کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دمی با خالد نویسا

 

 

منبع " صبح بخیر افغانستان "

 

نوای نی


برای شنیدن برنامه
 لطفأ روی عنوان « نوای نی » کلیک کنید

 

 

 

امر الله درچند روزآخرعادت کرده بود که اول بچه اش را می خواباند وبعد می رفت بالای سر دخترش می نشست و آهسته برموها وابرویش دست می کشید. دخترموهای درشتی به مانند مادرش داشت همانند بانوهرچند دقیقه بعد مثل اینکه بترسد درخواب تکان خفیفی می خورد چیزدیگری که از مادرش به ارث برده بود زخمی بود که در انگشت وسطی دست راستش داشت.

 

امرالله هرشب همین که دخترش به خواب می رفت بالای سرش می نشست بایک دست موهایش را نوازش می داد ودردست دیگر سگرت روشنی می گرفت. قسمی به دخترش می دید که تصورمی شد بانوست که کوچک شده، گاه رفتاری با دخترش می کرد که با بانومی کرد مثلاهرصبح با شصت پایش کف پای دخترش را قت قتک میداد ولی به جای او خودش برمی خواست و می رفت و سماور را روشن می کرد. یک شب که مشغول نازدادن دخترش بود، چیزی به خاطرش گذشت. آهسته ازجا برخواست وچراغ را روشن کرده به اطاق پهلو رفت.

 

دروازه را چفت بست، پس ازآن پهلوی بکس آهنی بانو نشست. بکس را بازکرد زن ها همه اشیا بانو را برده بودند. درته بکس تنها دوتکه لباس باقیمانده بود امرالله یکی اش را برداشت. پیراهنی با دامن چتری، برش بانو بود که پیش ازرفتن به عروسی پوشیده بود. امر الله پیراهن را آهسته به صورت خود نزدیک کرد کمی بوی دود چوب و بوی تن بانومی داد.
امرالله آن را بیشتربه صورتش نزدیک کرد تا اینکه به لبها و دماغش خورد پس از آن شانه هایش تکان خوردند به هق هق افتاد و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن. دیگرامرالله نامرد شده بود.

 

برای خوانش مکمل داستان بالا اینجا را کلیک کنید

 

 

 

آنچه خواندید قسمت پایانی داستانی بود از خالد نویسا

 

چهارشنبه هفته گذشته در انجمن قلم افغانستان محفل خوانش داستان خالد نویسا بر گذار گردید. در این محفل که عده ای از شعرا و نویسندگان اشتراک کرده بودند خالد نویسا به خوانش داستانهایش پرداخت. در پایان نیز اشتراک کنندگان به طرح سوالاتی درمورد جنبه های کاری او پرداختند.

 

خالد نویسا داستان نویس موفق کشور، حدود بیست سال است که درعرصه داستان نویسی فعالیت می کند و تا به حال ازاودو مجموعه داستان نیزمنتشرگردیده وگزیده ای ازداستان های او به چند زبان خارجی ترجمه شده است.

خالد نویسا هنر را تعریف ناپذیرمی داند وبه این باوراست که تعریف باعث ایجاد چوکات برای هنر می شود درحالی که محدودیت با جوهره شعرهماهنگ نیست.

 

او وضعیت داستان نویسی در کشور را قناعت بخش نمی داند و یکی ازعلت های آن را عدم موجودیت مخاطب برای داستان نویس می پندارد.
این داستان نویس جوان کشور تکنیک دراثرهنری را به عنوان جان اثر میداند و به این باور است که تکنیک را نباید به عنوان لباسی بر اندام هنر دانست.

 

 

 

برای خوانش داستان ها و نبشته های جناب خالد نویسا از طریق « همدلان کابل ناتهـ » به آرشیف شان مراجعه فرمایید

 

 

 

***********

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٣٣                          سال دوم                               اگست ٢٠٠٦