کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

دکتر نصیر احمد ارین

    

 
اگزیستانسیالیسم و دیدگاه عرفانی

 

 

آیا دازاین( Dasein ) همان نیم‌دایره‌ی صعود عرفانی است؟

And now you are and i am now and we are a mystery which will never happen again, a miracle which has never happend before.
«کمینز» می‌گوید: آدمی رازی از آن دست است که دیگرباره تکرار نخواهد شد.
از دیدگاه اگزیستانسیالیست‌ها برای انسان در امر وجود، برخلاف همه‌ی موجودات یک جبر وجود دارد که آن مرگ است که آن هم در عرفان به وجود دیگر تعبیر می‌شود. همه‌ای موجودات به جز انسان در چنبره‌ی تقدیر خود اسیراند، اما انسان مختار است و تقدیر خود را خود رقم می‌زند و اگر جبری است چیز‌های تصادفی در حد محیط و شرایط و امثال این امور است.
از این نظر در انسان، وجود بر ماهیت تقدم دارد و در دیگر موجودات ماهیت بر وجود تقدم دارد، زیرا «انسانِ بوده» «to be»، خودش خود را به انسانِ شده «to be come» تبدیل می‌کند. در عرفان و دیدگاه شیخ اکبر محی الدین بن عربی، از برجسته‌ترین چهره‌های تاریخ در سیر معرفت عقلی و تطور عرفان اسلامی،‌ ماسوای الله از اعیان ثابته یا مقام واحدیت،‌ متنزل شده و با طی طریق از عالم جبروت، عالم ملکوت و ‌عالم ملک،‌ به عالم انسانی می‌رسد که جامعِ جمیع عوالم چهارگانه است. این سیر را در دیدگاه عرفانی قوس نزول یا نیم‌دایره‌ی نزول می‌گویند. در دیدگاه «هایدگر» و «سارتر» نیز سیر هبوط آدم را شبیه نیم‌دایره‌ی نزول عرفانی می‌توان در نظر گرفت. سارتر به این نظر است که انسان در یک خلأ vacum به دنیا پرتاب شده است. عوالم چهارگانه‌ی قبل از عالم جسمانی یا انسانی،‌ عوالم قابل رویت نیستند،‌ بنابراین به نظر می‌رسد که سارتر آن عوالم را خلأ در نظر گرفته است. در دیدگاه هایدگر نیز انسان همانند گِل لزج،‌ بدون این که فطرتاً ماهیتی داشته باشد به دنیا Throw یا پرتاب شده است.
نیم دایره‌ی نزول در عرفان و سیر نزول ماسوای الله از اعیان ثابته تا عالم جسمانی،‌ جبرگرایانه است و انسان و موجوداتِ دیگر در جریان این سیر، هیچ‌قدرتی برای دستبرد و تغییر ندارد،‌ بنابراین این نیم‌دایره‌ی نزول عرفانی که بدون شک در فلسفه‌ی مشّا و دیدگاه‌های بوعلی و فخر رازی نیز ریشه دارد،‌ ظاهراً شبیه دیدگاه سارتر و هایدگر است،‌ هرچند از دید عرفانی درست نیست، زیرا طریقت یا عرفان را امروزه همان شریعت می‌دانند که به نظر برخی‌ها جای تأمل دارد و سارتر خود گفته است که هایدگر و خود او اگزیستانسیالیست خداناباور اند.
اما آن‌چه به نظرم مهم است،‌ اینکه نیم.دایره‌ی صعودِ مطرح‌شده در دیدگاه عارف،‌ خیلی شبیه «دازاین» هایدگر است. Dasein= Da+ sein= There being یعنی آن‌جا‌بودن، که در انگلیسی معادل آن Existence است. دریافت من از دازاین این است که هایدگر تاکید بر اصالت وجود دارد. یعنی به نظر می‌رسد که هایدگر می‌خواهد بگوید: انسان تا مظهر «دازاین» نشود صاحب «وجودِ شده to become » نمی‌شود. بنابراین انسان بایستی «وجودِ بوده»ی خودش را بسازد تا به «وجودِ شده» تبدیل شود،‌ این وجود با توجه به تغییری که در ماهیت خودش ایجاد می‌کند،‌ می‌تواند ساخته شود. بحث «اصالت وجود» در دیگاه دانشمندان اگزیستانسیالیستی یعنی همین که در انسان برخلاف همه‌ی موجودات دیگر وجود بر ماهیت مقدم است. سارتر برای توضیح این نکته مثال می‌آورد: کسی که می‌خواهد کارد بسازد،‌ قبل از این که کارد به عرصه‌ی وجود درآید،‌ ماهیت آن کارد در ذهن سازنده‌ی آن وجود داشته است و بر اساس آن ماهیتِ ازقبل‌موجود،‌ وجود کارد ساخته می‌شود،‌ اما در انسان برعکس،‌ وجود مقدم بر ماهیت است،‌ مثلنً: من حالا که وجود دارم،‌ قصد می‌کنم که بیست سال بعد،‌ ملّای زبردستی بشوم،‌ یعنی ماهیت خودم را تغییر بدهم،‌ پس وجود من مقدم بر ماهیت من است.
در نیم‌دایره‌ی صعود عرفانی، که انسان از عالم جسمانی حرکت می‌کند تا خود را به عالم عقول و مقام احدیت و فنای ذاتی برساند،‌ این حرکت در واقع شبیه مظهرِ «دازاین» شدن هایدگر است،‌ یعنی هیچ عارفی نمی‌تواند پیش‌بینی کند که آیا به آن مقام خواهد رسید یا خیر؟ و آیا این عارف که عَرَض است،‌ به جوهر تبدیل خواهد شد یا نه؟ پس او وجود دارد که به دنبال دازاین یا وجود حصولی یا جوهر یا ماهیت وجودی است. عارف قبل از این که به عدم و فنای ذاتی برسد،‌ وجود دارد،‌ اگر وجود نداشته باشد،‌ فنا نمی‌شود،‌ حالا فرقی نمی‌کند که این وجود را عارفان چه نام می‌گذارند،‌ تعیّن،‌ جلوه یا نمود.
انسان از دیدگاه عارف،‌ جامع اطوار آفرینش است و تمام عوالم آفرینش در عالم انسانی وجود دارد،‌ برای همین است که ابن عربی می‌گوید: « فافهم. و من ههنا یعلم أنه نسخته من الصورتین: الحق و العالم.» یعنی انسان نسخه‌ی دو صورت،‌ هم صورت ربانی و هم صورت غیر ربانی است. از دیدگاه عارف،‌ وجود فقط خداست و ماسوای الله نمود‌اند نه وجود،‌ حالا با این طول و تفصیل،‌ اگر انسان جامع اطوار آفرینش است و استعداد فنای ذاتی در خدا را دا
رد،‌ پس حتمن برخلاف همه‌ی موجودات دیگر، مثل خدا وجود دارد. ابن عربی،‌ انسان را عصاره‌ی حضرت الهی می‌داند: « و کان الانسان مختصراً من الحضرت الهیته». مولانا که بدون شک ذوالبحرین عرفان شرق و غرب است و از عارفان بی‌نظیر وحدت‌الوجودی و وحدت‌الشهودی در جهان بشریت است،‌ در مثنوی،‌ خیلی رندانه و ماهرانه خداوند را از زبان شیطان مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید: اگر با من درست راه نیایید،‌ آن راز بزرگ را فاش خواهم کرد. چه رازی بوده است که شیطان باید آن را فاش کند؟ مولانا در دفتر دوم مثنوی می‌گوید: وقتی خداوند با ملایک در مورد خلقت آدم مشورت می‌کرد: وإذ قال ربك للملائكة إني جاعل في الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء .."البقرة30
،‌ ملایک موافق این خلقت نبودند: قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء. و ما یعنی انسان کامل آن‌جا حضور داشتیم و ملایک را تمسخر می‌کردیم از این که با خدا موافقت نمی‌کردند، یعنی انسان کامل قبل از نزول به عالم جسمانی در مقام احدیت وجود داشته است:
پیش‌تر از نقش، جان پذرفته اند
پیشتر از بحر، درها سفته اند
مشورت می‌رفت در ایجاد خلق
جان شان در بحر قدرت تا به حلق
چون ملایک مانع آن می‌شدند
بر ملایک خفیه خنبک می‌زندند
اما،‌ خداوند به ملایک گفت: شما نمی‌دانید: اني اعلم مالا تعلمون. حالا این راز چه بوده،‌ مولوی در دفتر آخر مثنوی توضیح می‌دهد که شیطان می‌گوید: وقتی خداوند می‌خواست انسان را بیافریند، همه‌ی ملایک سرشان را پایین انداخته بودند،‌ فقط من بالا می‌نگریستم و دیدم که خداوند،‌ انسان را از عصاره‌ی خودش آفرید،‌ یعنی انسان،‌ در واقع همان خداست که به شکل نمود یا جلوه به این دنیا متنازل شده است.
با توجه به این توضیح در می‌یابیم: همانگونه‌ای که بر اساس نظریه‌ی ژان پل سارتر و هایدگر و نظریه اصالت وجود،‌ انسان با تغییری که خودش در ماهیت خود ایجاد می‌کند،‌ برای وجود خود ماهیت می‌سازد، در نیم‌دایره‌ی صعود عرفانی نیز انسان وجود دارد و برای وجود خود ماهیت می‌سازد. دازاین در دیدگاه هایدگر کاملن اختیاری و فردی است،‌ یعنی بسیاری از آدم‌ها بدون این که مظهر دازاین شوند،‌ همینگونه از دنیا می‌روند و تعدادی دیگری که قصدن و عمدن خودشان می‌خواهند مظهر دازاین می‌شوند و وجود شان را قوام می‌بخشند. در نیم‌دایره‌ی صعود عرفانی هم مسأله همین گونه است،‌ یعنی انسان اختیار دارد، یا‌ می‌خواهد با سیر و سلوک عرفانی خودش را فنای ذاتی کند یا نه نمی‌خواهد. (این بحث ادامه دارد)

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۱۳         سال  چهــــــــــــــــــاردهم                   جوزا ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی         اول جون    ۲۰۱۸