کابل ناتهـ، Kabulnath





































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

یادداشتی بر حفریات جاری دربامیان
و گزارش ماهنامۀ (اندیشۀ نو) در مورد

 
 محقق محمد اکبر امینی

 

در صفحۀ 24 شمارۀ مسلسل بیست وششم ماهنامۀ اندیشۀ نو گزارشی زیر عنوان " کشف اثار باستانی جدید در بامیان " نظرم را جلب کرد که بعد از مطا لعۀ ان خواستم در ارتباط به دوعبارت مغشوش ان گزارش نکا ت توضیحی مختصر ی نگاشته در ضمن نظرم را منحیث یک افغان و کسیکه چند سالی در انستیتوت باستانشناسی افغانستان با با ستانشناسان باصطلاح بالا و پا یین دویده ام در مورد عدم ضرورت این حفریات جدید بامیان در شرایط فعلی که هنوز خطر تهدید و تسخیر مجدد افغانستان بدست طالبان به قوت وشدت کامل خویش باقیست واینکه باستانشناسی افغانستان به عوض این حفریات پیش از وقت به کار های عاجل دیگری نیاز مبرم دارد ؛ خدمت خوانندگان گرانقدر این ماهنامه ،علاقمندان باستانشناسی افغانستان و بخصوص نسل جوان افغان مقیم خارج که معلومات کمتری در مورد غنای بزرگ فرهنگی گذشتۀ میهن شان دارند ابراز نمایم :

ابتدا برای روشن شدن بهتر موضوع ؛ پاراگراف های اول و سوم گزارش مذکور را که عبارات مغشوش در آنها آمده است عینأ نقل کرده بعد از توضیح مختصر آنها در قسمت دوم این نبشته به جنبه های مختلف بی لزومی حفریا ت مذکور وعلل وریشه های اصلی کم بها دادن و بی توجه یی به آثار گرانبهای تاریخی مان؛ خواهیم پرداخت:

پاراگراف اول :" تیم باستانشناسان افغانی و فرانسوی مجسمۀ نیم تنۀ بودای کوچک و استوپۀ بزرگ و کوچک را که قدامت آنها به دورۀ بودیزم می رسد بتاریخ 25 – اسد در ولایت بامیان کشف کرد .".

پاراگراف سوم: " …استوپۀ بزرگ بطول و عرض سی متر ودر کنار آن استوپۀ کوچک بطول و عرض پنج متر کشف گردیده که این استو په ها محل نگهداری نذر و خیرات زایرین بودا بود . ".

 در پاراگراف اول عبارت: ( قدامت آنها به دورۀ بودیزم میرسد ) و در پاراگراف سوم جملۀ: ( این استوپه ها محل نگهداری نذر وخیرات زایرین بودا بود ) مغشوش و قابل توضیح بنظر میرسد.

در ارتباط به عبارت مغشوش ( قدامت آنها به دورۀ بودیزم می رسد) باید گفت که دورۀ بودیزم بعد از ظهور بودا محتملأ در سال530 ق.م. و ایراد اولین خطابه اش در سرنت واقع شهر فعلی بنارس هند آغاز شده وتا اکنون ادامه دارد و همه میدانیم که بودیزم امروز به تعدادمیلیونها پیرو در سراسر جهان دا شته و معابد با شکوه بودایی در نقاط مختلف جهان دایر و فعال میباشد.

اما دورۀ بودیزم در افغانستان به اتفاق نظر تمام باستانشناسانیکه در افغانستان تحقیق نموده اند یک دورۀ تقریبأ یازده قرن – از نیمۀ دوم قرن سوم قبل از میلاد تا قرن نهم میلادی را دربر میگیرد و بامیان بطور اخص مدت تقریبأ نه قرن – از قرن اول میلادی تا قرن نهم میلادی شاهد فعالیت های عمرانی بودایی و حیات راهبی بوده و از آن زمان ببعد و تا کنون افغانستان هیچ پیروی بودایی نداشته است.(1)

 

الفرد فوشه باستانشناس فرانسوی که قسمت زیادتر کار ها ی تحقیقاتی اش را در افغانستان انجام داه معتقد است که آئین بودایی با ارسال مبلغین بودایی در عصر آشوکا وارد کشمیر شده وبترتیب بطرف پشاور ،سوات ، ننگرهار ، هده ، لغمان، نجراب ، تگاب ، خورد کابل پیش آمده سپس به وادی کاپیسا و کوهدامن درمناطق شمالی و مرکزی افغانستان منتشر شده و بطور استثنایی در خاکهای افغانستان امروزی به اوج ترقی ، انکشاف و ابتکارات هنری خویش نایل گردیده و از همین افغانستان امروزی بودیزم به کشور چین وکشور های اسیای میانه گسترش یافته است .(2 )

 

علت اینکه چرا خاکهای افغانستان امروزی پناهگاه زیادترین تعداد راهبان بودایی وقت ویکی از مراکز نهایت بزرگ و مهم بودایی جهان شده بود بکلی روشن است. زیرا تا زمانیکه آشوکا بر اریکۀ قدرت هند تکیه داشت تا توانست به تبلیغ ، ترویج و حمایت هر چه بیشتر دین بودایی در هند کوشید و مبلغین زیادی را به افغانستان امروزی ، پارس ، شام ، مصرو به نقاط مختلف خود هند ارسال نمود. موصوف میخواست تا بودیزم جای هندویزم وسائیر ادیان وقت را بگیرد تا مطابق به عقاعد بودایی مردم با شادی و آرامی زندگی کنند و در زندگی های بعدی شان در قوالب بهتر و پاکتری ظهور نمایند. اما بعد از سقوط آشوکا؛ هندوها در هند به گسترش مجدد دین هندویی و ستیزه جویی و خصومت با بودیزم بر خاسته محیط و زمینه را برای انکشاف بودیزم در هند تنگ وتنگتر ساخته رفتند از همین سبب بود که بودیزم به خاکهای افغانستان امروزی که از لحاظ جغرافیایی و توپوگرافی خاستگاه خوبی برای اعمار معابد بودایی و زندگی راهبی بود کوچید. چه دره های تنگ و نقاط منزوی در میان کوه های سر به فلک کشیدۀاین کشور ؛ جای مناسبی برای راهبین بودایی بود که عزلت گزینی ، انزوا و دوری از اجتماعات را نسبت به حیات پر درد و سراجتماعی و گیرودار دنیایی ترجیح میدادند.

 

در قرن چهارم میلادی حینیکه یفتلیان در مناطق امروزی افغانستان بقدرت رسیدند ضربات خرد کننده ای بر پیکر بودیزم در افغانستان وارد آوردند. انها تمامی معابد بودایی را ویران کردند. زیرا مخالف جنبه های عزلت و دوری گزینی بودیزم از حیات فعال و دینامیک اجتماعی بودند. بعد از سقوط یفتلیان در قرن پنجم میلادی راهبین بودایی دوباره به معابد ویران شده ونیمه ویران شان بر گشته با ترمیمات و باز سازی معابد مذکور حیات راهبی خویش را از سر ادامه دادند.

 

در قرون هشتم ونهم میلادی که اسلام وارد افغانستان شد یکتعداد از بودائیان در دفاع از آئین شان کشته شدند یکتعداد آنها به اسلام گرویده و یکتعداد از ایشان به مناطق شرقی و سپس به هند مهاجرت کردند که از آن زمان به بعد و تا کنون بودیزم در خاکهای افغانستان امروزی دیگر یک نفر پیرو نداشته و ندارد ولی در این اواخر یک تن از مستشرقین غربی که از مناطق مرکزی افغانستان و بامیان دیدن کرده اظهار داشته است که تا دو صد سال قبل در این نواحی مردم بودایی مذهب بوده اند که بدون شک این حکم مستند بر حقایق و فکت های تازه ایکه تا کنون برای دانشمندان دیگرمعلوم نبوده است استوار باید باشد.

 

اگر از موضوع دور نرویم در اینجا میخواهم مختصرأ تذکر دهم که هندویزم که حین رسیدن اسلام ؛دین اکثریت اهالی افغانستان را تشکیل میداد نیز با آمدن اسلام به سرنوشت بودیزم گرائید. در مناطق شمالی و غربی کشور مردم زودتر به اسلام گرویدند ولی در ساحات مانند کابل، غزنی، کاپیسا ، پروان ونقاط مرکزی تا مدت تقریبأ دو صد سال بعد از ظهور اسلام مردم به ادیان قبلی خویش معتقد باقیمانده بودند. کابلیان دو صد سال در مقا بل اعراب مسلمان مهاجم در عقب دیوار های تدافعی قلعۀ آنوقت کابل که یک قسمت آن دیوار های پر ارزش تاریخی و فرهنگی تا کنون بر فراز کوه های شیردروازه و آسمایی به حالت زار و متروک باقی مانده است از دین ، خاک و هستی شان دفاع کردند .

مهمترین معبد هندویی در آنوقت بر فراز کوه آسمائی کابل قرار داشت که بنام (معبد آشه مائی) یاد میشد. خاطرۀ این معبد نسل به نسل در میان هندو های کابل انتقال کرده و چنانچه نگارنده شاهد بوده است که هندو های کابل تا چهل یا پنجاه سال قبل هم در ایام معین سال بر فراز کوه آسمائی واقع گذر ده افغانان کابل برآمده به نیایش خدایان شان میپرداختند.

 

احتمال زیاد میرود که معبد مهم و معروف هندویی کابل که صاحب کتاب (حدودالعالم) از آن یاد کرده است همین معبد (آشه مائی ) کوه آسمائی کابل باشد. طبق آن گزارش تا زمانیکه کمر پادشاهان هند در این معبد کابل بسته نمی شد به پادشاهی هند قبول نمی شدند.

 

تا جاییکه دیده شده، تاریخ پیش اسلام افغانستان را مؤخذ های عربی،  واژگون و مسخ شده ارائه داشته اند. شایسته گفتن است که معبد آسه مایی نخست بر قله کوه آسه مایی واقع بود، هیچگاه محل تاجپولی و کمربستن شاهان آن وقت کشورما نبوده است. این رسم در معبد شیوه کی بجا می آمد.

علامه استاد احمدعلی کهزاد از آن رسم، در کتاب نهایت ارزشمند خویش تاریخ افغانستان در دوجلد به تفصیل یاد میدارد و در 1970 پژوهش گران المانی با پیشکش عکس آن نیایشگاه این ادعا را تصدیق کرده اند.

 

آریاوند کهن ترین نام افغانستان است که تا یورش و سیطره عربها در جغرافیای آن زمان، کشور مستقل و بر خوردار از فرهنگ غنی و ثروت مادی بوده که مردمانش در پاسداری سرزمین شان همت بسیار گماشته بودند. بنابر تنگنظری عربها شاهان هـــندوی افغانستان آنزمان را شاهان هندی گفته اند.

در آن هنگام، کشور هندوستان را
بهارت یا بهارت ورش می گفتند درواقع نامیست که اجداد ما افغانها به به سرزمین پهناور سند داده بودند.

 

باور دارم خواننده گرانقدر با مطالعه ی تاریخ افغانستان در دوجلد روشن می یابد که نه مردم و نه پادشاهان آن وقت کشورمان، افغانستان عزیز، هندوستانی ویا هندی بوده، بلکه هنــــدوباور بوده اند. ایشور داس

 

هندو های افغانستان بعد از اینکه خطر تهدید اسلام و به اصطلاح عامیانۀ مردم ما خطر"سوته مسلمانی " از میان برداشته شد و فضای تعصب و تنگ نظری های مذهبی را آزادی نسبی مذهبی و احترام به کرامت انسانی وعقاید دیگران گرفته رفت محتملأ بعد از قرن پانزدهم میلادی آهسته آهسته دو باره از هند به وطن آبایی شان - افغانستان امروزی برگشتند و زندگی آبرومندانه و شرافتمندانۀ شانرا تا آمدن گروه طالبان در سال 1996 میلادی در پهلوی برادران مسلمان شان ادامه دادند. مردم افغانستان که از هندویزم و ادیان مروجۀ آنوقت به اسلام گرویده بودند به این وطنداران شان که بر دین اولی خویش معتقد باقی مانده بودند به دیدۀ احترام نگریسته آنها را ( لاله [لالا] )یعنی برادر کلان خطا ب میکردند که تا امروز این رسم معمول باقیمانده است.

 

در سال 1996 میلادی حینیکه گروه بنیاد گرای اسلامی طالبان بر کابل و نقاط دیگر افغانستان حاکمیت و استبداد عنعنوی قبیلوی ودگماتیزم مکاتب بنیاد گرای پاکستانی و دیوبندی را تحت پوشش اسلام اصلی بر مردم سنت گرای مسلمان افغانستان - که ناشرین اولی دین مقدس اسلام در مناطق پاکستان امروزی و هند میباشند؛برقرار نمودند ؛ هندو ها وسکهـ های افغانستان را مجبور به بستن دستمال زرد رنگی بدور سر شان ساختند تا به زعم طالبان ایشان از مسلمانان فرق شده بتوانند.

این حرکت و مظالم دیگری که بنام اسلام بوسیلۀ گروه طالبان بر هندو ها وسکهـ های افغانستان روا داشته شد آنها را مجبور نمود تا یک بار دیگر از وطن آبایی شان( افغانستان) به هند مهاجرت نمایند .

دولت بر سر اقتدار هند که حزب بنیاد گرای هندوی BJP در رأس آن قرار داشت اجازۀ عبور آنها را از دولت پاکستان گرفت وبه این ترتیب هندو ها وسکهـ های افغانستان با کوچ وبار شان سوار بر لاری های بزرگ از طریق زمین (خاک پاکستان) به هند مهاجرت نمودند. باید گفت که به اثر تیره بودن روابط سیاسی هند و پاکستان سرحدات آن دو کشوردر آنوقت مسدود بود و هنوز هم مسدود میباشد.

بر میگردیم به دنبالۀ موضوع اصلی و بتوضیح جملۀ مغشوش پاراگراف سوم گزارش ماهنامۀ ( اندیشۀ نو ): ( این استوپه ها محل نگهداری نذر و خیرات زایرین بودا بود.) : باید توضیح داد که استوپه کدام احاطه ، حویلی ، اطاق ، سموچ ، مغاره ویا گدام و ذخیره گاه نیست که نذر و خیرات را در آن نگهداری نمایند. با دید به این تعریف میتوان گفت که استوپه یک ساختمان صفحه یا پشته مانند معماری است که وجوه مالی نذر وخیرات را در اعمار آن بمصرف میرساندند.

استوپه که در ذهنیت عامۀ مردم ما به ( تخت ) شهرت یافته ( مثل تخت رستم در سمنگان که در واقع یک استوپۀ کلان میبا شد.) عبارت از یک بنای

ساختمانی معماری دو تا پنج طبقه یی صفحه مانند(Burial Hemispherical ) میباشد که قسمت های از بدن و بقایای سوختۀ جسد بودا را در آن دفن می نمودند تا بودائیان بمنظور نیایش به اطراف آن استوپه طواف نمایند.

 استوپه معمولأ بشکل صفحه های پنج طبقه یی یا بعضأ کمتر از آن ساخته شده است.استوپه های اولی یک طبقه یی بوده و بشکل پشته یا حباب روی آب ساخته می شد. بعد ها این ساختمان پشته یا حباب مانند ( نیم کره ) که ( آرمیکا ) نامیده میشود بروی قاعدۀ مدور شکل کم ارتفاع قرار گرفته است. به مروزمان این قاعده های مدور شکل جای خود را به قاعده های مربع شکل یا چهار ضلعی خالی کرده در عین زمان (چتره ) یا ساختمان سلندری مخروطی شکل بر فراز آرمیکا قرار داده شده و با نصب سختمان های هلال و دایره بر فراز آرمیکا به ارتفاع استوپه افزوده شده است. (تصویر 1 و 2 )

ساختن استوپه روی قاعدۀ مربع شکل ؛ ابتدا در درۀ گندهارا در عصر کوشانیان مروج گردید که بعد ها به نقاط دیگر افغانستان سرایت نمود. باید گفت که هر یک از این ساختمان های مربع ، نیم کره ، سلندر ، هلال و دایره ؛مفاهیم سمبولیک خاص خود را در عالم بودیزم دارد که ذکر همه از حوصلۀ این مقال بدور می باشد. (3)

از لحاظ مواد ساختمانی استوپه نیز تحولاتی داشته چنانچه ؛ استوپه های اولی قبل از عصر آشوکا که یک نمونۀ آن ازBasti واقع ایا لت اوتراپردیش هند به اثر حفریات کشف گردیده از خشت خام بوده که با مصالحۀ استوک( مصالحه ای که از مخلوط خاکستر چوب و چونه بدست میآید) پوشانیده یا پلاستر شده است. بعد ها استوپه ها از سنگ ساخته شد.تحت تأ ثیر مکتب هنری گریکوبودیک افغانستان ؛هده واقع جلال آباد کنونی بزرگترین تحول را در ساختمان ا ستوپه وارد آورد. در این جا استوپه ها از سنگ دیاپری یا پارچه سنگ های نازک سیاه جلادار " شیست" ساخته شد که سطح بیرونی آن بوسیلۀ استوک پلاستر گردیده است .(4 )

باید گفت که استوپه و طواف بدور آن مختص به بودیزم بوده در سایر ادیان وجود ندارد. مطابق اسناد تاریخی کتبی بودایی ؛: گوتاما بودا حینیکه از مرگ اش آگاه میشود به پیروانش میگوید که جسد اش را بعد از مرگ وی سوختانده بقایای آنرا در داخل استوپه دفن نمایند. موصوف شکل ساختمان استوپه را بوسیلۀچادر بزرگی که بدور اش پیچا نیده بود و کاسه یی که در نزد یک وی قرار داشت به پیروا نش نشان داد و آن بترتیبی بود که از چادر یک ساختمان مربع شکل ترتیب نمود و بر فراز آن کاسه را قسم سرچپه قرار داد وبا ین ترتیب شکل و نمای بیرونی استوپه را قسمأ مشخص ساخت.

 

مطابق اسناد بودایی ؛ بقایای سوختۀ جسد بودا را ابتدا در داخل ده استوپه دفن نمودند که آشوکا پادشاه موریایی هند از جملۀ ان ده عد د استوپه هشت عد د آنرا شگافت وباز نمود و بقایای جسد بودا - مدفون در آن استوپه ها را گرفته در هشتادو چهار هزار استوپۀ جدیدیکه شخص خوداش در سراسر خاکهای امپراتوری بزرگ خویش ساخته بود جا بجا و یا مدفون نمود. بنابر همین فعا لیت های بودایی آشوکا بوده است که بهترین استوپه های آن عصر در سانچی واقع هند مرکزی وساحۀ تکسیلا واقع پاکستان به اثر حفریا ت بدست آمده که شخص آشوکا خود هرگز به آنجا ها سفر نکرده بود( 5) در اعصار بعدی بمرور زمان استوپه های کوچک نذری Votiveدر اطراف استوپه های بزرگ قبلی اعمار گردیده که در آنها چیزی از بقایای بدن و یا جسد سوختۀ بودا دفن نیست. اما جعبۀ تبرکات آنها حاوی سکه ها و دیگراشیای قیمتی و یادگاری میباشد.

 باید دانست که بر علاوۀ بقایای سوختۀ جسد بودا ؛ دندان ، ناخن و موی بودا را که پیروا نش در زمان حیات وی با خود جمع کرده بودند نیز در داخل استوپه ها مدفون کرده اند که این همه مواد مربوط به بدن وجسد سوختۀ بودا همراه با سکه های مروجۀ عصر ساختمان آ ن استوپه که تاریخ اعمار آنرا نشان داده بتواند و تعدادی از اشیای قیمتی مانند سکه های طلایی ،دانه ها و جواهرات و غیره بمنظور ترمیمات بعدی آن استوپه ؛ در داخل یک جعبۀ کوچک سنگی ، نقره یی یا طلایی جا داده میشد وآن جعبه در داخل و یا قسمت وسطی طبقۀ اولی ساختمانی یا پلتفورم استوپه دفن میگردید این جعبه یا قطی که باشکا ل گوناگونی ساخته شده بنام " جعبۀ تبرکات " یاد میگردد. در سال 1988 میلادی به اثر حفریات تیم باستانشناسان افغانی - زیر نظر محترم میراحمد جوینده که بعد از مهاجرت محترم داکتر طرزی بحیث رییس انستیتوت باستانشناسی افغانستان مقرر بود - در تپۀ مرنجان کابل که نگارنده نیز در آن حفریات سهم داشت از استوپۀ بزرگ مرکزی که قسمت های فوقانی استوپه قبلأ ازبین رفته بود بتعداد چهار عدد جعبۀ تبرکات که هر چهار آن یکجا در بین تخته سنگ های بزرگی گذاشته شده بود بدست آمد که همه از سنگ ساخته و در سرپوش آنها تزیین گل لوتوس ( نیلوفر )حک شده است. در داخل یکی از این جعاب تبرک ؛ مدل کوچک نقره یی از یک استوپه به سبک گندهاری گذاشته شده بود. در داخل مدل مذکور دو پارچه کاغذ بهم پیچیده محتملأ نوشته دار وجود دارد. راپور این دورۀ حفریات تپۀ مرنجان کا بل بوسیلۀ نگارندۀ این سطور نگاشته شده و در مجلۀ باستانشناسی افغانستان؛ شمارۀ مسلسل 15 و16 ، میزان – حوت 1368 هجری شمسی ، طبع مطبعۀ دولتی کابل به نشر رسیده است.

 

یک مسالۀ بسیار مهم دیگر در مورد استوپه اینست که استوپه های اولی که نمونه های آنها از ( بهرهوت ) و( سانچی) هند کشف گردیده است دارای هیچ نوع از مجسمۀ گوتاما بودا نمیباشد. کشف استوپه های مذکور و تعداد دیگری از نوع مذکور بیانگر این حقیقت است که در ابتدا بعد ازمرگ بودا مجسمه سازی موصوف رواج نداشت و کسی جرأت آنرا نمیکرد تا مجسمۀ بودا را بسازد با آنکه در محیطی که بودیزم ابتدا نشوونما نمود یعنی سرزمین هند ؛ ادیان قدیم آن سرزمین مجسمه سازی انسان و یاسایر زنده جان ها را ممانعت نمیکرد.

بعد ها با گذشت زمان ؛ هنرمند کم کم جرأت میگیرد تا حضور بودا را بواسطۀ سمبول ها و نشانه ها در استوپه ها بنما یش گذارد. طور مثال بر بالای اسپ عوض اینکه مجسمۀ بودا را بسازد چتر یا سایبان را رسم میکرد ویا اینکه در حصۀ تحتانی تخت ؛ پای بودا را رسم مینمود که نمایندگی از حضور بودا در صحنه میکرد و پیروان بودا از روی علایم و نقوش متذکره تصور میکردند که بودا بر بالای اسپ سوار است یا بر بالای تخت قرار دارد. سپس آهسته آهسته نقاشی های مذکور بعلت اینکه آسیب پذ یر بود جایش را به مجسمه سازی و یا حکاکی خالی کرد. دیگر هنرمند بجای اینکه نقش سایبان و یا پای بودا را رسامی کند؛ رلیف Reliefآنرا بطور برجسته حکاکی میکرد ولی هنوز هم از این حدود تجاوز نمی نمود وجرأت ساختن ویا حکاکی مجسمۀ کامل بودا را نداشت.

 

ساختن مجسمۀ کامل بودا برای اولین بار در خاکهای امروزی افغانستان با ظهور مکتب هنری گریکوبودیک رواج پیدا کرد.این عمل یک ابتکار جدید و جرأت هنری عظیمی در عالم بودیزم و در هنر بودایی بود که در خاکهای امروزی افغانستان به آن اقدام گردید [نه تنها اقدام گردید بلکه عملا آن نتدیس ها به دست هنرمندان هندوباور افغانستان آن زمان تکمیل گردیدند ] و سپس در عالم بودیزم از آن پیروی بعمل آمد.در واقع این مکتب هنری گریکوبودیک افغانستان امروزی بود که پرده از روی بودا برکشید و وی را در صحنۀ مجالس و در حالات مختلف مجسم کرد وداستان های زندگی وی را در قوالب هیکل تراشی روح بخشید و زنده ساخت. [ عظمت و جلال هنر هنرمندان آن زمان وطن مان را مسجل ساخت]

 

قرار گزارشات هیوان تسنگ زایر چینایی ؛ مهمترین استوپه که در آن استخوان جمجمۀ بودا را دفن کرده بودند در هده واقع جلال آباد کنونی اعمارگردیده بود. با اعمار این استوپه میباشد که هده به یکی از بزرگترین و پر جلال ترین مراکز بودایی جهان تبدیل میشود. بقایای معابد واستوپه های بیشماری در هده و نواحی اطراف ان چون؛چهار باغ ، ده غوندی ، باغگئ ، چپلیار ، پنجوایی ، بیماران وغیره به هر طرف در زیر توده های خاک بقسم تپه های تاریخی برجسته ونمایان است.

 

در سال 1834 میلادی حینیکه جنرال کورت در جلال آباد مهمان جبار خان (برادر امیر دوست محمد خان) بود تعدای از سکه های مکشوفه از استوپه های هده از طرف جبار خان برای جنرال مذکور بخشش شد و جنرال مذکور از استوپه های هده دیدن بعمل اورد. چارلس مأسون ، ویلیس و م. هونیک برگر باستانشناسان بریتانوی که دراین وقت در جمع عساکر بریتانوی داخل افغانستان شده بودند تعدادی از این استوپه های هده را شگافتند وجعاب تبرکات آن ها را با خود با هزار ها عدد سکۀ ، دانه ها و جواهرات قیمتی مکشوفۀ این جعاب تبرک و غیره آثا ر حفریاتی این کشور؛ با خود به لندن بردند که از جمله این آثا ر میتوان از جعبۀ تبرکات طلایی استوپۀ ( بیماران ) جلال آباد یاد کرد که فعلأ در موزیم لندن وجود دارد .استوپۀ بیماران به وسیلۀ م. هونیک برگر حفریات گردیده بود. در داخل این جعبۀ تبرکات طلایی ؛ پارچه های سوختۀ مروارید و مهره های یاقوت کبود کرستال مانند وجود داشت.

در سطح بیرونی جعبۀ مذکور هشت شکل انسانی در رواق های جداگانه به حالات و فیگور های مختلف نقش شده است. روی یا سطح بالایی و دورادور جعبه با دانه های لعل بدخشان و یاقوت دانه نشان ومنبت کاری شده که در هر قطار بتعداد 24 دانه لعل بدخشان به فاصله های مساوی پهلوی هم شانده شده است. از داخل آن جعبه چهار عدد سکۀ مسی مربوط به خانوادۀ ( ازس )- 38 ق.م.-1 ق.م. پادشاۀ یونانوباختری افغانستان نیز بدست آمده است.(6)

 

اینک بعد از ذکر مطالب توضیحی فوق ببحث روی جنبه های مختلف حفریات جاری در بامیان می پردازیم که موضوع اصلی گزارش ماهنامۀ وزین( اندیشۀ نو) و هدف این نبشته را تشکیل میدهد:

طبق گزارش رسانه های انترنتی و گزارش ( اندیشۀ نو ) از مدت چهار سال قبل به این طرف تیم باستانشناسان فرانسوی همراه با داکتر زمریالی طرزی سابق آمر انستیتوت باستانشناسی افغانستان ؛ حفریاتی را در نزدیکی های مجسمۀ سی و هشت متری بامیان براه انداخته است که بر اساس ادعای آن باستانشناسان منظور اصلی حفریات مذکور کشف مجسمۀ سه صد متری خوابیدۀ بودا میباشد. البته باید روشن نمود که معمولآ حفریات در افغانستان در مدت دو تا سه ماه فصل خزان که شرایط اقلیمی در فضای باز برای کندوکاو ساحه مساعد میباشد صورت میگیرد نه در تمام ایام سال.

 

طوریکه معلوم است (هیوان- تسنگ ) زایر بودایی مذهب چینایی بین سال های 630 تا 644 میلادی بمنظور بازدید از معابد بودایی در خاک های امروزی اففغانستان از یک منطقه به منطقۀ دیگر در رفت و آمد بود که خاطرات این دید و بازدید اش را در کتاب یادداشت هایش که بنام (سفر نامۀ هیوان- تسنگ) معروف میباشد درج نموده است.(7)

هیوان- تسنگ ضمن آنکه از معابد باشکوه ، مجلل و پر عظمت بامیان و هزار ها راهب بودایی مقیم آن معابد و مغاره های آن بطور مفصل گزارش میدهد از یک مجسمۀ سه صد متری خوابیدۀ بودا که در سه صد متری جنوب مجسمۀ سی و هشت متری ایستادۀ بامیان موقعیت داشت نیزخبر میدهد. (تصویر 3 )

 

داکتر زمریالی طرزی که گفته میشود تحصیلاتش رادر رشتۀ باستانشناسی در فرانسه انجام داده بعد از ختم تحصیلات با خانم فرانسوی اش به افغانستان برگشت و در سال 1352 هجری شمسی در شروع حاکمیت داود خان به حیث آمر انستیتوت باستانشناسی و خفظ آبدات تاریخی افغانستان به عوض مرحوم داکتر شاهی بای مستمندی موسس و اولین آمر آن انستیتوت مقرر گردید. غرض معلومات مزید علاوه میگردد که داکتر- مستمندی در سال 1343هجری شمسی بعد از ختم تحصیلاتش در رشتۀ باستانشناسی در ایطالیه با خانم ایطالوی اش به افغانستان برگشت و در شعبۀ حفریات موزیم کابل بحیث عضو مقرر شد.در همین وقت بود که خبر های از بدست آمدن سرمجسمه های استوکی مقبول از تپۀ شتر هدۀ جلال آباد به موزیم کابل میرسید. مرحوم مستمندی نظر به ارتباطات نزدیکی که با محمد ظاهر شاه پادشاه وقت داشت علایق شاه مذکور را در تآسیس انستیتوت باستانشناسی و حفظ آبدات تاریخی افغانستان بر انگیخت و نظر به همین ارتباطات نزدیک مستمندی با شاه بود که بعد از کودتای محمد داود ؛ مرحوم مستمندی از وظیفه اش سبک دوش گردید و دو باره به ایطالیه مهاجرت نمود.این در حالی بود که مرحوم مستمندی بعد از تآسیس انستیتوت باستانشناسی و خفظ ابدات تاریخی افغانستان هفت دوره حفریات تپۀ شتر هده را تکمیل کرده و راپور آن هفت دوره حفریات هده را در کتابی زیر نام ( حفریات جدید هده ) در سال 1350 هجری شمسی به نشر رسانده وتپۀ مذکور را بصورت یک موزیم غیر منقول درآورده بود.

 

باساس معلوماتیکه بوسیلۀ (نادیه طرزی ) دختر محترم زمریالی طرزی در سایت www.APAA-info داده شده محترم طرزی به اثر توصیۀ پروفیسور شلمبرژه ؛ پروژۀ علمی دوکتورا (PHD )اش را زیر عنوان (آثار قدیم بودایی بامیان ) به زبان فرانسوی نگاشته است و روی همین علت بوده که در سال 1357 هجری شمسی در کابل حینیکه هنوز به حیث آمر آن انستیتوت کار میکردند کنفرانس علمی در مورد (مجسمۀ سه صد متری خوابیدۀ بودای بامیان) ایراد نموده بودند و یکی از آرزو های همیشگی ایشان این بود که روزی بتوانند به کشف آن مجسمه نایل آیند. موصوف در مدت هفت یا هشت سالیکه در کابل بحیث آمر انستیتوت باستانشناسی افغانستان کار می نمودند در حالیکه حفریات تپۀ شتر هده را که بوسیلۀ مرحوم مستمندی آغاز شده و پیش برده می شد ادامه دادند و در پهلوی آن تپۀ دیگری را که بنام ( تپۀ توپ کلان ) یاد میگردید در طی سالهای 1357 ،1358 و1359هجری شمسی مورد کاوش قرار دادند ؛ برای کشف مجسمۀ خوابیدۀ مذکور و حفریات در بامیان کدام اقدامی بعمل نیآوردند. تا اینکه در سال 1979 میلادی از افغانستان به فرانسه مهاجرت نمودند. گفته میشود که محترم طرزی در سالهای اخیر راپور حفریات تپۀ شتر هده و تپۀ توپ کلان هده را در فرانسه به زبان فرانسوی نگاشته اند که امید روزی ترجمه آثار فرانسوی ایشان را بیکی از زبان های ملی کشور بدسترس و استفادۀ مردم خویش قرار دهند.

 

قابل یآدوری است که محترمه نادیه طرزی که در سانفرانسسکو زندگی دارند با گشایش سایت انترنتی فوق الذکر در تلاش اند تا از طریق جمع آوری پول اعانه؛ پدر اش را در ادامۀ کار حفریات جدید بامیان یاری رسانده تا پدر اش (محترم طرزی) موفق به کشف مجسمۀ سه صد متری خوابیدۀ بودای بامیان گردند.

اینکه باستانشناسی فرانسه در پنج سال قبل از امروز در شرایط نا مطمئن امنیتی به محض دور شدن تکتیکی طالبان از ساحه ؛ حاضر به ارسال باستانشناسان خویش به بامیان میشود و وجوه مالی معینی را برای مصارف این حفریات متقبل میگردد ؛ بیانگر اهمیت فوق العادۀعلمی پروژۀ محترم طرزی در بامیان و احترام گذاشتن آنها بمقام و شخصیت علمی موصوف میباشد که از آن به هیچ وجه نمیتوان انکار نمود.

باید بگویم که محترم طرزی سمت استادی نگارنده را نیز دارند.اما این مسأله که در آن مقطع زمانی پنج سال قبل که هنوز افغانستان در آتش جنگ و نا امنیتی ها میسوخت و هنوز هم میسوزد ؛ در آن مقطع زمانی که هنوز بوی دود و باروت از انفجار دو مجسمۀ بزرگ در بامیان بمشام آن باستانشناسان میرسید و هنوز هم خطر تهدید و تسخیر مجدد افغانستان بدست طالبان از بین نرفته است؛ حفریات خود سرانه ،چور و چپاول آثار تاریخی کشور ادامه داشت و دارد و فروش اثار حفریاتی افغانستان موضوع تجارت بین المللی بوده است ؛ تعداد زیادی از آبدات تاریخی افغانستان در مدت سی سال گذشته به اثر عوارض جوی و اصابت مرمی و راکت بحالت ویرانی و نابودی رسیده و به دلسوزی و ترمیمات عاجل مقدماتی نیاز مبرم داشت و دارد و اینکه انستیتوت باستانشناسی افغانستان مانند سایر موسسات آن کشور فلج بوده و قادر به انجام هیچ کاری نبود و نیست وباستانشناسی اففغانستان به عوض این حفریات پیش از وقت و بی لزوم به کار های عاجل دیگری نیاز مبرمی داشت و دارد چرا به این حفریات دست زده میشود ؟حفریات مذکور کدام درد از درد های بی شمار باستانشناسی افغانستان را دوا کرده ویا میکند ؟؛ سوالاتی است که نزد هر فرد وطن پرست افغان مطرح شده و میشود و همه می پرسند در حالیکه مملکت ما قادر به حفاظت آثار حفریاتی قبلی و دست داشتۀ خود نیست و در حالیکه هیچ نیروی ملی و بین المللی امنیت وحفاظت آثار تاریخی موجودۀ مارا تضمین کرده نمیتواند چرا آثار دیگر گرانبهای تاریخی - این یادگاربا ارزش نیاکان ما- تازه از زیر خاک بیرون میگردد و چه ضرورت و نیاز مبرمی در شرایط فعلی افغانستان به این حفریات دیده میشود؟

 

نتیجه و حاصل حفریات جاری در بامیان به جز از تکمیل شدن پروژۀ محترم طرزی و در نهایت کشف مجسمۀ سه صد متری خوابیدۀ بودا و ثبت این کشف بنام محترم داکتر زمریالی طرزی چه حاصل و ثمر مفید و مثبت دیگری برای باستانشناسی افغانستان که در حالت نزع قرار دارد و به کار های عاجل و ضرور دیگری در حال حاضر نیازمند است؛ خواهد داشت؟

 

بامیان ساحۀ باستانی نیست که تازه کشف شده و چیزی در مورد آن گنگ ونا معلوم باقیمانده باشد.

از آوانیکه پای باستانشناسان جهان در افغانستان باز شد تا سال 1978 میلادی که تیم باستانشناسان جاپانی برای آخرین بار از بامیان تحقیق بعمل آورد و زیبا ترین و پر ارزشترین آلبوم از آثار بودایی بامیان بخصوص از نقوش دیواری مغاره ها و رواق های آنرا به جهان باستانشناسی تقدیم نمود؛این ساحۀ مهم تاریخی؛ همواره مورد مطالعۀ آنها قرار داشته و تحقیقات سیستماتیک باستانشناسی یعنی تعین مراتب کرونولوژیک (سنه گذاری) مراحل مختلف عمرانی و حیات راهبی ؛ شرح مشخصات ساختمانی و هنری مجسمه ها، رواق ها، مغاره ها ونفوش دیواری(فرسک) های آن انجام پذیرفته و نتایج آن همه مطالعات در وقت و زمان اش طی کتب و مقالات متعدد و بیشماری به نشر رسیده است.

 

تقریبآ هشتاد سال قبل ( الفرد فوشه) باستانشناس مشهور فرانسوی؛ آغاز فعالیت های عمرانی بودایی در بامیان را به قرن اول میلادی عقب برده است. همین رقم باستانشناس بزرگ دیگر فرانسوی (موسیو هاکن) در سال 1930 میلادی به اساس مطالعات اش روی نقوش دیواری مغاره های اطراف مجسمۀ سی وهشت متری بامیان؛ دورۀ ساختمانی آن مغاره ها را قرن سوم میلادی تعیین میکند. موصوف آغاز کار ساختن مجسمۀ 38 متری رابه قرن اول و از مجسمۀ 55 متری را به قرن چهارم یا پنج میلادی مربوط میداند.

.در همین وقت جلد اول کتاب خاطرات هیآت حفریات فرانسه در افغانستان بنام (آثار عتیقۀ بودایی بامیان) به همکاری پروفیسور موسیو گودار ، خانم گودار وهاکن به نشرمی رست .(8) بنآ این ادعا که حفریات جدید بامیان؛ قدیم ترین دورۀ عمرانی و ساختمانی بودایی بامیان را برای اولین بار به قرن سوم میلادی عقب می برد وا ین ادعا یک دستآورد بزرگ علمی حفریات جدید مذکور اعلان گردیده است؛ یک کشف جدید و امر نا معلومی نمی باشد که به بهای شگافتن ساحات جدید و حفریات جدید در همچو حالات و اوضاع تیره و نا بسامان افغانستان و در معرض تهدید قرار دادن آثار گرانبهای تاریخی مان که هم اکنون در دل خاک از هر گونه خطر محفوظ است بیارزد.

 

حفریات جدید جاری در بامیان و ادامۀ آن توجۀ طالبان – این دشمنان سوگند خوردۀ فرهنگ کهن و پر بار مردم افغانستان - را به ساحات بودایی بامیان دو باره معطوف کرده انگیزۀ برای حملات جدید آنها به بامیان خواهد شد تا بسلسلۀ تخریب آثار باستانی افغانستان به بهانۀ کفر و الحاد؛ بقایای تازه کشف شدۀ آن در بامیان را از میان بردارند. از جانب دیگر معضلۀ حفاظت این آثار تازه کشف شده بر معضلات بیشمار دولت و ریاست حفظ آبدات تاریخی افغانستان خواهد افزود و درد سر دیگری برای آنها خواهد شد.

 

اگر منظور از کشف مجسمۀ سه صد متری خوابیدۀ بودای بامیان؛ خدمت گذاری به افغانستان و باستانشناسی آن است ؛ کار های نهایت ضروری و عاجل دیگری در عرصۀ باستانشناسی در برابر محترم طرزی - اگر حوصلۀ خدمت گذاری به وطن را داشته باشندو باستانشناسان فرانسوی مذکور که افغانستان و باستانشناسسی آن حق بزرگی بر گردن آنها دارد؛ قرار گرفته است که به عوض این حفریات بامیان میتوانند به آن بپردازند و نام نیکی درتاریخ کمایی نمایند چه اگر مجسمۀخوابیدۀ مذکور پیدا شود و بعد بوسیلۀ گروه طالبان منفجر گردد و ازبین برود در آن صورت ملامتی تاریخ به عهدۀ این حفاران بخصوص ریاست حفظ آبدات تاریخی و دولت افغانستان که اجازۀ این حفریات را داده اند خواهد بود. داخل شدن به جزئیات مشکلات موجودۀ باستانشناسی افغانستان ؛ شرح حالات حفاظتی آبدات و ساحات تاریخی آن کشور؛ شرح حفریات خود سرانه . و غیر قانونی بوسیلۀ دزدان و حفاران مسلکی در سرتاسر افغانستان و حتی شگافتن و باز نمودن قبور دورۀ اسلامی در شهر کابل در ماه های اخیر؛ شرح استفاده از آلات ماین پالی و بلدوزر ها ی قوی بمنظور تخریب و بدست آوردن آثار باستانی از ساحات مثل آی - خانم ،هده وغیره که با تآسف هم اکنون نیز ادامه دارد ؛ شرح بتاراج رفتن آثاربی نظیر موزیم های کشور بخصوص موزیم ملی افغانستان در کابل و موزیم غیر منقول تپۀ شتر هده که در نوع خود در جهان بی نظیر بودند؛انتقال گنجینۀ بزرگ ( میرزکۀ) پکتیا به پاکستان؛ به عبث افتادن سرستونی های یونانی زیبای سنگی و وزمین آی - خانم ودیگر اثار حفریاتی دزدی شدۀ افغانستان در کوچه و بازار پشاور ؛ شرح خرید آثار انتیک و حفریاتی منحصر بفرد افغانستان بوسیلۀ آقای بینان سیوان ( benon-Sevan ) نمایندۀ سرمنشی ملل متحد در مورد افغانستان ، شخص نصرالله بابر وزیرداخلۀ سابق پاکستان و اشخاص دیگری از این قماش از دکان های انتیک فروشی کابل وشهر های دیگر افغانستان و پاکستان و انتقال رسمی آن از طریق کوریر های دیپلوماتیک ؛ به انفجار بستن مجسمه های جسیم و بزرگ بامیان که از جملۀ عجایب عالم بحساب میرفت وتخریب مجسمه هاو اثار بی نظیر دیگر تاریخی کشور بنام کفر و الحاد بوسیلۀ گروۀ طالبان ؛ شرح سنگر گرفتن گروه های مسلح داخلی و خارجی در عقب آبدات تاریخی ،هنری و فرهنگی بی نظیر ما؛ تخریب مینار مشهور و بی نظیر جام ولایت غور ،تخریب مینار چکری کابل که قدامت دو هزار ساله داشت ؛ تخریب دیوار های بالاحصار قدیم بلخ و اعمار تعمیرات جدید کانکریتی بجای آن؛ اشغال ساحات مهم تاریخی و اعمار منازل خودسرانه ( زور آباد) بر فراز آن ساحات در شهر کابل و شهر های دیگر افغانستان؛ شرح حالت زارآثار باقیماندۀ موزیم کابل که بعلت نبود ترمیمکاران فنی و مواد کیمیاوی مورد ضرورت آن ، قرار است غرض پاک کاری و ترمیم به کشور های خارج ارسال گردد و تجارت دیگری بالای آن صورت گیرد ؛ نبود کدر مسلکی تحصیل کردۀ باستانشناس ،موزیم دار و ترمیمکاران مسلکی آثار و آبدات تاریخی ؛ همه و همه تصویر چنان رقت بار وحشتناکی را بدست میدهد که قلب هر افغان وطن پرست با دیدن آن به لرزه می افتتد ودر این میان و در این برحۀ خطیر و حساس تاریخ افغانستان بی مروتی و ناجوان مردی نخواهد بود که اگر ما بجای مرحم گذاشتن به زخم های باستانشناسی کشور زخم تازۀ دیگری را بر پیکر خون چکان آن وارد آوریم وآثار دیگری را تازه از دل خاک که در آنجا مصئون و دور از همه تهدیدات ؛ برای تحقیق نسل های آیندۀ افغانستان و جهان خفته است بیرون آوریم و در معرض چور ، چپاول و تخریبات دشمنان هویت سترگ و فرهنگ پر غنای تاریخی مان آگاهانه ودانسته قرار دهیم؟

 

به نظر نگارنده ؛ یکی از علل این کم بها دادن ها به اثار پرارزش تاریخی افغانستان بستن قرارداد های غیر منصفانه و غیر عادلانه یی بود که دولت های غافل و غیر مسئول افغانستان با تیم های باستانشناسی خارجی بسته وبه اساس آن؛ تیم های خارجی را رسمآ مالک بلا استحقاق تمام آثار باستانی و اختیار دار تمام امور باستانشناسی افغانستان ساخته بودند. و طوریکه می بینیم این بد آموزی و خود را صاحب و مالک تمام آثاروساحات باستانی افغانستان دانستن ؛ تا امروز درافکار و کردارآنها و دست پروردگان داخلی شان باقیمانده است. در قرار دادیکه برای اولین بار در سال 1922 میلادی با دولت فرانسه بسته شده بود تیم باستانشناسی فرانسه بحیث یگانه تیم؛ مدت تقریبلآ سی و یک سال ؛ تمام امور باستانشناسی افغانستان را بطور انحصاری دراختیار خود گرفته و به سائیر تیم های باستانشناسی جهان حق مداخله در امور باستانشناسی افغانستان داده نشده بود وعلاوتآ نصفی از آثار مشابه کشف شده مال دولت فرانسه بحساب رفته که در وقت و زمان اش به فرانسه انتقال داده میشد. برای نگارنده درست معلوم نیست که این حفریات جدید بامیان به اساس کدام قرار داد رسمی صورت گرفته یا نه واگر قرار دادی در زمینه عقد گردیده؛ آیا قرار داد مذکور از طریق شورای نمایندگان مردم افغانستان بتصویب رسیده است یا اینکه مانند گذشته ها بدون آنکه ؛این امر مهم به اطلاع ملت و بتصویب نمایندگان ملت افغانستان رسانیده شود و نمایند گان ملت در مورد تصمیم بگیرند شخص وزیر مربوط ویا شخص رئیس جمهور( قبلآ شخص شاه ) در مورد تصمیم گرفته است؟ کدام شخص ویا مرجع غیر مسئول افغانی اجازۀ این حفریات پیش از وقت و تفننی را در شرایط فعلی افغانستان داده است؟

 

قابل یاد اوریست که اخیرآ یک تن از کارمندان سابقۀ انستیتوت باستانشناسی افغانستان محترم ( ظفر پیمان) که از فارغ التحصیلان لیسۀ استقلال کابل بودند و درسال های آخر پیَش از کودتای هفت ثور با استفاده از یک بورس کوتاه مدت (فیلوشیپ) به فرانسه رفته و تا این اواخر به کشور بر نه گشته بودند؛ به کابل آمده و قرار گزارش ماهنامۀ (نایاب – شمارۀ( جون 2006 ، صفحۀ 35) ایشان از مدت دو سال به اینطرف حفریاتی را در چوکات فعالیت های انستیتوت باستانشناسی افغانستان در ساحۀ (پنجۀ شاه) دامنۀ شهدای کابل براه انداخته اند که در نظر دارند تا آن ساحه را بحیث یک موزیم غیر منقول دراورند.

 

خبر نگاری با محترم پیمان مصاحبه یی در زمینه داشته است که نکات جالبی در آ ن مصاحبه در ارتباط به معضلۀ حفاظت آثار و پیش از وقت بودن آن حفریات وجود دارد که از جمله دو نکته را از ماهنامۀ نایاب در اینجا عینآ نقل میکنیم . محترم پیمان در یک قسمت چنین گفته اند :(( مشکل دیگری که ما با آن رو به رو هستیم حفظ آثار است که از آن جا (پنجۀ شاه) پیدا میشود.متاسفانه ترمیم کار های خود مان که توانایی اش را داریم اما مواد کافی نداریم که این را پیش ببریم.ما شدیدآ ضرورت داریم به ترمیمکاران خارجی. خصوصآ اگر همکاران ایتالیایی و یا هندی ما در این قسمت با ما کمک کنند.) محترم پیمان در جواب سوالی که آیا پولی را که بمنظور ادامۀ حفریات و درآوردن ساحۀ (پنجۀ شاه) بیک موزیم غیر منقول از کشور های خارجی مطالبه کرده بودند بدست آورده اند یا نه؛ چنین گفته اند:( امید اش هست. مشکلی که ما داریم اینست که از هر طرف گفته میشود که افغانستان برای حفریات به پول ضرورت ندارد. در حال حاضر حفریات بسیار پیش از وقت است.).

 

در ادامۀ این مطلب گپ های زیادی در ماهنامۀ نایاب در مورد ترمیم باغ بابر کابل نیز آمده که از ذکر یک مطلب اگرچه از موضوع نبشتۀ ما کاملآ بدور است صرف نظر کرده نمیتوانم و آن ؛ اینکه شاروالی بر حال کابل در پهلوی سائر ترمیماتیکه در باغ بابر بعمل آورده است در نظر دارد تا دیوار سمت جنوبی باغ را که مواجه به سرک گذرگاه است کاملا تخریب کرده بجای ان پنجرۀ سیمی نصب نماید.

 

باید متذکر شوم که این طرح جدیدی نیست. تقریبآ پنجاه سال قبل که شخص عمر وردک شاروال کابل بودند و کار مرمت و احیای مجدد باغ بابر را روی دست گرفتند غیر مسئولانه و در عالم بی خبری از خصوصیات و ویژگی ها ی ساختمانی و هنری باغ های کلاسیک اسلامی افغانستان و منطقه ، موازین و مقررات بین المللی حفظ آبدات تاریخی؛ این طرح ریخته شد که خوشبختانه تا کنون جنبۀ عملی بخود نگرفته است و نباید بگیرد.

 

نگارنده در تقریبآ 24 سال قبل در یکی از رساله های علمی ام که در مورد باغ بابر میباشد و نیز طی مقالات جداگانه یی در مورد باغ بابرطرح مذکور را بطور کل رد نموده و تاکید کرده ام که تخریب دیوار مذکور خیانت بزرگی به باغ بابر که یگانه باغ از تمام باغ های کلاسیک اسلامی افغانستان در شهر کابل باقی مانده است میباشد که خلاف موازین و اصول بین المللی حفظ ابدات تاریخی و قانون حفظ میراث های تاریخی و فرهنگی افغانستان در حق آن باغ روا داشته میشود. باغهای کلاسیک اسلامی همه در داخل دیوار های احاطوی بلند و اسطبری احداث میگردید که این دیوار ها با تزئینات ودروازه های خشتی با شکوه؛ مزئین با قبه های مطلا و دروازه های چوبی که با المنت وعناصر تزئینی اسلامی حکاکی و منبت کاری می شدند آراسته می بود (9) خوشبختانه گزارش مفصلی در مورد باغ بابر در کتاب (پادشاه نامه) که شرحی از وقایع حیات شاه جهان میباشد آمده است که در آن از این دیوارکه دارای دروازۀ خشتی باشکوهی که در آن گنبد ها، میناره ها و قبه های مطلا و دروازۀ چوبی مسبوط و مزئینی بود؛ شرح مفصلی آورده شده است که مطابق آن متن تاریخی؛باغ بابر باید در داخل چوکات دیوار های احاطوی با همان ابهت و جلال چهار صد سال قبل اش حفظ گردد تا مانند مسجد عید گاهی کابل که دیوار های احاطوی آن مطابق سلیقۀ کارمندان وقت (خاد) از بین رفت و بی هویت گردید ؛ بی هویت ساخته نشود.

 

انستیتوت باستانشناسی افغانستان در شرایط فعلی بجای براه انداختن این حفریات پیش از وقت باید به کمک و یاری باستانشناسان خارجی؛ کارهای عاجل و ضروری مثل ترمیم و احیای مجدد ابدات تاریخی و آبدات دیگریکه جنگ و وقایع سی سال اخیر بر آنها حادث گردیده و ارزش نهایت عالی فرهنگی پیدا کرده و مانند ابدات تاریخی قابل حفاظت دایمی میباشند ؛ بیرون آوردن ساحات تاریخی از چنگال اشغال گران و صاحبان منازل باصطلاح زور آباد؛ اعمارموزیم های علمی آرکیالوژی با در نظر داشت کمیت آثاریکه در اینده بدست می آید و دیپو های مجهز علمی غرض نگهداشت آثار حفریاتی؛ تربیۀ کدر علمی آرکیالوگ ، موزولوگ وترمیمکاران آثار و آبدات تاریخی -بپردازد و بخصوص کار مهم و حیاتی ثبت و سجل آثار ، ساحات و آبدات کشور را آغاز نماید تا با نصب الواح ثبت و سجل آن انستیتوت بر آثار ، ساحات و آبدات تاریخی ،هنری و فرهنگی مان به آنها حیثیت و کرکتر حقوقی و قانونی داده شود تا دیگر اشخاص و صاحبان زر و زور، ساحات باستانی مانرا تخریب نتوانسته و بر فراز آن ساحات ، منازل خود سرانه اعمارکرده نتوا نند و تا دیگر شاهان ، روسای جمهور و دست نشاندگان آنها آثار تاریخی مردم افغانستان را تحفۀ نا چیز گویا به مهمانان خارجی شان پیشکش ننمایند و تا دیگر شاروال ها ، مهندسین و دیگر مقامات و مراجع دولتی وغیره مطابق ذوق ، سلیقه و اغراض شخصی شان ؛ ساحات و آبدات پر ارزش تاریخی، هنری وفرهنگی - این یادگار بزرگ پدران - مارا دانسته و یا نا دانسته تخریب کرده نتوانند. (10)

 

پایان

 

 پاورقی ها:

 

1 – احمدعلی کهزاد؛ تاریخ افغانستان، جلد اول، دوم و سوم ، طبع کابل، سال 1384 شمسی، ص. 558 .

2 – الفرد فوشه؛ هنر گریکوبودیک گندهارا، ترجمۀ محمد عثمان صدقی، مجلۀ آریانا، طبع کابل، شمارۀ11، سال1323 شمسی.

3 – غرض مزید معلومات در مورد استوپه رجوع شودبه:

www. Exoticindiaart. Com / read/ Stupa . htm

4 – بنجامین رولاند؛ هنر قدیم افغانستان، ترجمۀ احمدعلی کهزاد، طبع کابل، سال1346 شمسی.

5 – ژ. هاکن؛ عملیات ده سالۀ حفاری در افغانستان، ترجمۀ احمدعلی کهزاد، مجلۀ کابل، شمارۀ 3 : 1 ،سال1312 شمسی.

6 – عتیق الله صدیق زوی؛ تحول هنر گریکوبودیک، مجلۀ باستانشناسی افغانستان، شمارۀ اول سال ششم، سنبلۀ 1363 شمسی.

7 – هیوان – تسنگ؛ د چینیانو یون لیکونه، ترجمۀ عبدالکریم محب، طبع کابل، سال1357 شمسی.

8 – گودار . اندری؛ آثار عتیقۀ افغانستان، ترجمۀ سید قاسم خان رشتیا، مجلۀ کابل، شمارۀ 1 : 3 ، سال 1322شمسی.

9 – غرض معلومات مزید در مورد باغهای قدیم و کلاسیک اسلامی؛ رجوع شود به مقالۀ: نگاهی گذرا بر گذشتۀ باغهای قدیم کابل؛ محقق محمد اکبر امینی، مجلۀ باستانشناسی افغانستان، شمارۀ میزان – حوت 1368 شمسی.

10 – غرض مزید معلومات در مورد پروسۀ ثبت و سجل آثار، ساحات و آبدات تاریخی، هنری و فرهنگی افغانستان رجوع شود به مقالۀ: یادداشت های در مورد باستانشناسی افغانستان، ماهناهۀ زرنگار، طبع تورنتو، شمارۀ مسلسل 175 ، جون 2004 میلادی. علاوتآ قانون حفظ میراث های تاریخی و فرهنگی افغانستان در مورد دیده شود.

 

 

 
1- نمونه یی از ساختمان یک استوپۀ کامل.

 

 
2 - مجسمۀ خوابیدۀ بودا مکشوفۀ کشیناگر واقع ولایت بهار هند.

 


3 - قسمتی از استوپۀ مرکزی موزیم غیر منقول تپۀ شتر هدۀ جلال آباد که درسال 1360 شمسی
 بعد از جنگ میان قوای دولت کمونستی و مجاهدین تخریب گردید وآثار آن موزیم همه به تاراج رفت.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۸۷          سال چهـــــــــارم                 جـــــــدی    ١٣٨۷  خورشیدی             جنــــــوری 2009