کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

 

 

 

وکلای پارلمان و مسألهء جنجالی ازدیاد معاش

 

 

 

سالها بود که در حسرت نداشتن پارلمان می سوختیم و از خداوند طالب قانون و قانونگذار بودیم تا اینکه دعای ما مستجاب شد و مجلس محترم شورای ملی تأسیس شد و جمع غفیری از عاشقان سینهء چاک مُلک و ملت زیر یک سقف گردآمدند و سوگند یادکردند که تا جان در بدن دارند از حقوق حقهء خلق مستضعف پشتیبانی نمایند.


حسب معمول ماشین قانون سازی به کار افتاد و تا چشم بازکردیم صدها مقرره و مصوبه از کارگاه عریض و طویل بیرون داده شد و حدود و اختیار وزراء و وکلا و مؤسسات خارجی که ظاهرأ به منظور عمران مجدد افغانستان آمده بودند تعیین شد.


از حق نگذاریم که این شورای محترم در مواردی کارهای خوب هم انجام داد و در قضایایی نظیر چگونگی مصرفِ بودجه و بیلانس یا موازنهء درآمد ها و پرداخت ها و احضار و استیضاح وزراء و اظهار علاقه به مسایل عمومی و خصوصی، از خود قاطعیت و درخشش نشان داد و وانمود کرد که از دل و جان در موضع ملت قرار دارد و نمیگذارد که حتی یک دنیار بیت المال به هدر رود.


اما دیر نگذشت که مسایل مبرمتری به میان آمد که فوق مسایل مملکتی بود. شماری از نمایندگان تیزهوش متوجه شدند که در قیاس با وزرای کابینه از حقوق کمتری برخوردارند و ظلم و ناروایی بر آنها رفته است. البته در آن ردیف جناب سیاف و جناب ربانی نیز قرار داشتند که از فرط فقر و فاقه شبها برشکمهای شان سنگ می بستند تا خواب شان ببرد.


در کنار آنها چند شخصیت صاحبنظر نیز قرار داشتند که روزگاری برای هموطنان ما « کور، کالی و دودی !» وعده میدادند اما از بد ِروزگار توفیق نیافتند و در عوض به رفع دشواری های زندگی خصوصی خودشان رسیدند و در کشور های دور و نزدیک صاحب مسکن و لباس و خورد و نوش شدند.


در رأس آنها جناب محمد یونس قانونی که صاحب اسمی با مسما هستند و خداوند به آنها ریاست قانونگذارها را عنایت کرده است بیش از دیگران به آتش حرص وکلایی که خود را مغبون شده احساس میکردند روغن ریخت و آتشفشان را شعله ورتر کرد. آنها استدلال میکردند: ما نه فقط نماینده های برگزیدهء ملت هستیم بلکه نماینده های منتخب خداوند نیز میباشیم چه خداوند خواسته است که ما به این منزلت و مقام برسیم.


از طرف دیگر، ما از وزراء هیچ کم نداریم و چون آنها صاحب یک سر و دو گوش می باشیم، مانند آنها از شعور آگاه و نفس آماده برخوردار میباشیم. از تبعیض و دورنگی رنج میبریم. به چه دلیل معاش وزراء دوچند معاش وکلا باشد. آنها در حدود یکصدوبیست هزار افغانی از حقوق ماهوار مستفید میگردند و ما صرف شصت و پنج هزار افغانی از ایاب و زهاب بهره مند باشیم. به ما چی که مردم از گرسنگی می میرند. به قول معروف: من زنده جهان زنده، من مرده، جهان مرده! اگر جهان را آب بگیرد، مرغابی را تا بند پاست.! جان از جان جداست، برای من و دیگر وکلا آب از آب تکان نمیخورد که کودکان عودت کننده از پاکستان و ایران در زیر برف و باران و خیمه های پاره پاره از سرما بمیرند و داغ فقدان شان را بر سینه های والدین شان بگذارند.

درآمد ماهوار من باید به سطح وزراء برسد و صاحب پاسپورت سرخرنگ اتحادیهء اروپا بشوم. به من چی که ملیونها هموطن رانده شده از ممالک همسایه در راه و نیمهء راه تلف میشوند و هزارها جوان بی بضاعت از بیماری ایدز، توبرکولوز، ملرریا وغیره می میرند.


شرط انصاف این است که  باید نخبه گان ما زنده بمانند و وکلا، وزراء، تجار، سفرا، اعضای ستره محکمه، کارمندان بلند رتبه، زمین داران، جنگ سالارها و قاچاقبران مواد مخدر نیز.


به بدین منوال مهم ترین قضیه مطرح در حیات جامعهء ما افزایش معاش وکلای پارلمان میباشد و به استثنای چند نفر از جمله آقای رمضان بشردوست ـ دیگران درین مساله تمام اختلافات درونی، فرقه یی، فرهنگی و سیاسی شان را کنار گذاشته یکصدا معاش، معاش میگویند.!!


در صورتیکه معاش ماهوار یک کارمند عادی دولت بین دونیم تا سه هزار افغانی است.

برین می گویند: ظبت نفس، قناعت، مردمدوستی و ایثار در برابر ملت بلارسیده و برباد رفته.


باید اسپند دود کنیم تا وکلای پارلمان ما نظر نشوند.

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٠                       سال دوم                           دسمبر ٢٠٠٦