کابل ناتهـ، Kabulnath
















بخش اول























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

یادی ازشادروان محی الدین ِانیس*
 

نصیر مهرین

 
 
 

 از وضع تفاهم و همنوایی با اصلاحات و گامهای مفید چه میتوان غیر ازین گفت که در آن اوضاع بهترین همیاری و دستیاری با حرکت پیشرونده، همسویی بخشیدن کوشش های مطبوعاتی با نیازهای اجتماعی و تحرکات سالم اجتماعی بود. آنانی که خواندن و  نوشتن را از حوزۀ خانواده گی، خصوصی، مساجد ویا مدرسه در صورت ابتدایی فراگرفته بودند؛ واضح است که نیاز داشتند تا متناسب به آرزوهای آن حرکت اصلاحی ، چیز های بیشتری را بیاموزند. دولت برنامه های جدی و وسیعی را روی دست گرفته بود؛ تا در زمینهء سوادآموزی و آشنایی مردم تغییرات سریع بوجود آید. شخص شاه شاملان یکی دو کورس سوادآموزی را طور نمونه درس میداد. در نتیجه آن همه اقدامات شور و شعفی برای فراگرفتن دانش و آموزش ایجاد شده بود. به ویژه آنکه سوادآموزی از نمونه های نبود که در سال های بعد از کودتای ثور دیده شده است. از نمونه هایی نبود  که فرزندان را با هدف شستشوی مغزی به دست استمار می سپاریدند و تحت تربیت می گرفتند یا به کشتارگاه و زندان ها می بردند.، و پدرانآن ها را ، آن پیرمردان خسته و گریان را به « کورس سواد آموزی » با شعار های اغواگرانه می نشاندند. نه ! در دروهء امانی سواد آموزی در کنار خود، آن نسلی را برای انجام وظایفی آماده می ساخت که در اجتماع برای تغییرات در رابطه بود. کار مطبوعاتی و آن توجه دید شده « انیس» از پاسخگویی به احتیاجات مامورین و همسویی در این راستا مایه میگرفت. ماموری که خواندن و نوشتن را فرا گرفته بود، از آنچه نشریات و از جمله « انیس » می نگاشتند، مسلما بهره مند می گردیدند.

 

« انیس » با ایستادگی بر روی پایگاه مستقل در زمینهء ابراز نظر سرمشق برزگی را برای آزاد اندیشان و پویایی کار شان بجا گفته است.

مواضع او زمانی بهتر قابل درک میباشد که همسویی با برنامه های اصلاحی را با داشتن موضع انتقادی اش در نظر بگیریم. او علاوه براینکه با کاروان عمومی تحرکات مثبت  وسالم ، همسویی داشت، از گذاشتن انگشت انتقاد بر نارسایی ها و کجروی ها وظلم و ستم کارمندان دولتی بر مردم خودداری نکرده بود. تبارز کمبودها ملاحظه کجروی ها، مشاهده مظالم، رشوه ستانی ها و انواع بیعدالتی ها، عناصر آزاد و نشریات وفادار به بیان حقایق را ملزم می ساخت که همه را ابراز بدارند؛ و اگر چنین نمی بود، و در آن هنگام « انیس » نیز این عنصر مهم و سالم را در خود نمیداشت؛ به بلی گوی حقیر و چشم بسته یی می ماند که امروز چه به صورت احترام و صحه گذاری فعالیت های او چه در صورت تفنن و مود روز، حتی قلمزنان لفاظ از او یادی نمی کردند.

 

‏زمان انتقادی « انیس » همزمانی با برنامه ها ی اصلاحی و انکشافی دولت را ‏تکمیل می کرد. به ویژه که در دستگاه دولتی، مظاهر بیروکراتیک، بیعدالتی، رشوه ستانی رو به گسترش نهاده و موجبات نارضایتی را فراهم اورده بود، داشتن ‏چنین موضعی ، گرفتن جانب مردم ناراضی و مخالف را الزام میکرد.

در زیر یکی از نمونه های انعکاس یافته در جریدء « انیس » را نگاه کنیم که معرف مواضع انتقادی و وجود بیعدالتی و در عین حال نشان دهندۀ مواضع مختلف در دستگاه دولت است:

‏« انیس به سلسله سایر مضامین اجتماعی و انتقادی در شماره ۲۷سال دوم نشراتی خود( 21 حمل 1307) زیر عنوان (یک نفر پاسبان بیدار خواب) مضمونی را نشر نمود که در این مضمون دستگاه پولیس مورد انتقاد قرار گرفته و در آن از یک تعداد سرقت های خطرناک تذکر داده شده است. مقاله به شکل مناجات نوشته شده...» اسباب توقیف « انیس » را فراهم کرد. فشردۀ مضمون که از طرف شخصی به نام سعدالدین خان وکیل نوشته شده چنین است:

 

‏« الهی! پروردگارا، خود میدانی که گذر توپچی باغ کابل را سارقین و قماربازان زیر بمباردمان خود گرفتند، ساکنین آن را مورد حمله تباهکن خود قرار داده از طرف روز ها جمع آوری جنود و از طرف شبها امواج و اجناس غریبانه شان را چنان چپاول و تاراج می نمایند

... الهی! اگر دیگران گناهکار بودند، خلیفه سلطان محمد خیاط چه گناه کرده بود که جمله مال و نقد و جنس و هستی بیچاره به تاراج رفت هیچ گوشی به استماع فغان و ناله اش هم متأثر نشده، بلکه گلویش را نیز فشار دادند که به دیگر جاها اظهار نه نماید. این بیست و چهار شب است که خواب نکرده، تا به نزدیکی های طلوع شفق پاسبانی و نگهبانی خانه خود را می نمایم...

 

‏خدایا تا حال کشف این معما را هم کرده نتوانستم که قمار بازها چرا ‏لباس سرخ در بردارند. آیا این لباس رسمی هنگام قمار بازی شان است؟

‏یک یک سوته هم به دست شان است. خدایا اگر بگویم که خود اینها مانند ‏پولیس استند به آتش غضب مرا نخواهی سوخت. باز که فکر میکنم مطلق در ‏این موضوع حدسیاتم هدر و شب ام مضاعف می شود. زیرا پولیس مخصوص جلوگیری این امور و تشکیل قوه انضباط است...» (11)

 

‏در نتیجه نشر این مضمون، مدد خان مامور پولیس توپچی باغ شکایت نموده و « انیس » به تاریخ 24‏حمل به ساعت 11 ‏قبل از ظهر به محکمه کشانیده شد . مامورین موظف دفتر جریده انیس را مهر و لاک نمودند . این مصادره تقریبأ سی ساعت دوام کرد.

 

چنانکه ملاحظه میشود، دست اندازی پولیس و نا امنیتی در محل توپچی باغ، در پارچۀ ادبی و طنز سعدالدین الدین خان وکیل ، تصویر گردیده است. انیس در کمال شجاعت به نشر ان مضمون مبادرت ورزیده و اسباب غضب پولیس را به وجود آورده بود.

آنگونه که جناب کریم روهینا نگاشته است، موضوع ذریعهء اعلانی در پردۀ ‏سینما کابل غرض اطلاع مشترکین ابلاغ شد. مامورین مظاهره وسیعی را سازمان داده و با شعار های اجتماع آمیز به دفتر والی کابل می ریزند، با ادامه درخواست مامورین برای آزادی محی الدین انیس و لغو مصادره « انیس ». ولی محد خان (که در غیابت امان الله خان در سفر اروپایی، وکالت امور سلطنت را به عهده داشت)، انیس را از زندان آزاد نموده، از مردم معذرت می خواهد. مظامره چیان انیس را روی شانه ها شان برداشته تا دفتر جریده او را ‏بدرقه می کنند. در آن مظامره و جریان احتجاج علیه پولیس و جانبداری از « انیس » شاگردان مکاتب نیز سهم گرفته بودند.

 

فعالیت نشراتی « انیس » و آرزومندی محی الدین خان از آن ، به درازا نکشیده بود که بروکراسی ومردم آزاری خود نظام امانی و قدوم نامیمون شورش های متعددو ویرانگر بساط اصلاحات و آرمان های مثب را لگدمال کرد و در نهایت حبیب الله کلکانی و یارانش را که در فاصله های نزدیکتر با کابل قرار داشتند، دست تسلط برکابل داد.

 

توسل به انتشار جریده در دورۀ کوتاه امیرحبیب الله خادم دین رسول الله، سخن از نیاز تمدن عصری و مظاهر آن ندارد. در نزد حاکمان آن دوره انتشار « حبیب الاسلام» در کابل ازبُعد و چهرۀ دیگر مطبوعات، از بهره گیری تبلیغاتی برای گسترش حاکمیت و مبارزه با مخالفین خبر میدهد. از « طالع بد» قرعۀ نخستین مدیریت جریده به نام غلام محی الدین خان « انیس » برآمده است.

 

انسانی که تا حال از محاسنش گفته آمدیم، مدیر جریده یی تعیین گردید که اطاعت از امیرحبیت الله کلکانی، تبلیغ افکار و برنامه های اضطراری و رجعت گرا در مقابل برنامه های اصلاحی پیشین در مرکز کار نشراتی اش قرار داشت. « اتهام کفر و بیدینی» و «لا تی گری» سلاحی بود که مدتی در اختیار مخالفین امان الله خان قرار داشت و تصورات آن در « حبیب الاسلام» حضور می یافت. برنامه های اصلاحی و روشنگر پیشین که مستلزم ساختن مکتب و امر پرورش و آموزش بود و ناگزیر به ساحۀ کار ملاها صدمه زده بود؛ در « حبیب الاسلام » مورد حمله قرار میگرفت. خبر از بستن مکاتب بود و لغو قوانین و نظامنامه های مترقی. و شخص مورد نظر ما، (غلام محی ‏الدین انیس) با آن صفات دیده شده، گردا ننده گی ان را به عهده داشت.

‏و این واقعیت، زمینه های ابراز نظر و تعمق بیشتر را ایجاب می کند:

‏انچه قبل از همه سوالاتی را به وجود می اورد اینست که چه تعلق و ‏توافقی امکان همکاری او را غرض پیشبرد جر یده یی فراهم کرد که با جوهر و هستهء زندگی قبلی او در افغانستان مباینت واضخ داشت؟ انسانی متعلق به رهروان کاروان روشنگری و ترقی جویی، چرا در کنار کسانی نشست که کاروان را به عقب میکشانیدند؟

 

‏برای ارائه پاسخ به این سوالات، جزئیات حیات ان مرحومی، هنگام سپردن و قبولی وظیفه مدیریت « حبیب الاسلام» در اختیار نیست. اگر اطلاعی در دست میبود، بدون شک در روشنی موضوع کمک مستدل میکرد. ‏مثلاً ، اهمیت داشت تا بدانیم که آیا خود محی الدین انیس آزادانه وبا رغبت ‏خود به سوی گروه تازه وارد رفته و یا اینکه منزلش از طرف تفنگداران دق ‏الباب شده، او را آمرانه نزد حاکمان جدید برده، موظف به آن کار کردند.

‏با طرح همچو موضوع، در واقعیت امر به آیینه یی از تاریخ حیات مطبوعلت افغانستان می بینیم که محی الدین های دیگری نیز سرنوشت مشابه داشته اند. تصور و حدس پذیرش احتمال دومی بیشتر است  که او را جبراً واداشته اند، تا ترتیب و تنظیم نشراتی آن افکار و نیاز های تبلیغاتی علیه امیرامان الله خان در « حبیب الاسلام» بپردازد . « انیس » نه تنها گذشته و پیشینه یی ‏نداشت که ضدیت با ترقی و تحول از آن نمایندگی کند، بلکه فرار او از کابل (توام با خرابی وضع صحی) در تایید پذیرش احتمال دومی و گسست از حاکمان و همکاری با « حبیب الاسلام » بیان واضح احترام به زندگی مطبوعاتی اوست. تعقیب سیر زنده گی او، در واقع از وجود اجبار و ستم بر فرهنگیان و مطبوعاتی های ناراضی در دوران های تسلط استبداد خبر میدهد.

 

حین ملاحظه شاخص های برازنده و مبتکرانه در زندگی انسانی که احترام برانگیز است، نقاط نا پسند و تعجب انگیر نیز توجه را جلب میکند. چنین موردی را میتوان تعمیم داد. برخی ممکن است موارد ناپسند، ناخوشایند و قابل نکوهش و مورد سرزنش در زندگی فردی را ببینند و با در ‏نظرداشت آن موارد، کلیت حیات فرهنگی وسیاسی ا‏ش را مورد قضاوت قرار بدهند و برخی طرف دیگر با انگیزه های متفاوت، ممکن است گام های بلند ‏وتحسین برانگیز را در حیات فردی ببینند، اما از یادآوری از موارد منفی، ‏نکوهیده و قابل سرزنش امتناع ورزند.

یکی از مواردی که در صورت دومی انگیزه را تشکیل میدهد، اینست که تصویرگران شرح حال گمان خواهند برد که با یادآوری از موارد منفی شخصیت فرد مطمح نظر صدمه خواهد دید. چنین موضعگیری ها در واقع یکجانبه وناقص و سطحی اند کهع جوانب آموزنده گی ِحیات افراد سرشناس و معتبر فرهنگی و سیاسی را از دست میدهد و با تحریف واقعیت ها، به ابهام و عدم دسترسی به ریشه های اجتماعی و ممیاسی منتج میگردد. با نگرشی به اوضاع مجبور ساز، وضعیتی را می یابیم که محی الدین « انیس » قهرأ ناگزیر به همکاری شده و چنین اجباری به جای خود از اوضاع و احوال وادار سازنده که به اختیار انسان وقعی نمی گذارد، حکایت میکند.

 

‏فرار «انیس» از کابل و رجوع به سوی جنوبی ( پکتیا ) ، دلیل واضح دیگری است ک وی با استفاده از فرصت، فرار را که خود یکی از راه های ابراز مخالفت است انتخاب کرده بود.

‏مهاجرت از کابل به سوی جنوبی ( پکتیا ) ، امکاناتی را در اختیار او گذاشت که برای کار بعدی خویش (پس از میان رفتن جر یدۀ انیس) بیندیشد. در آنجا او مشغول جع آوری اطلاعات گردیده و در کنار ‏اطلاعات قبلی خود، بعدأ در پرتو تصورات و معیارهای خودش در چارچوب اوضاع حاکمیت نادر خان و برادرانش، کتاب « بحران و نجات »  را نوشت. (12)

 

‏در کتاب « بحران و نجات »  موارد توصیفی از سپه سالار محمد نادرخان و برادران وی کم به چشم نمی خورد. اما اگر خواننده چار چوب اطلاعات و استنتاج خود را از همان محدوده بگیرد، بازهم مانند جریدهء « حبیب الاسلام »  در یک موقف سطحی گرایانه قرار می گیرد.

 

در نگاه نخست و عاری از تعمق لازم این تصور در ذهن خواننده القآ تواند شد که « بحران و نجات » نگاشته انیس به تقبیح امان الله خان و اصلاحات وی از موضع جانبداری از قدرت وقت (خانواده نادر خان) پرداخته و با محکومیت حبیب الله کلکانی، نجات افغانستان را در نقش سپه سالار محمد نادر خان می بیند. عدم بررسی کلیت آن اثر و بخصوص که بی التفاتی نیز در توجه به موارد جاندار و در واقع اوج گفتنی های نویسنده راه یافته باشد، موجد چنان ذهنیتی میگردد.

 

اما هنگامی که گرفتن رد پای محی الدین انیس به عنوان نویسنده، در چنان اوضاع و در چنان کشور در میان باشد، خواننده خود را با رازها و گفتنی های اصلی نویسنده همراز و با درد هایش همدرد می بیند . (چنین موضعی در قبال شادروان بزرگوار کاتب فیض محمد و سراج التواریخ پیش از همه مستلزم رعایت است.)

 

‏در « بحران و نجات» نخست از همه سند گسست و عدم توافق « انیس » با حبیب الله  کلکانی مشهود است. دوم، او را در مقام انسانی دارندۀ تفکر و اندیشه پیرامون مسایل اجتماعی می بینیم که شخصأ با طرح پاره یی از موارد انتقادی در برابر برنامه های امان الله خان ظاهر میشود. اما در بحران و نجات، بر اصلاحات آن دوره (امانی)  یک قلم خط بطلان نکشیده با پذیرش اصلاحات، افکار بنیادین خود را غرض بررسی های بعدی در صفحات نخستین چنین ارائه میکند:

 

... علت این بحران (اغتشاشاتی که منجر به از بین رفتن نظام امانی گردید) چیست. آیا در حقیقت نفرت ملت از اصلاحات و تعلیم و تمدن بود ؟ یا اینکه علت اصلی رسیدن ملت از یک عالم سؤ اداره و غلط های فاحش افراط و تفریط بود ؟

 

جواب این سوال برای هر کسی که جریانات دورۀ ده ساله امان الله خان را از نظر بگذراند، به خیلی آسانی واضح میگردد، که در حقیقت نه ملت از اصلاحات رمیده است؛ بلکه قیام ملت نتیجهء سوء اداره گی های متوالی همان دوره بود. (13)

‏انیس با درک ‏ضرورت اصلاحات و ترقی در جامعه افغانستان با طرح سوالات « این چه بود؟ و چرا شد؟» کمبودها، کجروی ها و بی اعتنایی ها به حال مردم  را در نظام امانی با ارائه مثال ها نشان میدهد. کار انیس، در بحران و نجات ذکر وقایع و رویدادهاست و استفاده از آنها برای جستجوی پاسخ به سوالات مطرح شده انیس، از « غلط های فاحش اداره و صورت اجراآت و دور افتیدن پروگرام حکومت از آرزو و احتیاجات . . .» تذکر داده و موارد مشخض را یاد آور شده است.

‏با طرح برنامه های اصلاحی که یقینأ تغییرات بزرگی را در قبال داشت و ‏به گفتهء انیس « ملت بدون اظهار هیچ جمود پسمندی همه آن تبدلات را پذرفت . . .» صورت اجراآت غلط، زمینه های بی اعتمادی، بی باوری و نارضایتی را فراهم نموده بود ؛ مثلا : در زمینه برنامه های که دولت در رابطه با معارف روی دست داشت، چنین نوشته است:

« مخصوصأ عدم اعتنا را در امور مهمتر از همه میدانیم : زیرا مامورین دیگر شعبات که اهمال و رشوت خوری کرده اند، از هرچه باشد ضرر آن به مملکت از قبیل مؤقتی بوده است؛ اما ضرر و اهمال و رشوت خوری بعضی مامورین معارف که به مملکت رسیده است، قابل تلافی نیست. زیرا اگر  آنها کار میکردند، در نتیجه (10) سال اقل در اقل مالک 30 ‏هزار نفر با تعلیم ‏ابتدایی شده میتوانستیم که این تعداد فوج قابل هر چیز را در نتیجه ان اهمال ‏و رشوت خوری گویا باختیم. اما دیگر خساره ها هرچند باشد، غالبأ از قبیلی است که تلافی شده میتواند.

‏و تمام تجارت و رشوت خوری مامور معارفی که می خواست منصب ذریعۀ استفاده بگیردهمین بود که پدر بچه مقابل خلاص کردن اولاد خود از مکتب پول بدهد. پس تا اندازۀ ممکن در ایجاد اسبابی که وادار به خلاصی بسازد سعی می نمودند. از قبیل حواله کردن جلب اطفال از جاهای دور مکتب تا هر کدام  صبح و عصر مسافه 2 تا 4 کروه راه را برای آمدن مکتب قطع کند. و یا جلب کردن اطفالی که بزرگ ‏و قابل تعلیم نبوده تقریبأ مدار ارتزاق پدر پیر و عایله بیکس خود هستند...» (14)

 

همچنان محی الدین خان انیس برای ارائه جواب به چرا های بحران به « سؤ اداره و بی نظمی هیأت ربط و ضبط »  مشکلات تأسیس، سؤ انتخابات، نبودن ضوابط و قواعد داخلی، مفقودیت نظام دفتری، استفاده های شخصی، قلت رجال کار»  نظر دارد. و در زمینه دور افتادن از آرزو های ملت در پروگرام های انکشافی آنچه که بی لزوم و غیر ضروری بود، از طرف محی الدین انیس به ترتیب آتی تذکار داده می شود:

 

‏« . . . در این قسمت محتاج مثال های زیاد نیستیم. زیرا این مطلب واضح است، برای ملتی که زراعت و تجارت و صناعت و طرق مواصله آن محتاج به ترمیمات باشد، از پوشیدن شاپو و دریشی و یاد گرفتن رسومات ‏دعوتها در مثال آن ، انقدر قابل توجه نبود و باز اگر این چنین اقدامات بی ‏دقت تنها به ذریعۀ تبلیغ زمانی می بود، بازهم شاید ملت را به حدود بیزاری  نمیرسانید. ولی اگر مخصوصأ به جریانات اخیر آن دوره نظر اندازیم می بینیم این قبیل تطبیقات ، راهی که از احتیاجات و صناعات ملت بیرون است به حدود بیزاری رسیده بود، مثلآ وقتی که به پولیس ها امر داده شده بود که هر که را در سرکها و معابر بی شاپو یا دریشی می بینند از او جریمه بستانند، یا تبدیل دادن مرخصی جمعه به پنجشبه و غیر آن» (15)

جنبه های پژوهشی مرحوم انیس در « بحران و نجات» بر زمینه های بروز بحران نظر دارد برای این کار، تحقیق را در حدود صدور حکم ‏خلاصه نمی کند. یکی از موارد اسان ساختن کار آن ست که اسباب موجبه ‏بحرانات و اغتشاشات را به عوامل خارجی نسبت میدهند. در واقعیت امر ذهن از کنجکاوی در بازیابی موجبات داخلی غافل مانده و یا به کجراه کشانیده می شود. از یاد آوری های مرحومی بر میاید که چنین ذهنیتی در آن موقع وجود داشت و از انجایی که آن نظر اشتباه آمیز سد راه  تحقیق بوده، بدان اشاره یی دارد:

«...عقاید و نظریات مختلف دیگر هم موجود است. از قبیل بودن دست غیر در پهنهء اغتشاش » ص 7 «... ما انکار کرده نمیتوانیم که هر دو دولت همسایه شوروی و هندبرتانوی) در اثنای اغتشاش در شؤنات داخلی ‏دست انداخته باشند . . . و باز تأثیرات غیر عادی که در این هردو سرحد پیدا شده بود، این را نشان میدهد ، که تحمیل دست غیر در شورشها دراز شده باشد . . . اما با این حدی که بعضی ما تصور کرده اند که اصلاً اغتشاش تمهید شده و ساخت دست غیر باشد، این قابل تایید قطعی ‏نخواهد بود، و مسأله قابل شک است، چه تا زمانی که لا اقل در ملت اسباب اغتشاشی مهیا نشود، طبعأ نه دست، بل دست های غیر هم اثر کرده نمیتواند» (16)‏

 

ملاحظه میکنیم که مرحوم انیس در مقام انسانی که با دقت و هوشیاری به دنبال گمشده یی میگردد سوالات علل بروز بحران و شکست اصلاحات و برنامه های نظام امانی را دنبال نموده است

 

اما در مورد یادآوری های ستایش آمیز از محمد نادر خان سپه سالار از طرف مرحوم انیس گفتنی های چندی مطرح است:

‏محد نادر خان و برادرانش یکه تاز میدان بودند. زیرا قبلاً، امان الله ‏خان میدان را به عنوان بزرگترین اشتباه تاریخی و سیاسی زندگی اش ترک گفته بود. علی احمد خان به دهن توپ پرانده شده بود. غلام نبی خان چرخی که اعادهء سلطنت را برای امان الله خان در نظر داشت، با اطلاع از تصامیم امان الله خان صحنه را ناگزیر ترک کرده بود. بنابرین جبهه جنومی (پکتیا) که محمد نادر خان آنرا برای مقاصد خود انتخاب کرده و جمیع زمینه های بهره برداری و اکمالاتی را در اختیارش میگذاشت، مرکز توجه یی بود که مخالفین حبیب الله و یارانش به آن سو رجوع می کردند. حتا  امیرحبیب الله و مشاورین با سواد وی قبلا نیز زمینۀ بازگشت و همکاری محمد نادر را مطرح و در زمینه اقداماتی کرده بودند. چنین است که در بررسی ریداد های از ‏مخالفت تا سرحد سرنگونی حبیب الله اقدامات او (محمد نادر خان و برادرانش) را می یابد. ولی آنگونه که مرسوم بود، حاکمیت ستایش طلبانه اجباری را در نگارش وقایع نگاران حتمی میساخت که با مکنونات برخی از نگارنده گان همخوانی نداشته باشد.

برعلاوۀ کوشش های محتاطانه، عبارات دیپلوماتیک ، محیلانه  و سنجیده یی که از طرف محمدنادر به کار میرفت، در جلب توجه مخالفین حبیب الله تاثیر میگذاشت. به این نمونه از سخنان نادرخان ببینیم:

 

 " هیچ منظور و مرادی ندارم در باب طرفداری و غیر طرفداری هیچکش فکر نکرده ام. اولین مرادم نجات دادن مملکت از این آتش خانه جنگی است. اما مسألۀ سلطنت امری است که میخواهم قرار اتفاق عمموم فیصله شود. گویا غیر از رفع خانه جنگی و پیدا کردن امنیت عمومی . . . در هیچ فکر دیگری نیستم."

( بحران و نجات ص 145)

 . . .

 در  سالهای پسین حاکمیت امان الله خان ،موج های سرکشی ،عصیانگری آمیخته با احساسات قبیله گرایی و تمدن ستیزی ؛حمل خواست های واضحأ عقب مانده و رجعت گرا در جنوبی و شینوار بنیاد نیمه کارۀ نظام امانی با خطر انهدام مواجه نموده بود . شورش های مخالفت آمیز از زمینه های مساعد بی کفایتی ، مردم آزاری  و خودکامه گی ها در دستگاه دولتی بهره می گرفتند. (17) وزش باد ناگوار شورش شمالی فاصله های ایجاد شده میان مردم با دستگاه دولتی و شخص شاه را نه تنها عمق بیشتری داده بود، بلکه بساط نظام  توفانزده را برچید.

درین جریان ، جالب آنست که شورش های مشرقی، جنوبی و شمالی، علی الرغم خویشاوندی فکر، اندیشه و عمل اجتماعی که با وجود مشترک بسیاری معرفی میشدند، در برابر ‏محورهای سمتی و قومی قرار داشته در معرض استفاده قدرت جویانه محمد نادر و برادرانش به جدایی عملی کشیده شدند.

حبیب االله کلکانی که کار شورشهای سمت های مشرق و جنوب را به انجام ‏رسانده بود، گوشمالی شد و استفاده های سؤاز موجودیت فرق های اتنیکی برای قدرت یابی تقدیس دیر پای شد.

 

محمد نادر خان به کابل رسید. سلطنتش اعلان گردید. لویه جرگه اش را نیز دایر کرد. حبیب الله کلکانی و همکاران و مشاورانش با وجود پای در میانی قبلی حضرت شور بازار و امضاء محمد نادر خان در قران کریم ،اعدام گردیدند. بعد نوبت مخالفین رسید که در نظام امانی با نادر خان اختلافاتی داشتند. افراد و خانواده هایی را که به صورت بالفعل و بالقوه، خطری برای ارکان دولت، احساس می کردند، اعدام نمودند ویا به زندان هایی قرون وسطایی یا به اذیتگاه هافرستادند. ولی محمد خان که وکالت امان الله را حین سفراروپایی چند ماهه داشت و جریده انیس و شخص محی الدین انیس را قبلا از توقیف ازاد ساخته بود، اعدام شد. خانوادۀ چرخی، عزیزان و بازو های نظام امانی مورد بیرحمانه ترین ستم خاندان قرار گرفتند. و بعد تر دست نیاز تحکیم قدرت و استبداد خاندانی گل های سرسبد جامعه فرهنگی، سیاسی ونماد های جسارت و پشتکار، دارنده گان ظرفیت های قلمی ، سیاسی مانند عبدالرحمن لودین و عبدالهادی داوی ... را پرپر کرد و به زودی سایۀ هراس انگیز استبداد خانواده گی درتمام جامعه پهن گردید.

 

‏ گمانی نتوان داشت که مشاهدۀ چنان اوضاع برای کسانی چون غلام محی الدین خان انیس، که اوضاع مختنق امیرعبدالرحمن خان را تداعی میکرد وادعا ها، نیات و عملکردهای محیلانۀ نادرخانی را می نگریستند ، تکاندهنده بوده است و جانگداز.

 

‏انسانی که کتاب بحران و نجات را نگاشته بود و با تقبیح حبیب الله کلکانی و گذاشتن انگشت انتقاد بر کجروی های دوران امانی، با بررسی ‏عوامل و زمینه های بحران ، امید به نجات جامعه داشت، به زودی ‏دید که آن بحرانات دستاویز نیات دسترسی خانواده نادری به قدرت گردیده و به نام تأمین امیت شیرهء جان مردم را میکشد.

از این رو با وجود وخامت وضع صحی (توبرکلوز مزمن) آرام ننشسته و وارد مرحلهء جدید از زندگی گردید. در انتشار نشریه « حقیقت » حبش خان کندک مشر، فرد وطنپرست را کمک کرد و آن نشریه را به شکل شبنامه انتشار دادند .

 مسؤلیت جریده انیس را به شادروان  سرور جویا سپارید (17) . مصمم شد که برای تحقق روشنگری ومبارزه با بی عدالتی دامن ستیز را رها نکند . راز یاران استبداد ستیز فاش گردید. جمعی دستگیر و اعدام شدند و تنی چند به شمول انیس و برادراش خالد و راتب قصد فرار کردند. در لهوگر دستگیر شده و به کابل اعزام گردیدند. و به این ترتیب با افتیدن آن بلبل نازنین در دام استبداد، وطن و جامعه فرهنگی ما تراوش های فکری و نتایج تسلسل تفکر و یادداشت ها و در واقع مواد تکمیلی « بحران و نجات » را از دست داد.

 

‏  محی الدین خان انیس بیمار و علیل در زندان دهمزنگ کابل در نیمه شبی از سال ١٣١۷ خورشیدی جان بخشیده است. فرزندش ( فرید ) گفت:

« ... مادرم می گفت، روزی به خاطر دیدن پدرم، مرا با خود به زندان برده بود، ولی کوتوال ها نگذاشتند که من و مادرم پدرم را ببینیم. آنها حتی حاضر نشدند قبر پدرم را نشان بدهند فقط همین قدر کردند که سه قبر را برای ما نشان دادند و گفتند یکی از همین هاست.»

 

« محترم خواخوژی به استناد گفته های  مرحوم لطیفی می گوید که، ...بر سیل عادت به محبس میرود و تقاضا میکند تا به زندانی او، اجازه ملاقات داده شود، پس از انتظار که دور و بر زندان از رفت و آمد وابسته گان زندانیان خلوت میشد، یکی از همان زندانبان هایی که زن و فرزند انیس را بر مزار او رهنمای میکند، می آید و با تأثر تصنعی به لطیفی تسلیت می گوید و از مرگ انیس او را مطلع میسازد او می گوید: انیس را نیمۀ شب با دو تن دیگر در حضیره، بردیسی ها (مسافران) عقب زندان ‏وحشتناک دهمزنگ دفن کردند . . .

 

‏دانشمند محترم صالح پرونتا اظهار کرده است: انیس در حالیکه بر زانو های او سر گذاشته بود ، جان داده است . . .

 

‏سرنوشت فامیل مغضوبین استبداد حکایت از ابعاد فاجعه دارد . به سخنان ‏فرید فرزند مرحوم انیس توجه نماییم :

« ما در زمان حیات پدرم در خانه مرحوم رشید لطیفی که آن وقت همکار ‏پدرم بود، زندگی میکردیم ، ولی بعدها از انجا کوچ کشی کردیم و یک ‏تهکاوی (زیر زمینی) را ماهانه سه افغانی کرایه گرفتیم. باید بگوبم که آنها (دولت) کاکایم را نیز زندانی ساخته بودند. و من وقتی از پکتیا به کابل جهت ‏شمول به مکتب آمدم و به دیدن او رفتم در انجا کسی بود که با کاکایم آشنا ‏بود. کاکایم قصه اسفبار مرا به او گفت اوهم مرا نزد رئیس بلدیه برد . رییس بلدیه مرا به « دارالایتام نادری» شامل نمود و این را هم برایم گفت که کوشش کن تا کسی در باره ات چیزی نداند. من تا صنف سوم را در آنجا تعقیب نمودم. اما ییش از آن برایم اجازه ندادند که درس بخوانم، مرا و یک تن دیگر را که به صنف پنج بود، و نامش را فراموش کرده ام از مکتب اخراج کردند. فکر میکنم پدر آن کسی که با من از مکتب خارج شد، در کارهای ‏سیاست دست داشت. به این ترتیب مرا به پلخمری و آن دیگر را به کندهار ‏تبعید کردند. من تا آنکه کاکایم از زندان رها شد در فابریکه پلخمری کار میکردم. چون سن و سالم زیاد بود ، هرچه کوشیدم به مکتب شامل نشدم. از اینرو نزدیک مستری شاگرد شدم و بعد به شرکت برق، بکار پرداختم.

من همیشه از اینکه به گناهء فرزند  انیس  بودن نگذاشتند درس بخوانم و تحصیل نمایم رنج می برم.

  

                                                                        *

 

‏نخستین جریدۀ آزاد در تاریخ مطبوعات کشور ، « طفلکی » که 15 ثور 1306 ‏خورشیدی در خانوادۀ مطبوعات به دنیا آمده بود، چنان قدم برداشت که قاتلان جفا کیش مرحوم انیس، نتوانستند نام آن را از میان بردارند؛ بلکه کوشیدند تا توطئه گرانه در سایهء درخت پهناور نام نیک ان بنشینند. در ‏سالهای حاکمیت وابسته گان شوروی از میان رفته، تبهکاران آگاه ، نشریۀ انیس را ارگان « جبههء پدر وطن» (!)  نام نهادند (طوفان خنده) .

 

‏نزار قبانی یک تن از فرهنگیان برجستۀ عرب گفته است:

‏« چون هر چیز شکسته یی همواره از خود با فریاد و سر و صدا دفاع میکند. نوشتن، بخصوص در کشور های عقبمانده که زیر لحاف خرافات و رسوم قدیم می خوابند، جنگ واقعی و تن به تن است. میان پتک شکننده و شئی درهم شکسته. از خونی که بر چهره و جامه ام جاری است دریافتم که ادبیات بالشی پر قو و گردش در مهتاب نیست. دانستم که ادبیات گلی نیست که بر سینهء جامعه مان بزنیم. بلکه صلیبی از دشواری هاست که آن را بر ‏دوش میکشیم ».(21)

 

‏  در افغانستان، در جامعه یی که شمارۀ بیسوادان  آن ، درخانۀ 25 در صد قرار داشته و بسیاری از سواد آموخته گان نیز بهره یی جز اندک خواندن و نوشتن ندارند؛ در کنار رسوم قدیم و خرافات ، انواع محدودیت های فرهنگ ستیزانه دیگری جامعه را آزار می دهند ؛  دشواری کار نویسنده گان آزاد و فرهیخته و سرنوشت زندگی شان را بهتر میتوان دریافت. زندگی محی الدین خان انیس‏ آیینه یی است که در ان چهرۀ بسیاری از فرهنگیان وقلمزنان عرصۀ ادبیات، ‏تفکر و ترقی خواهی را دریافت توان داشت.

 

‏غلام محی الدین انیس با توجه به زمینه های مساعد و جذاب درون کشوری در دوران امانی در کنار کاروان پر تحرک و هنگامه ساز قرار گرفت. ‏نخستین جریدۀ آزاد غیر دولتی را با مبانی بهره مند از اساسات روزنامه ‏نگاری عصری ان دوران بنیاد نهاد. داستان « حقوق ملت و یا ندای طلبۀ معارف » را در هرات تهیه وبه چاپ رسانید . برای تازه کارانی که به قصه نویسی رو می آوردند ، فن قصه (22‏) را نوشت.

با آمدن حبیب الله  کلکانی و یا رانش به کابل مدتی مدیریت جر یده « حبیب الاسلام» را عهده دار شد و با فرار خود یکی از راه های مخالفت را نشان داد.

‏در کتاب « بحران و نجات » نه تنها برداشت های مفید او برای ‏تحقیق های بعدی نقشی مهم به جا ی ماند، بلکه در آن تعمق ژرفتر در چهرۀ استبداد ‏حاکم و سایۀ ان را در کار نویسنده گان آزاد میتوان دید.

 

‏انیس، با مشغولیت ها و خدمات ارجمند در پرورش اذهان و افکار انتقادی به نسلی خدمت کرده است. او در این عرصه جان و زندگی خانواده گی را به ‏ودیعه گذاشت.

 

‏اینک که کاروان رهپوی و شبخون زده و داغدار، در تداوم کار و قدم گذاری به هر سو نگاه می کند، نام انیس الهام بخش آن است . خورشید جریان شب ستیز در این ظلمت زده ترین ترین اوراق دورانها، چه در درون جامعه ، آنجا که مرگ وشهادت و سختکوشی احترام برانگیز به بدرقه نشسته است، و چه در دیار غربت و دوری از وطن محتاج درس گیری از انیس وچهره هایی است که زحمات زیادی کشیده اند.

فرهنگیان وارسته و قلم دارانی که دست هایی از رنگ خون ندارند، به این مرزبندی نیز نیاز دارند که با صاحبان قلم های ظلم ستا ، دستوری و تبهکاران گسترۀ فرهنگ وشعر وادب مرز روشن ایجاد نمایند . مرزبندی با آنانی که یادوارۀ شخصیت هایی چون انیس و سایر گل های سر سبد جامعۀ فرهنگی ما، برای شان حیثیت بهره گیری جعل آمیز استفادۀ سؤ ویا تفنن را دارد.

  

پانویس ها ورویکردها:

 

1 ‏- یادی از انیس ، ماه ها پیش ( یاد آوری مربوط به سال 1997است ) در محفلی خوانده شد که از طرف «انجمن ‏فرهنگی افغانهای شهر هامبورگ » برای « انیس »  دایر شده بود. نبشتۀ کنونی در واقع صورت فشرده یی از آن است 

2 - جالب ترین تصریحی را که با نشان دادن اصلاحات دورۀ امانی در متون فارسی  ‏دیده ایم، در مجلۀ « نی نامه » شمارهء یکم حمل سال1٣65‏خورشیدی به چشم میخورد. در طی مقالۀ مفصلی زیر نام « افغانستان در آتش » ترجمه و اقتباس و نگارش از: « هومن» و ‏چنانکه در کتاب دیگری زیر نام « نگاهی بر کتاب افغانستان در پنج قرن ‏اخیر » نوشتۀ اقای ولی الکوزی اشاره رفته، باید نام مستعار اقای ‏داوود فارانی باشد. آن نوشته از جمیع کار های دوران امانی  که نخستین ها و ‏ابتکاری اند، تذکر میدهد.

 

٣ - در  «نظامنامه »چنین تصریح گردیده بود: « مطبوعات و اخبارات ‏داخله مطابق نظامنامه مخصوص آن آزاد میباشد.»

٤ فانوس، شماره اول . دلو1369 ‏خورشیدی.ناشر شورای رهروان ‏فرهنگ انقلابی.

‏۵ - حمید عنایت، « سیری در اندیشهء سیاسی عرب » زیر نام شیخ محمد عبیده. همچنان معلومات در بارۀ  نقش انیس در « المقطف » در نشریهء فانوس است. ‏جع آوری معلومات بیشتر از « طفلیت و سیر زندگی انیس را در جزوه آقای کریم روهینا، زیر نام غلام محی الدین انیس. سال 1367 ‏کابل، مطبعهء ‏دولتی، نیز میتوان دید.

6 ‏- نوشتهء روهینا و کتاب سال « انیس » محمد بشیر رفیق کابل 1346

‏۷- بازهم برای معلومات بیشتر مراجعه شود به « سیر ژورنالیزم در افغانستان » محمدکاظم آهنگ سال 1349

‏زرین انحور، د افغانستان د ژورنالیسم مخکشان صص 173 ،193‏مطبعه دولتی 1365

‏کاظم اهنگ: مطبوعات افغانستان در اول استقلال ص 93 و  ص106 ‏کابل 1369‏خورشیدی

‏مایل هروی: معرفی روزنامه ها و جراید، مجلات افغانستان، اسد1341 ‏خورشیدی ص 14‏ص 17

8 ‏- کتاب انیس . ص 24

9 I.con Poulado  در کتاب Reform and Rebellion in Afhganistan 1919-1929( ترجمه داکتر باقی یوسفزی تحت عنوان « اصلاحات و انقلاب 1929» می نویسد:

 

‏« اگر چه امان الله خان ضرورت یک سیستم قضایی مستقل را درک نموده بود، ولی نبودن قُضاتی که با قوانین عصری اشنا باشند، مانع پیشرفت آن گردید.

‏وقتی امان الله خان به سلطنت رسید یک نفر قانوندانی که با قوانین عصری آشنا باشد، وجود نداشت، امان الله خان چارۀ دیگری نداشت، مگر اینکه از قاضی ها و مفتی هایی که به قانون شرع آشنا بودند؛ تا زمان تهیه شدن قضات عصری، کار بگیرد. صص 113-114

10- سیر ژورنالیسم در افغانستان ص 197

11- کریم روهینا « غلام محی الدین انیس »

١٢-  انیس « بحران و نجات » مطبعه انیس، کابل

١٣- بحران و نجات ص 6

١٤-  همانجا، ص 144

١۵- همانجا، ص 11

16- همانجا ص28

‏١۷- مثلأ : انیس در بحران و نجات می نگارد که « پس از نطق مفصل ‏امان الله خان در باغ عمومی در آخرین روزهای سلطنتش؛ نفری از بین مردم ‏بعد از ایراد تمهید مختصر شکایت متعددی از کار داران نموده، مخصوصأ وزیر دربار را تنقید نمود که مانع رسیدن صدای رعیت به شما می شود .» ص 73

‏١٨- کریم روهینا، محی الدین انیس

١٩- همان اثر

٢٠- همان اثر 

٢١- نزار قبانی از شاعران نکته سنج عرب سوریانی بود و در لبنان زندگی نمود، چندی پیش به عمر75 سالگی در لندن وفات یافت .

‏باتاثیر پذیری از جریانات چند دهه اخیر دنیای عرب ، بیشترین سروده های او را شعر های سیاسی تشکیل میدهد. از نزارقبانی، کتابهای داستان من وشعر، و جمهوری در اتوبوس و شعر، زن درانقلاب به فارسی ترجمه شده است.

 

   22 - فن قصه، در مجموعه نمونه های نثر فارسی دری (سی قصه) در سال 1357 خورشیدی به همت داکتر علی رضوی در تهران بار دیگر به چاپ رسیده است.

 

 * پس از گذشت یازده سال ،هنگام بازنگری متن بالا ، جمله هایی را قابل تعدیل یافتم . همچنان لازم به یادآوری است که طی این دهسال مدارک واندیشیده های بیشتری پیرامون دورۀ امانی منتشر شده اند . به طور مثال نبشته هایی  که با نام کلاهنامه ازین قلم منتشر شده اند ، بیشتر طرف توجه من هستند .

                                                                                                            ثور 1387خورشیدی

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٤             سال چهـــــــــارم                    جوزای    ١٣٨۷                  جون 2008