کابل ناتهـ، Kabulnath
صنم عنبرین
در دور دستها وقتي شعر هايت مي تابند شب روي دست هاي صبح جوان مرگ ميشود در دور دستها زني شعر هايت را ميخواند و با بودنت گونههاي دم كرده ي زندگي را ميبوسد در دور دستها زني كنار دفترت سر ميگذارد و لاي دفترت گل سرخ .
وقتي شعر هايت مي تابند شب روي دست هاي صبح جوان مرگ ميشود در دور دستها زني شعر هايت را ميخواند و با بودنت گونههاي دم كرده ي زندگي را ميبوسد در دور دستها زني كنار دفترت سر ميگذارد
شب روي دست هاي صبح
جوان مرگ ميشود
در دور دستها
زني شعر هايت را ميخواند
و با بودنت
گونههاي دم كرده ي زندگي را
ميبوسد
زني كنار دفترت سر ميگذارد
گل سرخ .
بالا
دروازهً کابل
الا
شمارهء مسلسل ۲۱۰ سال نهم دلو/حوت ۱۳۹۲ خورشیدی شانزدهم فبوری ۲۰۱۴