کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در تابستان 2006 که ارزگان ميخواست يادبود کشته شدگان

جولاي 2002 را زنده نگهدارد، براي چندمين بار بمباران شد.

 

 

 

ارزگان: خشکسال آب و سيلاب خون

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

نيايش

 

انگار قلمزن آسمانها، سرنوشت ديار خونين ما را در "لوح فشردهء محفوظ" چنين نگاشته است: اگر افغانستان آسيا شود، ارزگان و همسايه هايش فلسطين، سوريه، عراق، اردن، کويت و لبنان خواهند بود.

 

نفرين کارآيي ندارد. بايد دست سوي سپهر برد و گفت: خداوندا! ايالات متحدهء امريکا و ايالات متحدهء اسراييل را آنقدر نفت آسان، پول ارزان و خواب فراوان بخشاي که تا زنده اند، همه کشورهاي جهان را فراموش کنند.

 

زندگي در نزيستن

 

سالهاست که ارزگان بخت برگشته مانند شش همسايهء آفتابسوختهء دور و برش (زابل، غزنه، باميان، غور، هيرمند و قندهار) آماج خشم آسمان و زمين است. اين کوير سوگمند از گذشته هاي دور، از همان گذشته هايي که ناني در خوان داشت و آبي در جوي، ميزبان نامراديهاي خود بود.

 

و در اين ميان، خشکابي، اين فرمانرواي سيزده ساله، ارزگانيان را با تازيانهء به هم تابيدهء تشنگي، تهيدستي، گرسنگي و تيره روزي شلاق ميزند.

 

اگر فرزند ارزگاني سالگرد تباهي خود و خانوادهء خويش را فرداي زاده شدنش برگزار کند، باز هم دير کرده است؛ اگر جوان اينجايي براي بزرگداشت غمهايش به جاي 365 شمع، 365 داغ کبود و بنفش لگد روزگار بر گرده و پشت و پهلويش را روشن کند، نماد بهتري از "زندگي" را به تماشا گذاشته؛ و اگر مادر گيسو سپيد اين ديار بگويد که نه تنها نزيسته، بلکه زندگي را در خواب هم نديده، راست_ترين راست را گفته است و بايد بيدرنگ و بيچرا باور گردد.

 

از اينجاست که اگر کودکي در اين گوشهء جهان هفت ساله ميشود، اندوهش نه هفت و هفده يا هفتاد، بلکه "هميشه ساله" خواهد شد.

 

افسانهء آفرينش

 

يکصد و يک سال پيش سرود پرداز هندي گفته بود: "چشم به جهان کشودن نوزاد نشان ميدهد که خداوند هنوز هم از آفرينش آدم نااميد نشده است". و در پرتو چنين اميدي بود که عبدالملک هژده ساله و نامزدش نيز خواستند تا با سوگند به نام "پيوند دهندهء دلها" پيمان همسري و همسفري بندند.

 

آن شب، آنها مي انديشيدند به کاشانه يي که روزي به دستان خود شان آبادان خواهد شد، و به کودکان آيندهء شان که چگونه با شوخي و خوشي به هر گوشهء خانه گوارايي خواهند بخشيد و تا فرداي سپيد شدن موي مادر و پدر به دنبال شب و روز خواهند شتافت.

 

عبدالملک نميدانست که روءياي دنباله دار او و نامزدش تا سپيد شدن موها چه که تا خشکيدن حناي کف دستان، و کوته تر از آن تا خموشي نخستين شمع پيش چشمان شان نيز نخواهد رسيد.

 

شام يکم جولاي 2002، کودکان از شادماني دستکم يک شب نان سير خوردن و خوابيدن، در پيراهنهاي زيبايي که تنها بايد در جشن عروسي نزديکان پوشيده شوند، نميگنجيدند. آنها کف ميزدند، ميخواندند، پاکوبي ميکردند و هنگامي که در گرماگرم بازيهاي کودکانه اينسو و آنسو ميدويدند به فرشته هاي رنگين بال ميماندند. اين فرشته ها کوچکتر از آن بودند که مانند ماهيان رنگين بالِ زلزله سنج، از مرگامرگ آشوب آتشيني که به زودي از آسمان خواهد باريد، پيشاپيش خبر دهند.

 

شبيخون سرطاني

 

چه کسي ميدانست که آنشب بار ديگر ارزگانيان تيره روز همچون سپند مهمان کورهء آتش ميشوند؟ شايد هنوز اجل به مرزهاي ارزگان پا نگذاشته بود که هيولاي مرگ بر خشکسار ککرک بال گسترد و چشم برهم زدني دهکدهء دهراوود را با باشندگانش به خاکستر نشاند. (چشم برهم زدن چيست؟ اجل چه وقت افغان را مجال داده است که آنشب ميداد؟)

 

در سايه روشن شب و آتش تا نگاه کار ميکرد، بيداد فروريختن، درهم شکستن و سوختن بود. بمبارانهاي پياپي که درنگ و گسست نميشناختند، زندگي را بر زمينهء قرمز آميخته با خاکستر پايان ميدادند. کودکان دسته دسته و شاخه شاخه، دور از آغوش خونين ولي همچنان بهارانهء مادران شان، پارچه هاي گوشت و استخوان چسپيده به لباسپاره ها شدند. دور افتادن سرها از شانه ها و دستها و پاها از تنه ها افسانهء آفرينش را برهم ميزد.

 

در انبوه زخميها، آناني که دمي پيشتر ميخواستند دست تازه داماد جوان را به صميميت "مبارکباد" بفشارند، ديگر ياراي فشردن دهانهء خونچکان زخمهاي خود را نداشتند. آنها از آتش دشمن به خون دوست پناه ميبردند و جان سپردن دوستداشتني_ترينان شان را بر گسترهء سوري که سوگ شده بود، ميديدند و ميشکيبيدند، ولي نميخواستند باور کنند.

 

با آنکه در آن ميان کس کسي را نميشناخت؛ دستها و پاهاي له شده در زير سنگها و ديوارها، چشمان از کاسه بيرون آمده و جمجمه هاي فروپاشيده در زير تلي از خشت و خاکستر، قاتلهاي خويش را خوب ميشناختند.

 

دهراوود ميسوخت و دودش به عرش ميرسيد ولي فريادش از فرش آوار ويرانسراي ککرک بالاتر نميرفت. چه فراوان فرياد و شيون که در باريکهء ميان گلو و زبان فرومردند و تا فريادرس نرسيدند.

 

تاريکي سرخ

 

هيولاي مرگ دو ساعت تمام به سرنوشت بدتر از مرگ پنجصد تني که اشتباهاً يک شب خواب شادماني ديده بودند، خنديد؛ سپس گرداگرد ستون دود و خاکستر که تا آسمان هفتم بوي سوختهء آدم ميداد، چند چرخ ديگر زد و همينکه دريافت ديگر حتا پرواز پروانه هم نميتواند آرامشش را بر هم زند، پيروزمندانه روگرداند، راهي فرودگاه قندهار شد و به هواي خواب خوش پس از خستگي، بر بستر اسفنجي پندارهاي امپراتوري دراز کشيد.

 

خون ناحق و دامان قاتل

 

چاشتگاهان که هيولاي خمار سر از بالش "بيگناهيها" برداشت، ديد که خط نقطه چين و خونچکاني از دهکدهء دهراوود تا دل قندهار به دنبالش آمده و افزون بر آن گزارشهاي بمباران شب گذشته و ويران شدن چهار روستاي ديگر ککرک از اقيانوسها، کوهها و مرزهاي فراواني برون زده و وجدان بسياري از رسانه هاي جهان را لرزانده است.

 

گزارشهاي نخستين کوتاه، خشک و آنچنان دو پهلو بودند، گويي چند جانور درنده تصادفاً در جنگلي کشته و زخمي شده اند و بد نيست شکارچيان در آينده پرواي اندکي بيشتر فرمايند تا هياهو بر سر کشتار بيزبانهاي دو پا در پرده هاي انترنت و تلويزيون فزوني نگيرد!

 

در آغاز بالانشينان بسيارگوي، کشتگان را به ملامتي گرفتند و در پوشش نازکترين واژه ها و استعاره ها وانمود کردند که کشتهء چهل پنجاه تن و زخم برداشتن صد دوصد ديگر نميتواند از "محبوبيت ارتش امريکا در ميان افغانها بکاهد"(1)، تا اينکه دهها زن و مرد در برابر دروازهء سازمان ملل در شهر کابل فرياد همسويي با قربانيان بمباران ارزگان را بلند کردند. تازه آنگاه بود که گزارشهاي برون از مصلحتهاي کجدار و مريز، رنگ روشنتر و بازتاب آشکارتر يافتند.

 

دروغ ارزگاني و راست امريکايي

 

عبدالملک تازه داماد که بيست و پنج عضو خانوادهء بزرگ و از آن ميان پدر، سه برادر و چهار خواهر خود را در اثر اين بمباردمان از دست داده است، گفت: "دلم مالامال از خشم است. امريکاييها بايد به دادگاه کشانده شوند. آنان ميگويند در جستجوي شبکهء القاعده بودند. آيا هيچ جسدي از آدمهاي القاعده را در اينجا پيدا کرده اند؟"(2)

 

احمد جان آغا، يک تن از مهمانان در اين جشن عروسي، گفت: "آن شب همهء مردم آغاز کردند به دويدن. هواپيماها بر سر کساني که ميدويدند، خمپاره مي انداختند. آنها ما را دنبال ميکردند."(3)

 

ککو جان، دخترک هشت ساله گفت: "آواز ترسناکي را شنيدم. به بيرون دويدم و ديدم که چگونه حوضچهء روي حويلي از خون پر شد. کشته ها هر سو افتاده بودند. زني را ديدم که سر نداشت."(4)

 

عبدالصبور گفت: "روستاييان در حال برگزاري جشن عروسي بودند و نزديک ساعت يک [پس از نيمه] شب، ناگهان هدف بم افگنهاي امريکايي قرار گرفتند. به گمانم در اين بمباران 120 تا 150 تن که همه غيرنظامي بودند، کشته شدند. شمار زيادي از کودکان، زنان و مردان زخم برداشتند. در اينجا القاعده يا طالبان نبودند. نميدانيم چه کسي گزارش داده بود و چرا آنها بمب انداختند. زخميها به بيمارستان قندهار برده شدند. کارمندان سازمانهاي کمکي برخي از زخميها را همراهي کردند. آنهايي که جان داده بودند، تمام شب به حال خود رها شدند. هر کسي به امريکاييها گزارش نادرست داده و اين يورش را رهنمايي کرده، مرتکب اشتباه شده است. همه مردم اينجا غير نظامي و بيشتر کشتکاران اند، نه طالبان، القاعده يا عرب."(5)

 

سرداره مادربزرگ عبدالملک گفت: "کاري که آنها [امريکاييها] کردند، اسلامي نبود. ما مسلمان استيم و خداي ما قادر مطلق است. از خداوند بزرگ ميخواهم سزاي شان را بدهد. حتا سوزاندن آنها در آتش تنور بسنده نيست. آرزو دارم سرهاي بريدهء شان را ببينم."(6)

 

قوماندان گري تالمن، سخنگوي بازرسان امريکايي با وجود اشاره به اين که نيروهاي زميني ارتش امريکا جاي برگزاري جشن عروسي را به عنوان "منبع آتش ضد هوايي" شناسايي کرده، زيرا هواپيماها چندين بار از همانجا هدف راکت قرار گرفته بودند، گفت: "نشانه يي از گلوله توپ را پيدا نکرده اند."(7)

 

و سرانجام بانو ويکتوريا کلارک سخنگوي پنتاگون گفت: "بازرسان امريکايي پس از برگشت از ارزگان نشانه هايي از ويراني در دهکدهء دهراوود را ديده اند. روشن نيست که چه عاملي اين ويرانگري را به بار آورده است. آنان يک اندازه خون، ولي نه کدام کشته يا گور را ديده اند."(8)

 

بانو کلارک سخنان زيبايي از اين دست کم ندارد: "طالبان و القاعده هميشه در حالاتي مانند عروسيها بر ما ميتازند؛ زيرا آنها ميدانند که امريکاييها در پاسخ، به پاس غيرنظاميان، آنجا بم نمي اندازند."(9)

 

در ميان اينقدر گفتاوردها، گفتهء يکتن از کاشتکاران ارزگاني نيز شيندن دارد: "شاه ولي 35 ساله و شوهر شاه بي بي که در اثر بمباران همان شب زخمي شده است، گفت: اگر طالبان و عربها اينجا ميبودند، آيا آنها به ما اجازه ميدادند که جشن عروسي را اينچنين برگزار کنيم؟ آنان مردم را به [شنيدن] موسيقي، پاکوبي و نواختن دهل نميگذاشتند و اينها را غيراسلامي ميگفتند."(10)

 

چشمديد يک بيگانه

 

بانو سارا چيس، کارمند سازمان غير حکومتي "افغانها براي جامعهء مدني" که به بيمارستان ميرويس قندهار کمک ميکند، گفت: "گواه بودم که سه زخمي افغان پس از نه ساعت اينجا رسيدند. آنها گفتند که روستاييان زخمي ديگر به دنبال شان مي آيند." نامبرده افزود: "ديدم، دختر خردسالي از ترکش يا چيزي همانند آن که در شکمش فرورفته بود، درد ميکشيد. او بنداژي به دور باسن داشت و جامه اش سراپا به خون آغشته بود."(11)

 

"در بيمارستان ميرويس، پليکوه دخترک زخمي هشت ساله هنوز در جامه هاي مهماني شب گذشتهء خود بود. روستاييان گفتند که از خانوادهء پليکوه يک تن هم زنده نمانده است. ملکه دخترک هفت سالهء ديگر، پدر، مادر، خواهر و برادرش را از دست داده است. انارگل کاکاي ملکه گفت: او يگانه بازماندهء خانوادهء از دست رفتهء خود است. بي بي عايشهء پنجساله در کنار برادرک يکساله اش حيات الله که چهره اش داغهاي سوختگي بسيار داشت، نشسته است. خويشاوندان گفتند که يکايک اعضاي خانوادهء عايشه و حيات الله کشته شده اند."(12)

 

تورآغا که بم خانه اش را سوراخ کرده بود، گفت: "من نيمهء پيکر يک کودک را در اينجا ديدم، نيم ديگرش را آنسوتر، آنجا، و سرش را در اين گوشهء حويلي."(13)

 

نسيمهء پانزده ساله گفت: "يک پارچه آهن در گردن يک زن فرورفت. ديري نگذشته بود، ديدم سر آن زن ار تنه اش کنده شد."(14)

 

حاجي ولي باشندهء روستاي شاتوگي (همسايهء دهراوود) که خانه اش بمباران شده، گفت: "خداوند يک روز ما را هم توان خواهد داد که با آنها بجنگيم. حتا در دوران شوريها، اينگونه بمباردمان نشده بوديم. ما ناتوان استيم. آنها ستم ميکنند. امريکاييها ميخواهند با دادن چهار تا خيمه، دل ما را خوش سازند. آيا ارزش دو سه خيمه يعني ارزش زندگي ما؟ آيا امريکاييها ما را خواهند بخشيد اگر آنها را بکشيم و در عوض دو تا خيمه براي شان بدهيم؟ طالبان ما را زنداني ميساختند، ولي بم نمي انداختند و زنهاي ما را بي_آبرو نميساختند."(15)

 

محمد انور که ده عضو خانواده اش را در بمباران اول جولاي از دست داده و روز جمعه در خانهء [ديگرش] در دهکدهء مياندو فاتحه گرفته بود، گفت: "در مهماني آن شب 500 تن را دعوت کرده بودم. همه جا روشن بود. آن حمله از سوي يک ابرقدرت خيلي بيشرمانه بود. هر کسي با ما چنين کرده، بايد سزا ببيند. بايد کشته شود. تنها آنگاه خوش خواهيم شد." نامبرده با خشم افزود: "کرزي چيزي بالاتر از يک عسکر ترافيک که براي امريکاييها کار ميکند، نيست."(16)

 

در همان شب، در روستاي سياه سنگ (ککرک/ ارزگان)، جش عروسي ديگري هم بمباران گرديد و شش تن در آن کشته شدند."(17)

 

گنهکار شمردن کشتگان

 

"مقامات افغان ميگويند افغانها بيشتر در جشنهاي عروسي به رسم شاديانه فيرهاي هوايي ميکنند. عامل بمباران ارزگان نيز همين بوده است. ولي بازماندگان وحشتزدهء اين رويداد با پافشاري ميگويند که از چندين ساعت پيش از بمباران يک تفنگ هم آتش نشده بود."(18)

 

باز هم به گفتهء مقامات امريکايي، "حجم آتشي که در محل ديده ميشد به مراتب از اندازهء تير اندازي هوايي که به نشانهء شادماني در مراسم عروسي انتظار ميرود، بيشتر بود. آنها نيز پافشاري دارند که در واکنش نسبت به آتش ضد هوايي دست به پرتاب بم زده اند."(19)

 

ارزگان در ميان آمار امريکايي و افغاني

 

امريکاييها در آغاز ميگفتند که شمار کشته شدگان در اثر بمباران شب يکم جولاي از هفده و تعداد زخميها از چهارده بيشتر نميشود. مقامات افغان گفته اند که شمار کشته شدگان در اثر اين بمباران که تنها غير نظاميان (و بيشتر زنان و کودکان) را در بر ميگيرد، به 44 و تعداد زخميها به 120 ميرسد."(20)

 

نجيب الله اچکزي و احمد تکل گزارشگران راديو آزادي مينويسند: "هنگام بمباران دهراوود 600 تن مهمان در چهارديواري قلعهء محمد انور گرد آمده بودند. از اين ميان 150 تن کشته و 200 تن زخمي شدند. بازماندگان اين بمباران ميگويند: کساني که براي حفظ جان شان ميگريختند، از هوا هدف قرار ميگرفتند."(21)

 

جنرال راجر کينگ سخنگوي ارتش امريکا در بگرام گفت: "ما فيرهاي شاديانه را با آتش هوايي ضد هواپيما اشتباه نگرفته ايم. تنها يکي از هفت بم هزار کيلويي اشتباه رفت."(22)

 

"جان محمد خان والي ارزگان ميگويد که مردم بر امريکاييها بسيار زياد خشمگين اند و حامد کرزي ميگويد: هنوز زود است اگر بگوييم که چنين بمباريها در افغانستان چه اثري بر رابطهء افغانها با امريکاييها خواهد داشت."(23)

 

جنرال دان مک نيل فرمانده نيروهاي امريکايي در افغانستان که پس از انجام بازديد هيات مشترک امريکايي و افغان از دهراوود برگشته است در کنفرانس مطبوعاتي در کابل گفت: "در اثر بمباردمان اين مراسم، 48 تن غيرنظامي کشته و 117 تن ديگر زخمي شده اند. تعيين جزييات کامل اين واقعه نيازمند تحقيقات رسمي ميباشد."(24)

 

اگر يک امريکايي کشته شود!

 

"روز پنجشنبه چهارم جولاي دهها تن، عمدتاً زنان، به رسم اعتراض به بمباران ارزگان توسط نيروهاي امريکايي به دروازهء سازمان ملل متحد در کابل گرد آمدند و تظاهراتي برگزار کردند. مردم گوشه و کنار کابل و زنان چادري پوش (که نيمي از تظاهر کنندگان را تشکيل ميدادند) در اين اعتراض شرکت کرده بودند.

 

مرضيه عديل گزارشگر بي بي سي گفت که اين تظاهرات مسالمت آميز بود. تظاهرکنندگان از نظاميان امريکا ميخواستند که دقيق عمل کنند. آنها خواستار پايان [يافتن] بمبارانهاي اشتباهي در افغانستان از سوي نيروهاي امريکايي بودند. اين گردهمايي اعتراض خاموشانه بود در برابر حملهء جنگنده هاي امريکايي که مردمان زيادي را در ارزگان کشته و زخمي کرده بودند.

 

شيما که کودک نوزادش را در آغوش داشت، گفت: اگر يک امريکايي کشته شود، سر و صداي بزرگي برپا ميشود. اما اگر شمار زيادي از افغانها کشته شوند، کس اعتنا نميکند.

 

شيرآغا باشندهء کابل گفت: در مراحل اول اين عمليات که امريکاييان اشتباه ميکردند، قابل بخشايش بود، زيرا آنها با جغرافياي افغانستان آشنايي نداشتند. اما اکنون براي شان شرم بزرگ است. امريکاييها بايد تا حال دقت لازم را فراميگرفتند. تظاهر کنندگان هشدار دادند که اگر امريکا به حمله بر غيرنظاميان بيگناه و بيدفاع ادامه دهد، دوستي بين امريکاييها و افغانها ميتواند برهم بخورد.

 

نه ماه پس از آغاز جنگ ضد تروريستي امريکا در افغانستان و تقريباً هفت ماه پس از سقوط کابل اعتراضهايي در برابر ادامهء حضور نظامي امريکا به گوش ميرسد. دست زدن به چنين اعتراض بيانگر ميزان خشم و اندوه افغانها از تلفات غير نظاميان است. مردم احساس ميکنند که جنگ عليه تندروان افغان و القاعده ماهها پيش از اين به پيروزي رسيده است. به نظر آنان تلفات غير نظامي در اثر عمليات پاکسازي القاعده بهاي گزافي است که پرداخته ميشود."(25)

 

چند شيرين زباني ...

 

"افغانها به طور کل به اين باور اند که هواپيماي B-52 امريکا حامي اصلي غيرنظاميان افغان است؛ البته نه تنها در برابر القاعده بلکه همچنان در برابر درگيريهاي گروهي ميان جنگسالاران. گرچه مردم ترجيح ميدهند نيروهاي بين المللي پاسدار صلح در خارج از کابل نيز مستقر شوند، حضور نظامي آنان به مثابهء يک عامل بازدارنده ارزيابي ميشود.

 

تفنگداران بريتانيا که سه ماه اينجا بودند، روز 27 جون به کشور شان بازگشتند. حامد کرزي به جنرال جان مکال فرمانده نيروهاي حافظ صلح که در پايان کار لويه جرگه در کابل به گرمي پذيرايي شد، گفت: بايد شما رييس دولت افغانستان ميبوديد، نه من."(26)

 

"با اين حال افغانها در گذشته نشان داده اند که ميتوانند با نيروهاي خارجي در سرزمين شان برزمند و خواهند رزميد. اين واقعيت که نيروهاي بين المللي در افغانستان پذيرفته شده اند، تنها بيانگر آن است که افغانها تا چه حدي در نتيجهء جنگ داخلي ناتوان گشته اند، ولي اين پذيرش بي قيد و شرط نيست. اگر به نظر برسد که امريکا واقعاً به زندگي افغانها ارزشي قايل نيست، سرانجام در برابر آن واکنش صورت خواهد گرفت.

 

جورج بوش (رييس جمهور ايالات متحدهء امريکا) در تماس تلفوني با حامد کرزي از وقوع حادثهء ارزگان ابراز تاسف کرده است."(27)

 

هفتمين بم هزار کيلويي

 

جاناتان مارکوس ستون نگار و گزارشگر بي بي سي مينويسد: "حملهء هوايي امريکا در جنوب افغانستان که بر اساس گزارشها به تلفات شديد غير نظاميان انجاميده است، در آغاز از سوي پنتاگون به عنوان خطاي ناشي از انحراف يک بم توصيف شد. اکنون اين توضيح تغيير کرده و گفته ميشود آتش توپخانهء هواپيماي AC–130 عامل آن بود است. اما اين حمله بار ديگر تاييد کنندهء اين واقعيت است که عمليات نظامي امريکا در افغانستان با وجود ناپديد شدن آن از سرنامهء گزارشها همچنان ادامه دارد.

 

پرسشهاي اساسي پيرامون حادثهء اخير به سلاحهاي کارگرفته شده در حملهء درک دقيق شرايطي که اين سلاحها در ان به کار رفته و همچنين اطلاعاتي که حمله بر آن استوار بوده است، مربوط ميباشد.

 

مقامات نظامي امريکا ميگويند که آنها براي حمله به پنهانگاههاي رهبران فراري طالبان، درگير عمليات در ارزگان بوده اند که حادثه روي داد. ارتش امريکا ميگويد که هواپيماي جنگي اين کشور طي همين عمليات هدف آتش قرار گرفت و در پي آن با حمله به چند هدف از جمله پايگاههاي جنگ ابزار ضد هوايي که به هواپيما شليک ميکردند، پاسخ گفت.

 

گزارش افغانها مينماياند که آنچه امريکاييها با آتش ضد هوايي اشتباه گرفته اند، همانا شليک گلوله به منظور شادماني در جشن عروسي بوده است.

 

در اين عمليات، هواپيماي بم افگن B-52 غارهايي را با هفت بم هزار کيلويي هدف گرفت. امريکاييها در آغاز گفتند: ممکن است يکي از اين بمها به خطار رفته و باعث تلفات غير نظاميان شده باشد.

 

اين بمها از نوع GBU-31 بوده و براي سرراست رفتن به سوي هدف، به دستگاهي که به وسيلهء شبکهء ماهواره (global positioning system) کار ميکند، مجهز شده است. اين بم که برخلاف بمهاي هدايت شونده با ليزر تحت تاثير شرايط جوي قرار نميگيرد، معمولاً بسيار دقيق بوده و ميتواند هدف را با تنها چند متر خطا نشانه بگيرد.

 

پنتاگون پس از انجام تحقيقات بيشتر، نظر خود را تغيير داد و اکنون بر اين باور است که حادثه شايد در اثر آتش توپي که بر هواپيماي AC–130 سوار است، رخ داده باشد. هواپيماي توپدار AC–130 همان هرکوليس باربري است که به جنگنده تبديل شده، به آهستگي پرواز ميکند، به سلاحهاي سنگين مجهز است و هدف را باد قت زياد نابود ميسازد.

 

آيا هواپيماي امريکا واقعاً هدف آتش قرار گرفته بود؟ اگر چنين نبود، چگونه آتش سلاحهاي خفيفهء جشن عروسي را با آتش جنگ ابزار ضد هواپيما اشتباه گرفت؟ از سوي ديگر شناسايي اهداف مورد حمله توسط AC–130 از چه دقتي برخوردار بود؟"(28)

 

خون ارزان!

 

در سرزميني که زندگي شهروندانش به زندگي آدم مانند نباشد، از ناهمانندي مرگ شان به مرگ ديگران چه ميتوان بايد گفت؟ آيا فرمان مرگ با پيشرفته ترين جنگ ابزار ساختِ کشورهاي امضاءکننده پيماننامهء حقوق بشر، به ويژه آنهايي که کمترين ادعاي شان "نبرد با تروريزم" است، تنها بر پيشاني افغان نوشته شده، يا مردم در هر گوشهء جهان اينگونه ميميرند؟

 

اين بار نخست نيست که دود و خاکستر ارزگان را به هوا ميفرستند. مگر بمباران روستاي هزارقدم در 24 جولاي 2002 ماتم کمتر از اين بود؟ آيا نبايد فرياد وجدان فرزندان آدم مانند به هم خوردن دو پلهء دروازهء قيامت به آسمان ميرسيد هنگامي که در شمارهء چهارم فبروي 2002 هفته نامهء نيوزويک در پاي عکس باري گل نوشتند: "حاجي ثناگل در بمبارد دهکدهء هزار قدم کشته شد و ايالات متحده به برادرش باري گل، ده قطعه نوت صد دالر امريکايي به رسم جبران داد."(29)

 

چشمهاي کور و بيناي رهبر!

 

"سازمان تازه بنياد حقوق بشر افغانستان خواستار انتشار عمومي گزارشهاي مقدماتي در مورد بمباران محفل عروسي دهکدهء دهراوود توسط هواپيماهاي ايالات متحدهء امريکا شده است، زيرا مردم آنجا گفته اند که آنچه کارمندان تحقيق امريکا تا کنون در پيرامون اين رويداد فاش ساخته، بسيار کمتر از اطلاعاتي که در اختيار دارند، ميباشد."(30)

 

بررسي بمباران ارزگان رويدست بود که روز ششم جولاي 2002، حاجي قدير (وزير فوايد عامه و دستيار رييس دولت) در شهر کابل کشه شد و در کانون گزارشها نشست.

 

حامد کرزي براي احترام به وزير کشته شدهء کابينه اش، روز سه شنبه نهم جولاي را روز ماتم ملي در افغانستان اعلام کرد."(31) نه! شگفتي ندارد! او بايد ميدانست که از فراز کدام روز خيز بلند بردارد، و چه روزي را چرا ماتم ملي بنامد!

 

اي اشک هر چه ريزمت از ديده زير پاي

بينم که باز بر سر مژگان نشسته اي

 

الجبر سدهء بيست و يک

 

در روزگار ضرب و تقسيم آهن و آتش چه چيز بزرگتر و سنگينتر از سوگ آدم ميتواند مخرج مشترک سود آدمچهره ها باشد. امروز (31 جولاي 2002) سي روز، به سياهي سي سال، از بمباران جشن عروسي اندوهکدهء دهراوود ميگذرد. لاشه هاي قربانيان اين رويداد خونين با وجود روشن بودن قيمتها در دو سوي معادله، در تاريکي مصلحت و سياست از مجهوليتي به به مجهوليت ديگر پرتاب ميشوند.

 

آيا اينهمه کشته و زخمي ارزگان با بمهاي هزار کيلويي به اندازهء يکهزارم واويلاي کوبيده شدن مشت Jeremy Morse (پوليس سپيد پوست لاس انجلس) بر روي Donovan Jackson (سياهپوست شانزده ساله) که از روز هشتم جولاي تا کنون رسانه هاي همگاني را در سايه نشانده، غوغايي برپا کرده است؟

 

چشمها و ديدگاهها

 

"جورج بوش هنگام نشان دادن همدردي به قربانيان ارزگان نه پوزش خواست و نه بار ملامتي را پذيرفت. دونالد رمسفيلد (وزير دفاع ايالات متحده) نيز از کشته شدن مهمانان در جشن عروسي دهراوود سخن زد ولي نگفت که اشتباهي در کار بوده است."(32)

 

جنرال مک نيل سپهسالار امريکا در افغانستان گفت: "نشانه هاي چشمگيري گواه اند که از همين جشن عروسي بر روي هواپيماهاي ما آتش کشوده ميشد."(33)

 

"پارچه هاي گوشت انسان از شاخچه هاي درختان دهراوود آويزان بود. مقامات افغاني ارزگان به گزارشگران گفتند: امريکاييها اينجا آمدند و به مردم اطلاع دادند که دهراوود را بر اساس گزارش نادرستي که گويا ملا عمر اينجا پنهان شده، بمبارد کرده است."(34)

 

کاهش شمار قربانيان با سنجش تازه

 

ايالات متحده هفت روز پس از بمباران ارزگان، پانزده تن از کارشناسان نظامي به سردمداري يک جنرال نيروي هوايي و دستياري چند کارشناس کنترول ترافيک هوايي و کارمندان هواپيماهاي جنگنده را براي "تحقيق و بررسي" اين رويداد خونين به افغانستان فرستاد."(35)

 

اينکه بررسي کنندگان امريکايي در دهراوود دست به چه کارهايي زده اند، تا هنگام درز کردن گزارش پنهاني سازمان ملل از چشم جهان پوشيده مانده بود. آنچه آنها آشکارا بيرون دادند، چنين است: "شمار کشته شدگان از 80 يا به گفتهء ديروز خود شان 58، اين بار به پنج ميرسد!"(36)

 

دستها و دستبندها

 

روز 29 جولاي پيشنويس گزارش سازمان ملل در پيرامون بمباران جشن عروسي ارزگان که از راه روزنامهء "تايمز لندن" به انگلستان رسيده بود، پرده از روي پنهانکاريهايي شگفتي برداشت.

 

"در گزارش 29 جولاي سازمان ملل آمده است: مقامات امريکايي شواهد مهم مانند آهنپاره هاي ترکش بم و گلوله را از محل بمبارد شده بيرون کشيده و آثار خون را پاک کرده اند. با تکيه بر اين گزارش، هيچ گواهي ميتواند تاييد کنندهء اين ادعاي امريکا که بمباران در پاسخ آتش زميني ارزگان بود، باشد. همين سند مي افزايد: دستهاي زنان دهراوود بسته شده بودند."(37)

 

با پخش اين گزارش، رسانه هاي جهاني بار ديگر مقامات امريکايي و افغاني را پرسش باران کردند. "سخنگوي وزارت خارجه افغانستان گفت: "دولت بررسي بمباردمان ارزگان را دنبال ميکند و ادعاي "با زور بسته شدن دستهاي زنان دهکده" را بسيار جدي گرفته است."(38)

 

راجر کينگ سخنگوي ارتش امريکا در بگرام گفت: "گردآوري بقاياي بمها و گلوله ها و پاک کردن خونهاي ريخته شده، همانگونه که در گزارش سازمان ملل آمده، درست است. بررسي کنندگان اين کار را براي تکميل تحقيقات انجام داده اند."(39)

 

سرگردانيهاي خامه و نامه

 

الاخضر ابراهيمي نمايندهء ويژهء ملل متحد در افغانستان از پخش گزارش سازمان ملل در پيرامون بمباران ارزگان جلوگيري کرد و روز 30 جولاي 2002 کاغذهاي بازنگري شده را به سفارت امريکا و دولت کابل سپرد.

 

سند نهايي که به دنبال سند 29 جولاي تهيه شده بود، يادداشتهاي بيست و چهار ساعت پيش را کمرنگ جلوه ميداد: "سازمان ملل در پي پرس و جو و بررسي بمباران ارزگان نبود، بلکه گروهي را براي بررسي نيازمنديهاي خوراکي و پوشاکي بازماندگان حادثه فرستاده بود."(40)

 

همزمان با دگرگونيهايي از اين دست، آوازهء "فشار ايالات متحده بر سازمان ملل براي سانسور، دستکاري و ملايم سازي گزارش اصلي" نيز بالا گرفت.

 

آقاي Fred Eckhard (سخنگوي سازمان ملل) چنين فشار از سوي ايالات متحده را دروغ خواند و گفت که از تماس ابراهيمي با مقامات امريکايي پيش از تصميم گرفتن در بارهء پنهان نگهداشتن اين گزارش آگاهي ندارد. وي افزود دليل تغيير تصميم در مورد انتشار گزارش سازمان ملل اين است که اطلاعات گردآوري شده به دست کارمندان اين سازمان، ممکن است در برگيرندهء مطالبي باشد که دقت لازم براي قضاوت در اين مورد را نداشته باشد. ولي شايد بتواند بازرسانان کارشناسي که اين پرونده را رويدست دارند، کمک کنند. نامبرده در پايان گفت: من نشاني از تماس مامورين امريکايي يا افغان براي تاثير گذاشتن بر نحوه يا نتيجهء تحقيق هيات بازرسي سازمان ملل نديده ام."(41)

 

پيشگفتاري در هر برگ

 

سازمان ملل که در پرتو همين دورانديشيها و زبان سرشار از "شايد، ممکن و اما" همواره خوشبخت و پيروز است، ميداند که سندهايي "با قطع و صحافت زيبا" را چگونه و به کجاها پيشکش کند. البته، سازمان ملل اين را نيز ميداند که اگر هر يک از آن گزارشها به دست لرزان مادر گيسو سپيد ارزگاني بيفتد، بر برگ برگش نوشته خواهد شد: "چشمپوشي و خموشي آگاهانه، از راستي که در کمتر از بيست و چهار ساعت به دروغ پناه ببرد، هزار بار شرافتمندانه تر است."

 

پرسشهاي شکسته در گلو

 

گذشته از اعترافات آشکار و گاهي نيمزبانه، پنتاگون پس از پنج هفته خموشي، روز ششم سپتمبر 2002، گزارش زيرين را از CNN پخش کرد: "بمباران جشن عروسي دهکدهء دهراوود ارزگان موجه بود. نيروهاي ايالات متحده که زير آتش دشمن گرفته شده بودند، تنها به پاسخ دفاعي پرداختند."(42)

 

به دنبال آن جنرال راجر کينگ افزود: "ديروز چهارشنبه يازدهم سپتمبر، ارتش ايالات متحده از کنار پوستهء وارسي موترها در سرک دهراوود، انبار بزرگي از جنگ ابزار را يافتند. اين يافته در برگيرندهء 712 پايه خمپاره انداز چرخي، 23 ميل تفنگ AK-47، داوزده دستگاه راکت انداز، دو ميل راکت 107mm، و يک پايه ماشين بم افگن خودکار روسي ميباشد."(43)

 

پيداست که جنرال کارآزموده کارزارهاي بسيار پس از واگشايي دستاوردهاي اينچنين چشمگير و شگفت انگيز، هيچکس را شانس ميدهد تا پرسش بارانش کند. او ميداند که هر پرسنده چنين آغاز خواهد کرد:

 

جناب جنرال کينگ! در هشت ماه و سه هفته، از دوم جنوري تا امروز، گذشته از کوير ککرک، سراپاي مساحت 34000 کيلومتر مربع ارزگان از اندوهکده هاي حاجي برگت خان و هزار قدم تا نيش، تيرينکوت، شهرستان، دايکندي، گيزاب، هزارستان، کجران و چوره، پيوسته در نشانگاه ديدبانان ايالات متحده بوده است. چگونه ممکن است انباري با 23 ميل تفنگ، دوازده دستگاه راکت انداز، دو ميل راکت ، يک ماشين بم افگن خودکار، و 712 پايه خمپاره انداز چرخي سراپا باروت در گسترهء فشرده تر از دلتنگي (1740 کيلومتر مربع) دهکدهء دهراوود نه تنها از چشم ارتش زميني و هوايي امريکايي پنهان بماند، بلکه پس از آتشباران پيهم چندين ماهه، به ويژه بمباران دو ساعتهء جشن عروسي در شب اول جولاي، خاکستر نگردد؟

 

گيريم که اين انبار سرشار از جنگ ابزار، در پرتو يک معجزه، سرمه دان کوچکي ميگشت و در کف دست يا تل کفش مادر ارزگاني پنهان ميشد، آيا بازهم از ديد ارتش ايالات متحده که شب و روز به جستجوي عکس، نامه، کست ويديو و هرگونه نشاني از پيشوايان و پيروان طالبان و القاعده، خانه خانهء اين ديار خونين را زير و رو ميکنند، پوشيده ميماند؟

 

انبار جنگ ابزارها، نه از زير زمين يا غاري در دل کوه، بلکه به گفتهء خود تان از همواري خيابان در کنار پوستهء وارسي موترها و درست در نخستين سالروز يازدهم سپتمبر به دست مي آيد. آيا اينهمه "تصادفهاي زيبا" به جاي خودشان از شگفتيهاي روزگار نيستند؟

 

ناپرسيده هاي ديگر برميگردند به هفتهء پيشتر، و به ويژه روز ششم سپتمبر که بمباران ارزگان را يکي و يکبار "موجه" خوانديد. ايالات متحده که از آغاز جولاي و چه بسا پيشتر از آن، حتا از همان شام يازدهم سپتمبر 2001، "موجه بودن" همه بمبارانهايش در افغانستان را ميدانست، چرا اينهمه دير به گفتن "راست" پرداخت؟ شما از چه کس و چه چيز ميترسيد؟

 

چرا سازمان ملل دستاويزي به اين رسوايي يافته بود: "مقامات امريکايي شواهد مهم چون آهنپاره هاي ترکش بمب و گلوله را از جاي بمباردمان شده بيرون کشيده و آثار خون را پاک کرده اند؟"

 

چرا ويکتوريا کلارک سخنگوي پنتاگون با چشمپوشي از "پاسخ دفاعي نيروي هوايي ايالات متحده در برابر دشمنان سنگر گرفته در جشن عروسي گفته بود: "گروه بازرسان امريکايي پس از برگشت از ارزگان نشانه هايي از ويراني را در دهکدهء دهراوود ديده اند. هنوز آشکار نشده چه عاملي اين تخريب را به بار آورده است. آنان مقداري خون را ديده اند و نه کدام جسد يا گور را؟"

 

چرا خود شما فرموده بوديد: "بررسي کنندگان امريکايي گردآوري بقاياي بمها و گلوله ها و پاک کردن خونهاي ريخته شده را براي تکميل تحقيقات انجام داده اند؟" و چندين چراي ديگر ...

 

سه نقطه در پايان يک پروندهء بي پايان

 

سخنگوي وزارت خارجه افغانستان گفت: "دولت بررسي بمباردمان ارزگان را دنبال ميکند و مخصوصاً اين ادعا که دستهاي زنان به زور بسته شده بود، بسيار جدي گرفته است. دکتور عبدالله عبدالله وزير خارجهء دولت افغانتسان به نيويارک تايمز گفت: "اينگونه کشته دادنها سبب خواهد شد که دولت از حمايت عمليات ارتش ايالات متحده در افغانستان دست بکشد. اگر قضايا بهتر نشود، به حق امريکا دعاي خير ميخوانم و براي شان پيروزي ميخواهم ولي شخصاً نخواهم توانست در پشتيباني شان سهم بگيرم."(44)

 

خانم Dumeetha Luthra گزارشگر بي بي سي در کابل به دنبال اين خبر نوشت: "دست کشيدن از پشتيباني ايالات متحده دور از امکان به نظر ميرسد، زيرا وقتي که از مقامات وزارت خارجه خواسته شد نظر شان را در بارهء تبصرهء آقاي عبدالله بگويند، دستيار وزرات خارجه به من گفت: نميتوان از اشتباه جلوگيري کرد. ما بدون امريکا دوام نمي آوريم."(45)

 

محمد عارف نوروزي، وزير اقوام و قبايل که گردانندگي گروه جداگانه وارسي قضيهء بمباران ارزگان را به دوش داشت، در آغاز گفت: "حملهء امريکاييها اشتباه بود. همه مردم افغانستان گزارش "موجه دانستن بمبارد جشن عروسي" از سوي ايالات متحده را نادرست ميدانند. هر کسي که عقل داشته باشد، بر اين گزارش چليپا خواهد کشيد."

 

نامبرده سخنانش را با چنين شهکاري پايان داد: "امريکاييها با ما دوست استند. آنها اينجا آمده اند و ميخواهند به ما کمک کنند. هر انسان اشتباه ميکند و آن موضوع ديگر، بمباران جشن عروسي ارزگان، حالا گذشته است."(46)

 

باز هم دهراوود

 

گويي سرنوشت هرگز نميتواند کين کهن با زنان دهراوود را فراموش کند. شام 23 سپتمبر بي بي سي از زبان کارلا سيلويستر سخنگوي ارتش ايالات متحده در کابل نوشت: "سربازان امريکايي از زير چادرهاي زنان اسلحه، تجهيزات و اسنادي که ممکن است با شبکهء القاعده پيوند داشته باشند، يافته اند. آنها روز 22 سپتمبر در شهر خوست از زير چادر زنان تعدادي پاسپورت و نوشته هاي تبليغاتي مربوط به اسامه بن لادن، چند کمپيوتر لب تاب، يازده بم دستي و همچنان مقدار زيادي مواد منفجره به دست آورده اند. بازرسي بدني زنان در دهراوود به کشف شماري گلوله، خمپاره، آنتن راديو و بم دستي انجاميده است."(47)

 

درختهاي ريشه در خون

 

به اينگونه تاريخ فشردهء ارزگان از خشکسال آب تا سيلاب خون در ميان دو سپتمبر سرخ وارونه ورق خورد و بر گور ناپيداي شهيدان تکه تکه شده که پارچه هاي گوشت شان يکي دو هفته شگوفهء درختان آفتابسوختهء دهکده بود، با دست دوست و دشمن خاک افگنده شد.

 

آن روز نيز باران نيامد. ولي درياي سرشک فرشتگان توانست پاره هاي پيکر ارزگانيان غرقه در خون را شستشو دهد.

 

آمار در آيينه

 

هزاران هزاران فرسنگ آنسوتر در گوشهء ديگر جهان، يک روزنامهء امريکايي(48) در ستون پنجم واپسين برگش، به دنبال سرنامهء "بمباران جشن عروسي ارزگان در آيينه آمار" نوشت:

 

نام بازماندگان                             کشته شدگان خانواده/ نزديکان

 

پليکوه/ دختر شش ساله              همه اعضاي خانواده (پنج تن)

صبرگل/ دختر يازده ساله              مادر (يک تن)

جمال خاتون/ ؟ ساله                   خويشاوندان در روستاي سياه سنگ (شش تن)

عبدالملک/ هژده ساله                 پدر، مادر، سه برادر و چهار خواهر (نه تن)

ملکه/ هفت ساله                       پدر، مادر، خواهر و برادر (چهار تن)

عايشه/ پنجساله                                   پدر، مادر و نزديکان (شش تن)

حيات الله/ يکساله                      (= برادر بي بي عايشه)

غلام/ شش ساله                       پدر و مادر (دو تن)

ولي جان/ سي و دو ساله                        پسر، نواسه ها و برادر زاده (چهار تن)

لايق/ سي و پنج ساله                همسر، سه فرزند و نزديکان (شش تن)

عبدالباري/ سي ساله                 همسر، برادر و نزديکان (پانزده تن)

صديقه/ پانزده ساله                    (= خواهر عبدالباري)

خالق داد/ سي ساله                  خاله (يک تن)

خداي نظر/ چهل و پنج ساله          نزديکان (سه تن)

روزي خان/ ؟ ساله                      فرزند (کشته: يک تن) هشت فرزند زخمي

                                              

شمار بازماندگان = 15                 شمار کشته شدگان = 63

 

چرا دو چشم؟

 

مادر! پرسشي دارم. نميدانم از تو بپرسم يا از آنکه ترا آفريده است: چرا دستبندها هنگام فشرده شدن بر دستهاي استخوانيت، از زبوني آب نميشدند؟

 

با يک چشم هم ميشد همه چيز را ديد. شايد براي پر گريستن باشد که خداوند به ما دو چشم داده است.

 

[][]

ريجاينا، کانادا

جولاي 2006

 

اشاره ها

 

1) سرچشمه ها و رويکردهايي که اين نوشته بر بنياد آن تهيه شده است، در شمارهء آينده پيشکش ميگردد.

 

2) شماري از گزارشهاي رسوا سازنده با چند عکس دلخراش قربانيان (کشته و زخمي) اين جشن عروسي که از سوي ارتش ايالات متحده امريکا بمباران گرديد، داراي "کاپي رايت" اند.

 

اگر تا تازه شدن شمارهء آينده کابل ناتهـ، اجازهء بازتاب عکسها و برگردان آگاهيهاي آن گزارشها به دست آيد، اين نوشته دنباله خواهد يافت.

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٣                          سال دوم                               اگست/ سپتامبر ٢٠٠٦