کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

    معرفی کتاب:
                  شبنم زریاب و "پیانو نواز افغان"

 
 


شبنم زریاب، در حالی پیشکش رمانش Librairie le Goût des mots

 

شبنم زریاب، با رمان "پیانو نواز افغان" و عبور از یک تجربه ساده و صمیمانه در رمان نویسی، زمینه را ‏برای کار های بعدی اش در نوشتن آماده می کند، تجربه ای که امیدواریم با رمان دوم او، "در جستجوی ‏Ken‏"، گواهی ای باشد بر این امر که شبنم زریاب، بسان مادرش، سپوژمی، و پدرش، رهنورد زریاب، برای ‏همیشه به خانواده داستان نویسان پیوسته است. ‏

 

‏"پیانو نواز افغان"، اولین رمان شبنم زریاب، فلمساز و رمان نویس جوان افغان است که چندی پیش بزبان ‏فرانسوی در فرانسه منتشر شده است. ‏

شبنم زریاب در این رمان ابتدا زندگی یک دختر شش هفت ساله افغان را بازگو می کند که در گرماگرم یک ‏جنگ وحشتناک، اولین تجربه های خود از زندگی را در محیط مکتب و خانواده، با صمیمیت و صداقت پشت ‏سر می گذارد. صداقتی و صمیمتی که به او مجال نمیدهد دریابد چرا پدر و مادر روشنفکر او، مخالف ‏دلبستگی او به پرچم سرخ رنگ و سربازانی اند که او هر از چندگاهی، در جاده ها با علاقه به آنان نگاه می ‏کند. ‏

‏ ناگفته نگذاریم که صداقت و صمیمیت دخترک، از شیطنتها، حسادتهای خواهرانه و عشقهای کودکانه نیز ‏خالی نیست. ‏

علیرغم مخالفت پدر و مادرش با سربازان و پرچم شوروی دهه هشتاد که افغانستان را به اشغال خود درآورده ‏اند و وی تا هنوز از چند وچون آن آگاهی ندارد، دخترک با دوست همبازی اش، پسری به نام میلاد، نزد یک ‏زن جوان زیبا و موطلایی روسی، به آموزش پیانو می پردازد و آهسته آهسته پی می برد که به میلاد، دل ‏بسته است.‏

در بخش دوم رمان، بامداد یک روز، دخترک باید به میلاد و ماهی های سرخش پشت کند و افغانستان را با ‏خواهر و مادرش به قصد فرانسه ترک بگوید.‏

دخترک و خانواده اش در یکی از شهر های جنوب فرانسه اقامت اختیار می کنند و با اولین روزهای درس در ‏یک کشور بیگانه، با زبان بیگانه و آدمهای بیگانه، دشواریهای غربت آغاز می شود. سالها می گذرند و پدر ‏نیز به خانواده می پیوندد و دخترک زبان فرانسوی را می آموزد، با دشواری و به بهای فراموش کردن زبان ‏مادری. ‏

چند سال بعد تر دخترک که پا به سالهای جوانی گذاشته است سعی دارد بدون توجه به شکافی که غربت اکنون ‏نه تنها درزندگی گذشته او در کشورش که حتی در محیط خانوادگی، با زبان و با پدرش ایجاد کرده است، ‏زندگی را بی کم و کاست و بی چون و چرا تجربه کند.‏

 

 

روزی اما، هنگام عبور از برابر یک مغازه، ناگهان چشمش به صفحه تلویزیونی می افتد که در آن دو ‏هواپیما، خود را یکه راست به قلب برجهای نیویورک می کوبند.‏

افغانستان دوباره روی زبانها می افتد، تلویزیونها و روزنامه ها سعی دارند عاملان حادثه 11 سپتامبر 2001 ‏را در این کشور شناسایی کنند و در همین گیرودار، دختر به یاد میلاد می افتد. افغانستان... کودکی های ‏معصوم از دست رفته و این پرسش ناگهانی از حافظه ای که در زنگار روزمرگی های غربت ‏گیر مانده : میلاد کجا شد؟ چی بر سرش آمد ؟ ‏

دختر باید بداند میلاد کجاست و به همین دلیل تصمیم می گیرد برگردد به افغانستان، مثل پدرش که پیشتر از او ‏به کشور برگشته است. ‏

در بخش سوم، پابپای شخصیت اصلی رمان "پیانو نواز افغان"، خواننده با دقت و کنجکاوی سعی دارد بداند ‏در طول این چند سال غربت دختر در فرانسه، جنگ چه بر سر میلاد و درسهای پیانوی وی آورده است. اما ‏قبل ازهرگونه اطلاعی در مورد سرنوشت میلاد که باید تا آخرین صفحات کتاب انتظارش را بکشد، خواننده ‏همپای دختر به یک واقعیت دیگر دست پیدا می کند و آن اینکه بعد از چندین سال غربت، بازگشت به زاد ‏وبوم، نمیتواند یک کشف تازه و دردناک نباشد: سالها گذشته اند،همه چیز تغییر کرده است، آدمها دیگر شده اند ‏و شخصیت رمان، و یا خواننده ای که احتمالا غربت را تجربه کرده باشد، خود را در برابر واقعیتهای چندین ‏سال بعد، همچون پر کاهی، میان زمین و آسمان معلق می یابد....‏

‏ از زبان طنز زیبا و در خور شخصیت دخترک در بخشهای ابتدایی رمان که بگذریم، شبنم زریاب، "پیانو ‏نواز افغان" را با نثر بسیار ساده و بی تکلف به پایان می برد. اگر رمان پیانو نواز افغان را به سه بخش ‏کودکی، جوانی و برگشت به افغانستان شخصیت رمان تقسیم بندی کنیم زبان و سبک شبنم زریاب به اقتضای ‏تحول شخصیت اصلی، دچار دگرگونی میشود اما این دگرگونی بسیار روان و طبیعی انجام میگیرد. ‏

شبنم زریاب، با رمان "پیانو نواز افغان"، با عبور از یک تجربه ساده و صمیمانه در رمان نویسی، زمینه را ‏برای کار های بعدی اش در نوشتن آماده می کند، تجربه ای که امیدواریم با رمان دوم او، "در جستجوی ‏Ken‏"، گواهی ای باشد بر این امر که شبنم زریاب، بسان مادرش سپوژمی، و پدرش، رهنورد زریاب، برای ‏همیشه به خانواده رمان نویسان پیوسته است. ‏

در پایان بگذارید آرزو کنیم ، فراتر از اعتبار و حیثیت ادبی مادر و پدرش، شبنم زریاب جوان، به تعبیر منیژه ‏باختری، "هویتی برای خودش داشته باشد".‏

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل    ۱۵٠   سال        هفتم               اسد/سنبله       ۱۳۸٩  خورشیدی                ۱۶ام اگست ٢٠۱۱