کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

روز تجلیل از.مقام استاد باختری،چگونه گذشت؟


دستگیر نایل

 
 

 

 

روز تجلیل از.مقام استاد باختری،چگونه گذشت؟

 

         شنیدم که استاد واصف باختری، مهمان کلوپ قلم افغان ها در شهر ستوکهولم کشور سویدن میشود.تا فرا رسیدن آن روز، که دیدار با استاد باختری تازه میشود؛ بیصبرانه انتظار میکشیدم.آخرین دیدارم با استاد،در سال 1378 خور شیدی در کابل بود.پس از ان که غریب شهر های دور شدیم، از استاد باختری فقط آثار ارزشمند و سروده های بلندش را در مجله ها و سایت های انترنتی میخواندم.که دانه های گهر بار واژه گان شعر هایش، با ترکیب ها وتشبیهات واستعاره های بکر که خاصه ء ساخت وپرداخت ذهن خود او است، در گلستان زبان و شعر فارسی کاشته میشد.اما شوق دیدار و کسب فیض کردن از سخنان حضوری او، عالمی دیگر دارد و این شوق همیشه در صحرای دلم خانه کرده بود.

          در سالهای حاکمیت سیاه و تاریک اندیشانه ی طالبان، یکبار در نشریه ء ( میزان) ارگان نشراتی سفارت افغانستان در دهلی خواندم که این عنوان جلب توجه میکرد:« طالبان، زبان فارسی رادره زد!!» ومنظورش  تهدید و آزار استاد واصف باختری بود.پسا نها استاد به پیشاور پاکستان رفت و از انجا با پشت سر گذاشتن روز های سخت و توام با محرومیت ها ، راهی ( ینگی دنیا ) شد.و تا امروز در همان سر زمین غول سرمایه ومنبع بد بختی های عالم بشریت، زنده گی میکند.

         روز موعود فرا رسید و من دو روز پیش ،عازم ستوکهولم شدم.در انجا میزبان من از یاران قدیم و دوست گرمابه و گلستانم داکتر جبار « میرزاد » بود.داکتر میرزاد، از تحصیلکرده گان شا یسته ئ ولا یت ما و از روشن فکران بی آزار و خدمتگذار انسان ها است که تا کنون هیچ تعلق خاطری به گروه ها وسازمان های چپ وراست، ندارد.و بزرگترین ارزویش تداوی بیماران است.نزدیک به ساعت دو، چهارم جون بود که با دا کتر میرزاد، وارد تالار مجلس شدیم.جناب رحیم غفوری، گرداننده  مجلس از ما پذیرایی کرد. در همان نگاه نخستین، استاد را دیدم که در صف نخست با دخترش منیژه باختری که اکنون در کشور های سکند ناوی سفیر کبیر است، نشسته بودند.    استاد با وصف آنکه ظاهرن خسته بنظر می رسید، اما از درون، قوی دل ، بیدار وجوان مینمود.برق نگاه های با نفوذش هنوز هم بر زوایای تاریک اندیشه ها و دل ها، نور می افشا ند.و هنوز در شناخت سیما های ادم ها، هوشیار و آگاه بود.سلام دادم از حال و روز گارم پرسید واز بسیار دوستان سفر کردهء دیگر که من ایشان را فرا موش کرده بودم.به راستی، استاد چه حافظه ای که ندارد!!

     از دیدن استاد باختری، خاطرات سال های دور وروز های گرم وصمیمانه ئ اتحادیه انجمن نویسنده گان دهه شصت خورشیدی در ذهنم تداعی شدند.درصف های دیگر، دوکتور اکرم عثمان، پوهاند دوکتور مجاور احمد زیار استاد لطیف ناظمی، و توکلی هروی، کنار هم نشسته بودند، شریف سعیدی و شهباز ایرج نیز کنار هم دیده می شدند.وآنسوتر، در میان صف های عاشقان استاد بانوی شعر امروز فارسی  دوکتور حمیرا نکهت دستگیر زاده وبسیار بانوان عزیز وصاحبدل دیگر بودند وانتظار آغاز شدن بر نامه بودند.تا شهسوار سخن شعر فارسی امروز را خوش امد ید بگو یند و برا یش از سروده های خود، شعری و ترا نه ای بخوانند.

 

           با دریغ که تالار سخنرانی، نظم و ترتیب انچنانی نداشت بر نامه دیر آغاز شد و برخی سخنرانان، انگونه که همیشه ودر همه جا چنین میشود،سخنان خود را به درازا می کشا نیدند که ملال اور و خسته کننده.بود و لازم بود مکان شایسته و آبرومندی برای این همه استادان سخن که حضور خلوت انس و جمع دوستان بودند، در نظر گرفته می شد.جناب رحیم غفوری گرداننده برنامه، با سخنان خوش امدید و معرفی برنامه و شنا سنا مه ء استاد، سخنان نخستین خود را آغاز کرد که بر کارش  موفق و بر سخنانی که می گفت، مسلط بود. و سپس دوکتور اکرم عثمان قصه نویس بلند مقام کشور بعنوان رییس کلوپ قلم ،آغاز سخن کرد. دوکتور هر چند که پیر و خسته و دل ناتوان به نظر می رسید،وبرف پیری بر بام عمرش نشسته است، و در صدای گیرایش رعشه افتاده، اما هنوز هم نشاط « زمزمه های شب هنگام» جوانی از گلویش نرفته است.هنوز هم میتوان« نازی جان همدم من » ،« وقتی که نی ها گل میکنند» و « مرداره قول اس » را باز هم با همان گیرایی شنید.

          دوکتور لطیف ناظمی،شاعر نویسنده ومنتقد که سخن گفتن در باره اش صد سینه سخن میخواهد،در مقاله بیست وچند صفحه ای خود چهارنوع باختری را به اهل مجلس شناساند:باختری شاعر،باختری نویسنده، باختری شاعر ساز و باختری مترجم شعر.که گذر کوتاهی از نوشته ء تحقیقی خود در ابعاد شخصیت باختری کرد.

پوهاند دوکتور مجاور احمد زیار،محقق و نویسنده گرانمایه، سخنران دیگر مجلس بود.پوهاند زیار، از نویسنده گان و پژوهشگران بی بدیل جامعه ء فرهنگی کشور ما است.که در هردو زبان مهم ( پشتو وفارسی) قلم می زند. او، پیرامون زوایای دستوری ونحوی اشعار استاد باختری تماس گرفت وگفت که این تنها اشعار باختری است که از کاستی های دستوری مبرا و بی عیب است.

      حمزه واعظی، محقق ونویسنده ء نسل جوان، ابعاد جامعه شنا سانه ی اشعار استاد را مورد بررسی وتحلیل قرار داد و الحق که نیکو مطا لبی نوشته بود.خا نم دوکتور حمیرا نکهت دستگیر زاده، بانوی شعر معاصر افغا نستان، از پیشینهء شناخت خود با استاد باختری واز خاطره های تلخ وشیرین خود سخن گفت و خواندن ، فهم و درک اشعار استاد را مربوط به فهم ودرک نسل امروزی وفردا از تاریخ، فلسفه، اسطوره و فرهنگ درخشان خرا سان دانست.آقای شبگیر فولا دیان شاعر نوپرداز و نویسنده نیز اسطوره در اشعار استاد باختری را به بر رسی گرفت.و این حقیر هم گلهای ارادتی از واژگان را داشتم که تقدیم استاد و حضار در مجلس نمودم.

     بخش دوم مجلس،خوانش پیام ها بود که با پیام تصویری صوفی وارسته وشاعر عارف پیشه حیدری وجودی از کابل، آغاز شد.در تصویر،استاد حیدری وجودی بیخی زمینگیر وناتوان بنظر می رسید و صدایش پر از رعشه اما سخنانش پر مغز وعالمانه بود.پیام هایی از انجمن قلم سویدن،انجمن « گروز» انجمن جوانان سویدن، انجمن ادبی« مهتاب» هرات، دوکتور صبورالله سیاسنگ از کانادا،غلام حیدر یگانه،از بلغارستان،وبسیار دیگرهم بودند.

      بخش سوم مجلس، خوانش اشعار بود که با صدای شهباز ایرج شاعر جوان و خبر نگار بخش فارسی بی بی سی آغاز شد.شهباز ایرج گفت که من استاد با ختری پنجم را هم بشما معرفی می کنم.یعنی باختری سخا وتمند و قصه جالبی از روزگار سرگردانی هایش داشت از پیشاور پاکستان که استاد باختری در یک روز تنگدستی ، پیش از انکه ایرج به استاد سخنی بگوید، باختری، گویا اینکه از حال درونی اش آگاه باشد، مشکل تنگدستی اش را حل میکند.سپس شریف سعیدی، حمیرا نکهت، فرید اروند، فضل الله زرکوب، هادی میران و جناب توکلی هروی، به ترتیب اشعار بلند، پر مغز وآبداری را تقدیم استاد باختری ومجلس نمودند که با استقبال روبرو شدند.

        در پایان مجلس، استاد سخن واصف باختری با ابراز تشکر از کلوپ قلم ، گرداننده گان مجلس وانهایی که سخنران بودند و شعر های بلندی خواندند به این گرد همایی عاشقانه پایان داده شد.و در داخل و خارج از تالار، عکس های یادگاری از استاد و دیگر شرکت کنننده گان گرفته شد بگذار اینگونه نشست ها و تجلیل از شخصیت های بزرگ فرهنگی وعلمی کشور، ما را به وحدت فکری واندیشه ای، همسویی وهمصدایی وهمدلی ها برساند. و چراغ راهی باشد برای همه فرهنگیان، اندیشمندان و اهل علم وسیاست

 

دسته گلی برای استاد باختری

 

 

درود وسلام بر شما فرهیختگان وسروران شرکت کننده در تجلیل از بزرگداشت از مقام والای ادبی و شخصیت استاد واصف باختری؛ و سپاس فراوان از بر گزار گننده گان این مجلس عاشقا نه وعار فانه که به من، فرصت سخنرانی داده اند.سخن گفتن در باره ء شخصیت و مقام والای استاد باختری ودر محضر شما سروران و استادان سخن ، برای آدمی همچو من، خیلی دشوار است. لذا میخواهم این چند سخن کوتاه را که صرف گل های ارادت بنده است واز گلستان اندیشه ها گرد آورده ام، خدمت استاد تقدیم کنم.

          بلخ، مهد قدیمی ترین تمدن سرزمین ما و زاد گاه بزرگترین اندیشمندان، نویسنده گان و فرزا نگان تاریخ بوده است.« زردشت» آن پیامبر آیین راستی ونیکی ها که ماندگار ترین آیین را پی افگند،از همین سر زمین بر خاست؛ دقیقی بلخی وشهید بلخی،بوعلی سینا وناصر خسرو،ازهمین بلاد بودند؛ رابعه ی بلخی اولین بانوی شعر فارسی از گردونهء مرجانی همین تاریخ قامت بر افراشت؛ وجلال الدین محمد بلخی،آن عاشق ترین عاشق زمانه ها،و پیام آور آیین عاشقی نیز از آن بلخ باستان بود وما که امروز درقرن های بیستم وبیست ویکم زنده گی کرده ایم و میکنیم،اکنون استاد واصف باختری، میراث دار آن بزرگمردان تاریخ و فر زانگان فرهنگ را با خود داریم. استاد واصف باختری، به معرفی کردن و شناسنامه نوشتن، نیازی ندارد وسخن گفتن در باره شخصیت چند بعدی او،صد سینه سخن میخواهد.

          استاد باختری، فیلسو فانه می اندیشد و از حکمت، سخن میگوید؛ خرد ورز است و از عشق می لافد و با سخنان اتشناک خویش، در جان عطشناک دیگران سخنان مهر ورزی ،انسان دوستی و عشق ورزیدن را بذر می نماید.آنچه استاد باختری را از دیگر سخنوران و اندیشمندان عصر خود جدا میسازد، پهناوری دید و دریافت های او از جامعه، انسان ،زنده گی ، زبان وشعر فارسی است.او، دانه های گهر بار واژه گان شعر هایش را که ترکیب ها، استعاره ها سیمبول ها و تشبیه های بکر که خا صه ی ساخت و پرداخت ذهن خود او است، در گلستان زبان و شعر فارسی می کارد.تا ان را پر بار تر و غنا مند تر گردا ند.تخیل ذهن باختری، با بال سمند عشق از گستره ء عالم ناسوتی میگذرد تا به جهان لاهوتی قدم کذارد.

      در قلمرو شعر معاصر افغانستان،ترکیب ها واستعاره هایی چون:« انگشتر تاریخ،خرگاه خاکستر، حریر روز های رفته، مخنث های بی ایمان، باغ مومیایی تاریخ،استوای آیینه ها، پرویزن خورشید،صدای سبز نجابت، کلاغ های دروغ، باغ قرن،اخگران کوره ء تبعید، دختر بالا بلند باد،ابریشم اشراق، رواق اسطوره ئ چشم ها» و مانند این ها از ساخته های ذهن و پرداختهء تخیل این شاعر بلند نظر وشاهباز صدره نشین است.:

تو از آن نا کجا آّباد می آیی

هنوز آنجا فرو خوابیده میکاییل، در خرگاه خاکستر

هنوز آنجا حریر روز های رفته

پای انداز ایوان فراموشی است

وفردا ها، سواران نجیب جاودان در راه،

هنوز آنجا چریک زخمی خورشید را

در جنگل رگبار، می جویند

       به تعبیر دوکتور عبدالکریم سروش که از مثنوی حضرت مولانا دارد، گلستان شعر باختری نیز گلهای رنگا رنگ فراوان دارد.هنگامیکه این باغبان،باب گلستانش را به روی ما میگشا ید،عطر معنویتی از ان استشمام می کنیم.که برای همیشه ما را سرشار از مستی می سازد چرا که باختری نیز اهل معنویت، اهل عشق و عرفان، اهل طرب و شاد کامی است.البته در شعر های باختری پیچیده گی های فراوانی دیده میشود که با دقیق ترین و باریک ترین مسایل کلامی وفلسفی وحکمی بیان شده که در دیگر شاعران معاصر،این خا صه نیست.باختری با خوا ننده شعر خود تجربه های درد ناک و استخوان سوز استبداد و بیعدالتی را در میان میگذارد که از زوایای گذر نا پذیر روح آدمی سیر میکند.:

اندیشه ندارم اگر این دیو سرشتان

با  رشته ء  بیداد  بدوزند،  دها نم

با ناله ی خود شعله بر افروزم اگر چند

چون شمع بسوزند در این بزم، زبانم

 

 

       سروده های باختری، عالمی از اندیشه، خرد ورزی، فلسفه وحکمت واشراق است ویک دریا واژه گان تازه و بدیع، وبکر، ویک گلستان عطر وخوشبویی وآرامش است.وچه بخواهیم یا نخواهیم، در ریشه ها و سلول های جان های نسل امروز رسوخ کرده است.وجای مبالغه هم نیست که سروده ها و افریده های باختری در طوی سده های آینده نیز به پناهگاه روح آدمیان رنجدیده وحسرت کشیده تبدیل خواهد شد.

    استاد باختری بیش از نیم قرن در قلمرو اندیشه و، فرهنگ وادب شعر فارسی ، قلم وقدم زده است. والحق که حق بزرگی بالای نسل امروز ونسل های اینده ء این سرزمین دارد.افرینش های باختری چه در قلمرو شعر و چه در زمینه های نثر در تاریخ معاصر ما، یک استثنا است.:

پدرود ای بهشت بهار فرشتگان

ای اسمان روشن  اندیشه های من

من گوهرم، ولیک به بازار روزگار

روشندلی نبود که داند بهای من

پرواز کرد بلبل دستان سرای شعر

از شاخسار خاطر درد اشنای من

دل مرد، شور مرد و نوا مرد و شعر مرد

این واپسین سرود من است، ای خدای من  

ـــ ( ستوکهولم ـ چهارم جون ۲۰۱۱ )

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤۵    سال        هفتم               جـــــوزا       ۱۳۸٩  خورشیدی                   اول جون ٢٠۱۱