کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

بی نیاز

حمید عیار

 
 

ای خدایا این جهانت را چه رفت

هرکجا دوزخ بود گرماؤ تـفت

این زمان کمتر بود،دل های شاد

نه تبسم از گل و  نه رقص باد

خوش بحال مردم و دلهای شاد

خوش بحال مغز های  انجماد

خوش بحال آنکه می چاپد همه

 می خورد باگرگ و گرید بارمه

خوش بحال آنکه بودش یک رنگ

قدرتی بگرفت و شد هفتاد رنگ

خوش بحال آنکه جزازغیرخویش

نه بفکرکس بود نه رسم وکیش

خوش بحال آنکه دنیا رام کرد

هست وبودی مردمان در کام کرد

خوش بحال آنکه باشد گرم نوش

مست خون خلق ودیگش درخروش

خوش بحال آنکه ارباب همد مش

میگذارد لطف خود در مقد مش

مردم بیچاره به بیچاره تر

 بی وطن بی خانه باشند دربدر

غم دلان در غم، وشادان شاد باد

هرکه دارد فکرچون، برباد باد

عده ای گویند به هربیچاره ای

این جهان است جای هربدکاره ای

توجهان دیگری داری به پیش

فکر این دنیا مکن، کن فکرکیش

فکرخود برکن ، زبیش و کمتری

از جهان ، فانی و بی باوری

 گرچه دنیا ، بد بگویند زاهدان

لیک دنیا بیش خواهند بهرجان

نسیه را بر دیگران، وام می دهند

نفس خود را، درخفا جام می دهند

غم دلان را نسخه ای دارند چنان

بشنوؤ فکری بکن از بهر آن

دردو رنج و گریه را باخود برند

گوسپندان، گرگ ها باید خورند

گوسپندان تا ندانند رمزو راز

از غم گرگان نگردند بی نیاز

این حقیقت را شنو از این عیار

حک کنش درسنگ وخوانش باربار

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶۱       سال        هفتم             دلو    ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         اول ٢٠۱٢ عیسوی