کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در هنگامهء بيداد مستي و تشنگي

يکي سنگ برداشت،

                        ديگري پاسدار مينا شد

                                               "احمد فراز"

 

 

جايزه و جنجال در ميان شاعر و جنرال

 

صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

جنرال را همه ميشناسند. نامش پرويز مشرف است در يازدهم اگست 1943 در روستاي درياگنج (دهلي) هندوستان چشم به جهان کشوده، و از دوازدهم اکتوبر 1999 تا امروز بر پاکستان فرمان ميراند. اين ارتشمرد سراپا ستاره و مدال، خيلي نکته دان است: ترکي و انگليسي را مانند اردو ميداند و هنر سياست را بهتر از زبان مادري. او براي اينکه در شطرنج کارگيل، با کدام چال، به جاي اتل بيهاري واجپاي بيگانه، نواز شريف خودي را مات کند؛ با طالبان پيش و پس از يازدهم ستمبر 2001 چه برخوردي داشته باشد؛ نيروي اتمي کشورش را چرا "غوري" بنامد؛ و با همتايان هندي، امريکايي و بريتانيايي خود چگونه عکسهاي ماندگارتر از يادگاري بگيرد، نيازي به دو بار انديشيدن ندارد. براي جنرال پرويز مشرف اين کارها به گفتهء هنديها "شيرينکاري دست چپ" است.

 

جنرال مشرف که چندين سال آموزگار کماندو نيز بوده، اين را هم ميداند که چرا و چگونه بايد هنر را کماندويي ارج نهد، و به شاعري که بدون تخت و پايتخت بر سليقهء و روان مليونها تن از هواخواهانش فرمان ميراند، جايزهء "هلال امتياز" ببخشد.

 

شاعر را نيز همه کس ميشناسند. نامش سيد احمد شاه است. مردم پاکستان، هند و افغانستان، و دوستدارانش در انگلستان، کانادا و امريکا او را احمد فراز ميگويند. اين سرودپرداز شيفتهء بيدل و غالب و فيض، روز چهاردهم جنوري 1931، در روستاي نوشهره (کوهات) پاکستان چشم باز کرده، در سالهاي اورنگ نشيني جنرال ضياءالحق به خاطر سروده هاي ضد خودکامگي به ويژه شعر پرآوازهء "آدمکشان پيشه ور"، زندان ديده و تبعيد شده است. احمد فراز در ادبيات اردو و فارسي و پشتو دکترا دارد، چندي در نقش پروديوسر برنامه هاي هنري و ادبي راديو پاکستان کار کرده، سالها زبان و ادبيات فارسي درس داده، گردانندهء کرسي ادبيات پاکستان و نيز گردانندهء بيناد ملي کتاب بوده است.

 

آنچه نام احمد فراز را به فرازا رسانده، جايگاهش در جهان شعر است. او با دو نمايشنامه و چندين گزينهء سروده ها به نامهاي "تنها تنها، درد آشوب، در کوچه هاي بي آواز، آيينه در شهر نابينا، نايافت، غزل را بهانه کنم، خواب گل پريشان است، آيينه در بهشت، جنان جانان، شبخون، همه آوازها از من اند، پس انداز موسم، پيمان، خواب من و بودلک" بيشتر از پنجاه سال ميشود که همچنان بر سر زبانهاست.

 

چه کسي اين سه غزل او را از مهدي حسن و پنکج ادهاس شنيده و نپسنديده باشد؟: "رنجش هي سهي، دل هي دکهاني کيلئي آ" (ولو رنجشي در ميان باشد، براي اندوه بخشيدن به دلم بيا)، "اب کي هم بچهري تو شايد کبهي خوابون مين ملين" (اگر اين بار جدا افتيم، شايد ديدار مان در ديار خوابها باشد) و "کتهن هين راهگذر، تهوري دور ساتهـ چلو" (راه دشوارگذار است، اندکي بيشتر با من برو)

 

احمـد فـراز از جرگهء هنرمندان داراي شناسـنامهء "ما شـاعريم، نه آدم سياسـي" نيست و ميگويد: "اين دسته شاعران بدون آنکه بينديشند کشور به کدام سو ميرود، براي گرفتن جايزه ها و امتيازهاي حکومتي تن به هرگونه خواري ميدهند. اينها به خاطر نماياندن چهره در تلويزيون و شنواندن آواز در راديو قطار مي ايستند، و بدتر آنکه خود را در ترازوي دستگاه حاکميت به فروش ميرسانند. اين ننگين است." ("به دنبال عشق"، گفتگو با رانا صديقي، روزنامهء The Hindu، سه شنبه، يکم جولاي 2004)

 

با آنکه آب اين هنرمند آزاده با آب جنرالهاي ستاره_هلالي همديارش به يک جوي نميرود، آنها از سرش دست بردار نيستند. گويي سر جنرال پرويز مشرف را مار گزيده بود که در پاي فرمان زيرين امضاء کرد:

 

گيرنده:  دکتور احمد فراز

گستره:  ادبيات (شعر)

جــايزه:  هلال امتياز

 

دکتور احمد فراز بزرگمرد جهان ادب است. در چهار دههء پسين، سروده هاي او هم در شکل و هم در مضمون، زبان اردو را پربارتر ساخته اند. او با کارنامه اش آرمانهاي مردم مان در راستاي سربلندي و عدالت اجتماعي را مينماياند. احمد فراز خود نماد صلح، انسانگرايي و بيکراني است. او هم در غزل و هم در سروده هاي متعارف و نيز تبديل افاده هاي رمانتيک به کلاسيک توان همگون دارد. دکتور فراز سالها نامدارترين شاعر همروزگار پاکستان بوده است. اشعار وي وسيعاً ترجمه و خوانده شده اند و براي اين سرزمين سرفرازي آورده اند.

 

براي پاسداري از کارکردهاي دکتور احمد فراز در گسترهء ادبيات (شعر)، رييس جمهور دولت اسلامي پاکستان با شادماني زياد جايزهء "هلال اميتاز" را به وي ميبخشد. (امضاء: جنرال پرويز مشرف)

 

و احمد فراز نامهء کوتاه زيرين را به نشاني بلندترين نهاد کاخ فرمانروا فرستاد:

 

Cabinet Division

جناب سکرتر صاحب،

 

حکومت در سال 2004 جايزهء "هلال امتياز" (ملکي) در گسترهء ادبيات را به من داده بود. به دست آوردن "هلال امتياز" نشانهء بزرگواري براي هر نويسنده است.

 

تا کنون هميشه با پريشاني در دلم ميگردد: اين جايزه از سوي حکومتي که مردم را از حقوق بنيادي شان محروم نگهداشته، به من رسيده است.

 

هنگام پذيرفتن اين جايزه، اميدوار بودم که به زودي، قرار وعده، حقوق دموکراتيک مردم رعايت خواهد شد. ليک از بخت بد، حرمت قانون و شعارهاي حاکميت جمهوري در زير تل کفشها به خاک يکسان گرديده اند. بدبختانه، در روزگار کنوني حکومت با ملت ميجنگد و خون مردم را به زمين ميريزاند.

 

با ديدن آنچه در بلوچستان و وانه [وزيرستان] ميگذرد، دلم خون ميگريد. با آنهم به اين اميد دل بسته بودم که شايد بهبودي در راه باشد و روزگار بار ديگر مانند رويدادهاي 1971 نشود.

 

سه شنبه گذشته [هژدهم جولاي]، وقتي جنرال مشرف در سخنراني "خطاب به مردم" باز هم بر پيمودن همان راهي که در 1971 کشور را تکه تکه ساخته بود، پافشاري کرد، بسيار زياد نااميد شدم.

 

من با ديدگان درونم ميتوانم ببينم که جايزه گرفتن از چنين حاکميتي، براي من نه مايهء سربلندي، بلکه مايهء بدنامي شده است. محبت، عزت و شادباشهايي که مردم پاکستان به من بخشيده اند، برايم برتر از "هلال امتياز" است، زيرا اين جايزه از دست حکومتي که نه جمهوري و نه نمايندهء مردم، بلکه ستمگر است، حکومتي که نيروي خود را از بهره کشي و کارگيري قواي مسلح ميگيرد، حکومتي که با ملت خود ميجنگد، و از آموختن پند از نادرستيهاي گذشته رخ برميتابد، به من داده ميشود.

 

اگر تماشاچي خاموش رويدادهاي جاري در پيرامونم باشم، وجدانم مرا نخواهد بخشيد. کم از کم اينقدر از دستم برمي آيد که به "رهبري" بگويم که آنها در نگاه دردمندان اين کشور چه جايگاهي دارند. براي آنکه چنين کرده باشم، اينک "هلال امتياز" را هرچه زودتر واپس ميدهم و خود را از هر "حرف" اين حکومت جدا ميسازم .

 

ميدانم آواز تنهايي من در برابر خودکامگي، شايد هوده يي نداشته باشد، ولي نميتوانم فرياد درون خود را خفه سازم، براي آنکه اين آواز، آواي حقوق بنيادي دموکراتيک مردم و آواي فرمانروايي قانون است.

 

اميدوارم با اين کارم، مليونها فرياد ديگري که براي پايان دادن به حکومت خودکامه و آمرانه بلند شده اند، نير رساتر گردند. (امضاء: احمد فراز)

 

رونوشت اين نامه به رسانه ها داده شد و نخستين بار متن اردو و برگردان انگليسي آن روز 22 جولاي 2006 در روزنامه هاي اسلام آباد به چاپ رسيدند.

 

احمد فراز روز 31 جولاي 2006 در گفت و شنودي با گزارشگر Reuters گفت: "در سايهء دموکراسي دروغيني که به "اپارتماني از پرهاي قطعه" ميماند، و در سايهء حکومتي که خود با مردم وزيرستان و بلوچستان ميجنگد، وجدانم نميگذارد اين جايزه را نگهدارم. نه! نميترسم. در گذشته ها نيز به خاطر دمکراسي چشمانم را بسته اند و مرا به سلول تنهايي در زندان افگنده اند."

 

بانو بينظير بهتو، رهبر پيشين پاکستان، بدون اينکه بداند او نيز ميتوانست گيرندهء همين نامهء خنجري باشد، کار احمد فراز را از دل و جان ستوده است. او در بخشي از "آفريننامه" اش مينويسد:

 

"بسياري از مردم به شهامتي که در واپس دادن "هلال امتياز" نشان داده ايد، به شما ميبالند. اين تصميم، پيام روشني است تا خودکامگي سر به گريبان خود فروکند، و ببيند که چه جايگاهي دارد در نگاه شهرونداني که حقوق شان "زير تل کفشها به خاک يکسان گرديده"...

 

در نامهء تان گفته ايد: "ميدانم که آواز تنهايي من در برابر خودکامگي، شايد هوده يي نداشته باشد، ولي نميتوانم فرياد درون خود را خفه سازم"؛ ميخواهم بگويم تاريخ سرشار است از نمونه هايي که در آن نه تفنگ بلکه آواز تنهايي يک تن هنگامه برپا کرده است. من نيز اميدوارم که آواي برخاسته از گلوي شما، مليونها آواي ديگر در برابر خودکامگي را استواري بخشد. همچنان اميد دارم اين کار تان ديگران را دلگرم سازد تا نقش پاهاي شما را دنبال کنند. (اسلام آباد، 26 جولاي 2006:)"

 

 

 

اشاره ها

 

1) نامهء اصلي  (اردو) احمد فراز:

 

 www.bbc.co.uk/urdu/pakistan/story/2006/07/060723_faraz_letter_sq.shtml

 

2) فرمان/نامهء پرويز مشرف به احمد فراز:

www.presidentofpakistan.gov.pk/NationalAwards.aspx

 

3) بخشهايي از ستايشنامه از سوي بينظير بهتو:

www.ppp.org.pk/news_events/Jul06/27-7-2006.htm

 

4) جنرال پرويز مشرف، پس از احمد فراز جايزهء "نشان اعلا" (ملکي) ديگري را به ميا ضياءالدين، نويسندهء نامور و نيز گردانندهء روزنامه "Dawn" (سپيده دم) پيشکش کرد. اين نويسنده آزاديخواه نيز جايزه را نپذيرفت.

 

5) نقد شعر، گفتگوها و خاطره هاي احمد فراز در پاکستان و هند را در شماره هاي آينده "کابل ناتهـ" خواهيد خواند.

 

6) برگردان چهار غزل احمد فراز در همين شماره آمده است.

 

 

[][]

ريجاينا

هشتم اگست 2006

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٣                          سال دوم                               اگست ٢٠٠٦