کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

۱

 

 

 

٢

 

 

 

۳

 

 

 

٤

 

 

 

۵

 

 

 

۶

 

 

 

۷

 
 
   
"تو از چشم من"
مجموعهء نثر و شعر
(۸)

پروین پژواک
 

"تو از چشم من"
مجموعه شعر و نثر
پروین پژواک
اهدا به دوست و همسفر زنده گیم همایون هژبر
www.ppazhwak.hozhaber.com

 
 

 

هراس

 

محبت همواره به من نیرو می داد اما در این روزها مرا ناتوان ساخته است.

هر آنچه زیبایی و خوبی است در تو می بینم.

از این نگرش گله مند نیستم، اما خدایا... چرا هر آنچه زشتی و بدی است در خود باز می یابم؟

از اینکه مرا زیبا و مهربان می پنداری، شرمنده ام و قبل از آنکه حقیقت اندرون و بیرون مرا دریابی، می خواهم سر به نیست گردم!

 

۱۳۷۱/۶/۸

سرحد

 

سرحد را بند ساخته اند و می خواهند عشق را اجازه عبور ندهند.

آنها نمی دانند تا اکنون کسی نتوانسته است، از ورود بهار به زمین جلوگیری کند!

 

۱۳۷۱

 

زنده به گور

 

دختران را در شرق هنوز هم زنده به گور می کنند.

سابق در نوزادی و زیر خاک، اکنون در جوانی و در درون خویشتنش.

برای مرگ قانونی، بی سروصدا و مخفی از این بهتر راهی نیست!

۳/۳/۱۳۷۱

 

 

 

روزهء پس از عید

 

آمد و بر قفل های بسته خندید.

به نیزه های آتشین و پاسبانان لب در ندید.

شجاعانه سلام داد و با جرئت سخن گفت.

می لرزیدم و با تحسین به او می دیدم.

از بی احتیاطی او عصبانی شده بودم و از جسارت او خوشم آمده بود!

هر چند آن روز عید کردیم، اما روزهء ما از آن پس آغاز شد.

روز دوم عید ۱۳۷۰

عید در رمضان

چه خوشبختی!

در برابرم نشسته بودی.

هر چند روزه بودم، ولی عید بر دلم نشسته بود.

همین دیروز بود که در نوازش ریزش باران و اشک های خود دیدار ترا آرزو می کردم.

با خود می گفتم اگر همین الان در باز شود و تو بیایی، حاضرم نیم عمر خویش را بدهم.

امروز آمدی و  همهء عمر خود را هم هدیه یی ناچیز یافتم، ورنه بر قدم های تو می گذاشتم.

 

۱۳۷۱/۲/۱۳

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل    ۱٤۸   سال        هفتم               سرطان/اسد       ۱۳۸٩  خورشیدی                شانزدهم جولای ٢٠۱۱