کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
معرفی کتاب

  THE TALIBAN SHUFFLE
یا بهم ریختن طالبان 


حامد علی پور

 
 

حامد علی پور

یادداشت مترجم: بیشترینه کارهای من روی معرفی آثاری بوده است در مورد افغانستان، اسلام، شرق میانه، و ادبیات فارسی دری. واضح است که آدم نمی تواند روی کتابی صحبت کند که خودش آنرا نخوانده باشد. بنابرین، من همیشه یا کتاب هایی را معرفی می کنم که خودم از الف تا یا آنرا خوانده باشم، یا لااقل آنرا ورق گردانی کرده باشم و به قصد معرفی شناسنامه وار آن باشم. این بار، آن روال را می شکنم و به جای معرفی کتاب توسط خودم به ترجمۀ معرفی کتاب توسط کس دیگری می پردازم. معرفی گر این کتاب، خانم میچیکو کاکوتانی، حرفوی استند و نقد و بررسی کتاب پیشۀ اصلی شان در نیویورک تایمز است. من در همین جا وعده می دهم که در آینده بسیار نزدیک این کتاب را بخوانم و معرفی و نظر خودم را هم بنویسم.

 

 نقد و بررسی توسط: میچیکو کاکوتانی

 معرفی کتاب THE TALIBAN SHUFFLE یا بهم ریختن طالبان.
 نویسنده کتاب کیم بارکر،
 302 صفحه.
 ناشر دبل دی. بهای کتاب 25.95 دالر
.

آیا امکان دارد یک کتاب خنده دار در مورد افغانستان و پاکستان نوشته شود؟ به نظر می آید که این یک حرف ضد و نقیض باشد. زمانی که این جنگ وحشتناک هر روز جان امریکایی ها و افغانها را می گیرد، کجای آن می تواند خنده دار باشد ؟ باز، کجای عملیات انتحاری و بمب های کوچک یا IED، یا پاکستان غرقه در فساد و خشونت و اختلال دایمی با هسته اتومی اش می تواند خنده دار باشد؟

آنچه قابل توجه است اینست که نویسندۀ کتاب بهم ریختن طالبان، کیم بارکر شرح حال تجربه های خود در افغانستان و پاکستان را به صورتی نگاشته است که هم بی نهایت خنده دار است و هم ترس آور. این کتاب در ضمن جالب و روشنگر هم است. کیم بارکر در سالهای 2009-2004 خبرنگار پروپابلیکه و رئیس بخش خبری آسایی جنوبی در نشریۀ شیکاگو تریبیون بود.

کمال خانم بارکر تنها درین نیست که او ماجراهای خود را به حیث یک خبرنگار به شکل کمی اغراق آمیز شرح می دهد. هر چند او تمام کمالات یک خبرنگار با تجربۀ امور خارجی دارد، اما خود را مانند شخصیت تینا فی[i] ای مدرن نشان می دهد که معتاد به "نشۀ" اضطراب جنگ است. کمال دیگر خانم بارکر در این است که او توانسته است با سبک نوشتن مخصوص به خود هم وضع جدی جنگ را و هم وضع کاملاً مسخرۀ روابط پاکستان-افغانستان را نشان دهد. او همچنان مشکلات یک خبرنگار زن در آن سرزمین ها را بیان می کند. مشکلاتی از قبیل دوستیابی -  مثلاً، دوست پسر او می کوشد که عین راپور او را گذارش دهد، و یا نخست وزیر سابق پاکستان عاشقانه به دنبال او می گردد

به نظر می رسد که طنز غمبارانه یگانه وسیلۀ است که می تواند صحنه های ناسازگار غمبار، دردآور و غالباً دیوانه کنندۀ این جنگ را به نمایش بگیرد.

وقتی کتاب بهم ریختن طالبان را میخوانیم، در واقع، معجونی از چند اثر دیگر را میخوانیم. آثاری مثل کتاب "زندگی اشرافی در شهر زمرد" یا  Imperial Life in the Emerald City که توسط راجیو چاندراسکران در سال 2006 در مورد "ناحیه سبز" در عراق نوشته شده بود، کتاب "گزارش گران جنگی بزدل" War Reporting for Cowards که توسط کریس آیرز که خبرنگار تازه کار تایمز لندن بود و در سال 2005 نوشته بود، فلم کمیدی MASH که توسط رابرت آلتمن در سال 1970 ساخته شده بود و کمی هم تا حدی طنز و هجو Evelyn Waugh[ii] را در آن می بینیم.

خانم بارکر خاطر نشان می سازد که حتی بعد از قتل نخست وزیر پیشین پاکستان، بینظیر بوتو، امنیت به شکل تکان دهنده در پاکستان وجود ندارد. او می گوید که برای یک ملاقات بین ریس جمهور تازه سوگند خوردۀ پاکستان، آصف علی زرداری، و رئیس جمهور افغانستان، حامد کرزی، "هیچگونه تدابیر امنیتی گرفته نشده بود، نه کشف کنندۀ اسلحه (metal detector) نه جستجوی بکس های مردم، هیچکدام. هر چند میدانیم که تعداد اشخاصی که می خواهند هر کدام این دو شخصیت را بکشند به تعداد نام اشخاصی اند که در کتاب تیلفون نیویارک است."

او می گوید که در بهار سال 2005، در زمانی که حضور ناکفایت نیروهای امریکایی و احساسات ضد خارجی در افغانستان نیروهای طالبان را قدرت می بخشید، جنگ افغانستان هنوز هم بسیار ضعیف بود.  او می گوید، "معلومدار، طالبان هرچیز را در مناطق جنوبی انفجار می دادند، ولی بیشتر خود شان منفجر می شدند." این عمل آنها را (به طنز و با استفاده از حرفهای اول لغات Donkey و Borne با جمع مخفف IED. مترجم) DBIED نام مانده بودند. نویسنده علاوه می کند، "طالبان برای مدتی کوشیدند که از خرها برای عملیات انتحاری استفاده کنند که مسخره و خنده آور بود. در آنوقت همه میدانستند که افغانها و پاکستانها از میان تمام ملیشاها ضعیف ترین و بدترین انتحارگران بودند."

نویسنده همچنان تشریح می کند که قوای امریکا برای پرورش دادن پولیس افغانستان چه مشکلاتی را در روبروی خود دارد. خانم بارکر می گوید، "یگانه چیزی که می تواند تغییری در اوضاع بیارد آموزش زیاد، برای مدت زیاد، با پول زیاد است. افغانستان کشوری است که بیشتر مردم آن بیسواد اند و سی سال جنگ را تجربه کرده اند. مردان جوان آن که از دهات بودند و به قوای پولیس پیوسته بودند، نمی دانستند که چگونه بند بوت خود را بسته کنند زیرا هیچوقت بوت نپوشیده بودند." 

در مورد انتخابات بی نظم و ترتیب در افغانستان، خانم بارکر می گوید که در انتخابات پارلمانی سال 2005 مردم باید از میان 390 کاندید انتخاب می کردند. او می گوید، "ورق های رای گیری هفت صفحه بزرگ را در بر می گرفت.  هر کاندید یک عکس داشت و یک علامه و سمبول نیز، چون بیشتر مردم بیسواد بودند و نام کاندید ها را نمی توانستند بخوانند. ولی بعد از مدتی، خلاقیت کاندیدها برای انتخاب یک سمبول از بین رفت و بعضی از آنها عین سمبول را استفاده کردند. مردم کاندید ها را با نامهای اشیا می شناختند، به طور نمونه: "قیچی"، "یک شتر"، "دو شتر"، "سه شتر"، "دو دامبل"، "سمارق"، "دو آیس کریم"، "سه جواری"، "دو بادنجان رومی"، "زینه"، "مرغابی"، "دو مرغابی"، "یک چشم"، "دو چشم"، "یک تایر "، "دو تایر"، "سه تایر". این سمبول را به صورت تصادفی از میان یک صندوق برای رای گیری بیرون می کشیدند.

خانم بارکر می گوید برای اینکه بدانیم چرا جنگ امریکا در افغانستان از مسیر خود منحرف شد دو تاریخ مهم را باید به خاطر داشته باشیم: مارچ 2003، زمانی که امریکا به عراق حمله کرد و نیرو و توجه خود را از افغانستان بیرون کرد، و 29 می 2006، زمانی که یک موتر عسکری امریکایی "در یک ازدحام ترافیک در کابل در میان مردمان داخل شد و سه افغان را کشت". این واقعه باعث شد که احساسات ضد امریکایی بیشتر شود.

خانم بارکر می گوید، مسئله تا حدی مسلۀ ارقام است به این معنی که "در کوسوو بعد از جنگ برای هر 48 نفر یک پاسدار حفظ صلح یا peacekeeper بود". در افغانستان که فقر، بی آبی و بیشتر از دو دهه جنگ را تجربه کرده است، در جایی که دولتداری منظم و موثر اصلاً وجود ندارد و قوای نظامی آن چندان از یک قوای ملیشه بهتر نیست، برای هر 5400 نفر یک پاسدار حفظ صلح است. جنگ تا حدی هم به خاطری با موفقیت به پیش نمی رود که امریکا از مشاهدۀ "فاصله بین قدرتمندان و ضعیفان که روز به روز زیادتر می شود، از فساد بی اندازه دولتی، از جنگسالاران در پارلمان، از قاچاقبران که در کارهای بالای دولتی سهم دارند، و از این حقیقت که درینجا هیچکس مسئول هیچ چیز نیست" دیگر خسته شده است.

در ضمن رویه و برخورد بد خارجیان نیز در این مسئله کمک نکرده است. خارجیان با خود شراب و فاحشه خانه ها را به افغانستان آورده اند، پارتی های برگزار کرده اند با نامهای از قبیل Tarts and Talibs (tart نوعی از کلچه است. مترجم)، اسکندر بزرگ، هیپی ها، انگلیسها، مغول ها، روسها. برای این خارجیان به گفتۀ خانم بارکر، "این سرزمین جایی بوده است که هم جنگ خود را در آنجا می کنند، هم در فهرست کارهای یک کار دیگر اضافه می کنند، هم از آن مثل یک کمپنی پول سازی استفاده می کنند و ثروتمند می شوند."

به گفتۀ خانم بارکر، "اینجا برای خارجیان یک محل فرار است، فرار از زندگانی تاهل و اشتباهات، جایی که سن و سال،مسئولیت ها، و گذشته ات را فراموش می کنی، و خود را از نو می سازی. البته این کار برای یک آدم کار بدی نیست ولی هدف بیشتر اشخاصی که درینجا آمده بودند خدمت به یک نظام فاسد اداری، ضعیف، در حال نابودی که در میان قرن هفتم و لاس ویگاس (شهر مشهور به قمار و عیاشی در امریکا. مترجم) بند مانده است، نبود. 

خود خانم بارکر هم آزادانه می گوید که او مایل بود به این نوع زندگی بپیوندد. او شرح می دهد که چگونه به اتاق عیش یا Fun House رفته بود، اتاقی که پر از خبرنگار، کارمندان ملل متحد، وکیلان مدافع، و دیگر غربیها بود. مهاجران موقتی که "غرق در عین نشه" بودند. اینها با همدیگر تماسهای عشقی کوتاه مدت می داشتند که با مشکلات روزمره، قیود شبگردی، و نبودن برق پرهیجان تر می شد.

بارکر می نویسد که جنگ رابطۀ جدی او را با دوست پسرش که در امریکا زندگی می کرد سرد ساخت زیرا بارکر "معتاد آدرینالین" شده بود، معتاد "صدای انفجار" ، معتاد "گرداب کار و عیش" و حس زندگی در میان بی نظمی و هیاهو. بارکر همچنان می گوید که او عاشق کشورهایی شده است که مسئولیت گذارش دادن از آنها را داشته است. او اضافه می کند که، "پاکستان و افغانستان در آخر برایم مسلۀ شده بود که بیشترین وقت و انرژی ام را می گرفت."

خانم بارکر می گوید که بلاخره او زمانی درک کرد که او "به شکل مضحکی یک پارۀ از ماشین جنگ شده است که زندگی اش را با کار، دشنام و فحش دادن، و مشروب خوردن سپری می کند. او همچنان به خود می آید و درک می کند که " می تواند زندگی کردن را بر رفتن از یک تراژدی به تراژدی دیگر ترجیح می دهد." او تصمیم می گیرد که از کابل نشه آور خارج شود و قبل از آنکه دیر شود به خانه خود برگردد.

او در مورد کشورهای که آنها را ترک کرده است خوشبین نیست. او می نویسد، "یکبار من به یک حقیقت زشتی پی بردم: امریکا و حمایتگرانش می تواند هر جنگ در افغانستان را ببرند و هر کدام از مقامات بالای ملیشا در پاکستان را از بین ببرند، ولی هنوز هم جنگ را ببازند."

او علاوه می کند، "من دو چیز را برای حتم می دانستم. یکی اینکه معامله بین دولتها و قوای ملیشا در آن فضای خشن هیچوقتی دوامدار نخواهد بود و دوم اینکه برنامۀ فعلی دولت ما با آن موعد بیرون رفتن از آنجا به ناکامی خواهد انجامید. برای امریکا بهتر آنست که تمام عساکرش را از آنجا بیرون کند تا سازش را بپزیرد و آن راه حل ناممکن وسطی را انتخاب کند. یگانه راه حل در آن منطقه این است که تمام قدرتهای جهان برای درازمدت، بدون موعد آخر، قول بدهند که این منطقه را کمک می کنند و روی امور دولت سازی کار می کنند نه اینکه اینجا و آنجا شخصیت های متعدد را تقویه و تمویل کنند. فقط یک برنامه دراز مدت می تواند از هرج و مرج بیشتر  درین منطقه جلوگیری کند."


 

[i]  Tina Fey یکی از بازیگران در برنامۀ  Saturday Night Live در تلویزیون امریکا است و در کمیدی و تمثیل شخصیت های متعدد شهرت دارد.

[ii]  Evelyn Waugh رومان نویس و طنز نویس انگلیسی است که در سالهای 60 از جهان رفته است.

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤٢       سال        هفتم      حمـــل/ثــــور             ۱۳۸٩  خورشیدی                     اپریل ٢٠۱۱