کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

در گستره‌ی قذف

 

 

قذف
روایت تکان‌دهنده‌ی یک «تـرور» است

 

 

نگاهی به قذف: خاطرات زنی پس از طلاق

 

 

قذف: روایتی از ناگفته‌های یک زندگی

 

 

"اسیری که برای آزادی مبارزه نمیکند، انسانیتش مشکوک است"

 

 

باید اعتراف کنم ...

 

 

 

 

 

 

 
 

   

صحرا کریمی

    

 
قذف، رمان خیلی ها با ارش و خواندنی

 

 

 

زني كه اهل قَلم باشد، اهل انديشيدن باشد، اهل مبارزه باشد؛ يك روزي از كنار تمام دردهايش عبور مي كند و آن را دوباره بازگويي مي كند به مانند قصه اي كه بايد دهان به دهان شود؛ اين دهان به دهان شدن به مثل اين مي ماند كه زخمهاي ناسورش را ذره ذره ليس مي زند تا التيام بخشد؛
زنِ اهل قلم قدم هاي خسته ي سالها پيمودنش را دوباره بازگويي مي كند و در حصار كلماتي كه روزي چون ساتوري تكه تكه دشنامش داده بودند؛ جمله ها و سطرهاي خودش را بيرون مي ريزد تا حكايت كند حديث دوباره بر خاستن اش را؛
زني كه اهل قلم باشد به ديوار هاي شكسته ي روياهايش ديگر تكيه نمي زند تا دوباره فرو ريزد در ازدحام خشت هاي خشن تقديري كه بارها در لباس ظلم او را كشان كشان با خود كشيده است در امتداد زندگي كردن هايي در ميان آدمياني كه غرور و كبر كرده بودند دو روز نشستن بر تاج داشتن هاي بسيارشان را؛
زني كه اهل قلم است روزي از ميان تمام دردهايش بر مي خيزد و مي نويسد. مي نويسد از برهنگي شَرِ زمانه و مردماني كه به تمسخر گرفته بودند زنانگي زني را كه تنها جرم اش " زن بودن" و " مادربودن" در سرزميني بود كه " مَرد پرستي" پيشينه اي تاريخي در آن دارد. او مي نويسد از تبسم هايي كه نخنديد در سياه روز هاي تنهايي اش، از نگاه هايي كه خنجرِ قضاوت شدند و بارها از پشت به اون وحشيانه ضربه زدند تا افتادنش شود دليل تمسخرهايي به مراتب " وحشي تر"؛
زني كه مي نويسد روزي از ميان آتش عبور مي كند و روايت مي كند قصه ي سوختن هاي ممتدش را ... روايت مي كند مواجه شدن با " ظلمي عريان" را؛ روايت مي كند حديث " نا مردمي" مردمان و جامعه اي را كه مي خواستند او را قرباني خطاب كنند و او تن به قرباني شدن نداد؛ روايت مي كند قصه ي يك " نامردي" را.
بتول مرادي زني است اهل قلم؛ نوشته است هر آنچه روزي نمي توانست بر زبان بياورد. نوشته است سالها سكوت و مبارزه و خزيدنش به كنج تنهايي را. نوشته است و روايت كرده است قصه ي سرنوشت يك " انتخاب اشتباه" را. يك " بودن اشتباه و زيستن اشتباه" با " مردي اشتباه" را.
بتول قلم به دست گرفته و نوشته است تمام روزهاي چهار سال رفتن ها و آمدن هايش را در امتداد سرنوشتي كه بايد زيبا مي زيست اما در تقلا و دوندگيِ روزهاي سگي شهري گذراند كه از هر گوشه كنارش " هار" مي شدند و " مي گزيدند" اندوه زني را كه در پي يافتن " حقيقت" روزهايي بود كه شايد در توهم " عشق " زيسته است.
بتول نوشته است و خوب نوشته است. و اينگونه دِينْ خود را به زنانگي اش، به مادر بودنش و به قلم و استعدادش ادا كرده است.
بايد دردها را نوشت... بايد از زخم هاي ناسور سخن گفت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۹۴/۲۹۵    سال  سیـــــــــزدهم           اســــــد / سنبله   ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی         شانزدهم اگست - شانزدهم سپتمبر  ۲۰۱۷