کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

بخش های پیشین

 

 

 

بلوچها، نورستانیها، پراچی ها،
پشه­یی ها و هندو ها

 

 

 
 

   

  پوهاند پروفیسر دکتر عنایت الله شهرانی

 
 
تاریخچهء اقوام در افغانستان

 

فصل هفتم

سیستان

 

 

   این نام درمیان تاجیکهای خالص بدخشان مخصوصاً بزبان گوراغلی گویان بشکل سیوستان گفته میشود که شاید معنی در آن نهفته باشد مثلاً سیستانی خواهد بود که درآن سیب های درجه اول پیدا میشود ویا چیز دیگری از نگاه داستانها و بعضاً با روایات سیستان در توران زمین در مقابل ایران زمین قرار داده میشود و اگر روایات بالا قرین حقیقت باشد، توران از ساحه سیستان تا به چین میرسد چنانچه که ما درین مقاله اندک مختصر از شاهان تورک سیستان و نواحی جنوبی و شرقی آن تا تورکستان چین و تورکستان جنوبی حکایات زیاد آوردیم.

   راویان گفته اند سیستان در حقیقت شکل تغییر یافته سگستان است که اعراب آنرا سجستان تلفظ میکنند کلمه سگستان به معنی سگ فارسی که حیوان باشد، نیامده و این کلمه در تورکی معنی بهتر و خوبتر را میدهد.

   کلمه سگستان را بشکل دیگر هم آورده اند که شاید درست تر باشد، یعنی سگزستان که به اثر سختی تلفظ گاف با زا حرف، زا را در تلفظ حذف کرده اند، در فرهنگ غیاث الغات در باره سگزی چنین آمده است:" سگزی، صاحب کشف نوشته است که بفتح اول و سکون کاف فارسی و زای معجمه نام کوه رستم و زبانی از هفت زبان فارسی و در سراج نوشته که سگزی بالکسر و کا فارسی و زای معجم به معنی سیستان چه سیستان را سگزستان گویند و نوشته اند که تولد رستم در آنجا شده است». با حملات سقه ها (سکها) و آمدن ایشان به جنوب افغانستان و سکنی شدن آن به مناطق سیستان امروزی این مناطق بعد ها بنام ایشان مسمی گردیده است سقه ها قسمت غربی قلمرو تورکان را حفاظت و حراست می کردند و آنها را مؤرخان تورک بنام سقه ها یعنی حراست کننده یاد کرده اند قسمت شرقی امپراتوری تورکان را یاوچی ها یا یوچی ها حراست می کردند یاوچی ها با چینی ها رویاروی بودند و سقه ها با فارسیان.

   افسانه رستم از زبان فردوسی زیاد شنیده شده است ولی اگر رستم در زابلستان آن ملکی که هزاران سال تورکان توکیو (تورکان آسمانی) بسر برده اند، تولد نشده باشد، اینک در خانه بنی اعمام زابلی ها در سگزستان تولد شده است.

   سیستان یکی از قدیمی ترین مناطق جهان استَ  تاریخ طولانی دارد و قهرمانها از آن خاک چون صفاری های وغیره سر بر آورده اند.

   مناطقیکه باید خاک سیستان بشمار برود زیاد است و اشتباه نیست که بگوئیم سیستانی های ایران و افغانستان اگر یکی باشند یک مرکز مهم و کلچر خاص آنها ورد زبان خواهد بود. ما در تاریخ دو سیستان داریم یکی سیستان عام و دیگری سیستان خاص است در سیستان عام سیستان ایران و افغانستان، شامل می شود در سیستان خاص نواحی نیمروز و فراه کنونی با نواحی قندهار و هلمند شامل می شود که مرکز آن شهر زرنج کنونی مرکز ولایت نیمروز می باشد.

   مردمان سیستان همان مردمی می باشند که امیر تیمور جهانگشا وقتیکه منحیث جهانگشای فولا دین به سیستان گذر نمود، مردان شان را طوری یافت که هر کدام رستم ثانی و سهراب و افراسیاب میباشند، چون غرور و متانت و وقار آن مردم را دید حیفش آمد که با آنها بجنگد و جهت کنجکاوی و معلومات مزید بخانه امیر بزرگ آنها که مهمان شده بود رفت و عجب اینکه برایشان اعتماد کرد و حقا که آنها رعایت مهمان شانرا کردند و امیر تیمور با آنها صلح و دوستی اعلام داشت، اگر چه شخص امیر تیمور پهلوان رستم مانند افسانوی بود و در جنگ ها بیشتر از عساکرش با دو دست شمشیر میزد ولی او به قوت و بازوی و اندام سیستانیان اعتماد نموده و مطالب بالا در کتاب منم تیمور جهانکشا درج است در باره سیستان با آنکه زیاد نوشته شده است و از یعقوب صفاری و دیگر ها بحث ها شده، مگر تحقیقکه لازم است هرگز صورت نگرفته، حدود اربعه، معرفی اقوام، نفوس، تاریخچه حیات مردم، زبان و رسوم و فرهنگ آنها چندان شرحی نشده است.

   یگانه کتاب معتبری که در باره سیستان داریم کتاب "تاریخ سیستان" می باشد که در حوالی (۷۲۵-۴۴۵) تالیف شده و نویسنده آن هم بصورت واضح نامش را نیاورده و از نوشته هایش نیز محرر آن را نتوانستند بشناسند.

   خوشبختانه آن کتاب مهم و معتبر توسط شادروان ملک الشعرا بهار تصحیح شد و در ایران به چاپ رسید و گفتند که در کابل نیز آن را به چاپ مجدد رسانیدند.

   موضوعات زیاد درین کتاب اندر باب سیستان ذکر شده است، شاهان، سپاهیان وسپهسالاران زیاد از قرار معلومات کتاب متذکره و کتب دیگر موجود می باشد.

   اگر از روی حق بنگریم یعقوب لیث صفاری اصلا عیاری بود که از آن طریق به امارت رسید و او مرد عادی نبود، وی احساس خراسانیگری و سیستانیگری داشت، مکاتیب را از خالص عربی، بزبان فارسی نظر داد و تا حدی زیاد این مامول عملی گردید.

   اگر در باره عیاران دیگر سیستان ذکر نمائیم، به طوالت کلام مواجه می شویم، ولی به هر صورتیکه می باید، باید از عیاران بزرگ سیستانی که نظیرش اندر میان مردمان آن دوران کم بود یاد آور شویم، که یکی از آن مبارزین بزرگ، آن عیار کم مانند، آن شجاع و متهور عبارت بود از حمزه سیستانی.

   حمزه سیستانی نه تنها یک مرد آهنین بود، بلکه از نگاه فکری و معنوی مقام والا داشت و در جمله علمای وقت بشمار می رفت، وی با آنکه مصروف خود و مصروف سپری کردن حیات عادی بود، وقتی متوجه شد که یکی از اعمال دولت عباسی از دین تخطی کرد و حمزه به مقابل وی از حربه دین کار گرفت، مگر به حمزه تن در نداد، و در صدد کشتن او شد ولی حمزه که چون مانند شیر غران بجز از خدا از کسی نمی ترسید، به مقابل او چنان شجاعانه شورید که وی را به قتل رسانید و از آن پس حمزه بود ودستگاه های خلافت عباسی.

   حمزه در نسب به گفته حبیبی بمانند اکثر سیستانی های تورک، هزاره بود، هنوز هم تورکان هزاره افغانستان دعوایی بر سر سیستانی ها دارند که می گویند آنها قوموهایشان می باشند، و ما هم با ایشان توافق داریم و در سطور آینده در آن باره بحث خواهد شد.

   "طبری و ابن اثیر نام پدر حمزه را اتراک و آغاز خروج او را ۱۷۹ هجری نوشته اند که طبری او را شاری هم می خواند، و از این معلوم است که وی منسوب به خاندان شاران غرستان بود. ... در ماخذ عربی اترک" ص ۳۵۱ تاریخ افغانستان.

   اینکه نام پدر او تورک یا اترک است ما چندان توجه نمی نمائیم، ولی از اینکه وی از تخمه شاران است، متعلق به تورکان هزاره و از بقایای کوشان و یفتل است که درین مجموعه در باره آنها بحث صورت یافت و استاد حبیبی نیز اشارات زیادی درین باره کرده است، همچنان او می گوید" و پادشاه را رتبیل گویند و همچنین که پادشاه سیستان را شار گویند" (ص ۲۰مجمع الانساب) و شبانگاره یی باز می گوید: با مملکت غرجستان پرداخت و ملک غرجستان را شار گویند آنکس که ملک شد گویند شار شد( ص ۵۲ مجمع الانساب ) نامهای سجیستان شاه و رتبیل سیستان هم امده است.

   همین اکنون در جنوب ایران قومی موجود است که در بهادری و توره گی و غیرت شهره آفاق دارند، و نام شان است سگ وند، و به این نام کدام اعتراضی نیست و مردم از آن استقبال می نمایند. و هیچ کس از آن کلمه ایکه سگ حیوان باشد به مفهوم آن ارتباط نمی دهد و شاید طوریکه گفته آمد این کلمه به مفهوم کلمه فارسی نمی باشد و غالبا کلمه مذکور از کلمات تورک و مغول و ختایی و لا چینی باشد و بدون تردید که این کلمه به سگ فارسی ارتباطی ندارد واولتر از همه اینکه اصل کلمه به شکل سگز آمده است که شاید به اثر تکرار آسانی تلفظ مذکور به سگ مبدل شده باشد.

   نا گفته نباید گذاشت که بسی لغاتیکه در یک زبان یک معنی می رساند، بزبان دیگر به معنی دیگر استعمال می گردد و ما از این لغات صدها مثال داریم.

   از اینکه گفته شد که اصل کلمه به شکل سگز آمده، یک تحلیل خیلی قوی می باشد، و در تلفظات حرف را حذف گردیده است، به مصداق قول خود شاعری را می شناسم بنام محمد بن وصیف سگزی که شعر بسیار معروف را سروده است:

به لکان آمد زنبیل ولی خورده به لنگ           لتره شد لشکر زنبیل و هبا کشت کنام

 

   شاعر که سگزی تخلص خویش را اورده به لغت پشتو که سگ زی باشد تعلقی ندارد و این کلمه در لغت تورکی بصورت یا در ختم آن تلفظ نمی شود، و تقریبا به های غیر ملفوظ تلفظ می گردد.

   همچنان از روی بیت بالا دانسته می شود که این بیت بدوران زنبیل ها سروده شده است و رتبیل و زنبیل ها همانا هم قبیله گان می باشد،همین گونه زمانیکه فرخی سیستانی را به عمید اسعد چغانی معرفی می کنند می گویند که دستار سگزی به سر داشت. ملک الشعرا بهار در تاریخ سیستان می فرماید که رتبیل لقب پادشاهان کابل و سیستان و رخج بوده است.

   حالا اندکی توجه خویش را به اصل و نسب مردمان سیستان  یا سگستان و یا سگزستان معطوف کرده و چند کلمه را از روی نسخه اصلی استاد نامق می نویسم: او از قول رنه گروسه می گوید:  

   "قرار معلوم یوچی ها در منطقه کان سو در سده دوم پیش از میلاد میزیسته اند که وطن اصلی ایشان می باشد،" کلمه کان سو به زبان تورکی به مفهوم مخرج آب یا منبع آب و یا به عباره دیگر جاییکه آب فراوان باشد، استعمال می گردد، ویراستار"یوچه ها یا یوچی ها را چینی ها به همین نام می شناسند، یوچی ها در اطراف ۱۶۰ قبل از میلاد که همزمان با سلطنت آخرین پادشاه یونان، باختران یعنی اوکراتیدس به سواحل و کناره های بالا بین رود سیحون و جیحون می رسند و پسانها سلسله بزرگ کوشانی ها در افغانستان تشکیل می شوند، اولادهای همین یوچی ها است و همین یوچه ها عبارت از سیتی هایی می باشد که نسبت کوشان شاهان و یفتل شاهان به آن ها می رسد.

   بعداً در اغاز سده دوازدهم میلادی امپراتوران سونگ چین برای دفع شر ختنی ها، تنگوز ها را به یاری می خوانند، ولی نتیجه نمی دهد، بدنبال آنها سکها، درینجا کلمه سک به سکها دیده می شود، بسوی غرب و جنوب به حرکت و مهاجرت می آغازند، و در نواحی اسیای مرکزی و جنوب ان خراسان زمین پراگنده می شوند، سکها یکی از قبایل صحرا گرد بودند، و آنها به وسیله کوشانیها از سرزمین باکتریها، پارتها و اشکانیان هجوم می بردند، و بعدها از نواحی هند به دیره پنجاب و راجپوتها و کاتیا واد سکونت اختیار می کنند.

   در خراسان زمین آن دوران در صفحات جنوبغربی وغرب استقامت می گزینند، کلمه یا واژه سیستان امروزی اصلا سگستان بوده و اعراب آن را سجستان نوشته اند که اکنون و صدها سال پیش از امروز سیستان گفته ایم.

   سگاها که به وسیله کوشانی ها به جلو رانده می شوند، چندی بعد از هجوم و مهاجرت به غرب کوشانی ها در صحنه آمده و یک امپراتوری بزرگ را تشکیل می دهند، که حدود آن در جنوب تا بنارس و کوه های ویندهیا، در شمالشرق تا کاشغریار هند، یار کنت امروزی، و ختن در غرب تا مرزهای ایران و پارتها دولت اشکانیان می رسد، نویسنده علاوه می دارد که کوشانیان اصلا از اتراک و مغول آمیخته اند.

   در احیا الملوک در باره باشنده بودن مردمان تورک هزاره در سیستان چنین می آورد: در سال ۶۶۷ هجری سلطان مظفر الدین حجاج از کرمان به سیستان رفت و یک سال در آنجا مقام کرد و بانکو دربان آنجا جنگید، سرکردگان آنها بنامهای امیر جارود دنقره و طغان یاد می شدند " تاریخ تورکان افغانستان ص ۸۴) .

   حالا چند سخن دیگر در باره عظمت، شوکت، جلال و اهمیت سیستان از زبان مولف تاریخ سیستان آورده می شود، اسکندر رومی چون دارا بن داراب کشته شد و روشنگ دختر او بزنی کرد و قصد هند کرد به سیستان رفت و بر آن قلعه شد که کیخسرو بنا کرده بود،  بر شمال قلعه سیستان و قلعه دیگرست بر جنوب که پس از آن اردشیر بابکان بنا کرد. و آنجا هفت روز ببود، و اسپهبد سیستان را بنواخت که او را خدمت بسیار کرد و پذیره او باز شد، پس بفرمود تا آنجا که دیدبان گاه قلعه بود، قلعه جداگانه کردند و روشنک آنجا یله کرد تا از کار هند فارغ شد و باز آنجا آمد و آن قلعه تمام کرد... و آن این است که اکنون قلعه سیستان است. (ص ۱۰-۱۱ ).

   ملک الشعرا بهار می فرماید، که اسکندر در نزد مورخین پارس قدیم و اسلامی به رومی معروفست و روم نام قدیم ترکیه امروزی است که حضرت خداوندگار بلخ را بنام رومی هم می گویند، و نام روشنک در نوشته بالا همان رخشانه مشهور است که می گویند، وی از بلخ بود. بعضی مؤرخان رخشانه را سغدی میدانند و آنرا دوشیزه اسپهبد سغد می گویند.

بازهم در وصف سیستان: و دیگر که شهریست بذات خویش قائم که به هیچ شهری محتاج نیست که اگر کاروان گسسته گردد، همه چیز از نعمت های الوان و جامها بزرگوار و آنچه ملوک را و اهل مروت را باید همه اندر آن شهر یافته شود که بجای دیگر حاجت نیابد و زمستان میوه تر باشد هم چنانکه به تابستان سال تا سال ...( ص۱۲)

   که در طبع هوا او موجود است که آنجا نا چار علما بسیار باید که باشد و عامه سیستان علم دوست باید که باشد و مردمان آن مرد و زنان آن پاکیزه و باحمیت چنانچه آنان را به دیگری جای پاکیزگی یار نباشد هرچه از آن سجزی خالص باشد مگر آنکه نه از سیستان باشد. و اندر نهادش آن شهریست که هیچ دشمنی قصد آن نکرد و نکند که نه مخدول و مذموم باز گردد. اگر خود باز گردد یا نه هلاک شود و دیگر که اندر عالم معروفست که زمین نیست بهتر از زمین سیستان و به هیچ جای گوشت حیوان خوشتر از گوشت حیوان سیستان نباشد و... ( ص ۱۳) گفته های از هزار وصف سیستان فقط نمونه آورده شد.

   در نتیجه مفاهیم بالا به این مطلب وصل می شویم که در سیستان امروزی و یا دیروزی مردمان تورک هزاره سکونت دارند، و طوریکه گفته شد، اصلا از طائفه یوچی ها می باشند که در سیستان جابجای شده اند، در تعبیرات مورخین بسی مسائل دیگر درج می باشد که هرکس بزعم خویش تعبیرها و ریشه ها می کشد، که هر کدام آنها اختیار خویش دارند.

   عبدالعلی مزاری یکی از رهبران فولادین عزم تورکهای هزاره که به ایران تحصیل نموده بود، و با ایرانی ها مخالفت زیاد داشت، می گفت، که سیستانی ها تورک های هزاره می باشند.

 

ادامه دارد

 

فصل هفتم
- بلخ. . . . . . .
- تخارها . . . . .
- فهرست مآخذ. .

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۱۰       سال نهم           دلو/حوت             ۱۳۹۲  خورشیدی      شانزدهم فبوری ۲۰۱۴