کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
استاد شریف غزل

نوشتۀ ( ضیا) مدیر مسئول هفته نامه (افق) سیدنی - استرالیا
 
 

 بیشتر از سی سال پیش، تازه جوانی را در صفحه های تلویزیون افغانستان میدیدم که هنوز پُشت لب سیاه نکرده بود، او در کنار بابای موسیقی می نشست و تار های تامپوره را به نوازش میگرفت. بعدها غزلهای شیرین و آبدار از جمله غزل مولانای بلخ :

 

 بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود

 

از تلویزیون به نشر میرسید و دلهای شوریده را به وجد می آورد.

 درست سنبلۀ سال 1366خورشیدی بود، من از وزارت تعلیم و تربیه جهت به نمایش گذاشتن آثار نقاشی و رسامی اطفال مکتبی افغانستان در جشن ملی کشور لیبیا اشتراک داشتم. در این سفر ضمن کسان دولتی یک هیأت هنری نیز وجود داشت که در میان آنها همان جوان غزلخوان که آن وقت صاحب ریش و بروت شده بود همین شریف جان (غزل) بود . طی آن سفر که بیشتر از یک ماه طول کشید همۀ همسفران از این جوان دو چیز یافتند؛ نخست اینکه ، به حق نام و تخلصش با شخصیت او همآهنگی داشت،یعنی( شریف) که او واقعاً دارای شخصیت مالامال از محسنات اخلاقی بود و دو دیگر (غزل) که هنر غزلخوانی اش واقعاً دلپذیر بود. به هر حال، اگر نوشته را به همین منوال ادامه دهیم، طول میکشد، انشاء ا... در برنامه های بعدی پیرامون شناخت این هنرمند شایسته که اکنون اورا استاد شریف (غزل) میخوانند وچون ستاره ای درآسمان هنر موسیقی کشورما میدرخشند، صحبت هایی خواهیم داشت. درین مختصراز آخرین رخداد هنری اوچیزهایی است که آنرا پیشکش خواننده های ارجمند میکنیم:

 

 

 استاد شریف (غزل) که از حدود پانزده سال به اینطرف با خانم وفرزندانش در آلمان به سرمی برند، به روال معمول هر چند گاهی با هم تلفونی صحبت میکنیم. درهفتۀ قبل بار دیگر هم صحبت شدیم در همین جریان گفت؛ اخیراً دو سفر هنری یکی به کابل و دیگری به ایران داشتم. چار یا پنج دقیقه صحبت کردیم، متوجه شدم که حیف است گپ هاوصحبت های شیرین و ارزشمند این استاد وارسته را به تنهایی بشنوم، چه بهتر که هموطنان عزیز را نیز در این صحبت ها از طریق هفته نامه (افق) شریک بسازم. صحبتها را توام باثبت نوارازسر گرفتیم و سفر هایش را چنین توضیح داد:

 تلفون منزل به صدا آمد، گوشی رابرداشتم ... پس از تعارف باهمدگر گفتند: دکتور سمیع حامد هستم. ایشان از نام تلویزیون طلوع از من خواست که به حیث مهمان خاص حین تقدیم جایزه در دور فاینل به چهره موفق ( ستارۀ افغان) که از طرف تلویزیون طلوع به راه انداخته شده بود، به کابل بروم و در آنجا شرکت داشته باشم...

 ازلطف محترم دکتور سمیع (حامد) این شخصیت عالیقدر فرهنگی وشاعر توانای کشورم و قدر شناسی تلویزیون طلوع اظهار سپاس کردم. در حال عذر خود را پیشکش نمودم که همزمان با تدویربرنامۀ ( ستاره افغان) در کابل، برنامۀ دیگری نیز به مناسبت نوروزسال (1390) خورشیدی بنا به دعوت نهاد ریاست جمهوری ایران در همایش سرآمدان فرهنگ وهنر و جشنواره نوروزی درتهران برگزار می شود، دعوت شده ام... محترم حامد تاریخ رفت و بازگشت مرا به تهران یادداشت کرد و گفت: بعداً در این باره تصمیم میگیریم. روز بعد مجدداً تماس تلفونی حاصل شد، گفتند: تلویزیون طلوع این مشکل را حل ساخت. به این معنی که من در هر دو برنامه یعنی هم در برنامۀ معرفی (ستارۀ افغان) در کابل و هم در برنامۀ نوروزی در تهران شرکت کرده میتوانم.

 تلویزیون طلوع تکت های طیاره به من و خانمم را تهیه کردند و به کابل رفتیم.

 دنیا چه بازی هایی دارد، چند روز پیشتر از آن تلویزیون ملی افغانستان نیز از هنرمندان بخشهای موسیقی، تیاتر، سینما وغیره که در خارج از افغانستان به سر می برند، برنامۀ خاص نوروزی را تهیه نموده بود که در آن جمله من نیز سهم داشتم و از همان طریق سال نو را به هموطنان و بخصوص خانواده ام تبریک گفته بودم. اما سعادت چنان نصیبم شد که پیش از آنکه پیام مرا هموطنانم و خانواده ام از طریق تلویزیون بشنوند، آنگاه از لطف خداوند، خودم در وطنم رفتم و در جمع خانواده ام، نوروز را سپری کردم.

 بلی! برنامۀ معرفی"ستارۀ افغان"

 وقت برنامۀ معرفی و اهدای جایزه برای (ستاره افغان) فرا رسید. محفل بزرگ و شانداری را که تلویزیون طلوع در کابل ترتیب داده بود، در آنجا تعداد زیادی ازهنرمندان، فرهنگیان و علاقه مندان اشتراک ورزیده بودند که در آن میان من از جملۀ مهمانان خاص بودم. در کنار م تعدادی از هنرمندان داور که آنها و دیگر هنرمندان مثل محترم استاد ارمان ، محترم گل زمان و آقایان نذیر (خارا) رامشگر، طاهر (شباب)، فرشته (سما)، ... وهارون یوسفی و یک تعداد چهره های دیگر و مردم تشریف داشتند که انهامراحل داوری و انتخاب ( ستاره افغان) را به صورت قطع انجام داده بودند. باید گفت ضمن آنکه در این برنامه کسی که لقب (ستارۀ افغان) را کمایی کرده بود، کلید یک عراده موترونفر دوم کلید یک عراده موتر سایکل را از طرف عزیزی بانک دریافت نمود.

 سپس در مراسم تفویض جوایز چیز هایی پیرامون موسیقی خاصه برای جوانان افاده نمودم. نخستین حرفهایم خطاب به جوانان این بود که:همچو موفقیتها سر آغاز مسئولیت ایشان در قبال هنر است که آنها چگونه میتوانند، این حسن نظر مردم را و این موقفی که ایشان دریافت میکنند با پشت کار، صداقت و اصالت ادامه دهند. به این نکته نیز تأکید نمودم که ما شاهد احوالی بودیم که نوار های موسیقی به درختها آویزان می شد، رادیو، تیپ و کسد شکستانده می شد اما امروز خوشبختانه زمینۀ رشد هنر و موسیقی و رشد جوانان در عرصۀ هنر ها آماده است. وظیفۀ جوانان است که هنر را با همان اصالت و قدسیتش به مردم عرضه کنند. نه آنکه هنر با چهرۀ مسخ شده و مخالف هرگونه ارزشهای پذیرفته شده ارائه گردد.

 در قبال آن مطلبی را در همان محفل به گونۀ پیشنهاد ارائه دادم که از طرف حاضرین مورد استقبال شایان واقع شد و عبارت بود از اینکه: حقیقتاً جوانان و نسل بالنده ما با تشویق شدنها و یافتن القاب و دریافت جوایز مادی تحرک بیشتر حاصل میکنند. چه بهتر که در این راستا کاری انجام شود که از یکطرف زمینه رشد جوانان در عرصۀ موسیقی و از جانب دیگر نوعی احترام به استادان هنر صورت بگیرد، مثلاً: استاد بزرگ محمد حسین (سرآهنگ) که توانست طی عمر پربارشان افتخارات بزرگ را به کشور ما افغانستان کمایی کردند، اکنون جایزه ای به نام شان از نام استاد (سرآهنگ) تهیه شود و به برنده گان تفویض گردد.

 به هرصورت! در این برنامه خودم نیز دوآهنگ اجرا کردم که مورد استقبال مردمم قرار گرفتم. من از کارکنان تلویزیون طلوع سپاسگزار و مشکور میباشم، اما یک گلۀ دوستانه از تلویزیون طلوع نیز دارم. و آن طوریست که وقتی راپورتاژ برنامه از طریق تلویزیون پخش شد، آنچه صحبت هایی را که در محفل انجام داده بودم، حذف و قیچی شده بود. از آن جمله پیشنهاد من در بارۀ تهیۀ جایزه به نام استاد سرآهنگ بود.

طوریکه پیشتر به عرض رساندم ، طبق برنامه به تاریخ 23 مارچ دو باره به آلمان رفتم و از آنجا عازم جمهوری اسلامی ایران شدم.

 وقتی به ایران رسیدیم، نوازنده ها هریک رفیق احمد جان، شمس جان طرب ریز، ازآلمان وحنیف جان ، یاسین جان و برادر زاده ام فهیم جان ازکابل درقسمت نوازندگی بامن همراه بودند که میزبانان ایرانی با محبت و احترام از گروپ ما به عنوان هنرمندان افغانی استقبال نمودند. درآنجابرنامۀ نوروزی در سطح گسترده در تالار وحدت تهران برگزار شد که تعدادی از رؤسای جمهور کشور های مختلف، سفرا، شخصیت های دولتی، دانشمندان، هنرمندان و فرهنگیان ازگوشه های مختلف جهان اشتراک نموده بودند. در میان آنها آقای کرزی رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان، آقای دکتور سید مخدوم (رهین) وزیر اطلاعات و فرهنگ و تعداد دیگر از شخصیت های سیاسی و فرهنگی افغانستان از جمله محترم دکتور اسدالله حبیب و آقای هارون (یوسفی) اشتراک ورزیده بودند. پس از آنکه سخنرانیهای شخصیت های دولتی، دانشمندان و کسان دیگر خاتمه یافت، گروپ های هنری از کشور های مختلف جهان با ارائه موسیقی های سنتی و پاپ به اجرای کنسرتها پراداختند، به هر یک از گروپ های موسیقی مثلاً هندوستان، تاجکستان، چین و دیگر کشور ها نهایتاً 15 – 20 دقیقه وقت اختصاص داده شده بود، وقتی که نوبت به موسیقی افغانی رسید، بیشتر از نیم ساعت آهنگهای من شامل غزلهای ابوالمعانی میرزا عبدالقادر (بیدل) (رح) بود، ادامه یافت و خوشبختانه مورد استقبال شایان حاضرین قرار گرفت . در همان موقع رئیس جمهور تاجکستان خواست که سال آینده عین برنامۀ نوروزی را در تاجکستان برگزار نمایند.

 شایان ذکر است که یکسال قبل نیز کشور ایران در جشنوارۀ موسیقی فجر از هنرمندان کشور های مختلف دعوت به عمل آورده بود که من به حیث هنر مند افغانی سهم حاصل کرده بودم. کسانیکه مرا در موسیقی همراهی میکردند امید جان (نوری) مقیم آلمان، برادرم فرید جان و برادرزاده ام فهیم جان ،حسن جان هاشمی و حنیف جان از کابل تشریف آورده بودند. برنامه های هنری ما در تالار نیاوران تهران، شیراز و کرمان اجرا شد. خوشبختانه برنامۀ موسیقی ما خوب درخشید و استقبال شد. در آنجا حایز مقام اول گردید. این نکته برایم خیلی با ارزش است که در هنگام اجرای برنامۀ من، در تالار نیاوران در یک گوشه ستیژ بیرق افغانستان و در گوشۀ دیگر آن بیرق ایران به نظر میرسید.

 شاید در ذهن خواننده گان این مسأله خطور نماید که چگونه و چطور در این دو برنامه راه یافته ام؟ عرض میکنم که با منابع ایرانی هیچگونه شناخت، تماس و یا واسطه یی نداشتم. این هنرمندان و فرهنگیان و مسئولین بخش هنری و فرهنگی ایران وکانون ادبیات ایران بودند، که مرا پیدا کرده بودند و افتخار شرکت در چند برنامه وسیع و بزرگ وسیمینار های بین المللی حضرت ابوالمعانی بیدل برایم میسر گردید.قابل یاد آوریست که اینهمه موفقیتهارا از لطف خداوند ودعای استاد بزرگ استاد سرآهنگ وفیوضات حضرت اابوالمعانی بیدل یافته ام وهمچنان ادیبان وفرهنگیان ایران بار بار تاکید میکردند که ما بیدل را از طریق استاد سر آهنگ شناختیم.

گلایۀ ام از مسئولین سفارت افغانستان در تهران این است که من به حیث یک هنرمند افغان و به نام افغان، به ایران رفتم. درحالیکه سفارتخانه های ما که حیثیت خانۀ ما را در کشور های مختلف جهان دارند، متأسفانه سفارت افغانستان در تهران هیچگونه اعتنایی به ما نکرد

 

وقتی که دیگر هنرمندان را که از کشور های مختلف آمده بودند، میدیدم که موتر های سفارت با بیرقهای کشور های مربوطۀ شان و با موظفین سفارتخانه ها چه در میدان هوایی حین رسیدن آنها و چه بعد از آن در جریان اجرای برنامه های شان و چه در اقامتگاه های شان، هنرمندا ن کشور های شان را استقبال میکردند، رسیده گی به مشکلات آنها میکردند و حتی هنرمندان شان را به جاهای دیدنی به سیر و سفر می بردند، حسرت می بردم و با خود میگفتم: آنها چقدر به مردم و به فرهنگ خود علاقه دارند، مسئولین و مامورین سفارت ما را چه شده؟ واحسرتا!!! این وضع نه تنها برای خودم و همراهانم تأسف بار بود، بلکه هر دانشمند، هنرمند و هر فرد افغانی در همچو مواقع چشم امید به خانۀ خود یعنی سفارت کشورخود میداشته باشند . ادامۀ همچو ناامیدی ها زجر آفرین است. ببینید، من به نام افغان و به نام هنرمند افغان، از لطف خداوند، به کشور خود افتخار و امتیاز کمایی میکنم. و به عوض آنکه سفارت ما و هموطن ما، ما را نوازش کنند، باخبری کنند، مسئولین و مراجع میزبان ما را مورد تفقد و نوازش قرار میدهند. باز هم وای حسرتا!!!

 خوانندۀ محترم ! باور داشته باشید، زمانیکه مورد استقبال قرار میگرفتم و یا جوایز و تقدیرنامه و همچو چیز ها برایم داده میشد، انتظار داشتم که افغان خودم، مرا در آغوش بکشد، افغان خودم مرا نوازش بدهد، اما، آن هموطنم کجا بود؟ خبرنگار ما کجا بود؟ ژورنالیست ما کجا بود؟

 صحنه های پرخاطره و پر هیجان و پر افتخارم همراه با آهنگهایم از نشرات و تلویزیونهای ایران پخش شد و اما از کشورم ... !!!

 خوشحال هستم که (هفته نامۀ افق) از من این پرسشها را کرد و چیز چیزی گفتم، در غیر آن یاد این صحنه ها نیز در آرشیف خاطراتم زندانی میشد...

آری هموطن! استاد شریف غزل که اینک چون ستاره ای در آسمان هنرموسیقی کلاسیک وخاصتاٌ درسرایش موسیقی غزل کشور ما تلالومیکند ، این استاد وارسته وبی بدیل درخانواده ای به دنیا آمده که ازهمان چشم باز شدنش به جهان، موسیقی را ازپدر بزرگوارش وبالخاصه مامای بزرگوارش بابای موسیقی استاد سراهنگ که کوه بلند موسیقی بود وآفتاب موسیقی بود، باتاروپود خود احساس کرده،آموخته وخوب آموخته زیرا کار کرده وزحمت کشیده وآنرا به پاکی وستره گی حفظ کرده ، نه تنها درکشور خود ما خوب درخشیده بلکه بهترین افتخارات را با دریافت مدالها، تقدیر نامه ها وانواع جوایز ازکشورهای هنوستان، پاکستان، اتحاد شوروی، ایران، آلمان ، سویس وهالند ازآن خود ساخته ست. هفته نامه افق به نوبه خودازخداوند متعال به این استاد گرانمایه موفقیتهای روز افزون تمنامیکند. مکرراً بعرض رسانیده شود که در آینده نزدیک جهت آشنایی شما خوانندگان ارجمند پیرامون شناخت مفصل شان مطالبی را تقدیم خواهیم کرد.  

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤۶   سال        هفتم               جـــــوزا/ سرطان       ۱۳۸٩  خورشیدی                 16 جون ٢٠۱۱