کابل ناتهـ، Kabulnath













Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 
به تو!
 

استاد  عبدالحسینتوفيق هروی

 
 
 

به تو - ای قصۀ شب

به تو - ای قصهء شب های دراز

به تو - ای لعُبت روز!

به تو ای صفحهء شعر!

به تو ای پيکر ناز

به تو ای آنکه شبم تا به سحر

روشن از یاد دلارای تو بود

به تو ای انکه ترا محفل شعر

جشنی از جلوهء زیبای تو بود

اینک،

اینک آن صحبت گرم

که در اوراق دلم شعه ور است

ائ تو و یاد تو در آتش راز

گرم ميسود و خوش پرده در است

اینک آن نغز نواهای خوشی

که بگوش دل من ميگفتی

اینک آن گوهر زیبای سخن

که تو با لهجهء خود ميگفتی

دانه دانه همه در رشتهء نظم

درکشيده بتو اِهدا زمن است

چکنم نایرهء قلب من است

چکنم زمزمهء راز من است

اینهمه گوهر رخشان دست

ناز از سر کن و در پا انداز!

خواهی ای مه به گریبان آویز،

خواهی اش جُمله بدریا انداز!

١٣٣٨ خورشيدی

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٤             سال چهـــــــــارم                    جوزای    ١٣٨۷                  جون 2008