کابل ناتهـ، Kabulnath













بخش اول































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 
سالگره استاد قاسم افغان ٢٣ سنبلهء ١٣٣٦
 

غ. حبیب نوابی

 
 
 

 مرثیه به نسبت فوت استاد قاسم افغان از طبع شاغلی صوفی عشقری که در شب دوم فوت استاد، در پروگرام مخصوص از طرف کابل رادیو برودکاست شد:

 

 

دریغـــــــــــــــا ازین چرخ کبود

 

که بگذشت شخصی از اهل سرود

رییـــــــس و کلان خرابات بود

 

به پیری جـــــــــــوان خرابات بود

اثر بود چــــــــــــــــندان آواز او

 

که سنــــــگ آب گردید از ساز او

سرو تال سازس همه با اساس

 

با ابیات و افراد موقع شنـــــــــاس

بیانش ســــــــــرا پا ز تاثیر پُر

 

فرا و رد هر نظــــم و نثرش بگُر

بدی شان و تمکین آن مثل کوه

 

نمودی بشاه و گـــــــــــدا با شکوه

بـــــــخلق خوش خود بدلها عزیز

 

رســــــــــا بود و دانا و وافر تمیز

بهر جا که بودی غم آنجـــــا نبود

 

همه شـــــــاد می شد باز و سرود

چو میخواند اشعار بـــــــــیدل باز

 

هـــــــمی کرد گریه بسوز و گداز

چنان جمع می کرد افـــــــکار را

 

که یک ســر شدی پرده و تار را

بوحدت همه آشــــــــــنا می شدند

 

همه فارغ از ما ســـــوا می شدند

غم از محــــــفل ساز او دور بود

 

همه خرم و شاد و مــــسرور بود

نگوئی دلش نالهء ســـــرد داشت

 

ز عشق و محبت بسی درد داشت

گرفتار خوبــــــــان مه روی بود

 

دلــــــش صید در حلقهء موی بود

دل نالش از رشک اغیار داشت

 

گل داغ در سینه بســــــیار داشت

سفکر کرد ازین دیر نا پــــایدار

 

بروحش دعا کرده دسی بر آر !!

     

بیا عشقری ختم کن این بیان

ببخشد خداوند پیر و جوان !!

 

 

تاریخ فوت یگانه استاد وطن از طبع شاغلی شایق جمال

 

آخ از دست چرخ سفله نهاد

 

میکنم باز ناله و فریاد

قاسم آن نغمه سنج محفل عیش

 

که بدی در کمال خود استاد

غم بدیدار او ز دل بیرون

 

عالمی از نوای او دلشاد

وه که سیل جهان تباه اجل

 

داد بنیاد عمر او بر باد

جمعه و هشتم صفر گردید

 

زین قفس روح او آزاد

بزم عیش و نشاط برهم خورد

 

دل احباب برزمین افتاد

دو بودم بفکر تاریخش

 

شایق آن گشته بهرغم ایجاد

 

 

 

فوت او بر جبین حور نوشت

که خراباتی وفــا بــــــــــــنیاد

 

١٣۷٦ هجری قمری

 

 

شعر ذیل به نسبت فوت استاد قاسم افغان از طبع شاغلی شایق جمال می باشد که روز چهل استاد مرحوم ازطرف شاغلی یعقوب قاسمی برودکاست شده بود:

 

کدامین پیکر موسیقی آخر از جهان رفته؟

 

که آهنگ فرح بخش سروساز از میان رفته

ندارد ناله تاثیری ندارد تار آهنگی

 

خداوندا کدام استاد کار از دیدگان رفته

زهر مویم فغان و ناله جانسوز می آید

 

کدامین بلبل شیرین صدا از بوستان رفته؟

نمی باشد به بزم دلیران عیش و نشاط اکنون

 

که آن از جان خریدار ادای گلرخان رفته؟

رباب و طبله و سارنگ بی سر گشته اند ز غم

 

که آن پسر خرابات از میان دوستان رفته

کنم گر ناله از بخت سیاه خویش می شاید

 

که از دستم چنین یک موسفید مهربان رفته

     

نه تنها شایق آه و فغانم من درین محفل

صدای نالهء طنبور هم تا آسمان رفته

 

به مناسبت سالگره هفتادمین سال یگانه سرود سرای وطن طرب مسکن استاد قاسم احس الله الیه

 

سخت شور انگیز، شیرین نغمه های قاسم است

 

گوشها اکثر نمکخوار نوای قاسم است

سوزناک و دردخیز و رقت آور پر اثر

 

آریایی نغمه آری های آه ی قاسم است

کرده ریکات دگر قائم پی ساز ونوا

 

لذت بی سابقه در طرز های قاسم است

زاده توام نای حلقومش مگر با نیشکر

 

کانچنین خوش پاشنی صورت و صدای قاسم است

بیت اوردن قرار اقضای هر مقام

 

خاصهء طبع سخندان رسای قاسم است

بودنش خواننده دربار یک عمر دراز

 

میکند ثابت که بی همتا نوای قاسم است

ساکن کوی خراباتست این استاد فن

 

صحبت پیر مغان فرحت فزای قاسم است

اکثر از خوانندگان مانده به پیش او شکر

 

اوستاد یها مسلم از برای قاسم است

کرج و رکهب گندهار و مدهم و پنجم دگر

 

دیوت و نکهار، ممنون غنای قاسم است

راگ ها و راگنیها پتر ها و بارجا

 

مبتلای نغمهء ننگین ادای قاسم است

مستقیمأ یا بغیر مستقیم از هر طرف

 

دلنوازهای از طرز دلربای قاسم است

ماضی او را فراموشم نازد حال او

 

جلوه گر پیش نگاهم صحنه های قاسم است

ضعف پیری ساخت امروزش نحیف وزار نحیف

 

سستی اعصاب غالب بر قوای قاسم است

پیش ازین تانپوره گرامیداشت لرزان پنجه اش

 

لغزش مستانهء اکنون به پای قاسم است

چون شود هفتادساله آدمی افتد زکار

 

زین سبب پر رقت آور ماجرای قاسم است

درد و آلامی که شد در آخر عمرش نصیب

 

باعث آمرزش جرم و خطای قاسم است

با قد خم نالشی میکرد دیشب عقل گفت

 

نغمه های چنگ پیشم ناله های قاسم است

بی نوازش نیست اکنون پیرچنگی گشتن

 

قدردان نالش قاسم خدای قاسم است

در خرابات اینکه زیبا مسجدی آباد کرد

 

شاهد نیک اعتقادی ها برای قاسم است

فا فقیران دارد اخلاص و ارادت بیشمار

 

فطرت نیکو درین ره رهنمای قاسم است

بسکه حق آشنایی را رعایت می کند

 

هر کرا دیدیم مرهون وفای قاسم است

در فراست در فصاحت در حلاوت بعد ازو

 

نغمه سنجی کو؟ که پندارم بجای قاسم است

رادیو کابل که نیکی محفلی کرده است ساز

 

لایق و با ارزش ابریشم بهای قاسم است

آن نشان حسن خدمت کن برایش داده شد

 

مرهمی بر سینهء زخم اشنای قاسم است

خامهء بیتاب پایان نشاط افزوده گفت

 

این نوازشها بسی نیکو برای قاسم است

     

باد اعلیحضرت والا همیــــــــشه کامیاب

این دعای جمله افراد و دعای قاسم است

 

 

١- ریکارت قایم کردن بعضی اساس گذاشتن و به معنی دیگر با ساز و نوا الهام خیلی لطیف را میرساند.

۲- شکر ماندن [گُرماندن] در اصطلاح موسیقی دانان هند کنایه از شاگرد شدن است.

٣- های کهرج و هبوت دریت بیت برعایت وزی شعری حدف شده اگرچه بزبان هندی هم نوشته میشود و به تلفط نمی آید. و کهرج در کهب و گندهار و مدهم و پنجم دهپوت و نکهارا نام هفت سُر هندی می باشند.

٤- در اصل بهار جا می نویسند  بهای غیرملفوظ، ناگفته نماند که در موسیقی هندی شش راگ است و هر راگ از خود چندین راگنی و پتر و بهارجا دارد. بطور تشبیه اگر راگ را درخت گوئیم، راگنی شاخه های کلانی است که از آن درخت منشعیب گردیده. پتر شاخیکه از راگنی رسته و بهارجا شاخهای کوچکتری که از پتر سر کشیده باشند.

۵- تانپور، یکی از آلات خیلی معروف موسیقی است.

٦- در لفظ پیرچنگی  تلمیح است به قصهء مثنوی شریف است و مالش آنست که خدای کریم همیشه از افتادگان دستگیری می کند.

۷- ابریشم بها، بعضی صله و انعامی که به سراینده در مقابل ساز و آوازش دهند. زیرا در زمانهای قدیم که سیم وجود نداشت، در رباب و طنبور ابریشم بسته می شد.

٨- عدد مصرع این نوازشهایی نیکو برای قاسم است، ١٣٦٤ میباشد و چون که ٩ در آخر کلمه نشاط واقع شده با آن جمع کنیم، ١٣۷٣ ق حاصل آید که تاریخ سالگره را نشان میدهد. (ملک الشعرا بیتاب)

 

استاد قاسم

خ. م. خ

 

استاد قاسم افغان پسر استاد ستارجو در ١٣٠٢هجری قمری، در خرابات کابل تولد یافته. پدرش از موسیقی دانان بلند کشمیر است که در عصر اعلیحضرت ضیاء الملة و الدین عبدالرحمن خان کابل آمد و به دربار شاهی مقام گرفت و تازیست موقع بدست داشت.

استاد قاسم اولا موسیقی را پدر آموخت و بعد از سازندهء بزرگ افغانی و هندی تحصیل نموده و درین فن خود را بدرجهء کمال رسایند.

 

تا پدرش حیات بود بدربار سردار نصرالله خان نایب السلطنه پسر اعلیحضرت عبدالرحمن خان می بود بعد از وفات پدر بدربار شاهی اعلیحضرت سراج الملة و الدین امیرحبیب الله خان قائم مقدم پدر گردید. چهل و هشت سال بدربار شاهان افغانی خدمت موسیقی را انجام داد و بالاخره بروزگار اعلیحضرت المتوکل علی الله محمد ظاهرشاه، سالگرهء هفتادمین سال دورهء حیاتش را در سال ١۲۷٣ق رسما در ریاست مستقل مطبوعات گرفت و مجلسی در استیشن رادیو کابل ترتیب داده فرمان و نشان خدمت از طرف دولت برایش اعطا گردید.

 

بعد از تکمیل خدمت موسیقی از او ساقط شناخته شده، تا آخر عمر معاش مستمری می برد و در منزل خویش جادهء حیات می پیمود. در شب مجلس سالگرهء خود با ضعف پیری و ناتوانی یک چاشنی خواند و این بیت:

نرگس از تربت من روید و خوبان گویند                      خاک گردیده و چشمش نگردانت هنوز

به تکرار پراد می نمود و نیز این بیت

شمع سان شکر که از دولت بیداری بخت                      خدمت بزم را تا دم مردن کردم

به مناسبت زمان و مکان از زبان او تکرار می شد.

 

استاد اشعار را واضح می خواند. با حضرت بیدل (رح) و حافظ (رح) ارادتی خاص داشت. مقامات موسیقی را باشعار این دو بزرگوار نشاط بخش میگردانید. و ابیات که ردیف میسازد مناسب زمان و مکان میباشد که آنرا به اصطلاح (موقع دانی میگویند) ازاین جاست که ابیاتیکه او در موقع می خواند به حافظهء سامعین با ذوق می ماند.

 

اشعار چندان از یاد داشت که با امتحان تا چهل روزایکه دو ماه غیر مکرر خوانده.

از جملهء موقع دانی های است که گفت:

در قندهار پادشاه مخلوع [اعلیحضرت امان الله خان غازی] بزیارت خرقه مبارک مشرف شدم. چون خرقهء مبارک از درج نقره برآورده شد عجب کیفیتی ود که حاضرین همه محو و مبهوت بودند. شاه گریبان مبارک را زیارت میکرد و دیگران از هر موضع که دست می آمد زیارت میکردند. از حسن اتفاق دامن راست مبارک بدستم آمد حینیکه می بوسیدم و بردیده می مالیدم بخاطره این رسید بیت:

گردی شوم و گوشه دامن تو گیرم                   گر بخت بفریاد رسد داد من این است

به آوازی خواندم ک خود شنیدم و بس.

استاد در شجرهء موسیقی هند شاخه بوجود آورد که امروز بنام طرز قاسم افغان ( در موسیقی نوازان افغانی) شهرت دارد وهمین اقتدار اوست در موسیقی که از شاهان عصر خطاب استادی یافته فرامین و نشانها گرفته است.

 

با فقرا و مجاذیب ارادت داشت مخصوصأ مولوی صاحب سرای زرداد (که در کابل مردی فقیر و تارک الدنیا بوده و قبرش در جوار مقبرهء تیمورشاه، پسر احمدشاه بابا ابدالی است) ارادت خاص داشته. استاد طبع غیور و همت عالی را صاحب بود اعلیحضرت سراج الملة والدین او را گفته بود که در محفل ما جز اشعار بیدل نخوانی. بازهم روزی در موقع خوانده بود:

دیده از دورم و دانسته تغافل کردی                 خوب کردی که ترا خوب تماشا کردم

 

شاه گفته بود این چه معنی دارد؟ استاد گفت: پادشاه سلامت باشد. معنی بیت واضحیست شاه گفت من نمی فهمم. استاد گفت: بلی شاه سلامت باشد همه حضور تواضع دارند باید از کیفیت تغافل مطلع نباشد. شاه گفت نگفته بودم بجز اشعار بیدل  نخوانی. استاد گفت در ضمن این همهء ابیات که برای  شاه خواندم این یک بیت برای خود خواندم.

از ممالک شرق و غرب هر موسیقی دانی که وارد افغانستان شده است غیر از استاد کسی حریف محفل او نبوده است.

 

استاد را سه پسر است. یعقوب قاسمی، یوسف قاسمی و آصف قاسمی که هر یک در فن موسیقی مبارتی بهم رسانیده اند.

 

این مرد هنرمند بتاریخ 22 سنبله 1335 هجری شمسی در میان عصر و مغرب دیده حیات به مؤکلان قضا و قدر سپرد. روز شنبه 23 سنبلهء ساعت شش عصر در شهدا الصالحین بخاک سپرده شد.

هنگام دفنش که از حاضرین بودم با لبداهته مصرعی بخاطر رسیده:

دهد حق با استاد قاسم بهشت فوری سنجیده شد

دیدم با استاد قاسم بهشت 1376 قمریست به قطعه آوردم. استاد بزرگ عالم موسیقی یکتای زمانه قاسم نیک سرشت بگذشت ز دنیا و بسال قمری حق داد بگو (بقاسم استاد بهشت) مولانا خسته.

 

 

ادامه دارد.....

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٤             سال چهـــــــــارم                    جوزای    ١٣٨۷                  جون 2008