کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

روح الله بهرامیان

    

 
وداع

 

 



از آسه‌مایی تا هندوکش تا سالنگ
خودت برای خودت گریه‌کن ای‌ابرِقشنگ

ببین به حالت آهن‌دل جهان‌سوزان
به این عشیره‌ی چاقو به‌دست در باران

به این قبیله که خشم است مهر ومستی شان
وکفر مطلق شیطان، خدا پرستی‌شان

نگو که کابلِ دلتنگ می‌شود تنها
میان این همه نیرنگ می‌شود تنها

نگو که معنی پدرود درد بی‌وطنی ست
چقدر پاسخ خوبی، بدی واهرمنی‌ست؟

از این ستمکده یکدل شو وعبور بده
ولو به اشک دلِ خسته را صبور بده

اگرچه مثل همیشه مسیر همراه نیست
واین سفر که تو داری به‌پیش دلخواه نیست

برو مهاجر مجبور بی درنگ برو
از اجتماع پر از نفرت و تفنگ برو

وطن نبود، نه مادر نبود آه... نبود
در آن دیار که کشتار اشتباه نبود

در آن دیارکه خون بود فخروعزت شان
و هتک حرمت و تحقیر‌ها محبت شان

چرا ز سنگ تمنای مهر و دلجویی
چرا هنوز که داری وداع می‌گویی

به چشمهات غبار آرمیده است وامید
ز قلب آهن این قوم همدلی‌ست بعید

دم وداع تو از شهر سنگ‌ها شاید
خوشم که می‌روی و گریه‌ام نمی‌آید

خوشم که در همه‌جا آسمان همین رنگ است
وهرکجا دل آدم به آدمی تنگ است*

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۲۵          سال  چهــــــــــــــــــاردهم              قوس ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی   اول دسمبر   ۲۰۱۸