از غبار تا غبار

 

پل مک گوا

برگردان: خداداد عالمی
 

منبع: ضمیمه هفتگی روزنامه (The Age) ملبورن آسترالیا 20 نوامبر 2004

 

برای قرنها مجسمه های عظیم الجثه بودا های بامیان, بطور صلح آمیز در دره ای  در افغانستان ایستاده بودند. سپس طالبان آنهارا آثار ارتداد و کفر خوانده منفجر کردند و به قطعه های کوچک تبدیل کردند.

ظاهر محمدی دهقانی است که در دره فولادی زندگی می کند. وقتی که او دیگر نمی خواهد به گذشته فکر کند, در حال استراحت در خرمن جای که در بالای تپه برای جدا کردن دانه از کاه آماده کرده , می باشد. جای که او و فامیلش بتازگی کار برداشت محصولات گندم شان را به اتمام رسانده اند. اما همزمان با بیدار شدن قلعه قافله باشی در یک صبحگاهی مه آلود در ماه مبارک رمضان او موافقت می کند تا بیم ووحشت نقش اجباری اش رد تخریب بودا های عظیم الجثه بامیان را مرور و مجسم کند , ترس ووحشتی که غالبا شبها در خواب می بیند اما حالا غم و پریشانی تخریب اجباری بودا , زندگی جنگنده 42 ساله پیشین را به تاریکی کشانده است؛ و میخواهد شرح نادری از چگونگی تخریب مجسمه های ذی قیمت و میراث افسانه ای که در 1500 سال قبل با ترکیبی از فرهنگ و هنریونان , پارس و هند ساخته شده اند ؛ ارائه کند.

سه سال پیش محمدی یکی از سیزده نفر مرد بامیانی بود که به اسارت گروه بنیادگرای طالبان در آمدند. طالبان که کنترل افغانستان را از جنگسالاران دیگربزور گرفته بودند؛ سرانجام الت دست طراح اصلی یازده سپتامبر " اسامه بن لادن " شدند. او (محمدی) در حالیکه بزمین خیره شده می گوید: آنها در تمام مدت مارا با تفنگ نشانه می گرفتند؛ و مواد منفجره را در پشت ما می بستند و مارا مجبور می کردند تا مواد ها را در بالای بودای بزرگ در پشت خود حمل کرده بلافاصله مارا پائین می آوردند و دوباره به زندان می انداختند. روز بعد مارا دوباره بالا بردند, طناب دور کمر ما بستند تا کیسه های مواد منفجره را در جای که میخواستند انتقال دهیم.

محمدی که در صف تخریب اجباری بودا , پنجمین نفر بود می گوید: از شدت ترس بخود میلرزیدم, یکی از آنها تفنگچه اش را بر پیشانی ام گرفت و فریاد زد: برو از طناب پائین و گرنه تورا می کشم. آنها قبلا یک میله آهنی روی طاقچه گذاشته بودند و ما را درآن طوری آویزان میکردند مثل اینکه قبلا مرده ایم. همینکه پائین می رفتیم دیدم که بشکه های مواد منفجره در بازوهای بودا گذاشته شده است. وقتی از طناب پائین می رفتیم به سینه سنگی مجسمه می خوردیم و بدن ما زخمی و پاره پاره شده بود. یک زندانی در طناب جانش را از دست داد.

به ما دستور داده شده بود که کیسه های مواد منفجره را در سوراخ های بزرگ در قسمت دست بودا که از آرنج شکسته است قرار دهیم . بعد از اتمام کار ما را بالا کشیدند و دست های ما را بستند دوباره به زندان برگرداندند ؛ همان روز کمی دیر تر صدای انفجار مهیبی شنیدیم.

بامیان یک محل والای از زیبایی است ؛ یا شاید هوای کم ارتفاع در سلسله جبال هندوکش یا حس شادی من است که هنوز احساس نمیکنم بیش از سه سال تهیه گزارش بعد از یازده سپتامبر و تهدید مداوم از سوی اطرافیانم , چشم انداز بودا ازین دره جامع و فراگیر برایم مست کننده و نشاط آور است . تقریبا یکصد متر از کف دره بالاتر یک پلکان جنون آمیز از بین سنگهای سرخ و زرد به یک سکو خاتمه می یابد؛ جای که سر طلایی رنگ و خوشنمایی بودا مطمئن برای قرنها نظاره گر زندگی شاق روزمره و زود گذر بوده است. کف مسطح دره به تپه های خزانی رنگ و صاف  مثل این است که هرشب با بورس پنبه ی و نرم جزر و مد داده شده است, امتداد می یابد. دورتر از آن صخره های تیز و پوشیده از برف قلب آسمان یاقوتی و سرخ رنگ را دریده است ؛ در میان این فاصله, باقیمانده شهر ویران شده و ازهم پاشیده غلغله , شهری که نمایانگر حمله و یورش چنگیز خان در سال 1221 می باشد , قرار گرفته است. و پیشتر, از درون صخره های سرخ لاکی رنگ , شاهد استحکام باقیمانده های شهر ضحاک می باشیم ؛ جاییکه شاهان آل شنسب تا قرن سیزدهم میلادی بران حکمرانی کرده اند.

زیبایی دره فراتر از حد معمول هست . خیابان های از درختان بلند س ارر╗ , جوهای آب روان که از کوه های پر از برف سرازیر می شوند , منابع حیاتی دره بشمار می آیند. مردانی با اندام های کوچک در لباس های خاکستری , خرمایی رنگ از راه خاکی و خام راهی بازار اند. خانواده ای با گرداندن نرگاو در خرمن جای دایره ای , گندم می کوبد و مرد دیگری چایجوش بدست به سوی تپه ها می رود. آنچه از عظمت و شکوه بامیان قدیم باقی می ماند ترسیمی است از کاروان های لوکس جاده ابریشم , نشان طاقچه های چراغ روغنی کامبیز از دهه 1970  و سایه رعنای بزرگترین  بودای جهان  که برای قرنها سرجایش استوار مانده بود.

ارتفاع بت بزرگ به بلندی 50 متر و بت کوچکتر سی و هشت متر می رسد. در بهترین وضعیت , شکوه بودا های بامیان این است که بت بزرگ با خرقه ی سرخ و بت کوچک با خرقه آبی آراسته و پوشانیده شده اند ؛ گنبد بالای صورت طلایی بودا با استنباط از Chariot-Borne   خدای آفتاب و هم چنین از بودا که اطراف آن با دختران نیمه برهنه تارزن بصورت بسیار عالی مزین شده است. قرنها دشمنی با بودا , موجب ازبین رفتن صورت , دست و پای طلایی بودا گردیده است . جنگسالاران افغان از فاصله بین دو پای بودای بزرگ به عنوان دیپوی مهمات استفاده کرده اند. هم چنین طالبان از ماهیچه بت کوچک برای تمرین نشانه زنی شان استفاده کرده اند. اما همانطوریکه تاریخ دان س نانسی لویس دوپری ╗ توضیح میدهد : هنوز بودا به عنوان تجسم مردی از عالم هستی تعبییر می شود.

در آفتاب صبحگاهی سوراخ های دیوار گندمی رنگ اطراف جای خالی بودا بصورت خالکوبی و لکه های سیاه بچشم می خورند. وقتی نزدیک می رویم دهانه هزاران غار که قرنها پیش حجره راهبان بودایی بوده اند , آشکار می گردند. بعضی ازین  غارهادر اصل , برای جلوگیری از غارت و تاراج از شر غارتگران صدها تابلوی دیواری اعلی و باارزش که مثل گل در درون ظرفی برشکاری اریب داده شده است و مانند کیک عروسی تزئین شده اند , طراحی شده اند. اما حتی از همین تابلوها جز تخته های کوچک شکسته باندازه کف دست و مقداری باقی مانده های نقاشی های روی دیوار با رنگ کلاسیک فرش افغان , چیزی زیادی باقی نمانده است.

کمی آنطرفتر , جائیکه بودای کوچک ایستاده است و دودی ازسوراخی غاری به بلندی 50 متر بیرون می آید , جوان 22 ساله ای بنام محمد علی و هفده نفر از اعضای فامیلش همراه با خروس , الاغ و یکپایه قالین بافی که تنها منبع در آمد شان می باشد , زندگی می کنند. ورودی غار با خشت گلی و دروازه کهنه و فرسوده ای چوبی و پنجره هاباورق پلاستیکی بسته شده اند. تنها کیف دستی زن علی در کنار برقع سر میخ در دیوار مرطوب اطاقی که آنها می خوابند آویزان است . بچه هایش در سر پرتگاه به بلندی سی و پنج متر مثل بزغاله این طرف و آنطرف می پرند. علی برزمین نشته و می گوید: ما جای دیگری نداریم برویم . طالبان ما را از منطقه مان فراری دادند.  خوشبختانه وی از ظلم و جنایت طالبان که با صدها موتر تویوتای پای بلند به قریه ها و ده ها حمله کرده و توسط ماشین دار هایشان به کوه ها و اطراف آتش می افروختند ؛ آتش بی پایان و خشن اما موثر برگرفته از تاکتیک جنگ داخلی مجاهدین و سومالی ؛ هیچ گله و شکایتی ندارد و یا از ادامه پاکسازی و راندن مردم از خانه و کاشانه شان در نهایت بی رحمی و سنگدلی طالبان , هیچ درد دل نمی کند همانطوریکه با مهاجر دیگری از این منطقه که از ترس میلرزید؛ نانوایی سالخورده که عمرش را در پزیدن نان گذرانده بود قبل از یازده سپتامبر مصاحبه داشتم.

زنانی که در غارها زندگی می کنند در میان سطل های آب و ظروف پراکنده با حیا و شرم به آرامی با دستمال صورت شان را می پوشانند. علی نقل می کند که در آوایل 2001 چگونه در کوه پنهان شد, هنگامی که نیروهای طالبان بسوی بودا یورش بردند: ما با دوربین سیل می کردیم . اول تانکها توپ زدن را شروع کردند اما آنقدر موثر واقع نشد.

سازمان ملل متحد در تلاش بازنگهداشتن دریچه کمک به اصطلاح بشر دوستانه به افغانستان به این نتیجه رسیده بود که گروه القاعده و اسامه بن لادن با چسپیدن به طالبان در موقعیت بهتری قرار گرفته اند, و این تغییرات توسط رهبر کور طالبان ملاعمر عملی گردید.

در سال 1999 ملا عمر اعلام داشت که بودا اثر تاریخی کم پیدا و بی نظیر است . اینها در قرن نهم قبل از ظهور اسلام در افغانستان بوده  و از آنجائیکه بت پرستی در افغانستان نیست که آنها را پرستش کند براساس ادعای طالبان از حکم قران که تمام بت ها باید از بین بروند معاف گردیدند. اما در فبروری 2001 ملاعمر پس گرد شگفت انگیزی کرد , ضمن بی توجهی به مظاهره جامعه بین المللی او اعلام داشت که بودا آثار کفر و ارتداد است وهمه معابد غیر اسلامی و بودا در افغانستان تخریب گردد. 

دهقانی بنام محمدی ادعا می کند که مرد قد بلند و ریشی در لباس عربی را در میان گروپ رسمی طالبان که فریاد تخریب بودا را می کشیدند دیده است او و زندانیان همراهش به این نتیجه میرسند که مردی در لباس عربی هیچ نبود بجز اسامه بن لادن که آنها اورا ازروی عکس شناخته بود . این ادعا به تئوری باستان شناسان و شاهدان دیگر افزوده می شود که به احتمال زیاد تخریب بودا اولین ضرب از نقشه طراح اصلی یازده سپتامبر اسامه بن لادن بوده است.  تمام مردم شهر فرار کرده بودند تعداد ناظران عینی از تخریب بودا خیلی کم است اما وسعت این طرح شیطانی زمانی آشکار می شود که اطلاعات محمدی با نتیجه مصاحبه با دو نفر محلی دیگر که بزور به جشن تخریب بودا کشانده شده بودند و هم چنین با کار باستانشنان که تلاش میکردند از نحوه تخریب آگاه شوند مطابقت داشت.

اول برآمدگی بالای طاقچه از هوا بمباران شده و سپس تانکهای  تی 72 وارد عمل شده ولی بازهم تخریب آن سطحی و تنها آثار سیاهی از خود برجا نهاده است ؛ سپس طالبان مواد منفجره به اطراف هر مجسمه بسته اند که این عمل نیز تاثیر چندانی نداشته است تا زمانی که کیسه های پر از ریگ روی مواد منفجره قرار داده شده اند تا قدرت انفجار به مجسمه ها هدایت شود ؛ بالاخره آنها بااین طریق  بعد از تخریب بودای کوچک با شور و شوق پرداختند.

برخلاف خواسته هزاران نفر از مردم محلی , نگاه دیرینه و خیره کننده بتها از دره بامیان گرفته شده است . طاهر محمدی معمولا در جای قبلی دفتر مرکزی حزب وحدت در مرکز شهر دورتر از بودا نگهداری می شده است اما بعد از ماموریت اولی بردن مواد منفجره در برآمدگی بالای بودای کلان طالبان اورا در هوتلی در سربلندی روبروی بودا بندی کردند.

او بخواطر می آورد: ما از پنجره میدیدیم که انفجار بسیار قوی و عظیم ابری از گرد و خاک را بلند کرد و تمام اعضاء رسمی طالبان رقص و شادی کرده و رفتند؛ اما دوباره پس آمدند و هنوز قسمت زیادی از قطعات شکسته بودا سرجایش قرار داشتند . او می گوید: صبح روز بعد جشن و جمع آوری بزرگتری را تشکیل دادند . ما وقتی آنجا رسیدیم تقریبا سیصد تا چهارصد موتر تویوتای پای بلند با تعدادی زیادی از جنگجویان خارجی و بیست موتر لاری آنجا بودند.

ما دیدیم که پای بت بزرگ از بین رفته بود وقتی بالا رسیدیم دیدیم که سربت هم خراب شده است؛ بنا برادعای باستانشنان تعدادی از طالبان افغانی تمایل به شرکت در تخریب اثر فرهنگی و تاریخی بودا نداشته اند , آنها می افزاید که این کار وجوبا توسط جنگجویان خارجی القاعده که برای جهاد , هجوم آورده بودند , انجام شده است. محمدی بنا بردید خویش از این ادعا حمایت می کند که تعداد بسیار کمی از کسانی که اورا به اسارت گرفته بودند بزبان افغانی صحبت می توانستند . آنها فقط با تفنگشان اشاره می کردند. او می گوید: که مرد چهل ساله ی بنام میرزا حسین خود را به گزارشگر فرانسوی که توسط طالبان در یکی از غار های نزدیک زندانی بوده شناسانده  ووی نیز دستور داشته که مواد های منفجره راحمل کند, وی مواد های منفجره را در بازوی بودای بزرگ دیده است. سید قیوم به گزارشگر انگلیسی می گوید: که او نیز از طناب آویزان شده و طبق دستور طالبان مواد منفجره را در سوراخ های که طالبان قبلا در سربودای بزرگ برمه کرده بودند قرار دهد . فردی ناشناخته ای از صحنه تخریب و انفجار بودا ویدیو گرفته که در حال حاضر در کابل در دسترس عموم قرار دارد.

از قرار ویدیو, اول بیلرهای مواد منفجره در بازوهای بودا که شانه و باقیمانده سربودا را از هم می پاشد و با انفجار نامهربان و قدرتمند دیگری پاهای بودا تکه تکه میگردد ؛ آنقدر قوی که تمام دره میلرزد ؛ با افتادن سینه بودا همه چیز زیر گرد و خاک پنهان می شود.

ملا عمر که مثل بن لادن هنوز تحت تعقیب نیروهای آمریکایی است خیلی خوشحال می شود. او به یک ملاقاتی اش می گوید: هرچه ما می شکنیم سنگ است.

وقتی کار طالبان از بامیان پایان می یابد تمام منطقه ویران میگردد و در بازار افسانه مانند شهر چیزی باقی نمی ماند. درچند ماه گذشته بازار موقت جدیدی به وسعت دو برابر قبلی شکل گرفته است واین علامت اعتماد و اطمینان به کار و زندگی است.  گروه کوچکی از انواع  NGOْS در موترهای پای بلند جدید در اطراف دره پرسه می زنند . ضمن توصیه و مشورت , تلاش می کنند تا پلها و مکاتب را بازسازی کنند . تمام مایحتاج روزانه مردم در بازار دسترس است بجز سبزیجات چیزی که بقول گفتنی " بچه ها را از رشد می اندازد " ؛ وقتی در اولین شب ماه مبارک رمضان در هوتل بامیان روزه خود را افطار میکردیم یکباره , از روی میزی که پر از سینی های چیپس , ماکارونی , کچالو , سالاد و کیک کچالو بود , همه چیز ربوده شد. امری متداول در اینجا که عملا مردم با بدگویی و حاضر جوابی شان کارشان را انجام می دهند!

در قلعه ظاهر محمدی در هرخانه ای یک گروپ (لامپ) برق روشن است که از یک چرخ آبی که توسط مردم منطقه در روی رودخانه ی نزدیک , ساخته شده است. ماشین لباس شویی اتوماتیک چند تا سنگ است که پتوی را در آب جاری رودخانه نگهداشته است. یخچال , سوراخی حفر شده در گوشه مزرعه است که تخم کچالو را خنک تا سال آینده نگهمیدارد.

حافظ و نگهدارنده وسیله نقلیه ی که بارش در حال افتادن باشد , کت دهقان است که برسرالاغ انداخته شده است. مردم بامیان مردم مفتخر و باوقار هستند اما فقر شان خرد کننده است. وقتی معادل دو دالر آمریکایی به یک کفاش سالخورده برای پاک کردن گل و لای بوتهایم می دهم , مردی که در پهلویمان ایستاده است با هیجان می گوید: برو خانه پدرکلان ات و می توانی هفته اول ماه روزه را استراحت کنی.

محمد عوض دهقان 50 ساله در فضای به اصطلاح صلحس که بعد از بین رفتن طالبان بوجود آمده  , با جرات مبادرت به رویا و خیال می کند: البته ما می خواهیم سرک ها پخته کاری شوند ماهم موتر , راحتی و امکانات و ماشین الاتی می خواهیم که زندگی را آسان تر کند.

دستان محمد واثق ده ساله در جیب کت سبز رنگش و شال گردن دور گردنش با اعتماد و سر بلند مثل شاهزاده ایستاده است.  صدایش موسیقی خالصانه است ؛ هنگامی که به لهجه هزارگی محلی خود اظهار می کند: من می خواهم به مردم خدمت کنم . من میخواهم داکتر شوم , چونکه دوتااز خواهرانم مرده اند. وبیرون , در بالای تپه ها تصادفا به محمد آصف چهارده ساله بر میخوریم . او با س غولیله و چشمان تیزش پرنده شکار میکند . او امروز مکتب نرفته است اما میخواهد در آینده انجنیر شود.

باستانشناسان و سیاستمداران احتمال می دهند که مردم بامیان مجسمه هایشان را پس می خواهنداما این کار ساده و آسانی نیست. همانطوریکه مجربین و سیاستمداران در سنجش حرفه ای و سیاسی شان چیدن نکاتی را از هم دیگر پیشدستی می کنند. این یک بحث پیچیده و عمیقا احساساتی که در بین اهالی اینجا که نشات گرفته از ضایعه و فقدان بوداست , ریشه دوانده است. در آخر دره فولادی دهکده دیگری بنام پای کوتل است و ما دنبال حاجی عبدالله مردی هشتادو شش ساله میگردیم ؛ یکی از مردانی که بیشتر قابل احترام و مسئول مذهبی بامیان می باشد. پیر مرد بر روی تشکچه ی که او برروی آن در آفتاب در لبه مزرعه ای که توسط بچه هایش اداره میشود , دراز کشیده چرت می زد , باعجله برمیخیزد . او اظهار میدارد: " که به عنوان یک مسلمان سرنوشت و عاقبت بودا هیچ ربطی به او ندارد" اما در حالکیه ناخنهای پراز انگشترش را درمیان یک مشت ریشش میراند عمیقا به فکر فرو می رود و سپس کمی میدان میدهد: " آنهاس بوداها نشانه تحمل و بردباری بودند". پسر چهل ساله ای او محمد موسی بیشتر ادامه میدهد: اگر بوداها بازسازی نشوند ما از طاقچه خالی بدون وجود آنها رنج خواهیم برد و با بازسازی آنها ممکن است جنایت طالبان که تمام قلعه , خانه و کاشانه مارا به آتش کشیدند , فراموش کنیم.

خاطرات مهاجر شدن ( مسئول نگهداری جای خالی بودا  محمد ناصر مدبر ) در کوه های اطراف , هنوز ذهنش را گاهگاهی بخود مشغول می سازد. او با بالا کردن سرش به طرف کوه مرتفع پنجهزار متری " بابا " { پدر بزرگ قله ها } می گوید: ما مجبور بودیم که مستقیم از بالای سر کوه عبور کنیم . قبر صدها نفر از کسانیکه یخ زدند و مردند هنوز در آنجا موجود است. او در باره آخر و عاقبت بوداها فکر میکند که در وضعیت غمبار فعلی عاید ماهیانه آنها فقط سیصد دالر آمریکایی می باشد درمقایسه با سالهای گذشته شش میلیون دالر آمریکایی در سال بوده است! بازسازی یک تصمیم بین المللی است با تکنولوژی مدرن و پیشرفته امروزی کار آسانی خواهد بود اما ما نمی توانیم اجازه دهیم که این اتفاق بیفتد. بازسازی بوداها هیچ ارزشی تاریخی نخواهد داشت و همینکه طالبان آنها را از بین بردند خودش بخشی از تاریخ کشورماست و بازسازی بوداها این بخش از تاریخ را پاک و بدست فراموشی خواهد سپرد.

ورودی محوطه دفتر حاجی فدا یادآور سوزناک جنگ سابق افغانستان است . در دیوارهای بلند گلی, دروازه های محکم آهنی که از انتهای کانتینر بریده شده نصب گریده است. کانتینرهای که جنگ سالاران با بندی کردن زندانیان شان در این جعبه های آهنی در گرمای تابستان آنها را تاحد مرگ کباب میکردند.

فدا, منشی حزب وحدت است یک حزب سیاسی که از نیروهای نظامی تحت همین نام شکل گرفته  که ظاهر محمدی نیز شامل آنهاست. اما بنظر می رسد که حاجی فدا از توانایی مصالحه برخوردار است : "ایده وجود دارد که فقط یکی از بوداها بازسازی گردد . این نشان دهنده این خواهد بود که ما چه چیزی را از دست داده ایم. در عین حال یک طاقچه خالی (جای خالی بودا) باقی خواهد بود که حمله طالبان به آثار تاریخی و فرهنگی مارا به جهان بازگو میکند.

سلطان علی بزرگترین و نامدارترین کاسب در بامیان است. او صاحب یک  پمپ تیل, شرکت ساختمانی, دواخانه و فروشگاه سخت افزار است که با کوه های از تفنگ , ساعت دیواری, شیشه الات, ترموز, چایجوش, کفش, وسایل پخت و پز, پیاله های قهوه ایرلندی, تلویزیون و چرخهای گوشت احاطه شده است. او یادآور چگونگی رفتار طالبان می شود که مثل شکارچیان مرغابی مردم را قتل عام میکردند. از نظر او بوداها پلی میان مردم و خدا بوده است. او میگوید: ما میدانیم که بوداها خدا نبودند اما آنها اتصال و ارتباطی بودند که ما آنها را از دست داده ایم. آنها فقط سنگ وگل بودند مثل مکه که از سنگ و گل است اما هردو جایی اند که خدا مارا می بیند.

کریم جوان و ظاهر محمدی تنها کسانی از مردم محل اند که سوالات تقصیرآمیز عنوان می کنند: آیا مردم کاری کردند؟ دست به تلاشی زدند که مجسمه ها را نجات دهند؟ کریم میگوید: مابراین باوربودیم که ملا عمر قول میدهد که مجسمه ها و خانه های ما سالم می ماند و حالا پیشیمان هستیم . ماباید برای خانه هایمان و بودا جنگ میکردیم.

محمدی در حد نهایی اضطرابش میگوید: من سلاح نداشتم و احتمالا حالا مرده بودم اما هرقدر آنها را که می توانستم برای جلوگیری از تخریب بوداها می کشتم. صبح روز بعد از تخریب نهایی , محمدی و زندانیان همراهش , بیرون از بامیان به سمت شرق از دره غوربند عبور داده میشوند. با چشمان مرطوب به داستانش خاتمه میدهد و میگوید: از مجموع دوازده نفر هفت نفر دربین راه ناپدید شدند و بقیه مارا جداگانه در خانه های منطقه نگهداری کردند . من در تعویض اسیران آزاد شدم وحال اینجا هستم.

 او اضافه می کند چند دفعه ی کوشش کردم که دیگران را پیدا کنم اما بی نتیجه بود. درباره بوداها از او پرسیدم نسبت به تمام کسانیکه همراه شان صحبت کردم او حساسترین شان بود: من به عنوان یک مجاهد شاهد بودم قرارگاه ما نزدیک آنها بود . من میدانستم که آنها چقدر عالی و زیبا بودند. پس درباره قدرت نقاشی های روی دیوارها , غارها, و طاقچه ها شعر سرایی می کند که بنظر می رسد او به جزئیات بیشتری آشناست. این مرا بیش از حد ناراحت میکند . خاطره های وحشتناکی است اما من می خواهم مردم بدانند که چه اتفاق افتاد. حتی اگر چه من بخشی از آن بودم. من از تشریح بدبختی و مصیبت نمی ترسم واز دادن این اطلاعات مفتخرم. بالاخره بازسازی خواهید کرد؟ محمدی در حال نگاه کردن به باقیمانده برج دیده بانی قدیمی از بالای تپه نزدیکش لخت و دراز فکر می کند: شاید اگر بازسازی کردیم ممکن است افتخارات خود را پس بدست بیاوریم ما به تاریخ خود افتخار می کنیم.

از زمانی که طالبان در سال 2001 سقوط کردند به بعد برای ثابت نگهداشتن دو طاقچه بزرگ و جلوگیری از نشست دیوارهای تکه پاره کارهای زیادی انجام شده است. مجسمه ها به انبوه عظیمی از سنگهای درشت و ریگ مخلوط با مواد و مهمات منفجر نشده که از طاقها ریخته , تبدیل شده اند که شهادت گر همه شیرمردان و شیر اسپان دنیایی باستانشناسی است. یکی از آنها آقای ادموند ملزل موی سفید , تعمیرگر بازنشسته جرمن است که از این وظیفه بزرگ ترسیده است. او هرگز روی چیز بزرگتر و قدیمی تر از مجسمه CRUCIFIX کار نکرده است که این مجسمه سنگ قرن پانزدهم به بلندی هشت متر درباوادی قرار دارد.

او می گوید: آخرین کار طالبان کار گذاشتن مین های ضد تانک در زمین های اطراف بوداها بوده است تا سنگ های بزرگ را خرد کنند وگرنه ممکن بود از افتادن شان نجات پیدا کنند. او مدت 45 سال است که بودا را می شناسد او دوست دارد بیبیند که آنها دوباره سرهم گذشته شوند. مطمئنا این کار غیر ممکن است. مجسمه یک کوه از سنگهای خرد و ریز شده , انبوه از سنگ ها در اندازه های مختلف در بین گل و خاک به هم فشرده اند.

اما در مسجدی در این نزدیکی که به عنوان دفتر در اختیار اوست , او به من اطمینان میدهد که زمین شناسان در هربازسازی می توانند بگویند که هرتکه سنگ و یا سطل ریگ در چه عمقی قرار داده شود.او حرفش را با احتیاط انتخاب می کند این عالی خواهد بود که آنها را بازسازی شده بی بینیم. پروژه های تعمیر کاری هندی و چاپانی در گذشته خیلی زیاد اثبات با مدرک دارند, اما ما هنوز نمی توانیم بگوییم که بودا ها می توانند بازسازی گردند.

وقتی که او طبق های پر از تکه پاره , نازک و شکسته مجسمه ها را که قبلا بهبود داده شده اند , بیرون میکشد یک لحظه ای هیبتناک و الهام بخش است. او یک جعبه کوچکی از تکه های خرده ریزه را واگذار میکند: در آن نی , دانه و موهای حیوانات هزار وپانصد ساله ی کاملا محافظت شده که به گرفتن کاهگل پایانی سطح مجسمه ها کمک کرده است وجود دارد. او به میخ های چوبی چند صد ساله اشاره میکند که برای نگهداشتن لایه های جامه بوداها استفاده شده اند. اما ممکنست رنگ آنها دیروز تراشیده شده باشند. واقعیت این است که اینگونه پروژه تعمیرکاری هرگز وجود نداشته است.

حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان برای بازسازی و علیه او محبت های کرده است درحال حاضر وی مخالف ترمیم آنهاست. حکومت ولایت بامیان با پشتیبانی پر معنی باستانشناسان در سویس , سریلانکا و  چین تماما برای آنها ایستاده اند. مجربین و دولت های جاپان , جرمنی , ایتالیا , سویس و فرانسه به عنوان اعضاء سازمان یونسکو سنجشی کرده اند و حرکات دقیق انجام میدهند.

آنها تلاش می کنند که با صرف میلیون ها دالر برای ثابت نگهداشتن روی صخره و نگهداری انبوه قلوه سنگ در میان جریان یک بحران بشری موجب دل آزاری و رنجش مردم محلی نشوند. در حال حاضر سازمان یونسکو تصریح کرده است اگر تلاشی برای بازسازی بوداها در جریان نباشد بامیان از لیست میراث جهانی خواهد افتاد.

این حرکت توسط بزرگترین باستان شناس افغانی زمریالی طرزی حمایت شده است که او شدیدا مخالف است وبازسازی را به عنوان دوباره آفرینی و آلت دل زنی رد می کند. دیگران بحث میکنند که بوداها, برای فراهم کردن تمامیت ساختمان طاقچه ها, باید بازسازی و جایگزین گردند. سال گذشته دانشمند سویسی یک مدل از بودای بزرگ ساخت که آنها میگویند این زمینه را برای بازسازی از مصالح جدید فراهم میکند.

محمدرحیم علی یار یک جنگ سالار که تبدیل به فرمانده محلی شده , تسلیم نشو است  که او و مردم محل در صورت الزام بوداها را از بتون خواهند ساخت. پیامد احتمالی دیگری وجود دارد که اکثر مردم محل در مقابل فرمانده , جرات عدم همکاری نداشته باشند. جستجوی جدی برای بودای عظیم و افسونی سوم در جریان است. همچنان زیبایی مشهورش , اندازه و ابعادش که اگر پیدا می شد مردم دنیا بدون کارت رسامی شده از بودای اصلی و یا از مجسمه بازسازی شده هنوز به بامیان خواهند آمد. پیدا کردن این پیکر عظیم الجثه در حالت تکیه, خوابیده مبارزه ی خستگی ناپذیر است. سررشته و رهنمای آن در دفترچه دقیق یاداشت روزانه دانشجوی قرن هفتم چینی هیون تسانگ  موجود می باشد که در دوران زیارتش در بامیان می نویسد: شش یا شش و نیم کیلومتر به طرف شرق شهر یک قصریست که در آن یک پیکر از بودا بصورت دراز کشیده , خوابیده مثل اینکه به تنویر افکار روحی نائل شده است وجود دارد. این پیکر تقریبا در طول سیصد متر یک بودای عظیم الجثه است. درستی و صحت جزئیات یاداشت روزانه هیون تسانگ در جاهای دیگر ثابت شده است.

اما تعدادی از باستان شناسان اصرار می ورزند که تخمین او از طول بودا باید مبالغه باشد. پروفیسر طرزی باستان شناس افغان و کازویا یاموچی محقق ارشد مرکز نگهداری املاک فرهنگی توکیو روی پرونده کار می کنند. اینکه چه چیزی در گرو این کار به آنها داده شده است معلوم نیست ولی اعتماد بنفس آنها جالب و گیرنده است چون هردو نفر در دو جای مختلف دنبال بودای خوابیده میگردند . هردو از تسلیم شدن به اینکه عمل دیگری ممکن است درست باشد اجتناب میکنند.

آنها دوماه آینده در یک کنفرانس در توکیو روبرو خواهند شد. این دعوت از طرف سازمان یونسکو و موسسه تحقیق ملی و املاک فرهنگی جاپان به عمل آمده است. در این جمع شد سه روزه بیش از سی نفر از مجربین افغانی و بین المللی بوداهای بامیان حضور خواهند داشت. ترتیب دهنده کنفرانس آقای کریستن منهرت از بخش میراث فرهنگی یونسکو در باره بودای سوم شکاک است . در یک مصاحبه تلفنی از دفترش در پاریس او به من گفت: ما نمیدانیم , اگر آن سالم مانده باشد , زیرا این احتمال میرود که آن از خشت گلی ساخته شده باشد. همه از تئوری آنها که بودا در کجاست صد در صد متقاعد شده اند . من کارگاه تعمیر فرانسوی بودم , در آنجا سه نفر محقق متفاوت وجود داشت که هرکدام عدم درستی تئوری تشنج آمیز یکدیگر را رد میکردند.

طرزی و یاموچی نمی توانند موافقت کنند اما امیدوارم که آنها در جلسه ی توکیو علمی خواهند بود. پس در بامیان , برای فعلا ملزل و همکارانش برای رفتن به توکیو بساط شان را جمع میکنند . قسمت بیشتر نمایشگاه , طاقچه ها برای تکه های بهبود داده شده مجسمه ها در دفتر ملزل مایوسانه خالی است . تقریبا فصل کاری تابستان شان که پاکسازی طاقچه ها و جای بوداها از قلوه سنگ بوده ,  بنظر می رسد رو به پایان است و آنها همین طور در اطراف مسجد وقت می گذرانند. همینطور همکاران او " آرکتیکت  " موی چنگ چنگی یونانی وی آقای جورج تئوبیکس و مجسمه ساز سندوک جرمنی و مورخ آقای برت پرکسنتلار عملکرد جرثقیل سیاری را نظارت و سرپرستی میکنند که سه روز طول کشیده تا ازکابل با مصافت 230 کیلومتر فاصله باینجا آورده شده شود. افغانی های که بابیل و گادی کار میکردند وسایل شان را گذاشتند تا تماشا کنند . این اولین جرثقیل است که آنها دیده اند . یک کلوله سنگ کلان به محل نگهداری سرپوشیده انتقال داده شده اما هنگامیکه جرثقیل روی نمونه کوچکتری مانور میزند سنگی که تخمینا 12 تن وزن دارد حادثه ی اتفاق می افتد. دستک جرثقیل کاملا امتداد نیافته است اما زمین زیر یکی از تکیه گاه هیدرولیکی جرثقیل نشست میکند و جرثقیل بطور متزلزل میافتد. گرداننده جرثقیل برای نجات جانش خود را می اندازد. سنگ دوازده تنی به سنگی که قبلا منتقل شده بود برخورد میکند. قسمت بزرگی از هردو نمونه بریده و خرد میشوند. آقای پرکسنتلار با حالت خشمگین فریاد میزند . وقتی رسانه های خبری اینجا باشد این اتفاق می افتد.

یونانی تسلیم شده است: بعضی روزها این مملکت جادویی است . روزهای دیگر کابوس. مامور کمک های اولیه برای پای جرثقیل ران که هنگام پریدن در زمین پایش پیچ خورده است در بودای بزرگ توقف میکند. حوادث پیامی باشد از سوی خدا شاید؟

دهقانی بنام محمدی ادعا می کند که مرد قد بلند و ریشی در لباس عربی را در میان گروپ رسمی طالبان که فریاد تخریب بودا را می کشیدند دیده است او و زندانیان همراهش به این نتیجه میرسند که مردی در لباس عربی هیچ نبود بجز اسامه بن لادن که آنها اورا ازروی عکس شناخته بود . این ادعا به تئوری باستان شناسان و شاهدان دیگر افزوده می شود که به احتمال زیاد تخریب بودا اولین ضرب از نقشه طراح اصلی یازده سپتامبر اسامه بن لادن بوده است.  تمام مردم شهر فرار کرده بودند تعداد ناظران عینی از تخریب بودا خیلی کم است اما وسعت این طرح شیطانی زمانی آشکار می شود که اطلاعات محمدی با نتیجه مصاحبه با دو نفر محلی دیگر که بزور به جشن تخریب بودا کشانده شده بودند و هم چنین با کار باستانشنان که تلاش میکردند از نحوه تخریب آگاه شوند مطابقت داشت.

اول برآمدگی بالای طاقچه از هوا بمباران شده و سپس تانکهای  تی 72 وارد عمل شده ولی بازهم تخریب آن سطحی و تنها آثار سیاهی از خود برجا نهاده است ؛ سپس طالبان مواد منفجره به اطراف هر مجسمه بسته اند که این عمل نیز تاثیر چندانی نداشته است تا زمانی که کیسه های پر از ریگ روی مواد منفجره قرار داده شده اند تا قدرت انفجار به مجسمه ها هدایت شود؛ بالاخره آنها بااین طریق  بعد از تخریب بودای کوچک با شور و شوق پرداختند.

 برخلاف خواسته هزاران نفر از مردم محلی , نگاه دیرینه و خیره کننده بتها از دره بامیان گرفته شده است . طاهر محمدی معمولا در جای قبلی دفتر مرکزی حزب وحدت در مرکز شهر دورتر از بودا نگهداری می شده است اما بعد از ماموریت اولی بردن مواد منفجره در برآمدگی بالای بودای کلان طالبان اورا در هوتلی در سربلندی روبروی بودا بندی کردند.

 او بخواطر می آورد: ما از پنجره میدیدیم که انفجار بسیار قوی و عظیم ابری از گرد و خاک را بلند کرد و تمام اعضاء رسمی طالبان رقص و شادی کرده و رفتند؛ اما دوباره پس آمدند و هنوز قسمت زیادی از قطعات شکسته بودا سرجایش قرار داشتند . او می گوید: صبح روز بعد جشن و جمع آوری بزرگتری را تشکیل دادند . ما وقتی آنجا رسیدیم تقریبا سیصد تا چهارصد موتر تویوتای پای بلند با تعدادی زیادی از جنگجویان خارجی و بیست موتر لاری آنجا بودند.

 ما دیدیم که پای بت بزرگ از بین رفته بود وقتی بالا رسیدیم دیدیم که سربت هم خراب شده است؛ بنا برادعای باستانشنان تعدادی از طالبان افغانی تمایل به شرکت در تخریب اثر فرهنگی و تاریخی بودا نداشته اند , آنها می افزاید که این کار وجوبا توسط جنگجویان خارجی القاعده که برای جهاد , هجوم آورده بودند , انجام شده است. محمدی بنا بردید خویش از این ادعا حمایت می کند که تعداد بسیار کمی از کسانی که اورا به اسارت گرفته بودند بزبان افغانی صحبت می توانستند . آنها فقط با تفنگشان اشاره می کردند. او می گوید: که مرد چهل ساله ی بنام میرزا حسین خود را به گزارشگر فرانسوی که توسط طالبان در یکی از غار های نزدیک زندانی بوده شناسانده  ووی نیز دستور داشته که مواد های منفجره راحمل کند, وی مواد های منفجره را در بازوی بودای بزرگ دیده است. سید قیوم به گزارشگر انگلیسی می گوید: که او نیز از طناب آویزان شده و طبق دستور طالبان مواد منفجره را در سوراخ های که طالبان قبلا در سربودای بزرگ برمه کرده بودند قرار دهد . فردی ناشناخته ای از صحنه تخریب و انفجار بودا ویدیو گرفته که در حال حاضر در کابل در دسترس عموم قرار دارد.

 از قرار ویدیو , اول بیلرهای مواد منفجره در بازوهای بودا که شانه و باقیمانده سربودا را از هم می پاشد و با انفجار نامهربان و قدرتمند دیگری پاهای بودا تکه تکه میگردد ؛ آنقدر قوی که تمام دره میلرزد ؛ با افتادن سینه بودا همه چیز زیر گرد و خاک پنهان می شود.

 ملا عمر که مثل بن لادن هنوز تحت تعقیب نیروهای آمریکایی است خیلی خوشحال می شود. او به یک ملاقاتی اش می گوید: هرچه ما می شکنیم سنگ است.

 وقتی کار طالبان از بامیان پایان می یابد تمام منطقه ویران میگردد و در بازار افسانه مانند شهر چیزی باقی نمی ماند. درچند ماه گذشته بازار موقت جدیدی به وسعت دو برابر قبلی شکل گرفته است واین علامت اعتماد و اطمینان به کار و زندگی است.  گروه کوچکی از انواع  NGO’S در موترهای پای بلند جدید در اطراف دره پرسه می زنند . ضمن توصیه و مشورت , تلاش می کنند تا پلها و مکاتب را بازسازی کنند . تمام مایحتاج روزانه مردم در بازار دسترس است بجز سبزیجات چیزی که بقول گفتنی " بچه ها را از رشد می اندازد " ؛ وقتی در اولین شب ماه مبارک رمضان در هوتل بامیان روزه خود را افطار میکردیم یکباره , از روی میزی که پر از سینی های چیپس , ماکارونی , کچالو , سالاد و کیک کچالو بود , همه چیز ربوده شد. امری متداول در اینجا که عملا مردم با بدگویی و حاضر جوابی شان کارشان را انجام می دهند!

 در قلعه ظاهر محمدی در هرخانه ای یک گروپ (لامپ) برق روشن است که از یک چرخ آبی که توسط مردم منطقه در روی رودخانه ی نزدیک , ساخته شده است. ماشین لباس شویی اتوماتیک چند تا سنگ است که پتوی را در آب جاری رودخانه نگهداشته است. یخچال , سوراخی حفر شده در گوشه مزرعه است که تخم کچالو را خنک تا سال آینده نگهمیدارد.

 حافظ و نگهدارنده وسیله نقلیه ی که بارش در حال افتادن باشد , کت دهقان است که برسرالاغ انداخته شده است. مردم بامیان مردم مفتخر و باوقار هستند اما فقر شان خرد کننده است. وقتی معادل دو دالر آمریکایی به یک کفاش سالخورده برای پاک کردن گل و لای بوتهایم می دهم , مردی که در پهلویمان ایستاده است با هیجان می گوید: برو خانه پدرکلان ات و می توانی هفته اول ماه روزه را استراحت کنی.

 محمد عوض دهقان 50 ساله در فضای به اصطلاح صلح« که بعد از بین رفتن طالبان بوجود آمده » , با جرات مبادرت به رویا و خیال می کند: البته ما می خواهیم سرک ها پخته کاری شوند ماهم موتر , راحتی و امکانات و ماشین الاتی می خواهیم که زندگی را آسان تر کند.

 دستان محمد واثق ده ساله در جیب کت سبز رنگش و شال گردن دور گردنش با اعتماد و سر بلند مثل شاهزاده ایستاده است.  صدایش موسیقی خالصانه است ؛ هنگامی که به لهجه هزارگی محلی خود اظهار می کند: من می خواهم به مردم خدمت کنم . من میخواهم داکتر شوم , چونکه دوتااز خواهرانم مرده اند. وبیرون , در بالای تپه ها تصادفا به محمد آصف چهارده ساله بر میخوریم . او با « غولیله » و چشمان تیزش پرنده شکار میکند . او امروز مکتب نرفته است اما میخواهد در آینده انجنیر شود.

 باستانشناسان و سیاستمداران احتمال می دهند که مردم بامیان مجسمه هایشان را پس می خواهند اما این کار ساده و آسانی نیست. همانطوریکه مجربین و سیاستمداران در سنجش حرفه ای و سیاسی شان چیدن نکاتی را از هم دیگر پیشدستی می کنند. این یک بحث پیچیده و عمیقا احساساتی که در بین اهالی اینجا که نشات گرفته از ضایعه و فقدان بوداست, ریشه دوانده است.

در آخر دره فولادی دهکده دیگری بنام پای کوتل است و ما دنبال حاجی عبدالله مردی هشتادو شش ساله میگردیم ؛ یکی از مردانی که بیشتر قابل احترام و مسئول مذهبی بامیان می باشد. پیر مرد بر روی تشکچه ی که او برروی آن در آفتاب در لبه مزرعه ای که توسط بچه هایش اداره میشود , دراز کشیده چرت می زد , باعجله برمیخیزد . او اظهار میدارد: " که به عنوان یک مسلمان سرنوشت و عاقبت بودا هیچ ربطی به او ندارد" اما در حالکیه ناخنهای پراز انگشترش را درمیان یک مشت ریشش میراند عمیقا به فکر فرو می رود و سپس کمی میدان میدهد: " آنها« بوداها» نشانه تحمل و بردباری بودند". پسر چهل ساله ای او محمد موسی بیشتر ادامه میدهد: اگر بوداها بازسازی نشوند ما از طاقچه خالی بدون وجود آنها رنج خواهیم برد و با بازسازی آنها ممکن است جنایت طالبان که تمام قلعه , خانه و کاشانه مارا به آتش کشیدند , فراموش کنیم.

 خاطرات مهاجر شدن ( مسئول نگهداری جای خالی بودا  محمد ناصر مدبر ) در کوه های اطراف , هنوز ذهنش را گاهگاهی بخود مشغول می سازد. او با بالا کردن سرش به طرف کوه مرتفع پنجهزار متری " بابا " { پدر بزرگ قله ها } می گوید: ما مجبور بودیم که مستقیم از بالای سر کوه عبور کنیم . قبر صدها نفر از کسانیکه یخ زدند و مردند هنوز در آنجا موجود است. او در باره آخر و عاقبت بوداها فکر میکند که در وضعیت غمبار فعلی عاید ماهیانه آنها فقط سیصد دالر آمریکایی می باشد درمقایسه با سالهای گذشته شش میلیون دالر آمریکایی در سال بوده است! بازسازی یک تصمیم بین المللی است با تکنولوژی مدرن و پیشرفته امروزی کار آسانی خواهد بود اما ما نمی توانیم اجازه دهیم که این اتفاق بیفتد. بازسازی بوداها هیچ ارزشی تاریخی نخواهد داشت و همینکه طالبان آنها را از بین بردند خودش بخشی از تاریخ کشورماست و بازسازی بوداها این بخش از تاریخ را پاک و بدست فراموشی خواهد سپرد.

ورودی محوطه دفتر حاجی فدا یادآور سوزناک جنگ سابق افغانستان است . در دیوارهای بلند گلی, دروازه های محکم آهنی که از انتهای کانتینر بریده شده نصب گریده است. کانتینرهای که جنگ سالاران با بندی کردن زندانیان شان در این جعبه های آهنی در گرمای تابستان آنها را تاحد مرگ کباب میکردند.

 فدا, منشی حزب وحدت است یک حزب سیاسی که از نیروهای نظامی تحت همین نام شکل گرفته  که ظاهر محمدی نیز شامل آنهاست. اما بنظر می رسد که حاجی فدا از توانایی مصالحه برخوردار است : "ایده وجود دارد که فقط یکی از بوداها بازسازی گردد . این نشان دهنده این خواهد بود که ما چه چیزی را از دست داده ایم. در عین حال یک طاقچه خالی (جای خالی بودا) باقی خواهد بود که حمله طالبان به آثار تاریخی و فرهنگی مارا به جهان بازگو میکند.

 سلطان علی بزرگترین و نامدارترین کاسب در بامیان است. او صاحب یک  پمپ تیل , شرکت ساختمانی , دواخانه و فروشگاه سخت افزار است که با کوه های از تفنگ , ساعت دیواری , شیشه الات , ترموز , چایجوش , کفش , وسایل پخت و پز , پیاله های قهوه ایرلندی , تلویزیون و چرخهای گوشت احاطه شده است. او یادآور چگونگی رفتار طالبان می شود که مثل شکارچیان مرغابی مردم را قتل عام میکردند. از نظر او بوداها پلی میان مردم و خدا بوده است. او میگوید: ما میدانیم که بوداها خدا نبودند اما آنها اتصال و ارتباطی بودند که ما آنها را از دست داده ایم. آنها فقط سنگ وگل بودند مثل مکه که از سنگ و گل است اما هردو جایی اند که خدا مارا می بیند.

 کریم جوان و ظاهر محمدی تنها کسانی از مردم محل اند که سوالات تقصیرآمیز عنوان می کنند: آیا مردم کاری کردند؟ دست به تلاشی زدند که مجسمه ها را نجات دهند؟ کریم میگوید: مابراین باوربودیم که ملا عمر قول میدهد که مجسمه ها و خانه های ما سالم می ماند و حالا پیشیمان هستیم . ماباید برای خانه هایمان و بودا جنگ میکردیم.

 محمدی در حد نهایی اضطرابش میگوید: من سلاح نداشتم و احتمالا حالا مرده بودم اما هرقدر آنها را که می توانستم برای جلوگیری از تخریب بوداها می کشتم. صبح روز بعد از تخریب نهایی , محمدی و زندانیان همراهش , بیرون از بامیان به سمت شرق از دره غوربند عبور داده میشوند. با چشمان مرطوب به داستانش خاتمه میدهد و میگوید: از مجموع دوازده نفر هفت نفر دربین راه ناپدید شدند و بقیه مارا جداگانه در خانه های منطقه نگهداری کردند . من در تعویض اسیران آزاد شدم وحال اینجا هستم. او اضافه می کند چند دفعه ی کوشش کردم که دیگران را پیدا کنم اما بی نتیجه بود.
درباره بوداها از او پرسیدم نسبت به تمام کسانیکه همراه شان صحبت کردم او حساسترین شان بود: من به عنوان یک مجاهد شاهد بودم قرارگاه ما نزدیک آنها بود . من میدانستم که آنها چقدر عالی و زیبا بودند. پس درباره قدرت نقاشی های روی دیوارها, غارها, و طاقچه ها شعر سرایی می کند که بنظر می رسد او به جزئیات بیشتری آشناست. این مرا بیش از حد ناراحت میکند. خاطره های وحشتناکی است اما من می خواهم مردم بدانند که چه اتفاق افتاد. حتی اگر چه من بخشی از آن بودم. من از تشریح بدبختی و مصیبت نمی ترسم واز دادن این اطلاعات مفتخرم. بالاخره بازسازی خواهید کرد؟ محمدی در حال نگاه کردن به باقیمانده برج دیده بانی قدیمی از بالای تپه نزدیکش لخت و دراز فکر می کند: شاید اگر بازسازی کردیم ممکن است افتخارات خود را پس بدست بیاوریم ما به تاریخ خود افتخار می کنیم.

از زمانی که طالبان در سال 2001 سقوط کردند به بعد برای ثابت نگهداشتن دو طاقچه بزرگ و جلوگیری از نشست دیوارهای تکه پاره کارهای زیادی انجام شده است. مجسمه ها به انبوه عظیمی از سنگهای درشت و ریگ مخلوط با مواد و مهمات منفجر نشده که از طاقها ریخته , تبدیل شده اند که شهادت گر همه شیرمردان و شیر اسپان دنیایی باستانشناسی است. یکی از آنها آقای ادموند ملزل موی سفید , تعمیرگر بازنشسته جرمن است که از این وظیفه بزرگ ترسیده است. او هرگز روی چیز بزرگتر و قدیمی تر از مجسمه CRUCIFIX کار نکرده است که این مجسمه سنگ قرن پانزدهم به بلندی هشت متر درباوادی قرار دارد.

او می گوید: آخرین کار طالبان کار گذاشتن مین های ضد تانک در زمین های اطراف بوداها بوده است تا سنگ های بزرگ را خرد کنند وگرنه ممکن بود از افتادن شان نجات پیدا کنند. او مدت 45 سال است که بودا را می شناسد او دوست دارد بیبیند که آنها دوباره سرهم گذشته شوند. مطمئنا این کار غیر ممکن است. مجسمه یک کوه از سنگهای خرد و ریز شده , انبوه از سنگ ها در اندازه های مختلف در بین گل و خاک به هم فشرده اند.

 

 منبع: نهضت مدنی افغانستان [نما]

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال دوم          شمارهً ٢٤         مارچ 2006