کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
 همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس  *

نادیه فضل
 
 

مقوله ی ننگ، ناموس و غیرت یکی از مهمترین باب هاییست که نیاز جدی پرداختن بدانها می رود. زیرا این مفاهیم در کنار سنت های بدوی وکهنه ی دیگر،  در پایان نخستین دهه قرن بیست و یکم نیز، زنان افغانستان را با شقاوت تلخی از زنده گی و تجربه های هستی محروم می دارد.

با همین کلمات به ظاهر مطلوب در خانواده های افغانستان، نیمی از بدنه ی جامعه عقیم و تجرید گردیده، از حداقل رسیدن به امکانات بهتر زنده گی به دور نگه داشته می شوند و در نهایت حتی از وجود آنها به عنوان انسانهای کامل انکار می شود.

وضعیت حاکم برداشت ها و تفکر بدوی سبب شده است تا زنان به آسیب پذیر ترین انسانهایی مبدل گردند که حتی خود، خرافات را با باور دینی خویش اشتباه گرفته و موجود مرد راتا سرحد سایه ی سر خویش ارتقاء دهد.

نوشته ی حاضر به همین سه واژه می پردازد، مقوله هاییکه در تمامیی امور زنده گی شهروندان افغانستان سایه افگنده است وخشونتی که با اتکاء به همین کلمه ها بر زنان روا داشته می شود.

نگاه مختصر:

کلمه ی ننگ که در شیوه ی تفکر و برداشت عامه ی مردم افغانستان از ارزش ویژه ی برخوردار است، در لغتنامه های دهخدا و عمید به شرم و حیا معنی گردیده است.

مفاهیمی که درفرهنگ عامه ی مردم افغانستان برخلاف آنست؛ زیرا آنچه که در جامعه ی مردانه ی افغانستان به ننگ تفهیم می شود، جزء مالکیت معنوی مربوط به جنس مرد، معنی دیگری را تداعی نمی کند.

در فرهنگ گفتار وبرداشت های عامیانه نیز ننگ را با حیثیت مرد، وابسته ومنوط می بینیم.

جملاتی مثل مرد بی ننگ ـ آدم بی ننگ ـ  ننگ ندارد ـ ننگ  و ناموس خودش را حفاظت کرد ـ ویا حفاظت کرده نمی تواند ومثل اینها را خیلی زیاد می یابم.

ناموس واژه ی دیگریست که از وجه ارزشی، موازی به ننگ در تمامیی سطوح زندگی مردم ملموس است.

با آنکه این مفهوم در لغتنامه ی دهخدا،  قانون احکام الهی و شریعت معنی می شود؛ اما همچنان در فرهنگ زبان به معنی حرمت وآبرو نیز مفهوم می شود.

ولی کلمه ی ناموس در فرهنگ استفاده ی روز مره افغانستان وشماری ازکشور های شرقی، بیش از همه مربوط به جنس زن می شود و زن با فهم کاملن روشن،  ناموس مرد شمرده می شود؛ یعنی دارایی مرد.

با فقط همین یک کلمه زن مثل اشیای خریداری شده از جانب مرد، حیثیت جنسی را به خود می گیرد که اختیارش در دست جنس مخالف وی قرار می گیرد. در هیچ کجای از فرهنگ روابط اجتماعی دیده نشده است که مرد هم حیثیت ناموس زن را داشته باشد، بنابرین این کلمه صرف می تواند به آنچه که گویا آبرو و حیثیت مرد محسوب می شود، مختص شمرده شود.

  

  کلمه ی سومی هم غیرت است. غیرت نیز وجه مردانه دارد، با آنکه در لغتنامه ها به رشک، حسد وصفاتی شبیه به همین ها توصیف شده است ولی در واقعیت بازهم در کنار دوواژه ی ننگ و ناموس قرار می گیرد.

مرد بی غیرت ـ  مرد غیرتمند ـ  به غیرت اش برخورد ـ سر خم و بی غیرت، بی غیرت نتوانست ننگ و ناموس خودرا حفاظت کند. ـ واز اینگونه جملاتی طعنه آمیز؛

افزون براین زن  با برداشت و پیشینه ی خرافاتی وبدوی ایکه بر دور و برِ اطرافش سایه افگنده است، نیز خودش را صد در صد ضامن حفظ حیثیت مرد دانسته واز اصل خودباوری فاصله می گیرد.

بنابرین زن باید مؤاظب گفتار، کردار و حرکات خویش باشد تا شیشه ی نازک ناموس مرد خدشه دار نشود.

کوچکترین حرکت زن به قول معروف حتی ( خنده ی بلند) وی می تواند بنای ناموس داری وغیرت جنس مقابلش را متزلرل بسازد.

اما از توجه دور نماند که در اکثر موارد زنان خود عامل گسترش وریشه گیری این وضعیت می باشند؛ زیرا از اول تربیت کودکان خویش، تفاوت چشمگیری میان فرزندان دختر و فرزندان پسر خویش قایل می شوند.

مادران خانواده ها با قبول سنت ها و معیار های ارثی وکهنه از گذشته های خویش و باور به اینکه عاجزه ها و مال مرد اند، فرزندان دختر خویش را نیز ترغیب به( شدن موجودات بدون اندیشه و فکرومسوول لذت شکم وغریزه ی مرد) می کنند و شخصیت دختران را از همان روزگار کودکی با پدیده های مثل صبوری و سکوت شکل می دهند. در حالیکه فرزندان پسر حتی از کودکی حق جیغ و داد کشیدن به خواهران خودرا بدون هیچ اشکالی دارند.

در ضمن در نوع گفتار، کردار و اخلاق نیز مبرا از قید و موازینی اند که خواهران ایشان باید بدانها پایبند بمانند ودر اعمال خشونت نیز بر خواهر، همسر و زن مطلق العنان محسوب می شود.

نمونه های از موارد اعمال خشونت:

با توجه به حاکمیت فرهنگ عصبیت وخشونت، زور بازو و ضخامت رگهای گلو دلیل می شوند تا زنان از حمایت خانواده و اقارب خویش محروم بمانند.

افزون براین گفتن از مؤلفه های مهم و ضروری زنده گی مثل رضاییت در زنده گی مشترک، داشتن وجه مشترک فکری، تأمین رفاه در نیازمندی های اجتماعی وخواهشات جنسی و عاطفی زن از جانب مرد،  برای زن تابو خوانده می شود.

بناءَ آنچه که به پدیده ی معمول مبدل گردیده، و جامعه نیز بدان عادت کرده است؛ سکوت کردن زن در برابر نابرابری هاست.

اینجاست که تنبیه بدنی تا مرز کشتن زن برگی را هم تکان نمی دهد.

این وضعیت حتی در کشور های اروپایی نیز دامنگیر زنان افغانستان است و هر سال زنی ویا هم زنهایی جان هایی عزیز خودرا از دست می دهند.

چنانچه سال 2010 نیز از سایه ی وهم انگیز و شوم این مصیبت عاری نبود.

به روز 30 جنوری سال 2010 خانم 38 ساله ی جوانی به ضرب چاقو توسط همسرش به قتل رسید ودو دختر 8 ـ 13 ساله ویک پسر 11 ساله از محبت مادر برای ابد محروم ماند.

این رویداد تلخ در شهر گـِلن هویزر آلمان زمانی رخ داد که این مادر جوان در خواست طلاق از همسرش را مطرح نموده بود.1

در پایان ماه مارچ سال 2010 نیز دختر  19 ساله ی که در آلمان بزرگ شده بود، به وسیله همسر25 ساله اش که تازه از افغانستان به آلمان آمده بود با ضرب شش کارد به سر و گردنش کشته شد، دلیل این قتل نیز چنانچه در روزنامه ها آمده است، تقاضای همکاری در امور منزل از مرد بوده است.2

همکاری در امور منزل؛ یعنی بزرگترین توهین به وقار مردانه فرد ناموس باور و با غیرت.

اما گستره ی غیرت وناموس داری مردان مسلمان در محدوده ی خانواده های آنان باقی نمی ماند.

این مقوله ها تا مرز بی انتهای خشونت باوری  دامن می کشند، در اینجا دین نیز یاور اینگونه باور ها می شود و  مرد رااز حق کشتار زن و انسان محروم نمی دارد؛ چنانچه کشتار ها و سنگسار های بدوی طالبان وافراطی ها مسلمان و سکوت مردان دیگر در اینگونه موارد خود یکی دیگر از جلوه های خشن اینگونه معیار ها و رابطه ها اند.

چنانچه  به شلاق کشیدن وکشتن زن 48 ساله ای در ولایت بادغیس توسط طالبان، به اتهام حامله بودن آن زن بتاریخ نهم اوگوست سال 2010 ـ را هیچ مقام و دادگاهی پیگیری جدی ننمود و مردان به ظاهر روشنفکر ناموس گرای افغانستان نیز سکوت را بر دادخواهی یک بیگناه ترجیع دادند.3

 در شانزدهم ماه اوگوست نیز دو جوان،  قربانی خشونت ناموسی گردیده و بدوی ترین حکم دینی یعنی سنگسار در مورد آنان عملی گردید.

این دو جوان که بدون تردید ننگ و ناموس مردان ریش اندیش را خدشه دار ساخته بودند، در محضر عام و با وجود حضور نیروهای بین المللی و نیروهای امنیتی افغان، در ولایت قندوز به خاک و خون کشانیده شدند.4

برای براعت دهی به عاملین این جنایت نیز توجیحات گونگونی مطرح گردید، مثل شناسایی نشدن سنگسارگران و یا اینکه گویا این مردان سنگ به دست مصلح با غیرت،  پس از این جنایت فرار پست فطرانه ی را ترجیح داده اند.

مقوله های ننگ، ناموس و غیرت  در منجلاب افکار ماقبل التاریخ مدعیان مافیایی مذهبی ریشه هایی عمیقی دارند.

با روپوش کردن همین واژه ها بر هر جنایتی که میل داشته باشند، می توانند دست یابند.

چنانچه حملات انتحاری نیز زیر پوشش همین کلمات انجام می یابند.

حملاتی که بزرگترین توهین به شعور مردم افغانستان است و یکی از دلایلی که کشتارگران اسلامی مطرح می کنند، بازهم همین غیرت،  ننگ افغانی وناموس داری  آنان است.

اما اینکه کشتن حمیده برمکی فعال حقوق بشر ویکی از بانوان حقوق دان افغانستان با فرزندان  وهمسرش  را حزب اسلامی حکمتیار و هواداران دینی برادرش چگونه توجیه می کنند، سوالیست که شاید هیچگاهی پاسخی نداشته باشد، مگر پدیده ی لایتناهی غیرت و ننگ آنان.

خانم حمیده برمکی به روز 28 جنوری سال روان میلادی در پی یک حمله انتحاری به ابدیت پیوست.

5

خانم برمکی  با توجه به آثار و پژوهش های علمی خویش در کسب حقوق مسلم زنان، به باور من خار چشمی بود در برابر  غیرت مداران خشونت باور.

هدف انگشت گذاشتن به مقوله های بالا و نتیجه گیری:

در نخستین سال دهه ی دوم قرن بیست و یکم، آوانی که زنان کشور های دیگر جهان گرداننده گان پایه های سیاسی و اقتصادی در سطح جهانی به شمار می روند، با نگاه کوتاهی متوجه می شویم که زنان افغانستان چگونه موقعیتی در دنیای امروز دارند.

 بنابراین برای زدودن ومحوکردن انواع خشونت حاکم برزنان این کشور، نیاز به پژوهش های جدی در ریشه یابی ای روابط اجتماعی و سنت های حاکم می رود.

دقت براینکه زمینه های ریشه گیری مقوله های از نوع بالا در کجاست؟ و درگسترش سنت های بدوی کدام مواردی نقش ارزشی دارند؟

وقتی برگهای تاریخ افغانستان را ورق می زنیم به مقوله های مثل نهضت زنان افغانستان بر می خوریم، یعنی برابری طلبی جمعی زنان... سوال در اینجا مطرح می شود که آیا میتوان قوانینی را که شاهی بنابر مـُد زمان مطرح کرده است وچند تا زن ازجمعیت حاکم حق کسب تحصیل را داشته است، با نهضت برابر دانست؟ و اگر... پس زنان این نهضت اکنون در کجا اند تا در برابر حاکمیت ناموس گرایان خشن استدلال نمایند؟

دستاورد های عملی آنان کدام ها اند؟ و آیا می شود بسیار دورنرفته بلکه نهضت زنان افغانستان را با بنیاد عورت، جمعیت زنان مبارز پاکستان همسایه افغانستان مقایسه نمود؟6

من به این نتیجه رسیده ام که افغانستان فقیر از هر گونه نهضتی بوده است، برخلاف بیشتر از همه فرهنگ سازش در این خطه حاکمیت داشته است.

اما آنچه که مایه ی امیدواریست، نشانه های نهضت زنان در درون مرزهای افغانستان است که در حال حاضر و سالهای اخیر نطفه گرفته است...

 

پانویس ها:

·        * همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس

·        که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

·        حافظ

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱۳٩       سال هفتم      حوت             ۱۳۸٩  خورشیدی       مارچ ٢٠۱۱