کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                  جوانان افغان

                               و "بحران" نبود آشنایی

                                                    با زبان و فرهنگ پربارافغانی

 

نیلاب سلام

 

 

«اما از کجا باید آغاز کرد؟

دنیا که چنین گسترده است. از سرزمینی آغاز خواهم کرد که بهتر از همه میشناسم. اما سرزمین من نیز بسیار پهناور است, بهتر است از شهرم شروع کنم. اما شهرم نیز وسیع است. بهتر است از خیابانم آغاز کنم. نه, از خانه ام. نه, از خانواده ام. نه از خودم آغاز خواهم کرد.(1)»

 

آن چنان که بارها بر خوانده ایم و از آن دل انگیز تر که بر لب رانده ایم, از خودمان باید بیاغازیم و از خانواده مان, تا بتوانیم انگشت پندار مان را به سوی دوستان یا دیگران نشانه گیریم. و از این که بگذریم, لزومی نیست برای به انگشت نشان دادن, بلکه واقعیتیست هویدا که هممیهنان فرهنگی ما در جهان غرب با پیشینه  پربار شان در داشتن جوانان با استعداد و با فرهنگ با خود شان  نادار و غریب اند.

 

یکی از نکات اساسی که خواهانم, بدان اشاره نمایم, نبود آشنایی شماری از جوانان که در آشیانهای مردان و پدران با فرهنگ  بزرگ شده اند با زبانهای مادری دری و پشتو و همچند این زبانها, کلتور و فرهنگ پربار افغان زمین است. زمانی که جوانان از زبان مادری شان به دور بمانند و تکیه تنها بر زبانهای خارجی داشته باشند, گنجینه پر بهایی را از دست داده اند و بدین گونه مادران و پدران استعداد هایی را که میتوانند, رسالتهای را در آینده در راه غنامندی فرهنگ و ادب میهن و رفاه ملت  بینوای افغان که در لبه پرتگاه و بربادی  قرار دارند, انجام بدهند, از دست میدهند.

 

دو دگر این که نگو نبختانه حتی شماری از جوانان با معرفی شان منحیث یک افغان غرق خجالت گشته و بنابر ان ترجیح میدهند, خود شان را ایرانی, هسپانوی, ایتالوی و همچند اینها بخوانند. شمار دگر به  خرافات و واپس گراییهای اندیشوی و عملی کشانده شده اند.

 

سه دگر: زمانی که نوجوانان و جوانان با زبان و فرهنگ و تاریخ کشور شان آشنایی نداشته باشند, هر چه بیشتر به جانب فرهنگ غرب کشانده شوند, به همان پیمانه دیوار های بیگانه گی در برابر فرهنگ,ملت و سرزمین آبایی مستحکمتر میگردد و  آنگاه است که حتی به کژ راهه کشاندن آنها کاری میشود آسان و در این جا به حقیقتی بر میخوریم که چنین رقمش زده اند

 

«مادامی که ما از تاریخ خود شناخت دقیق , درست و آگاهانه نداشته باشیم و نتوانیم بر رخدادها روشنگری بایسته نماییم , دیگران با توجه به منافع و مطامع خود هر  آنچه که بخواهند به خورد ما خواهند داد و ما را به کژ راهه خواهند کشانید(2)»   

 

 حالا اگر خواهان جلب و ربایش جوانان پربار به سوی حلقات فرهنگی گردیم و اگر پرسشی از جانب کسانی مطرح گردد که دختران و پسران خود شما در این راه تا کدام اندازه پیشگام اند؟ چه پاسخی به آنها خواهیم داشت؟

 

پس چگونه توان تا هنوز بسیار دیر نشده راه برگشت از این بحران( من به این مساله با این دید نگاه میکنم.) را سنجید و به ویژه داخل کار شد؟

اندیش وار, اصولی و متحرک!

 

همان گونه که ما و شما در جریانیم, میدانیم, شماری از نوجوانان و جوانان درون مرزی ما در یک  سطح بلند  سواد و آگاهی سخن میرانند, مینویسند و به خوبی در رقابتهای سالم با جوانان همکلتور , همزبان  وبا سواد ایرانی و تاجکی عرض اندام مینمایند. درست است که آنها طی سالهای جنگ, غربت و آواره گی در ایران یا کشور های دگر همجوار مصروفیت دگری  نداشتند جز روی آوردن و پرداختن به اندیشه و مطالعه  ولی ما گونه های برجسته یی حتی در میان جوانان افغان داریم که طی سالهای جنگ و ویرانی پس از هجوم  تفنگ سالاران و طالبان  همواره در خاک دیار اقامت گزین بوده اند و در شرایط بدی کوله بار سنگین زنده گی را بر دوش کشیده اند. و در کنار اینها پت و پنهان دست از آموزش و مطالعه بر نگرفته اند ولو میتوانست به بهای جانهای شیرین شان تمام گردد. ما شاهد تماشای  فیلمهای راپورتاژی و مستند  تهیه شده به همت ژورنالیستان اروپایی در کابل و ولایات  هستیم که نمایانگر  فعالیت مکاتب و کورسهای پنهانی آموزشی  حتی در زمان اوج حکومت طالبان است. در این راستا پدران  و مادران بیباک و فرهنگدوست د ر کشور  نقش خطیر و اساسی را به دوش داشته اند.

 

 آیا  پرسشی در میان ما برون مرزیهای اقامه گزین در اروپا و امریکا  نباید به میان آید, چرا د ر این جا, در این وابسته گی, در همچو شرایطی, سهل انگاری صورت گرفته؟

 

 روزی به سوی یاران و دیاران واقعی خویش بر خواهیم گشت؟

 

 روزی جوانان بزرگ گشته در  دیار غربت  خواهند پرسید, چرا به زبان مادری خویش بلد نیستند؟

 

اگر بدین و همگون سوالهایی جدی و ژرف نپردازیم, مهمترین رسالت را که در برابر افغانستان ویران و فرهنگ و کلتور پربار آن سرزمین داریم, انجام نداده ایم.  

 

پس چگونه توان تا هنوز بسیار دیر نشده راه برگشت از این بحران( من به این مساله با این دید نگاه میکنم.) را سنجید و به ویژه داخل کار شد؟

اندیش وار, اصولی و متحرک.

 

این بر مادران و پدران اصیل افغان است تا از خانه و خانواده خویش بیاغازند. و بعدش فراتر روند تا راستای تماسها,ایجاد کورسهای آموزش زبانهای رسمی دری و پشتو و دیگر زبانهای ملی کشور,  به راه اندازی نشستها و مجالس فرهنگی با در نظر داشت خواسته ها وسلیقه های جوانان, نشر نبشته ها در نشریه ها, جراید, سایتهای انترنیتی و برنامه های تلویزیونی.      

 

    شماری از دوستان از رفتار و روش فرزندان شان  در برابر خودشان در شکایت اند اما باید به این اصل باورمند گشت که اگر همین فرزندان به همت مادران و پدران شان در  پیوند تناتنگ با زبا ن و فرهنگ پرافتخار ما پرورش مییافتند, تار های احساسات شان عاطفی تر میبود و خود نزاکتهای بسیاری را مراعات میکردند.  

 

یکی از نخستین کارها راه صحبت و دیالوگ است.یکی از چرخنده گان سرشناس قلم در مورد مینویسد

 

«ما نه در حوزه عمومی و نه در حوزه خصوصی چنان که باید با هم دیالوگ داشته ایم. ما عادتا از سر انانیت و خودبزرگ بینی از جایگاه بسیار بلند به مصاحب خود نگریسته ایم گفتی خروسی سیر خورده و مبتکر دانه های بسیار کوچک گندم و یا ارزن را در داخل آخورش تماشا میکند. اما یک مکالمه وقتی کارساز و سودمند واقع میشود که دو طرف مصاحبه به ارزشهای مشخصی از گونه مفاهمه و مساهله باور داشته باشند و پیشاپیش پذیرفته باشند که دو نفر آدم فراخ اندیش و امروزی با هم گپ میزنند... در عرصه های زیادی ما به مرتبت متعالی مباحثات دو جانبه وچندین جانبه نرسیده ایم و بیشترین تماسهای  متقابل ما از عصبیت و نفرت و خلق و خوی عشیره ای سر چشمه گل آلود باشیم و  به مونولوگ دل سپرده ایم و به دموکراسی پشت کرده ایم...(3)»

 

برای رسیدن به چنین هدفی باید جوانان را فهمید و شناخت.

« انسان فطرتا کنجکاو است و با هر چیز و پدیده با ذهن کنجکاویانه و تحقیقاتی برخورد میکند بنا به نسل جوان باید اجازه داد تا در زند ه گی پیرامون مسایل متفاوت کنجکاوی, شک و تردید خود راداشته باشند تا واقعیتها را آنگونه که در جریان است دریابد.

برای پی بردن به دنیای جوانان ابتدا باید ساختار روانی آنها را شناخت. دنیای درونی که جوانان در آن زنده گی میکنند, تفاوتهای زیادی با دیای بزرگسالان دارد. به گونه فشرده به نکاتی میپردازم که نزد جوانان بر اساس ساختار روانی شان مطرح میباشند:

  

 1 جوانان خواهان اند, واقعیتهای زنده گی را خود تجربه کنند و شخصا به داوری برسند. آنها جسارت تجربه کردن را دارند. جوانان میخواهند به رسمیت شناخته شوند. جوانان اگر از استقلال برخوردار باشند, مفهوم زنده گی را بهتر درک میکنند وبا واقعیتها جامع تر و اساسی تر رو به رو شده, در نتیجه احساس شخصیت میکند.

 

 2  به تعقیب رویا روی شدن با تجربه های زنده گی, آزادی اندیشه یکی از نیاز های مبرم روانی جوانان است. جوانان آزادی اندیشه را توام با آزادی عمل مسوولانه میخواهند. برداشت اکثر جوانان خواهان بی بند و باری و هرج و مرج نیستند. هدف عمده و اساسی آنها از مطالبه آزادی اندیشه دستوری

نزیستن و اندیشیدن است. بی بند وباری یعنی قانون شکنی و ایجاد هرج و مرج در جامعه. جوانان میخواهند آزادانه عمل نمایند و مسوولیتهای اعمال شان را در چهارچوب های معقولانه بپذیرند. آزادی اندیشه و عمل مسوولانه را نباید حمل بر بی بندوباری و انحراف نمود. باید با بحران نسل جوان

  

شجاعانه و به گونهء اصولی برخورد کرد و مسوولیت را به دوش خود آنها گذاشت و آنها را هدایت و رهنمایی کرد. اگر با آنها دستوری و آمرانه برخورد کنیم, {جامعه کودک} پرورانده ایم که مطیع اما ناتوان است.(4)»

 

با اینهمه خوشبختانه استثنا در همه موارد وجود دارد. شماری از جوانان  نه تنها با فرهنگ, کلتور و زبان مادری خویش آشنایی کامل دارند بلکه نمونه های برجسته در میان هم گامان و هم تکان خویش اند که در خور ستایش شان باید دانست.

 

هامبورگ, اول دسامبر 2006

 

 

 

اشاره و رویکرد

 

  • [الی ویزل, جانها در آتش], آدمیت- هنر به تمامی انسان بودن, لیوبوسکایا.

  • جنگ در افغانستان, سرهنگ پیگف, سرهنگ نیکیتینکو, سرهنگ تیگین و سرهنگ شویدف, مترجم: عزیز آریانفر.

  • پاره هایی از « چرا باهم دیالوگ نداریم», داکتر اکرم عثمان, برگرفته از شماره مسلسل 36  سال 2006 کابل ناتهـ.

  • 4پاره هایی از « سیری در دنیای جوانان ـ مشکلات جوانان در جامعه افغانی», آویزه نامه یی  به نشانی نگارنده,     لیاقتعلی لیاقت- بامیان باستان اول قوس 1385

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤۱                       سال دوم                           دسمبر/جنوری ٢٠٠٦/۲۰۰۷