کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
درنگی بر یک ناباوری چکاوک


درحاشیۀ " کدام شاه شجاع؟"


نصیر مهرین

 
 

 

 

  آیا دیوان شعری که به نام شاه شجاع درانی به ما رسیده است از او نیست؟

  ادیب فرزانه جناب چکاوک، در نبشتۀ مبسوطی با نام " کدام شاه شجاع ؟"، مدعی شده است، که دیوان دردست داشته از شاه شجاع نیست. سطرهای که درپایان به گونۀ قلم اندازمیایند، در راستای تردید این نابا وری چکاوک اند.

 

اما پیش از همه می خواهم نکته یی را دروصف کار وی بگویم،که پس ازمطالعۀ برگهای "کدام شاه شجاع؟"، برایم دست داد. متوجه شدم که وی با صداقت وصراحت آن چه را ازمطالعۀ دیوان اشعارشاه شجاع برداشت نموده است،مطرح میکند. وی نپذیرفته است، که دیوان اشعارشاه شجاع درانی،ازآن شاه نگونبخت باشد. دغدغۀ خاطرنخستین و ناباوری تحکم آمیزپسین وی،بی دعوا هم نمانده است. دنبال دریافت دلیل ودلایل رفته، وبه سوی تحقیق راه پیموده تا شک وتردید، کنکاش وجست وجوی خویش رابه قناعت برساند.

 

 هنگامی که شخصی برای نخستین بار( اگراز پیشینیان شخص دیگری نیز چنین ابراز ناباورانه نموده است، تقصیر بی اطلاعی من است ) برمی خیزد وپذیرفته های دیرینه وکوچیده ازین اثر به آن اثررا تردید میکند،نمی خواهد ویا نمی تواند چنان سهل وساده آن را قبول کند. احساس آفرین باد را بارمیاورد.

اگرنه برای همه، برای من چنین احساسی دست داد. زیرا دیری است که بسا ازگفته ونوشته ها را نااندیشیده وناپوییده، پذیرفته ایم. بدون اندک تأمل درصحت وسقم وبدون کاربرد نقد وسنجش.جناب چکاوک وقتی سعی در آشنایی زدایی سنتی وپیشینه دارد، نمونۀ جالب و صادقانه یی از تردید ها را ارائه نموده است. اگراو این کار را نمی کرد به برداشت خویش صادق نبود.

 

احساس دیگری که متمم و مکمل برداشت بالا برایم دست داد این بود که به رغم دریافت های اشتباه آمیز وی، دلایلی که ارایه نموده،سطح پذیرش دیوان را که از شاه شجاع است،بالا می برد.

اما روش ورویکرد وبرداشت های چکاوک چگونه وکدام ها اند؟

در پایان به بخش های ازکار او می نگریم .

نخستین موردی که وی یافته های خویش را عرضه نموده،ادعایی است به زعم وی از ناتوانی های دانشی شاه شجاع وفقدان امکانات و زمینه ها. این ادعا در واقع نکتۀ محوری "کدام شاه شجاع؟" است.نویسنده وقتی به اشعارشاه شجاع نگریسته، می بیند که بارهایی از شعریت رابردوش کشیده اند؛ اما از آنجایی که قبول ندارد شاه شجاع دارای چنان سطح وسویه بوده باشد، به تردید روی میاورد.

افزون برآن مطالعات تاریخی نابسندۀ وی به آن برداشت اشتباه آمیزمی افزاید. یافته های وی از شاه شجاع و زنده گی او این است که امکان و وقت ،عقل وخرد ودانش لازم دراو را نمی بیند. پس شاه شجاع به زعم چکاوک کم دانش را با شعری می سنجد که در بسا از پارچه های آن شعریت وجود دارد. پیچیدگی های هستی و روان شاه را می بیند. هنگام توجه به زیست شناسی اومی پندارد که شاه در لحظۀ آفرینش شعرهایش،آن توان را نداشته است. استدلال اش این است که " شاه شجاع با تفنگ زاده شد وبا تفنگ کشته شد . . . "(1) وبا این سنجش، از نظر وی شاه درانی دارای ظزفیت وتوان سرودن اشعاری که در دیوان است نبوده است.

ازین رواستباط خویش را با تحکم وصراحت نه در مورد یک یا چند پارچه شعر بلکه در مورد دیوان اواینطور میاورد : " چکامه های این دیوان نه زاده ی خامه ی شاه شجاع درانی است ونه هم به سده ی زیستش می خواند. " (2)

 

 ***

 

 من بانظری که برناباوری های وی داشته ام، به چند مورد از نظریات وبرداشت های وی اشاره می نمایم .

نخست ازهمه باید دریافت که زمینه های مساعد ودورازعقل نبودن سرایش چنان اشعاروجود داشت. زیرا درزمانۀ درانی ها، که اندک وزش باد شعر سرایی وشعر خوانی،جاری بود.و دودیگر؛اینکه اشعارشاه شجاع حاکی از فروریزش واژگان با بارهای بلندی ازتخیل ،اندیشه،عاطفه واحساس وابتکارات معنایی وبه دور از تقلید ها نیستند. ازینرو سرایش آنها از جانب شاه شجاع دور از پذیرش به نظرنمیایند .

 

این زمینه هارا بیشترببینیم:

 

درست است، که زمانۀ پادشاهی احمد شاه ابدالی،ازنظرتوجه به ادبیات و شعر فارسی ؛زمانۀ سامانیان،غزنویان، وتیموریان وحتا صفوی ها و مغولی های هند نبود.هرچند غزنویان ترک نژاد وتیموریان مغولی ریشۀ این مرزوبوم را نداشتند، اما خوی وعادت وآمیختگی ها با فرهنگ وزبان فارسی دری چنان بود، که بدنه وپیکرآن فرهنگ را به محافظت گرفتند. زبان ترکی ومغولی درحواشی گسترۀ زبان فارسی میتوانست دردایره های محدود به دیدار آید. اما درزمان احمدشاه ابدالی یا درانی، زمانه و منطقه وجفرافیا چهره ورنگ عوض نموده بودند. درزمانۀ شاه اخیر،محافظت ورونق زبان فارسی یک قلمرو واحد گسترده محلی از اعراب نداشت. نه از جهت قومی وقبایلی اش ونه از جهت دست داشتن درحاکمیت. ساختارآن نظام چه ازنوع اداره وچه درجنگ وستیز،همان ظرفیتی را داشت که تاریخ ابرازمیکند:

تولد حاکمیتی که از یک سوازفرهنگ تا آندم مسلط تغذیه نموده وبهره می گرفت وازسوی دیگرمی خواهد برتهداب ویژه گیهای فرهنگ قبیله یی خویش که صمیمانه آن را دوست داشت؛و در پی گسترش آن بود، بایستد.

 آن نظام،با فارس وهند تماس نزدیک داشت. اگرگونۀ تماس،ازسوی قندهاردرحملات متعدد نظامی چهره می نمود،گرفت وبرداشت عناصرفرهنگی وادبی را نیز با خود داشت. از همان روست که شیوه های نگارش مسلط درفارس وخراسان ویا نشانه های ادبیات منشیانۀ زبان رسمی فارسی دردهلی،در دربار قندهار تأثیربرجای نهاده اند.

اگرازجنگ های متعدد احمدشاه ابدالی درتاریخ یاد می شود، حاصل برداشت، نبود فرصت برای سرایش شعرنیست. معنی نفی مطلق حضور ادبی، معنی بی بهره گی ازکتاب ودانش وکتابخانه را نیز نمی دهد. این طور نیست که شعروشاعری حضورنداشته است. مهم آن است که اندازه ومیزان آن را دریابیم .

درزمان احمدشاه ابدالی،کتابخانۀ سلطنتی وجودداشت باادارۀخزینة الاشراف.کتابخانۀ دیگری با نام کتابخانۀ خاصۀ احمد شاهی بود." علاوه بر آن احمد شاه درانی وپسرش تیمورشاه مادام در تلاش بودند که آثار ارجناک نویسندگان بزرک وشاعران با نام ونشان را، درسخنوری ونکته پردازی، نسخه یی برای کتابخانه های خود، دستیاب نمایند.. تپ وتاب هر دوپادشاه را را درین راه میرزا محمد هاشم بهشتی خراسانی در کتاب « نگارستان سلطانی، ذیل وقایع سال 1170 هـ. ق. نکلاشته است. از بیانات مؤورخ مذکوز زوشن می گردد کهاحمد شاه درانی و پسزرش تیمورشاه یک تعداد اشخاص چیز فهم را برای برآورده شدن این مامول موظف کرده اند، وبه این طریق به دستیاب کردن یدیوان ابولمعانی میرزا عبدالقادر بیدل در سال 1170 ق نیز فایق گردیدند.(3) 

 

جنگ های متعدد اودرتمام مدت شاهی اش همه روزه ادامه نداشت. آن چه را ازجنس ونقد از برکت جنگ با خویش میاورد، به زمینه های مساعد و عوامل یاری رسانندۀ دربارهم تمام می شد، که ازجمله دایر نمودن مجالس شعری بود.

اگرازمنبع پیشینه ویک فردانگلیسی نام ببریم،همانا نوشتۀ مونت استوارت الفنستن مشهور است. وی درین زمینه می نویسد :

 

" احمدشاه شیفتۀ دانش وادب بود وهفتۀ یک بار« مجلس علما» درحضور او منعقد می شد.این مجالس با مباحثات دینی وفقهی آغاز می شد وبا شعر وادب وعلم پایان میافت وگاه تا سپیده دم به درازا می کشید. درین مجالس تیمورشاه هم حضورمیداشت وممولاً اشعارش رامی خواند.این رسم هنوز ادامه دارد.تیمورشاه دیوان شعری به زبان فارس دارد،که نشاندهندۀ طبع والای اوست. ولی گویند اشعارش را فروغی تصحیح می کرده است .

احمدشاه نیز اشعار بسیاری به فارسی گفته است. رسالۀ منظومی نزد من است که شاه زمان برای برادرش شاه شجاع نوشته است.( هرچند کسی که آن را به من داد گفت که به دستور شاه زمان آن را تصحیح کرده است ) ، . . . ازینکه شاه محمود آثارداشته باشد،اطلاع ندارم؛اما شاه شجاع علم عربی می داند؛ شعر نیکو می سراید ودرمقام یک پادشاه مردی عالم وفاضل به شمار می رود."(4)

 

نوشتۀ الفنستن می تواند برای دو ابرازنظرمحل استشهاد باشد، یکی دربارۀ دربار احمد شاه درانی و دیگری در بارۀ حیات ادبی وشعرسرایی شاه شجاع. دربارسلطنتی احمدشاه زمینه های مساعد رابرای فرزندان ونواسه هایش بارآورده بود،که ازکتاب های موجود ومیسرکم وبیش بهره بگیرند، شعربخوانند و بنویسند .

تیمورشاه پدر( شاه شجاع) نیز شعر می سرود.(5)

 

به این ترتیب برخلاف آن چه که چکاوک گرامی ازتولد شجاع با تفنگ؛ ومرگ او با تفنگ نتیجه شاعر نبودن یا دیوان نداشتن او راگرفته است، باید سراغ استنتاج دیگری را بگیرد.

 

 تردیدی نتوان داشت که تفنگ یا نماد خونریزی های آن زمانه،که ازطرف چکاوک به کاررفته است، بربسا از خلق خدای درهند به ویژه بر سکها درجنگ پانی پت شام سیاهی را چیره نمود. اما حاصلی که برای فرزندان ونواسه های احمد شاه ابدالی داشت،فرصت های بود برای آرام زیستن. حتا سربردن درتعیش وخوشگذرانی وزن باره گی کم همتا. توسل آنها به سرایش شعر،به معنی آن است که راه سهل را برای مطرح نمودن خویش در پیش گرفته بودند. ازآنجایی که فضای رشد وتعالی فکری در بقیه حوزه ها مسدود بود،ثمرۀ دیگری غیر ازشعر برجای نماند. درپیامدهای زیانباروآمیخته با همان حاصل امتیازات وزن باره گی های درباری است که می بینیم،حتامجالس زمان احمد شاه وتیمورشاه تداوم نیافت.

 

درچارچوب چنان امکانات درباری، باری بیندیشیم که شجاع الملک کودک چه در زمان پادشاهی تیمورشاه( 1207-1186) وچه طی سالیانی که برادرعینی اش زمانشاه پادشاه بود(1207-1215)،بهترین فرصت ها رادراختیار داشت تا با کتاب و مطالعه انسی داشته باشد . همچنان شعر بخواند وشعر بسراید. دروقت پادشاهی برادرش زمانشاه، 5 سال در پشاور حکومت نمود.

 اما پس از کورشدن شاه زمان است که ستیز وآویز اوبا برادران بیشترشده وارد گرفتاری های بزرگ نظامی شد. جنگ کشمیر، پنجاب وسند وجنگ های که او رابه کابل برتخت سلطنت نشاند، به شمول دورۀ کوتاه پادشاهی اش در دور اول را میتوان گرفتاری های مانع شونده ارزیابی نمود. ولی با نگریستن به وضعیت زنده گی تقریبا ً(30) سی سالی که شاه شجاع درهند سپری نمود،زمینه های مساعد رجوع به سرایش شعربسیارقرین به پذیرش است.

می توان آن سالها راازبهترین سالهای زندگی اوبرای سرودن اشعاردر نظرگرفت. وطبیعی به نظر میاید که درهمان جا با کلمات و زبان هندی آشنامی شود. وبه این ترتیب ذوقی را که پیشترها نیز داشت، در دل آن فرصت مناسب به شگوفه های هرچندکمرنگ می نشاند.

 

امکانات او را پس ازآمدن از هند به افغانستان در نظر آوریم.

پس ازآنکه شاه شجاع درزیرسایۀ نیروهای بریتانیه یی وسالاری سرجان کین درسال وارد افغانستان گردید،همه روزه درمیدان نبرد با مخالفین نبود.بیشتردرخط اول تماس هاوفعالیت سیاسی ونظامی فرماندهان انگلیسی قرارداشتند. شاه شجاع درقصربالاحصاربه عنوان نظاره گروسواسی و دچار بحران های مختلف نشسته بود.

 

 ***

 

درزمینۀ ناباوری های چکاوک ارجمند وبقیه موارد مشابه ،چندعامل را درگونه کمبود ونارسایی میتوان، سزاوارتوجیه دانست.

 

1-        نه تنها نسخه های اصلی بسا آثاردراختیار نیست؛ بلکه نسخه های که پس از گذشت زمان روی تجدید انتشاردیده اند، دراثرغفلت نساخان وراه دهی ذوق های خود آنان ، به شک وتردید دراصلیت وانتساب انجامیده است. نبود آرشیف در گذشته ها وازبین رفتن بسا آثارقلمی در اثر جنگها. برخی آثار هم روی تصادف از کشورهای دیگربه دست آمده اند مثلاً دیوان تیمورشاه درانی از طرف صدراعظم دکن به دست آمد.

 

2-        جعل، توصیف وتحسین ِ کارهای نکرده ویا دارای ارزش پایان که بسیار ستوده شده اند، مواردی موجد تردیدها شده است. ازقلمزنان هموطن خویش که بگذریم حتاهمان نمونۀ الفنستن که میتواند منبع معتبربرای صحه گذاری به شاعر بودن شاه شجاع باشد،سخنی دارد دورازصلاحیت وابهام آمیز. وقتی او می نویسد که شاه شجاع" شعر نیکو می سراید"(6)، ممکن است ذهنیتی راایجاد کند، که شاه شجاع با معیارتذکره نویسان ومتقدمان شعرشناس پهلو زند که چنین اوصافی را دربارۀ فرخی سیستانی وغیره به کار برده اند. درحالی که برخی ازشعرهای شاه شجاع ارزش جدی ندارند. بطور مثال این پارچۀ ا ببینیم که در واقعات شاه شجاع است. اما در دیوان اشعاراو دیده نشد.

                         تا جان سوار اسپ است ای شه شجاع

                           هرگز مکن عنان امید از کفت رها

                           صد بار اگر دلت شکند چرخ دون پرست

                          بازش به بند از کرم ویاری خدا

                          از مالک ملوک وملائک بعید نیست

                          گر آرزوی بندۀ سایل کند عطا . (7)

 

3-                 نام چند شاه شجاع در تاریخ وشعر دوستی و استعدادی که چند تن در سرودن شعر داشتند، عدم پذیرش دیوان شاه درانی، نام شحاع دیگری را پیش میاورد.

 

 

 

***

 برخی دیگرازتردیدهای چکاوک گرامی ناشی از تعیین معیار های است که خود با اشتباه برای تشخیص شاه شجاع وشعر او وضع کرده است. به این نمونه بنگریم :

چکاوک مینویسد:

 

" در آن لب ها که قند قندهار است

می گلــگون بــــه از شيراز داری

 

چکامه های هم که در آن از قندهار ياد شده است، نمی تواند از آن شاه شجاع دران ی باشد، زيرا کسی که اين چکامه ها را سروده است، می گلگون شيراز را چشيده و می شناخته اس ت. از بهر اين، لب دلبرش را خوش نوش تر از می می يابد. اگر شاه شجاع درانی لبی هم با باده تر می کرد، با باده ای لندن ساده و آسانتر بو د. شاه شجاع درانی به باده ای شيرا ز دست رسی نداشت، که بنوشد و از آن ياد کن د. اگر شاه شجاع درانی چکامه سرای می بود و چکامه ای می سرود، شايد می گفت: می گلگون به از لندن داری!"

 

در حالیکه تذکر ازمی گلگون شیراز، الزامی را نمی خواهد که سرایندۀ آن می گلگون شیراز را چشیده باشد.

اگر این ادعا وبرداشت  چکاوک را تعمیم دهیم،بسا از دیوان ها واشعار شعرای بزرگ را نیز میتوان تردید نمود! (8)

 

پیرامون حضور واژهای هندی درشعر او نیز چارچوب تعیین شده یی دارد که نتیجۀ اشتباه آمیزوی به آن معیار وچارچوب بر می گردد: وی مینویسد :

 

" يکی از شگفتی ها و چکامه های بی پيوند به اين ديوان، دو چکامه ای هندی - پارسی است. در اين چکامه ها تنها پنج در سد واژه ها هندی و به جا مانده پارسی به کار رفته است.

تنها از روی نوشته ای بنيادين اين ديوان می توان دريافت، که اين پديده های شگفت انگيز چه پيوندی به چکامه سرای و ديوان دارد، در برگه ٢4آمده است:

ايکه مست از می نابی مجهی معلوم نتها

تيری آنکهين هی گلابی معلوم نتها

                    ... 

شاه شجاع از بس اندوه و غم عشق بتان

دايما ديده پر آبی مجهی معلوم نتها

٣ آمده است: _ و در برگه

 

باور که در ديده نگاه تو غضب هی

در دلبری و ناز تيرا شان عجب هی

تا زد بسرگرمی سودای تو در دهر

در هجر تو پياری ميرا ديوانه لقب هی

...

رفت عمر بدرد و غم هجران عبث افسوس

کز عيش شجاع شه که پهر زندگی گپ هی "

 (9)

 

کاربرد واژه های هندی از طرف شاه شجاع نباید محل شگفتی ، تعحب نا باوری وایراد داشته باشد. زیرا او29 سال در کشورهند زیست.

برا ی کاهش چنین سختگیری چکاوک گرامی، سزاوار یادآوری است که شاعران ونویسندگانی که دریک کشور دیگر نه زیسته اند،حتا در همان زمانه های پیشین نیز میتوانستند، کم وبیش به فراگیری ویا آشنایی زبان دیگران دست یازند.

آشنایی شاعران با کلمات عربی وهندی ویا واژه های که دردوردست های جغرافیایی و زمانی وجود داشته اند،میتواند بدون قرارداشتن شاعر درمتن زندگی ومکان ازطریق مطالعۀ اثاردیگران وتقاضای بیت هاحاصل شوند ودگر باره به کار روند.

 

 واژه های را که چکاوک دردیوان شاه شجاع دیده، ازگونۀ چنین نقل وانتقالی که همواره حضور داشته هم نیست. زیرا شجاع سه دهه درهند زیسته است.

 حتا تردیدی نمی توان نمود، که اوهنگام حکومت درپشاور،و تماس های که با محلات مجاور داشت، از همان دوران چیزی از زبان هندی میدانست.

درین پیوند چکاوک ایراد دیگری نیزدارد. مدعی است که شجاع در هند نیازی به زبان فارسی نداشت. در آنجا باید زبان هندی وانگلیسی میاموخت.

اما الزامی نداشت که ضمن فراگیریزبان هندی،با زبان فارسی بگسلد. شاه شجاع درموقعیت امان الله خان نبود که درایتالیا کمتربا هموطنان همزبان خود روبرو می شد. شاه شجاع با حرم وآرگاه وبارگاه وخدمتگاران بسیاری در آنجا زندگی می نمود. از آن رو زبانی را که با آن سخن می گفت، زبان فارسی ، شاید هم تا حدودی زبان پشتوبود. او به گونۀ مجرد درزیرنظرانگریزها نبود. انگریز ها جیره اش را میدادند و شجاع هم گاهگاهی با آنها دیدارهایی داشت. بقیه اوقات را باافغانهای همراه وخانواده در لودیانه به سرمی برد. وبا ربانی سخن می گفت که با آن بزرگ شده بود.

 

عدم پذیرش این مهم ناباوری چکاوک ارجمند به مشغولیت شاه شجاع با زبان فارسی، یکی دیگراززمینه های ناباوری وی را به پذیرش انتساب دیوان شعر به شاه شجاع بار آورده است.

                                               *

 

بسا ازناپذیرفته های نویسندۀ "کدام شاه شجاع؟ " ازین بنیاد ها برخاسته اند. اگر او برحضور"لب شیرین " درشعرشاه شجاع تا سرحد نپذیرفتن شعر اوتردید میکند ویا با تأملی روی این بیت

 اگر سرشار وبد مستم مکن عیب من ای زاهد

اساس ظاهری از تو شراب خوشگوار از من (10)

 سراغ او را می گیرد، بازهم دلیلش این است که وی نخست تصویری ازشاه شجاع در دست داشته که سخنان شاعرانۀ اش درین تصویر و قالب پیش ساخته نمی گنجند. همچنان که چکاوک گرامی به شعر چنان برخورد می کند که مطابق حال واحوال وسلوک شاعر باشد.

 درحالی که همان شاه شجاع سیری را که در زنده گی طی نمود، میتواند شاعرهمان مصرع ها وبیت های باشد که محل تردید چکاوک اند. زیرآن عناصردرشعرمانعی را نمی بینند. چه شاعر شاه باشد، شاه تبعیدی ویا شاعر آزاده وبه دور از سیم وزر دربارشاهان که چنین مصرع را بسراید.

 

یک نمونه دیگررا بیشتر باز می نماییم :

چکاوک ارجمند،در کنارده ها ابراز ناباورانه اش، با نشان دادن واژۀ"ترک خونخوار"در بیتی ازدیوان  شاه شجاع نتیجه گرفته است که نباید این شعراز او باشد. بنگریم :

 

خورده ايم از ناوک نازش خدنگ

زخمی آن ترک خونخواريم ما(11)

وی می نویسد:

 

" ترک خونخواری که زخم در دل شاه شجاع می زند، نه ُترک قندهار است، نه ترک پشاور و نه هم ترک دربارانگریزی . اين ُترک خونخوار، ُترک شيراز است يا ترک ترکستان، جايی که شاه شجاع درانی در خواب هم نديده است.

اگر که صفويان با درانيان پيوند خوبی می داشتند و شاه شجاع درانی هم مانند پدر بزرگش احمد شاه درانی  چند سالی را در ايران  (دربار نادر افشا ر) می گزراند، خرد به گمانه می افتاد، که شايد غمزه ی ترک شيرازی، شاه شجاع درانی را به خاک و خون انداخته باشد."(12)

 

اینجا ست که بازهم به نتایج روش درپیش گرفتۀ چکاوک توجه دگر باره میابیم. وی حضورواژۀ ترک خونخواردرشعرشاه شجاع را مشروط نموده است. آن را زمانی میتواند بپذیرد که شاه شجاع مانند پدربزرگش درایران میزیست. اما چون او درایران نزیسته است، پس چکاوک قبول ندارد که آن بیت از شاه شجاع درانی  باشد.!!

درین مورد چند اشارۀ کوتاه را به عرض میرسانم.

 کاربرد واژۀ ترک و واژه های ترکی پیشینه دارند. آنچه مسلم است که دربرخی از اشعارکنایه یی است اززیبا روی ومعشوق. و دربرخی از تاخت و تازهای نظامی که ترکان با دلیری به راه انداخته بودند. این دوصفت سبب توجه شاعران وتوجه نمادین آنها شده است.

 مثال نخستین را نه تنها درغزلهای عاشقانه بلکه درقصاید مداحیه ها نیزمی بینیم. درچندنمونه و از جمله در همان بیت گیرا وجالب حافظ نشان میدهیم که جکاوک نیز آورده است :

 

فرخی در مدح امیر ابویعقوب عضدالدوله بن ناصرالدین :

 

گرچه تو به ترکستان ای ترک نگاریست

هر روز به ترکستان عیدی وبهاریست

 

 در مدح ابولحسن علی

 

ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست

از همۀ ترکان چون ترک من امروز کجاست

ویا :

تُرکِ مَه دیدار دار  و زلف عنبر بوی بوی

جام مالامال گیر و تحفۀ بُستان سِــــــتان

 

از حافظ:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند وبخارا

                  .

به ترکان دل مده حافظ! ببین آن بیوفایی ها

که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی.

 

منظور مصرع اخیررفتار وپیشامدهای است که در سال 788 از طرف تیمور وسپاهیان او درخوارزم صورت گرفت و منجر به قتل مردم بیشماری شد.

 

با توجه به جریانات سرکشی وطغیان ها وپسانها لشکرکشی های متعددی که فرماندهان ترکی به راه انداختند واز آن به عنون نماد یورش و دلیری های موفقیت آمیزکارگرفته اند:

 

میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازد
برق تیر است مر او را مگر و رخش کما
ل

                     *
باده دهنده بتی بدیع زخوبان
بچه خاتون ترک و بچه خاقان
ترک هزاران بپای پیش صف اندر
هریک چون ماه بر دو هفته درفشان

 . . .

 

 

واژه کلی ترک ویا مفهوم معشوق و دلیری واوصاف آن چون تیراندازی را با بیان شاعرانه با مژگان ونگاه ها آورده اند،الزامی در کارنیست که سرایندۀ آن درشیرازویادر مناطق ترک نشین زیست نموده باشند. دلیلش تماس های فرهگی، نقل وانتقالات واژه ها،داد وگرفت یا اخذ واقتباس است که به ورود واژه ها در شعر شاعر موقع میدهد. شاه شجاع نیز ازین رهگذر به آن واژه ها دست یافته وانها را به کا رگرفته است.

 

چند نمونۀ دیگر ببینیم :

خاقانی که افزون بر ترک های یادشده از طرف چکاوک ارجمند، ترک بلغاری را نیز آورده است.

 

رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی
خون من خورد و ندید از دوستی در روی من
ترک بلغاری ست قاقم عارض و قندز مژه
من که باشم تا کمان او کشد بازوی من
 

 

از تیمورشاه درانی :

 

چون از کمین سرما ترکان کمان گشادند

برکوهسار کابل خفتان زنقره دادند. (13)

 

ابراهیم صفا:

  خود چو سر بر تسلیم جفایت دادیم

  اینکه ترکانه به ما تاخته یی یعنی چه  (14)  

 

در نثرتاریخی نیز به گونه های از تاخت وتاز ترک ویا ایلجار ترک آمده است. بدون آنکه نویسنده در آن جا زیسته باشد. مثلا ً تاریخ نگار بالادست کاتب فیض محمد درسراج التوریخ " ترکتازی " را به کاربسته است. بنگریم:" سردار محمد اکرم خان وسردار محمد شریف خان که به امرامیر کبیراز کابل جهت اقامت در نزد او رفته بودند، طرح محاربه انداختند وچنان حمله ها وترکتاری پی درپی برایشان نمودند که ایشان به ستوه آمده عرض پرداز حضورامیر کبیر شده کمک خواستند . . ."(15)

 

این موارد میتواند باتوجه به مفهوم کلی و سیری را که واژه ها ازخاستگاه نخستین طی نموده اند، از طرف شاعر ویا نویسنده طرف استفاده باشند. ترک تازی، پس از راه یابی ونفوذ سرداران ترکی دردولت سامانی وجنگهایی که تحت رهبری سالاران آن به راه افتاد،منشأ کاربرد ترکتازی در ادبیات منظوم ومنثور گردید. بنابرآن برای شادروان کاتب فیض محمد ویا شادروان محمد ابراهیم صفا، کاربرد آن الزام زیستن در مناطق ترک نشین را با خود ندارد.

 

                                               ***

شاه شجاع درانی دارای دیوان بود ودیوان از اوست. هم شاه بود وهم شاعر.به سخن شادروان علی احمد کهزاد " شاه شاعر"(16)  بود.

با آوردن سخنی از چکاوک که عصارۀ  همه سخنانش نیز است ، پیشنهاد من، این است که نویسندۀ ارجمند،باگرفتن دنبال پژوهش تأمل بیشتررا درپیش گیرند. تأمل و بازنگریی که تجدید نظر دربرداشت کنونی را دربرتواند داشت.

چکاوک می نویسد :

"  . .  .  به کاربرد وآمیزش واژهای عربی با پارسی( در دیوان طرف بحث) نشان میدهد که کسی که اشعار این دیوان را سروده است، زبانهای پارسی وعربی را پخته میدانسته است. این هم از گمان به دور است که شاه شجاع درانی،  این دوزبان را آموحته باشد. زیرا نه تپه های تورا بورا( سوراخ سومبه های که در تپ های مرزی میان افغانستان  و پاکستان کنونی نهفته است) جای آموزش این زبانها بوده، نه چند سال کوتاه پادشاهی با جنگ؛ ونه هم دربار انگریز ها جای آموختن زبان پارسی وعربی بوده است." (17)

 

برمبنای آن چه که دربارۀ سطح معلومات شاهان به مارسیده است، او و امیر حبیب الله خان " سراج الملة والدین"، واقعا ً دربارۀ شعر وادب وزبان بیشتر میدانستند. در صفحات بالا سخنان الفنستون را دیدم. او شجاع را از نزدیک دیده ودر پای صحبت او هم نشسته بود. درست است کسی که اشعار دیوان را سروده، زبان عربی و پارسی میدانست. وشاه شجاع طوری که در بالا یادآوری نمودیم همه وقت را درجنگ، سرگردانی وگشت وگذار در کوه ها، سپری نکرده است. در قصرشاهی زیست وبزرگ شد، درهند 29 سال  بیشتر وقت مناسب داشت، با تمام اسباب معیشیت که در اختیار او نهاده بودند. اما این  که آن دو زبان را" پخته " میدانسته است، نه کتاب واقعات ونه هم دیوان اشعارمؤید آن اند. صفت پخته را دربارۀ تاریخ بیهقی وچندین کتاب دیگر میتوان پذیرفت اما  دربارۀ دیوان شاه شجاع نه.

دورازگمان بردن و نپذیرفتن چنان واقعیت سبب سازگمانه زنی ها وسنجش های قیاسی " چکاوک ارجمند در نبشتۀ"کدام شاه شجاع ؟" شده است.

تعیمم قیاس ها وسنجشگریی که برکار چکاوک حضور دارد،میتواند بسا از اثار در دست داشته در زمینۀ آثار منظوم ومنثور را زیر سوال ببرد. مثلا ً شاید نپذیرد که محمد عبدالقادر افندی فرزند سردار محمد ایوب خان،هنگام تبعید در هند، اثرداستان گونۀ تصویر عبرت را به زبان فارسی نو شته است که زبان طنزش سرداران را مخاطب قرارداده است. افندی کودکی بیش نبود که پدرش طی معامله یی میان ناصرالدین شاه قاجار و انگلیسها، به هند تبعید شد. اما در همانجا زبان فارسی را فرا گرفت .

 

                                               ***

  

در کنار یادآوری های بالا،کار چکاوک راباید ستود که تردید وناباوری وی، زحمت وپیش نهادن دلیل ودلایل،آن هم بدون هیچ چشمداشت نام جویانه ویا زرطلبانه، اشعار شاه شجاع را در محراق توجه دگرباره قرار خواهد داد؛ و دامن بحثی را پهن تواند نمود تا اهل نظر،نگاه ژرفتر به آن نمایند.

 

0000000000000000000000

 

           منابع:         

 

1-               چکاوک .ص91  " کدام شاه شجاع؟ "

2-              ص  8   "کدام . . ."

3-               غلام فاروق نیلاب رحیمی. سیرتاریخی کتابخانه ها در افغانستان .ص 202- کابل  .1361 خورشیدی. شادروان نیلاب رحیمی در صفحات متعدد دیگر به  آوردن نام  کتابخانه های شخصی نیز پرداخته است.

4-              عزیزالدین وکیلی پوپلزایی . کتاب تیمورشاه درانی. تاریخ احمد شاهی منشی الحسینی منبع جالب برای شناخت او ضاع حکومتداری احمد شاه استو 

5/6- مونت استوارت الفنستون.افغانان. جای، فرهنگ نژاد  ( گزارش سلطنت کابل ) ترجمۀ محمد آصف فکرت . ص  .376 تهران . ایران  1991.

7- شاه شجاع . واقعات شاه شجاع.ص 75 . دفتر اول . انجمن تاریخ افغانستان.کابل 1333 خورشیدی.

    8- "کدام  شاه  . . ." ص 83 .

     9-   کدام   . .  . ؟ ص 87 وص 89

    10-  کدام  . . . ص 94 

    11/12  ص 29 کدام  . . .

     13  عزیزالدین ویکلی پوپلزایی. کتاب تیمور شاه  درانی

    14- استاد محمد ابراهیم صفا . لالۀ آزاد. ص 142.مهتمم محمد یوسف صفا. ویرجینیا/ امریکا 2006ع.

     15- کاتب فیض محمد . سراج التواریخ جلد دوم. ص208. دارالسطنۀ کابل.1331 ق.

    16- واقعات ص ج

    17-  کدام شاه شحاع؟ صص18/19

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤۱       سال        هفتم      حمـــل             ۱۳۸٩  خورشیدی                     مارچ ٢٠۱۱