کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

[۱]

 

 

[۲]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چــطور چنین واقـــع شــد

بخش سوم

 

azizullah41@yahoo.com

http://artofwar.ru/a/afgan/text_0020.shtml

 

گفت و شنود توسط: ارتیــُم شیئـنین                                                   گزارنده به دری: عزیز علیزاده

 

تنظیم کننده گان و تایـپست: اندری گریشنـُف، دمیتری بابکـِین، سیرگی سکریـپنیک.

(ادیسه، مسکو، مینسک، 08.2006

 

 

Lef Gorelov

1975 الی اخیر سال 1979 

سرمشاور نظامی قوای مسلح افغانستان     

 

 

   پرسش: از حرفهای شما چنین برمییاید که درزمان حیات تره کی تمام قدرت دردست امین متمرکز بود، نه در دست تره کی؟

   گریلـُف: امین در کشور نفوذ زیادی داشت و قدرت اصلی در چنگ اوبود. بیشترین نفوذ را امین طوریکه قبلا ًهم گفته بودم، در زمان فعالیت زیرزمینی حزب، کسب نموده بود. زیرا نامبرده اردو را زیر پوشش خود داشت. او شخصیت مهمی درمیان  اردو شمرده میشد. رفیق تره کی مسن شده میرفت، اما امین جوان و پرتحرک بود و روزانه 18 ساعت میتوانست کارکند.

 تره کی همانند یک سمبول بود! وقتی تره کی به قدرت رسید، در باغ و باغچه ها، درهرچند قدم برایش تلویزیون گذاشته بودند. درهرگوشه و کنارعکسهای اوبه چشم می خورد. طرفدارانش می خواستند تا نام او را جاودانه بسازند، در مجموع کیش شخصیت درحال گسترش بود. درهر جا آواز های شنیده میشد که می گفتند، تره کی، تره کی، تره کی…

این موضوع هم باعث تیره شدن روابط میان امین و تره کی شد، گرچه تره کی همیشه امین را پسرش خطاب میکرد و امین هم اورا پدر میگفت.

 

   پرسش: در داخل اردو، به کدام یک از آن دو رهبر، احترام بیشتری قایل بودند؟ به تره کی یا به امین؟

   گریلـُف: به امین، نسبت به تره کی با یک دید واحترام خاص میدیدند، گرچه با تره کی نیز روابط بدی نداشتند. اما تره کی را بیشتر به این خاطر دوست داشتند که او یک انسان مهربان بود، نی یک رهبر بانفوذ.

 

   پرسش: شما گفتید که کاجی بی و مشاورین  مربوط به آن فکرمیکردند که امین توسط امریکا استخدام شده است. چرا کاجی بی روی این موضوع پافشاری می نمود، در صورتیکه هیچ گونه شواهد و مدارک اثبات کننده وجود نداشت، چگونه میتوان این موضوع را تفصیر کرد؟

   گریلـُف: کا جی بی، سالهای زیاد با اعضای حزب همکاری داشت، همچنان که آنها با کاجی بی، این همکاری در نوبت اول با رهبران خلق بود. اینها بدون شک با آن مردم ( حزبی ها )  همکاری مینمودند، و دربسیاری مسایل از ایشان پشتیـبانی میکردند.  این همکاری ها تأثیرات خود را در روابط هردوجانب وارد نمود. به مجرد اینکه کودتا، انقلاب صورت گرفت ببرک کارمل از کشور خارج شد، واما تره کی باقی ماند.

 

پرسش: امین یک خلقی بود، پس چرا کاجی بی " اورا زیر چرخ گرفت؟* "

   گریلـُف: آنها از وضعیت و پیشامدهای امین چنین درک نموده بودند که او می خواست تره کی را از اریکۀ قدرت عقب براند، و خودش رهبری کشور را به دست بگیرد. و در حین زمان بالایش شک داشتند که در استخدام دستگاه جاسوسی امریکا درآمده است، اما صاحب منصبانی که من با ایشان حرف زدم، میگفتند که هیچ گونه شواهد و مدارکی در این زمینه وجود ندارد.

 

   پرسش: آن نامه یی را که امین خواهش رساندنش را از شما، به بریژنیف نموده بود، درکدام سال بود؟

   گریلـُف: در ماه اکتبرسال 1979

 

   پرسش: شما چه فکرمی کنید، آن نامه چه پیامی را درخودش جا داده بود؟

   گریلـُف:من فقط یک موضوع را دقیق می فهمم ـ دلیلی که او را مجبور به نوشتن آن نامه نمود:

   ـ امین زیاد آرزو داشت تا بریژنیف را ملاقات نماید.

 

   پرسش: چرا او به چنین ملاقاتی احتیاج داشت؟

   گریلـُف: تره کی زنده گی را پدرود گفته بود. تمام چیز طبق دلخواه نبود، روابط ما به مشکل روبه رو شده بود. نظر به دلایل نامعلومی، ازارسال وسایل تخنیکی به افغانستان کاسته می شد. یعنی اینکه، امین احساس نموده بود که روابط رهبری شوروی با وی به سردی گرائیده، روی همین منظور او خواهش گفتگو با رفیق بریژنیف را داشت. هدف اصلی آن نامه دیدار با بریژنیف بوده است. این موضوع را وقتی با نیکلای واسیلویچ دیدار نمودم، او برایم گفت.

 

   پرسش: با پرسش های راجع به آن نامه، قدری ما عجله نمودیم و پیش از وقت بدان پرداختیم. شما چندین بار یادآوری نمودید که با امین شبانه روزها را کارمی کردید، عملیات جنگی را سازماندهی می نمودید. هدف از چنین عملیاتی چه بود؟ برعلیه چه کسانی، شما مبارزه می نمودید؟

   گریلـُف: در ماه جولای، از خاک پاکستان به داخل خاک افغانستان، هجوم نظامی  صورت گرفت. درآن هجوم، یک الی دو کندک، شرکت داشت. تعداد شان درحدود پنج ـ شش هزار افراد مسلح بود. نمیدانم چه نامی را سرآنها بگذارم ـ اردو ویا باند های سازمان دهی شده. سخن کوتاه، قوای که از طرف پاکستان به افغانستان حمله نمود.

     آنها چه قسم مردمی بودند؟ محرک شان کسانی بود که پس از سرنگونی پادشاه و داود به پاکستان فرار کرده بودند. آنها شهر ارگون رابه کمک مشاورین پاکستانی اشغال نمودند، ارگون یک شهر بزرگ است. چه هدفی را آنها دنبال میکردند؟  فقط میتوان حدث زد. شاید هم قدرت خودشان را امتحان می نمودند، تا برای مبارزات بعدی، مناطقی را زیرفرمان خود داشته باشند و موفقیت شانرا هرچه بیشتر ارتقا بخشند. پاولفسکی به افغانستان آمد، تصادفا ً درآن زمان اوبا من همکار بود، سرقوماندانی قوای زمینی را به عهده داشت. ما باهم پلان عملیات جنگی را طرح نمودیم. عملیات طوری بود که فرقه 12 و 14در آن شرکت داشتند و توپخانه و تانک باید از ایشان حمایت میکرد، و ما عملیات را انجام دادیم.  یکبار دیگر می خواهم تکرارنمایم:

    ـ من و سایر مشاورین، فقط عملیات جنگ را طرح می نمودیم، اما اشتراک درعملیات جنگی، ویکجابودن با نیروهای که در حال رزم بود، برای ما قطعا ً ممنوع بود، ما درمحل قومانده منتظر میبودیم. اما، ما برآن شدیم که در قرارگاه هرفرقه وغند یکی از مشاورین ما حضور داشته باشد. ما، درآن عملیات موفقیت کامل داشتیم. زمانی که عملیات در جریان بود، من و پاولـُفسکی توسط هلیکوپترجبهات جنگ را دید میزدیم. شخصی بنام ایوان کره مارُف، ترجمان من بود. هنگامیکه می خواستیم ازهلیکوپتر پا بیرون بگذاریم، شانه انداز دستکول ترجمان، مرمی خورد و دستکول از شانه اش به زمین افتاد. من و پاولـُفسکی به اطراف مان نظری انداختیم، واپس به داخل هلیکوپتر رفتیم، کمی خندیدیم و برگشتیم. آن عملیات موفقانه پایان یافت.

 

   پرسش: آیا، شما آنهارا عقب زدید و یا نابود ساختید؟

   گریلـُف: بخشی از آنها غایب گردیدند، بخشی دیگر نابود شدند و باقیمانده به کوه ها متواری شدند.

 

   پرسش: آیا آنها حملات توپخانه ای هم داشتند، و یا تنها سلاح های سبک در اختیارشان بود؟

   گریلـُف: تنها سلاح های سبک وهاوان در اختیار داشتند. توپخانه نداشتند. وتمام آن مهمات توسط خرها وقاطرها حمل می شد.

 

   پرسش: درمورد حضور مشاورین پاکستانی، شما چطور باخبرشدید؟

   گریلـُف: ما خوب میدانستیم که مشاورین پاکستانی آنجا هستند. برای اینکه بتوان تعداد کثیری ازجنگجوهارا بانظم و ترتیب وارد افغانستان نمود، وجود مشاورین لازم مینمود. آنها گروپهای مبارزین را درخاک پاکستان تعلیم میدادند. آنجا یکنیم ملیون مهاجر زنده گی میکرد، " اگر ما بتوانیم آنهارا به این نام یاد کنیم". گروپهای جنگجو ازمیان همان مهاجرین جلب و جذب میشدند.

 

   پرسش: یعنی اینکه، خطر اشغال سرزمین افغانستان از جانب پاکستان میرفت، همینطور نیست؟

   گریلـُف: من شخصا ً اوضاع را در آن مقطع زمان چنین تحلیل نموده بودم:

    تا هنوز شرایط آنقدرآماده نشده بود که عساکر منظم پاکستانی میتوانست، مرز افغانستان را عبور نماید. بلی، آنها آماده گی چنین چیزی را میگرفتند:

   گروپهای جنگجو ازمیان مهاجرین فراخوانده و تعلیم داده می شد، و این گروپها به وسیلۀ مشاورین پاکستانی جهت تجاوز به خاک افغانستان فرستاده میشدند. همچنان در آنجا، آنها حکومت موقت رابه منظور سرنگونی حکومت تره کی، تأسیس نمودند. اما کدام گزارشی درمورد آماده گی به خاطر تجاوز ازطرف قوای منظم عسکری پاکستان به ما نرسیده بود. آنها یقینا ً می خواستند چنین کاری را به همکاری مستقیم امریکا انجام دهند، فقط آنها بودند که گروپهارا سلاح و مهمات میدادند و به افغانستان میفرستادند.

 

   پرسش: وقتیکه نیروهای ما وارد افغانستان شدند، قرارداد سال 1978 مبنی بردوستی و همکاری میان دوکشور را دلیل آوردند. بویژه، در ماده پنجم آن قرارداد واضحا ً گفته شده بود:

    ـ درصورتیکه یکی از جوانب قرارداد مورد تهدید قرار بگیرد، درآن صورت... و غیره. از حرفهای شما چنین پنداشته میشود که پاکستان پلان تجاوز به خاک افغانستان را در سرمی پرورانیده است، و چنین میتوان نتیجه گیری نمود که افغانها دلیل موجه بخاطر دعوت از نیروهای شوروی را داشتند؟

   گریلـُف: من به بریژنیف اطلاع دادم که امکان حمله گروپهای که به کمک اردوی پاکستان آموزش می بینند وبا سلاح های امریکایی تسلیح و تجهیزمی شوند، به خاک افغانستان وجود دارد. افراد تربیه شده ازمیان همان یکنیم ملیون مهاجری میباشند که پس از سرنگونی رژیم داود و ظاهرشاه، به پاکستان گریخته اند. اما خطرتجاوز مستقیم نیروهای پاکستانی در آن مقطع زمان وجود نداشت. اردوی افغانستان میتوانست مرزهایش را ببندد و مانع ورود متجاوزین گردد. نیروهای سرحدی پایه گذاری شده بود.

من شخصا ًدر بیروی سیاسی " پُلیت بیورو" درمورد وضعیت در افغانستان، گزارش دادم وگفتم که بخاطر تجهیز اردوی افغانستان، باید فشار بیشتر را روی ارسال سلاح های مدرن، تجهیزات جنگی، وسایل ارتباط و مخابره و سایر ضروریات تخنیکی به افغانستان بیاورند.

 

   پرسش: آیا شما نظرخویش را درمورد اینکه اردوی افغانستان به تنهائی میتوانست از مرزهای کشوردفاع نماید، به امین و تره کی گزارش دادید؟

   گریلـُف: بلی، من برای شان گفتم. اما آنها اعتماد به نفس نداشتند، و باور نمیکردند که به تنهایی بتوانند جلو تجاوز پاکستان را بگیرند.

    اما، بازیهای پشت پرده را ازحرفهای شان میتوانستم حدث بزنم. اگر نیروهای شوروی حضورداشته باشند، باید درصف اول جبهه بجنگند. و ما درصورت امکان از پشت جبهه به کمک شان میشتابیم. چنین بود افکار ظالمانۀ شان. چنین فکرهای به واقعیت پیوست، هرچند هم که درمورد بحث کنیم. ما، در پیشروی جبهه می جنگیدیم، اما اردوی افغانستان در عقب جبهه قرارداشت. جنگیدن شان هم چندان درست نبود.

    من راجع به این موضوع به لیونید ایلیچ گفتم. هم چنان به منشی کمیته مرکزی گزارش دادم که لشکرکشی به افغانستان بی مفهوم است، چرا که اردوی شوروی آماده گی جنگیدن در کوه ها را نداشت.

     من به اطلاع بریژنیف رساندم که ورود نیروهای مسلح شوروی به افغانستان، پیامد های منفی یی را درقبال خواهد داشت. من گفتم اگر ما دست به چنین عملی بزنیم، به زود ترین فرصت امریکایی ها اقدام به تربیه، تجهیز و تسلیح باند های مسلح از میان افغانهای مهاجر در پاکستان راخواهند نمود، درآنصورت نخواهیم توانست از تجاوز جلوگیری نمائیم.

ورود قوای شوروی بهانه ای بدست شان خواهد داد.

 

   پرسش: از چه زمانی خواهش ورود نیروهای مسلح ما شروع شد؟

   گریلـُف: من توضیح میدهم. تقریبا ً از ماه جون. درحالیکه ما، با به کاربردن دو فرقه از نیروهای مسلح افغانستان موفقانه توانستیم حمله دشمن را عقب به زنیم، ازماه جون چنین خواهش های شروع شده بود. اما نه، درماه مارچ نخستین خواهش فرستادن نیرو رسیده بود. پسانتر آنها هرچه بیشتر حرف شان را تکرار میکردند.

   برای من در تمام این مدت تنها یک دایرکتیف صادر میشد:

    ـ امریه ای نیکلای واسیلویچ اگرکـُف ـ " ورود نیروهای شوروی غیرممکن است!". همچنان این دایرکتیف توسط نامه وهم به طورشفائی تائید میشد. ازطریق تماسی که باوی داشتم او برایم چنین گفت: " شما ایشان را وادار بسازید تا اردوی خودشان را برای مقابله و دفاع از مرزهای کشور آماده سازند. نیروهای مارا داخل نه نمائید!". و همیشه همینطوربود. ایپیشـُف هم نزد من آمدو چنین گفت:

   ـ "برای افغانها لازم است تا اردوی خودشان را خوبتر تعلیم دهند وآماده سازند، زیرا همه چیز بخاطر پیشبرد مبارزه برای شان آماده است".

 

    پرسش:  ایپیشـُف چه زمانی به افغانستان سفرنموده بود؟  

    گریلـُف: ایپیشـُف؟ درماه جون و یا جولای بود. پاولفـُسکی درماه جون آماده بود، وکمی پیشتر از من بازگشت. او هم مخالف ورود نیروبه افغانستان بود، وتلاش میکرد تا برای وزیردفاع،  چشم دید خودش را گزارش دهد. " ورود نیروممنوع است"، او چنین میگفت.

   پاولفـُسکی از نیروها بازدید نمود، او قوماندان عمومی و انسان با دانشی بود. او گفتگوهای زیادی باقوماندانان فرقه ها، غندها و قول اردوها داشت. از مناطق مرزی دیدن کرد، ازجاهای دیگری هم بازدید نمود و پس از آن به نتیجه رسید. درآن زمان ما خوشنود بودیم که ایجاد قوای سرحدی قابلیت دفاعی نیروهای افغانستان را تقویت می بخشید.

 

    پرسش: من درجای خوانده بودم، زمانی که شما سرمشاورتعین شدید، اقدام به ایجاد تولی های کوهی نمودید؟ 

    گریلـُف: بلی، تولی های کوهی وهم تولی های دیسانت هجومی.

 

    پرسش: لطفا ً بگوئید، آیا شما کدام هدفی مشخص را دنبال میکردید؟ 

    گریلـُف: ما کندک های دیسانت را ایجاد نمودیم. اگردقیق تربگویم، دو کندک دیسانت را. نیروهای دیسانت یک مشاورهم داشت، ومن شخصا ً توجه زیادی به آن داشتم، اما گپ ازاین قرار بود که ما نیروهای دیسانت را آماده ساختیم، اما هیچ هلیکوپتر و یا طیاره ای وجود نداشت. از کجا میتوانستیم ایشان را دیسانت نمائیم؟ روی همین منظور من پافشاری نمودم که بخاطر بیشبرد هدف باید تعدادی هلیکوپتر موجود باشد.

   افراد دیسانت افغان همه چیز را مانند افراد ما آموختند. هردوی شان فقط یک هدف داشتند: محلات قومانده دشمن را باید ازبین برد، و از شاهراهای ارتباطی باید محافظت نمود.

 

    پرسش: یعنی اینکه آنها نیروهای دیسانت داشتند، اما نمی توانستند ایشان را دیسانت نمایند؟ 

    گریلـُف: نی، دیسانت کرده نمی توانستند.

 

    پرسش: یعنی اینکه تمرین خیزش از طیاره را نداشتند؟

    گریلـُف: آنها هیچ گونه وسایل بخاطر پیشبرد کار و وظایف شان در اختیار نداشتند. اما، زیاد علاقمند به آموزش بودند.

 

   پرسش: یعنی اینکه بنیان گذار شما بودید؟    

   گریلـُف: بلی، و ما تقاضا نمودیم تا برای اجرای چنین کاری هلیکوپتر دراختیار ما بگذارند. شاید هم در آن مقطع زمان، هلیکوپتر در دسترس شان نبود، تا دراختیار ما قرار میدادند. وباز هم ما روی آن کار می کردیم و گروپ های از دوطلبان را جهت آموزش به اتحاد شوروی میفرستادیم.

 

   پرسش: شما گفتید که نیکلای واسیلویچ اگرکـُف هم مخالف ورود قوای شوروی بود. یعنی اینکه اوهم همان دایرکتیف امتناع ورزیدن از چنین عملی را دریافت نموده بود؟

   گریلـُف: دایرکتیف موجود چنین بود: " با طرف افغانی گفتگو را در مورد ادامه دهید، ورود قوای نظامی مناسب نیست". چنین دایرکتیفی برای سفیر کشورما، درافغانستان هم ارسال شده بود.  و گرومیکوهم همین مطلب را میگفت.

 

    پرسش: چه گفته بود گرومیکو؟

    گریلـُف: همان موضوع را تکرار نموده بود: نیروهای مسلح را وارد خاک افغانستان نسازید.

 

    پرسش: سرازهمین لحظه برایم جالب افتاد:

  ـ در ماه جون، نه! درماه جولای، نه! همچنان درماهای اگست و سبتمبر همان جواب منفی. اما ناگهان وضعیت تغیرمی خورد و به این فکر میشوند که نیروهارا وارد افغانستان بسازند. چرا چنین شد؟ آیا وضعیت تغیر خورده بود و یا کدام موضوع دیگری بود؟ چه باعث شد که دیگر راجع به خطر ورود نیروها فکر نکنند و خلاف آنچه رافکر مینودند عمل کردند؟

    گریلـُف: افواء امریکا بسیار خوب کار خودش را کرد. آنها خیلی عالی عمل نمودند. آنها این باور را درحکومت ما ایجاد نمودند که گویا، امریکایی ها آنجا خواهند آمد و افغانستان را اشغال خواهند نمود. و آن تبلیغ کار خودش را کرد. حکومت ما به این موضوع توجه نمود و آن را جدی پنداشت، لذا نیروهای خودشان را وارد خاک افغانستان نمود.

 

    پرسش: شما با چنین افواء  سردچار شده بودید؟ آن چه موضوعی بود؟  

    گریلـُف: آن " افواء " از جانب ما نبود. ما به این موضوع که امریکایی ها وارد آنجا میشوند، باور نداشتیم. ما به این عقیده بودیم که آنها از تجارب انگلیس ها کاملا ً واقف اند که زمانی وارد آن کشورشده بودند و آنجا راخوب میشناختند.

 

    پرسش: آنها میگفتند که اگرما وارد افغانستان نمی شدیم، پس امریکایی ها این کار را میکردند. آیا طیاره های امریکایی در   فضای کابل به پرواز بودند؟

    گریلـُف: نه، به فکرمن، بودند کسانی، که اشتباها ً چنین می اندیشیدند.

 

    پرسش: به نظر من حساس ترین لحظات، شورش هرات در ماه سبتمبر** 1979 بود، لطفا ً هرچه در این مورد میدانید برای ما بگوئید، چطور توانستند شورش را سرکوب نمایند، نقش شما درآن سرکوب چطور بود؟

   گریلـُف: برای ما اطلاع رسید که در شهرهرات شورش درگرفت، بنظرم که در فرقه چهارم***. در همین لحظه بخاطر ندارم که درکدام قطعات. موضوع از این قراربود:  

   ـ بیشترین بخش فرقه برضد دولت به پا خاست. بخش کمتری طرفدار دولت بودند.

     کندک تانک بیطرف باقی ماند. اما، تانکیست ها فرار نمودند، درحالیکه طرفدار دولت هم بودند. در چنین اوضاع و احوالی چی باید میکردیم؟

   من با مشاور حرف زدم، او اوضاع را برایم چنین تعریف نمود:

   ـ فرقه از کنترول ما خارج شده است، قوماندان برطرف گردیده، باید اوضاع را تغیر داد. قیام به طرفداری از داود صورت گرفته، و برضد تره کی گسترش میابد. اما داود خودش دیگر زنده نبود. چه باید کرد؟

    ما با لوی درستیز ملاقات نمودیم:

     ـ" به چه اندازه تانکیست های وفادار دراختیار شما است؟" هیچ کس دقیق نه چیزی  میدانست و نه چیزی میتوانست بگوید. او دونفر از مشاورین را نزد خودش خواست: " چقدر؟"

   اما، آنها هم مطمئن نبودند که به چه تعداد تانکیست وفادار به دولت وجود داشت، و چطور میتوان وفاداری شانرا ثابت نمود.

    ما، دراین فکر بودیم که چطور یک گروپ را جمع آوری نموده و یکجا با گروپ دیسانت به منطقه شورش پرواز کنیم. چطور کندک تانک را دوباره اشغال نمائیم تا به کمک تانکها بتوانیم افراد قیام کننده را خلع سلاح سازیم. از لوای چهارم و پانزدهم که درکابل اخذ موقعیت داشتند، توانستیم 30 تانکیست را جمع نمائیم. برای شان قوماندانهای را برگزیدیم که در حین زمان هم نشان گیر باشند و هم بتوانند مرمی برسانند و فیرنمایند. بیشتر از آن، نتوانستیم افراد دیگری را گرد بیاوریم.

 ایشان را توسط طیاره به هرات فرستادیم. آنها تانکهارا بدست آوردند و به کمک همان تانکها شورش را فرو نشاندند ونظم را در فرقه برقرارنمودند. همه چیز درست شد. قیام سرکوب گردید. حقیقت این است که دونفر از مشاورین ما کشته شدند.

 

   پرسش: چطور؟

   گریلـُف: آنها ملبس به لباس رزمی بودند و به طرفداری ازدولت همراه با نیروهای دولتی برضد شورشیان می جنگیدند. اجساد شانرا برایم به کابل آوردند و من از کابل آن اجساد را به مسکو فرستادم.

 

   پرسش: خوب است اگر برایم بگوئید، زپلاتین درمورد ورود نیروهای شوروی چطور می اندیشید؟

   گریلـُف: مطلقا ً مخالف ورود نیروی عسکری بود. اودر هرجا همان گزارش های را میداد، که ما میدادیم. او مطلقا ً مخالف بود. او کارهای زیادی را در سازماندهی و انسجام سازمانهای سیاسی فرقه ها انجام داد، و تمام مواد ضرورت را برای شان تهیه مینمود. همچنان من یک معاون داشتم که دربخش آماده گی های رزمی مشوره میداد. او دیمنکـُف نام داشت، رتبه اش       برید جنرال بود و معاونیت قوماندانی نظامی سایبریا را به عهده داشت. اوهم همان مفکوره را داشت که ما داشتیم.

 

ادامه دارد.....

 

 

 

* ـ    مطلب از" زیر چرخ گرفتن" در اصطلاح زبان روسی، بی اعتماد شدن و طرد نمودن را میرساند.

**   ـ  شورش هرات در ماه مارچ  1978 مطابق به 24 حوت 1358 رخ داد. درماه دسمبر 1979 طوریکه پرسیده شده است، هیچگونه شورش قابل توجه در هرات صورت نگرفته بود.

 *** ـ فرقه نظامی که در هرات موقعیت داشت، بنام فرقه 17 یاد میشد، نه فرقه چهارم.    ع.ع

 

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۳                      سال دوم                          فبروری۲۰۰۷