کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

۱

 

 

 

 

۲

 

 

۳

 

 

 

۴

 

 

 

۵

 
 

   

نصیر مهرین

    

 
رازِ لاله در شعر فارسی
و به ویژه در شعر صفا
قسمت ششم
سرودۀ عارف قزوینی
از خون جوانان وطن لاله دمیده


منظومۀ "از خون جوانان وطن لاله دمیده"
 

 

 

 

در سدۀ پسین خورشیدی، شهرت یافته ترین منظومه هایی که با نماد لاله پیوند دارند، در افغانستان با "لالۀ آزاد" شادروان محمد ابراهیم صفا و در ایران، منظومـۀ "از خون جوانان وطن لاله دمیده است"، ازعارف قزوینی است. پیرامون لالۀ آزاد دربرگهای بعدی مفصل تر می آید.

 

   در این بخش فشردۀ معلومات در بارۀ عارف قزوینی  رامی آوریم و به دنبال آن منظومۀ یاد شده را.

 

عارف قزوینی

 

عارف قزوینی در سال 1259 خورشیدی در قزوین ایران چشم به جهان گشود. دروس مروج زمان وزبان فارسی وعربی را فرا گرفت. طبع شعر وموسیقی داشت ودر آن گستره مصممانه قدم برداشت. پدرش روزگاری او را وادار نمود که منبر برود و وعظ کند، اما پس از مرگ پدر عمامه ومنبر را کنار گذاشت، به شعر اجتماعی- وطنی و موسیقی وتصنیف های مبتکرانه ودادن کنسرت برای مردم روی آورد. اگر از شرح غمبار زنده گی شخصی اش در این فشرده بگذریم، جوانی او تأثیر پذیری ازکوشش های مشروطه خواهی دارد. در حالی که به مشروطه خواهی دل بسته بود، از تأثیر گزاران بر حرکت مشروطه خواهی نیز شــد. عارف قزوینی در سال1312 خورشیدی در همدان چشم از جهان فروبست.

 

  اشعار بسیاری در گسترۀ اجتماعی وسیاسی دارد. از میان آنها منظومۀ "از خون جوانان وطن لاله دمیده" در ایران وافغانستان مشهورتر است. عارف این منظومه را یکسال پس از سرکوب جنبش مشروطه خواهی تهیه نمود وآن را به یاد قربانیان آن جنبش وبه ویژه حیدرعلی اوغلو اهدا نمود. شایان یادآوری است که تعدادی ازآواز خوانهای مشهور ایرانی تصنیف های عارف قزوینی و سرودۀ او نیز را خوانده اند. این تصنیف شش بند دارد که در پایان می آید:

 

 

 

از خون جوانان وطن لاله رمیده

 

 بند یك

هنگام  می و فصل  گل و گشت  چمن  شد

در بار بهاری  تهی از زاغ   و  زغن  شد

از ابر كرم ،  خطه ی  ری رشك ختن شد

دلتنگ  چو من مرغ   قفس  بهر وطن  شد

چه كجرفتاری ای چرخ

چه بد كرداری ای چرخ

سر كین داری ای چرخ

نه دین داری  ،

نه آیین داری  ای چرخ

بند دو

از خون  جوانان  وطن لاله  دمیده

از ماتم  سرو  قدشان، سرو خمیده

در سایه  گل بلبل از این غصه  خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه كجرفتاری ای چرخ ،

بند سه

خوابند  وكیلان  و خرابند    وزیران

بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

ما را نگذارند  به  یك  خانه  ویران

یارب  بستان  داد فقیران  ز امیران

چه كجرفتاری ای چرخ ،

چه بد كرداری ای چرخ

سر كین داری ای چرخ

نه دین داری ،

نه آیین داری  ای چرخ

بند چهار

از اشك همه  روی  زمین  زیر  و  زبر كن

مشتی  گرت از خاك  وطن  هست  بسر كن

غیرت كن  و اندیشه  ایام بتر كن

اندر جلو تیر عدو، سینه سپر كن

چه كجرفتاری ای چرخ ،

چه بد كرداری ای چرخ

سر كین داری ای چرخ

نه دین داری ،

نه آیین داری  ای چرخ

بند پنج

از دست  عدو  ناله ی  من  از سر درد  است

اندیشه هر آنكس  كند از مرگ،  نه مرد است

جان  بازی عشاق، نه چون  بازی نرد  است

مردی  اگرت هست،  كنون  وقت  نبرد است

چه كجرفتاری ای چرخ،

چه بد كرداری ای چرخ

سر كین داری ای چرخ

نه دین داری  ،

نه آیین داری  ای چرخ

بند شش

عارف ز ازل،  تكیه بر ایام  نداده است

جز جام، به كس دست، چو خیام  نداده است

دل جز بسر زلف دلارام نداده است

صد زندگی ننگ بیك نام نداده است

چه كجرفتاری ای چرخ،

چه بد كرداری ای چرخ

سر كین داری ای چرخ

نه دین داری،

نه آیین داری، ای چرخ

                ادامـــــه دارد

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۸۹     سال  سیـــــــــزدهم            جـــــــــوزا     ۱۳۹۶         هجری  خورشیدی            اول جون  ۲۰۱۷