسیالیست های معاصر در اروپا.

         در باب اینکه چطور این نوشتۀ چاپ شده و شناخته شده از راه عقب خانه در کتاب افغانستان مسیر تاریخ وارد شده هر گونه حدس می توان زد که هیچ یک به کلی قناعت دهنده نیست. مثلاً اینکه غبار نظر به محبتی که به رفیق خود داشته است خواسته اعتبار ادبی و سیاسی رایگان برای او دست و پا نموده نامش را به نحوی از آنجا جاودان سازد یا اینکه شخص دیگری برای همین منظور اما بدون اطلاع او نوشتۀ محمد مسعود را به جای نوشته شاید پر حرارت اما فاقد ارزش ادبی یعقوب خان جا زده و به چاپ رسانده است. اما درین حال غبار باید پس از ختم کار ملتفت موضوع شده آن را به هر وسیله که ممکن می شد به اطلاع عامه می رساند و این کار در آن وقت که مطبوعات یک نیمه آزادی داشتند ناممکن هم نبود (مثلاً توسط کاروان). سعی برای معرفی کیفیت واقعی زندان سقوی هم عذر موجه نمی تواند باشد زیرا اتفاقاً زندان مذکور به این اندازه سیاه نبود. پدر و کاکای من هر دو در آن دوره زندانی بودند و من از تجربه ایشان می دانم که بندی خانه سقاو کثافت و تعفن و هولناکی زندانهای نادر خان و هاشم خان و داود خان را نداشت. پس غبار که دوبار اینها را دیده بود چه مجبوریت داشت که به سیاه نشان دادن آن تا به این اندازه اصرار ورزد که به سرقت مضمون دست بیازد؟

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶۳       سال       هشـــــــــتم          حـــوت    ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         اول مارچ ٢٠۱٢ عیسوی