کابل ناتهـ، Kabulnath



















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

صبورالله  سیاه سنگ  بر منبر اندیشه

 

نعمت الله ترکانی

«....مرا ببخشید که جهان را مانند شما نمیبینم. برای من عبیرهای همه جهان یکسان اند و نمیتوانم آنها را دو دسته سازم: "عبیرهای بیگانه" و "عبیرهای ما". همینکه چشمم به "قربانی" بیفتد، بیدرنگ دست به کیسه هایش نمیبرم تا نخست کارت هویت و یا تذکره اش را بیابم، آنگاه ملیت وتبار و قبیله اش را بدانم...» صبورالله سیاهسنگ (باز تاب: در مرز گور و گنگا)

***

این سخن صبورالله سیاهسنگ عمیقاً در خور توصیف است و خالصتر از آن اندیشه ها و نظریاتی است که متأسفانه عده ای دانسته و یا نادانسته  برای انسانها؛ کسانیکه  حقوق مساوی و سرنوشت همگون  دارند؛ گروه، قوم، قبیله، مذهب، سرزمین و رنگ  را ترجیح میدهند... آری! انسان، انسان است. اگر سیاه است، اگر سپید و یا سرخ و زرد و اگر مُسلم است و یا  یهود و یا عیسوی ویا هندو... درون سینه هر یک قلبی میتپد و آگنده از مهر ومحبت است.

وقتی به سیاهسنگ می اندیشم با خودم میگویم ایکاش همه روشنفکران ما چون او فکر میکردند و با خود وسوسه نمیشدند که عبیر عراقی، ناهید افغانی و مریم ایرانی است؛ زیرا ما برای زندگی کردن به همه آنها ضرورت داریم. زیادتر اوقات فکر میکنم که اگر مسلمان نمیبودم چه میبودم؟ شاید مسیحی میبودم  یا یهودی و یا هندو و در نقطۀ ازین جهان پیدا میشدم و گرم و سرد زندگی را تجربه میکردم. آنگاه با خودم میگویم درست بود که به خاطر آنکه چه کسی چه فکری میکند، در آتش نمرود بسوزم و یا درست بود که وقتی بخاطر کمک به همنوعم مرا تکفیر کنند، استقامتم را از دست بدهم و ضجه و ناله سر دهم؟

 وقتی ما خود را اشرف مخلوقات معرفی میکنیم این نه بدان معنی است که همه موجودات روی زمین اعم از پرنده، خزنده و جنبنده بندگان ما اند، بلکه میان ما و آنان رابطۀ موجود است و ارزشی بر قرار است که نباید آنرا دست کم گرفت.

برمیگردیم به طرز تفکر مان: دیریست که با خودم می اندیشم که کدام قوم و قبیله، رنگ و نژاد، دین و مذهب در جهان سرخروتر از همه برآمده است. کدام زبان توانسته است احساسات و معنویات انسان را بهتر توجیه کند و کدام دین و مذهب است که توانسته برتری خود را بر ادیان دیگر ثابت سازد و بالاخره انسانهای کدام سرزمین اشرف مخلوقات اند و فرشته های روی زمین در کدام موقعیت جغرافیایی مسکن دارند. با خودم به تاریخی هرچند شاید درست و یا نادرست باشد میروم و با تأسف میبینم که آنچه من میخواهم  و آنچه مرا مشغول میسازد، داستانهای غم انگیزی از ظلم و ستم، کشت و کشتار و وحشت و بربریت است. اسکندر، چنگیز، هلاکو، تیمور هیتلر، لاردهای انگلیس، بلشویک های روسی و سوپرمن های امریکایی را بخاطر می آورم و انسان های انتحاری را که به خاطر هیچ و پوچ عمر خود را عبث میسازند و درین میان انسان ، روح انسان، سرنوشت انسان و معنویت انسان را مسموم و معدوم میسازند. آیا اینها ارواح شیطان نیستند؟

مرا ببخشید هم اکنون میدانم که صدای یک انفجار مهیب در گوشه ای از سرزمین نفرین شده افغانستان چند کودک بیگناه، چند مسافر شهرهای دور و چند نفقه رسان یک خانواده را نابود کرده است. میدانید پیامد آن چیست؟ من میگوییم:

ــ آنانیکه دستورات این کارها را صادر میکنند هرگز نمیدانند که چه پیامدی ازین انفجار تولید خواهد شد. به بلای شان که چه کسی میمیرد و چه کسی معیوب میشود. باید آنان سردار و سرور همه باشند.

همچنانکه آنان نمیدانند، میخواهند با اینوسیله شیطان را برائت دهند و انسان را زبون تر از آن معرفی کنند که  شعور دارد و خداوند به او عقل اعطا کرده است.

شما میتوانید مرا تکفیر کنید! بخاطر آنکه نمیتوانم عقایدم را بر بنیاد یک قوم، قبیله، مذهب و یا نژاد بیان کنم. اما قبلاً باید به من فرصت دهید که گفته هایم را ثابت کنم و به شما بفهمانم که کی هستید و چه میخواهید. برای من نگویید که گذشتگان چی کردند! بگویید که ما کی هستیم و چه میکنیم. گذشتگان رفتند و کارهای نیک و بد خود به حیث یک تجربه به ما گذاشته اند. اگر تمام افتخارات را به این میدانید که به کدام قوم و قبیله  مذهب و یا نژادی نسبت دارید و بنا برآن میتوانید بکُشید، ویران کنید وبر محور خودخواهی بچرخید؛ اشتباه میکنید.  شاید فردا نباشید چه رسد به آینده هایی که میتواند عطش شهوت نفس و خود کامگی تان را  فرو نشاند.

صبورالله سیاهسنگ بدون شک یکی از همان نویسنده ها و دانشمندانی است که نمیخواهد عزت نفسش را در مقابل دلخوشکنک های زندگی سودا کند. او متهورانه در سنگر حقایق قرار دارد و به دیگران می آموزاند که چگونه اصل و نااصل را ازهم تفکیک کنند و برای انسان و انسانیت چه نیتی داشته باشند. او از سرنوشت و سرگذشت همه بدون تصرف و سلیقه های شخصی، سیاسی، قومی و ملیتی  مینویسد و اوست که به قضاوت نسل های آینده اش ارج میگذارد.

از سالیان درازی و زمانی که هنوز جار و جنجال های سیاسی فضای اجتماعی سیاسی کشور را مکدر نکرده بود، داستان مینوشت. از زندگی مردم و از اهریمن تفرقه و نفاق که میان این ملت بیچاره حصارهای کاذب میکشیدند...  زندان رفت، رنج زندان را کشید و بعداً مهاجرت نمود.

بدون تردید سیاهسنگ در سال های اخیر موقف خود را به حیث یک صاحبنظر در امور ادبیات، فرهنگ، تاریخ و سیاست تثبیت کرده است. سیاهسنگ نظر باز دارد او بر خلاف عده ای نمیخواهد رنگ تعلق اختیار کند. او از جعل تاریخ نفرت دارد و هر چه را بر بنیاد واقعیات مینویسد. او به دنیایی فکر میکند که انسان  را والاتر از همه پرورش داده و صاحب اندیشه، عقل و شعور ساخته است. او از کوتاهترین فاصله ها برای یافتن حقایق گذر میکند. کلمات آتشین برای بیان معنی و مفاهیم بکار میبرد که دیگران را دسترسی به آن نیست. و اگر باشد هم نمیخواهند از ان استفاده کنند.

برای این دانشمند بزرگوار و فرهیختۀ عزیز موفقیت های مزید آرزو نموده و قلمش را همیشه پر بارتر استدعا میکنم.

***

هشـــتم جون 2008

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٩             سال چهـــــــــارم                   اسد    ١٣٨۷                 اگست 2008