کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

       استاد محمد آصف آهنگ
                                  
در پیوند با یادداشتهای استاد خلیلی

 
 

می گویند:

پیر در خشت خام می بیند.

 

شاه محمود خان برای ظاهر شاه گفت:

کلمات مرا فراموش مکن . یک روز می آید که سخت پشیمان میشوی!

 

سردار محمد داود خان که در آن جا حضور داشت میگوید: چرا پشیمان شود؟

 شاه محمود خان در جواب او میگوید که :

 از دست تو پشیمان میشود .

وچنان هم شد.

پس به راستی، پیر در خشت خام می بیند.

  

گرچه پنچ پنجه از یکدست است ولی با هم برابر  نیست . در یک فامیل با همه نزدیکی وخونشریکی، بازهم تفاوت هایی وجود دارد. میگویند گناه یکدست از دست دیگر گرفته نمی شود. اما سردار محمد هاشم خان  صدراعظم ِوقت، برخلاف قانون مدنی و اسلامی، با زندانی کردن نائب سالار عبدالرحیم خان کوهستانی، استاد خلیل الله خلیلی و همهء فامیل های شان را زندانی کرد. هرگاه ممانعت ظاهر شاه نمی بود، محمد هاشم خان یکی از آن زندانیان هم را زنده نمی ماند. چون ظاهر شاه فرمان قتل هیچکس را امضأ نمی کرد. در حالیکه امضأ اجرای حکم قتل تنها از صلاحیت شاه بود و بس .

 پیش ازینکه مطلبی از نبشتۀ استاد خلیلی را بیاورم، قصۀ باشی محمد عالم سرخ رودی مینویسم که پیش از محمد رحیم باشی ارگ بود.

 داود خان باشی را در ارتباط با یک مظاهره زندانی کرد و بعد فراموشش شد که او را زندانی کرده است. بیچاره باشی محمد عالم همچنان در زندان بماند. چندی بعد که بازِ سردار هوای شکار نمود، عبدالملک خان وزیر مالیه را بایک تعداد اشخاص  دیگر به شمول نویسندۀ این سطور، گرفتار کرد. ما کوته قفلی بودیم. یک تعداد زندانیان سیاسی دیگر که از سالها قبل آنجا بودند، در داخل زندان از بند کوته قفلی آزاد بودند.

 یک روز باشی عالم برای زندانیان قصۀ قتل نادرخان را میکرد ومن می شنیدم. او گفت که : پیش از اینکه شاه دفن شود، باید شاه جدید تعیین وانتخاب می گردید. همه بزرگان به شاه محمود خان گفتند که شما خدمات زیاد کرده اید وما به شما بعیت میکنیم. من فورا ً به حرمسرای آمدم وگفتم که چشمتان روشن که سپهسالار صاحب پادشاه شد. دیدم که ملکه مادر ظاهرخان به سر خود زد وگفت که بین کاکا وبرادر زاده کشت وخون خواهد شد. من فکر کردم که از تعیین شاه محمود خان همه خشنود میشوند. دوباره برگشتم که سپهسالار صاحب به مردم تعریف وتوصیف شهزاده ظاهر جان را می نماید سپهسالار در آخر گفت : شما به من لطف نمودید، من به ظاهر جان بعیت میکنم. بعد همه کف زدند و ظاهرشاه پس از ختم جلسه به حرمسرای آمد و همه فامیل خوش شدند. درین وقت مادرش به نزد شاه آمد، کلام خدا وگیسوی سپید خود را پیش کرد وگفت که تو را به این هر دو قسم میدهم که مانند پدرت وعمویت محمد هاشم خان بالای مردم ظلم نکنی .

 

شاه کلام خدا وگیسوی مادرش را بوسید وقسم یاد کرد که وگفت که تا زنده هستم ظلم نخواهم کرد.

 سخنان باشی محمد عالم  همین جا باشد میروم به سوی مطلبی که از استاد خلیل لله خان خلیلی در کتاب یادداشت هایش آمده است .

 استاد نوشته است که :

"حضور پادشاه مشرف شدم، هاشم خان زنده بود، شنیده بود که من آمده ام. گفته تعجب میکنم که که چگونه این شخص (خلیلی) را زنده مانده اند. شاه محمود ساده است خبر ندارد  که خلیلی در قندهار مردم را دور خود جمع کرده است و امروز یا فردا یک  آتش در قندهار رو شن میکند. "

 

این سخنان او را به من اطلاع آوردند. شنیدم شاه محمود خان هم به نجیب الله خان گفته بود که برای فلان کس بگویید که زودتر برود که برادر من متأثر شده است. بنابر آن کابل را وداع کرده رفتم قندهار .

 پنج ، شش ماه در قندهار ماندم وبعد از آن فرمان عفو آمد وتبعیدشدگان را بخشیدند. درین حال کار دیگری هم شده بود که جاسوسها اطلاع داده بودند وبه خود صدراعظم صاحب سردار شاه محمود، که مردم قندهاربه دور فلان کس جمع شده بودند . آنها می خواهند که یک توطئه را شروع کنند.بودن این آدم  در قندهار برای حکومت ضرردارد. چون سردار شاه محمود خان مرد پاکدل ومسلمان بود سخن مردم را قبول نکرده بود. فقط برای اینکه مبادا برای من یک صدمه برسد. مرا از قندهار به کابل اجازه دادند بیایم ."( ص 323 یادداشت های خلیلی )

 

بقیه در شمارۀ آینده

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵۸       سال        هفتم              قوس/جدی     ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         ۱۶ دسمبر ٢٠۱۱ عیسوی