کابل ناتهـ، Kabulnath
















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

استاد اعظم عـــبیدی و پیشینهء زیست هـــــندوان افغانستان

                                خاطره های چند،

                                     بــه یــاد شــادروان اســتاد اعظــم عبــیدی

 

ایشور داس

 

 گمان می کنم که بهارسال ٢۰۰۵ میلادی بود که جناب هژبر شینواری، نوشتۀ مبسوطی را تحت عنوان « در حاشیۀ ما باشنده گان دیرینه این سرزمین »،  برایم فرستاد. دریکی ازبرگهای های این نبشتهء پژوهشی، چنین آمده بود:

«تا جایی که من به خاطر دارم سه دهه قبل شاغلی دکتور محمد اعظم عبیدی تحقیقات و پژوهش علمی و جالبی را در مورد تاریخ و فرهنگ هندوان، بودایی ها و سکهـ های افغان انجام داده بود که نمیدانم از گیرودار حوادث سر به سلامت برده است و یا خیر؟ چه تا امروز از چاپ آن اثر باارزش اطلاعی ندارم.»

 

برای دنبال کردن موضوع، چند روز بعد، با فرزند ایشان، جناب محترم حمید عبیدی تیلفونی صحبت کرده خواهش نمودم درصورتیکه آن پژوهش و کار نهایت با ارزش نزدش باشد برایم لطف نماید تا با باز نویسی و نشر آن همت گمارم. اما با درد و دریغ معلومم شد که نتیجۀ آن کار پژوهشی ارجمند از دست رفته است. چاره یی نبود غیر از آنکه با افسوس و دلخوری به آن زیان تن دردهم .

 

آنچه من انجام دادم این بود که یک جلد از دفترچۀ ماباشندگان دیرینه این سرزمین را به آدرس کانون فرهنگی آسمایی پست کردم و تقاضا نمودم که در صورت امکان به جناب استاد محمد اعظم عبیدی تقدیم گردد.

 

زمان، چند خزان و زمستان دیگر برعمر و سپیدی موی هایم سخاوتمدانه ارزانی کرد تا اینکه روزی همسرم گفت که، کسی بنام  اعظم عبیدی  از شهر هوفن بخ زنگ زده بود و گفت شام بازهم تیلفون میکشد.

بسیار خشنود شدم. در واقع خداوند مهربان شده بود و زمینه شناخت این کمترین را با آن فرهنگی عزیز فراهم آورده بود. درست شام همان روز، زنگ تیلفون به صدا آمد، استاد عبیدی بود و بعد از احوال پرسی مفصل، با محبت وشفقت کار کوچکم را ستود و مطالبی را یاد آوری نمود که جملات  پایان را از آنها به خاطر میاورم :

 

" من بنابرهدایت صدارت اعظمی و وزیر معارف، سی سال پیش با عرق ریزی فراوان و تحمل دشواریها، در عرصه ی پیشینۀ زیست هندوان افغانستان پژوهش کرده و نتیجه را به مقام صدارت و وزارت معارف تقدیم داشتم که درنتیجۀ آن تحقیق، خط درشتی به پندار نادرست مهاجر بودن هندوان افغانستان کشیده شد. "

 

استاد عبیدی در پاسخ این پرسشم که آن همه تحقیق و پژوهش به چه سرنوشت دچار شد؟ گفت، که به باور او کسانی در مقابل پرداخت اضافه از بیست هزار دالر آن پژوهش را از مقام وزارت معارف ربودند و اضافه ازین اطلاعی در دست ندارد و حوادث روزگار کاپی شخصی شان را نیز به باد فنا سپرده است.

 

استاد عبیدی لطف و محبت کرد و خواست که با تفاهم با داماد شان، وقت ملاقات گذاشته به خانۀ دختر شان که در شهر هوفن بخ ِ فرانکفورت است، و ایشان برای چند روز مهمان آمده اند، بیام.

 

اما دردمندانه، زندگی درینجا، درغرب، طوریست که انسان نمیتواند هرچه را مطابق میل خود برنامه ریزی کند. روزی من مصروف کار می بودم و زمانی داماد ایشان. لذا نشد که به حضورجناب عبیدی مشرف شوم.

 

چند ماه بعد، برایشان تیلفون کشیدم . گفت کوچ کشی باعث شده که بسیاری از یادداشت هایش از بین برود ولی در ختم سال باز به خانۀ دخترشان می آیند و این بار حتمأ باهم خواهیم دید.

 

راست گفته بودند، روزی تیلفون داماد شان آمد و گفت که استاد می خواهد مرا ببیند. گفتم میشود به خانۀ ما بیایید و در صورت موجودیت مانع و مشکلی ، کدام روز و ساعت دیگر، می توانم من به دیدن شان بیایم. اما دریغ که بازهم توفیقی حاصل نشد.

 

می گویند کوه به کوه نمیرسد، ولی آدم به آدم میرسد. از نگون بختی که هرگز اینگونه نشد؛ و من به دیدار استاد نرسیدم. ولی باور داشتم که روزی این فرصت دست خواهد داد ودر ضمن دیدار، از ایشان یادداشت های در مورد هندوان افغانستان نصیب خواهم شد.

 

و اما دیشب زمانیکه ایمیل حمید جان عبیدی را خواندم که استاد محمد اعظم عبیدی، داعیه اجل را لبیک گفته اند، سخت افسروده حال شدم.

 استاد اعظم عبیدی هم رفت. شاید آشفته حالی روزگار نابسامان هموطنانش وحال اسف بار وطن او را می آزارید.

خداوند بهترین ها را به مهمانی اش فرا می خواند.

از دست رفتن بزرگانی چون جناب عبیدی، ضایعۀ جبران ناپذیر است. وچه دردی بزرگتر ازین.

بهشت برین جای شان باد.

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٨5           سال چهـــــــــارم                  قوس    ١٣٨۷  خورشیدی              نومبر/ دسمبر 2008