کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

زلمی کاوه

 
 
نژادباوری درجمهوری اسلامی ايران و توليد
 ناسيو ناليسم ضد افغانی

 
 

    

مقوله نژاد باوری بر مبنای تقسيم بندی انسان بر ويژگی ها و تفاوت های بيولوژيک مانند رنگ پوست، مو و اندازه قد تعريف می شود ( فرهنگ علوم سياسی ص.۲۳۴).

 

 

تمرين رفتار نژاد باورانه بر کارگران مهاجر افغان در ايران به امر روزمره توسط مقامات و بخشی از مردم ايران تبديل شده است. افغانهايکه از ايران به غرب پناه آورده اند از راسيسم ايرانی و رفتارهای نژادبا ورانه خبر می دهند و من راسيسم زيسته را اززبان صد ها تن از نوجونان که از ايران به سويدن پناهنده شده ودر مراکز آموزشی اينجا جذب شده و به تحصيل مشغولند شنيده ام. همانطوريکه آلبرت ميمی می گويد:

 

راسيسم و نژاد باوری تجربه زيسته است (ميمی:۳۱). اين تجربه ای روز مره ی مهاجر افغان در ايران است. ميمی می گويد که نژادپرستی ستمگری بر بنياد  تفاوت است و اگر اين تفاوت موجود نباشد، نژاد پرست آنرا ابداع می کند(همان منبع). علرغم تشابهات زيادی که ميان مردمان ساکن افغانستان و ايران وجوددارد. نژادباوران درايران موفق شده اند تابه ابداع تفاوت های بر پايه نژاد باوری در ميان مردم ،از طريق مطبوعات و رسانه ها بپردازند. ابداع نژاد باوری و راسيسم پديده تاريخی است که دريک لحظه به وجود نمی آيد. نژادباوری توليد تاريخی دولت و ملت و نخبگان در گستره تاريخ دولت ملی است که ايران نيز استثنا پذير نيست. درايران از عصر مشروطيت به اينسو و بويژه دردوران رژيم سلطنتی آخرين شاه ايران توليد ذهنيت آريا منشی و افسانه های رسمی تاريخی برای ايجاد هويتی نژادی ايرانی بخش از مواد درسی مدارس ، دانشگاها و رشته های تاريخ و باستان شناسی را تشکيل می داد. همانسان که هابسباوم معتقد است که توليد جشن ها و اعياد در بستر خواسته های دولت ملی بخشی ازپروژه های دولت ملی برای توليد تاريخ ملی است، درايران نيز همين روش را برای ابداع خيالات تاريخی اندر باب نژاد و تاريخ توليد کردند و هويت نژادی آريايی را بر آن مبنا آفريدند. ازاين رو بيگانگی ستيزی و خود شيفتگی تاريخی ايرانی توام با تبليغات ضد خارجی ، بويژه ضد افغانی در بسا مواقع ذهنيت خودی راسيسم می آفريند و توهمش را از ذات گرايی باستانی و ذهنيت سازی دولت ناسيو ناليستی می گيرد.

 

غيريت سازی ديگری را می سازد و در عين زمان خود را نيز خلق می کند. و برای خود در همه ی عرصه های ارزش بيشتر و فراتر قايل است. همانطوريکه يادآوری کردم راسيسم ايرانی پيش از جمهوری اسلامی وجود داشته و تاريخ نگاری نژادی گره خورده است و در درازنای عمر جمهوری اسلامی ايران به اوجش رسيده است. تا آنجا که به دستور مقامات جمهوری اسلامی جريد و فروش مواد غذايی، خريذ دارو، گشت و گذاردر پارک های عمومی، رفتن به کنار دريا، پيوند اعضای بدن ايرانی برای افغانها ممنوع شده است.

 

تجربه زيسته افغانها که در ايران بوده اند و من آشنايی با صد ها تن از آنها دارم چه در رابطه با تجربه کاری و چه درزمينه حساسيتيکه کلمه افغان درذهن مردم ايران تلقين شده است نشان می دهد که ازمنظر راسيسم رسمی ايرانی واژه افغانی معادل همه بدی ها بوده و افغان بودن در رسانه ها به موجودغير انسانی تقليل يافته است. در ايران بنا به دستور مقامات رسمی به راحتی بی آنکه کسی احساس شرم کند به کارگر افغانی در محل کار و در ميدانهای عمومی، در دراتوبوس ها و ... توهين کرد. دستورات اواخير مقامات امنيتی و قضايی ايران به هر شهر وندی ايرانی دستور می دهد تا پناهندگان افغان را مورد بازجويی قرارداده و به به مقامات اطلاع دهند. درايران هيج مرجع و منبع رسمی از حق انسانی آنها به دفاع بر نمی خيزد. درايران راسيسم مذهبی ايدئولوژی سلطه است وبه توليد و تکثير ارزش های بيگانه ستيزی و غيريت سازی که با مذهب عجين شده است می پردازد.

 

نژاد پرستی پراکتيک سياست دولت ايران و مقامات ايران را در مورد پناهندگان و مهاجرين افغان را تشکيل می دهد. رفتار تبعيض گرا و اعمال تبعيض شاخص برجسته زندگی کارگران مهاجر افغان در ايران را رقم می زند. برخورد کارمندان و نيروهای انتظامی ، پوليس، بسيج، پاسداران با کارگر افغانی از موضع تبيعيض آميز و نژادباورانه صورت می گيرد. نثار کلمات توهين آميز تحقير مليتی، هتک حرمت، دشنامهای زشت  راسيستی به سرو صورت قربانی که همان «افغانی» است، بخشی از رفتار تعميم شده ی فرهنگ و باوری راسيستی است.

 

کافی است نگاه به به تيتر اخبار وروزنامه ها و نشرات ايرانی درباب جرايم اجتماعی بياندازيد و يادرانترنت جستجو کنيد متوجه شيو های گزارش روزنامه نگار های نژاد پرستانه خواهيد شد که با چه شيوه ای دررابطه با کارگران مهاجر افغان گزارش تهيه می کنند. کافی است اين شيوه ها را با شيوه گزارش روزنامه نگاران عصر آلمان هتلری مقايسه کنيد. آنگاه درخواهيد يافت که چه شباهت بی نظيری ميان شيوه گزارش دهی نژادباورانه آنها دردوزمان متفاوت وجود دارد. دراين شيو توليد تفاوت ها بر مبنای تفاوت محل توليد و رنگ پوست استواراست. ماشين دولتی نژاد باورانه ايران نقش عمده  دارد و سران آن باشيوه های متخلف به توليد ذهنيت تبعيض آميز و نژاد پرستانه در ميان مردم می پردازند. نمونه های توهين آميز و نژاد باورانه از سخنان هاشمی رفسنجانی و مقامات دولتی ايران در مورد افغانها در سايت های انترنتی و جود دارد که هرکسی بايک جستجوی ساده در ماشين های جستجوگر می تواند به آنها دسترسی پيدا کند (۲).

 

 همانطوريکه گفتم برخورد رسانه ها و رژيم ايران درمورد پناهندگان افغان شبيه برخورد رژيم نازی آلمان درمورد يهوديان است. رژيم جمهوری اسلامی ايران مانند رژيم گذشته آپارتايد درافريقايی جنوبی جاهای معينی رابرای کار وزندگی تعريف کرده است. محل کارش پناهندگان راپراکيس  راسيستی مشخص ساخته است. مرغداری، کار های ساختمانی، پاکسازی شهر، خشت سازی و چند ين شغلي که مهاجرين افغانی مجاز به داشتن آنها می باشند. دقیقا مثل قوانين نازی ها در آلمان هتلری. آنها همسان همپالکی های نازی شان بودوباش افغانها در شهر های مختلف ايران منوع می نمايند.(۳).

 

دررژيم جمهوری اسلامی تبعيض نژادی بيولوژيک در ميان جامعه حساسيت ايجاد نمی کند چنانچه موسسات مذهبی نيز در ترويج انديشه های نژاد باوری سهم جدی ايفا می کند. مثلن پيوند اعضای بدن ايرانی باافغانی را ممنوع نموده اند يعنی اينکه در هيج رژيم مدرن امروزی چنين حکمی يک عمل نژاد گرستانه معنا می يابد. اما درجمهوری اسلامی ايران بخش از نرم های رسمی است (۴).

 

عوامفريبی رژيم اسلامی ايران

 

درنتيجه اوضاع فلاکت بار اقتصادی و سياسی و فضای بيگانه ستيز وعوام فريبانه و فاشيستی راکه رژيم غالب عامل اساسی آنست، ذهنيت فاشيستی درتوده های مردم بوجود آمده است که منجر به رفتار خشن و بيگانه ستيزی بيشتر گرديده و کارگران مهاجر افغان را در بد ترين وضعيت حقوقی قرار داده است. رژيم مواد خوراکه برای احساست کاذب بيگانه ستيزیو نژاد باورانه به خورد مردم می دهد. پاکی نژادی، داشتن تمدن تاريخی وراستکاری بخشی از ويژگی های آنرا تشکيل می دهد.

 

کارگران مهاجر افغان درايران به شدت مورد استثمار ، تحقير راسيستی و ستم مضاعف قرار می گيرند.درشرايطيکه  رژيم ايران از حضور کارگران مهاجر ارزان استفاده چند بعدی می کند. آنهارا با کارشاقه استثمار نموده و از آنها برای توجيه بيکاری سود می برد و آنها را به مثابه عامل اصلی بحران اجتماعی، اقتصادی و بيکاری مزمن در شهر های مختلف معرفی نموده و با عوامفريبی مردم را گول می زند. در معادلات جهان به دليل حضور امريکا در افغانستان ازآنها مانند حربه و اهرم فشار سود می جويد.

 

اين کارگران مهاجر، فقرا، بی خانمان ها، بی هويت ها غير قانونی ها اند که در فضای بی امنيتی زندگی می کنند. هيچ لحظه ای در امن نيستند. با کار مضاعف به جامعه می پردازند ولی هيج نفعی در صورت نياز به آنها تعلق نمی گيرد. يا بايد برای پول دار ها چاهای توالت بسازند. يا در کوره های آجر پزی و ساختمان ها بيگاری کنند و يا طعمه ای باشند تا ماشين اقتصاد سياه را فعال نگهدارند.

 

 تبليغات و پروپاگند پوپوليستی بخشی از روشهای رژيم های فاشيستی و اقتدار گرا به شمار می آيد که همواره بر توهم پراکنی و عوامفريبی استوار است. راسيسم و بيگانه ستيزی نوعی از اين توهم پراکنی است. طبقات ضعيف و محروم جامعه هميشه موضوع حملات اين محافل و گروه ها می باشند. تا آنجا که گروهای چماق به دست راستی درايران بوجود آمده است که با شعار های راستی به شيو های آلمان هتلری به تبليغ تژاد آريای و تصفيه حساب با خارجی ها مشغولند.

 

 ذخيره های آرشيف رژيم راسيستی ايران در ذهن کارگران و فرزندانشان که درايران به دنيا آمده اند همان معيار تفاوت سازی دربرابر شهروندان ايران است. آنچه که اين توده های مهاجر از آن متنفر اند ازآن برای مقابله با راسيسم دولتی در ايران بهره می برند.

 

راسيسم و ايديولوژی ملی

 

راسيسم و نژاد باوری تنها در ايران وجود ندارد. راسيسم در هر جا که ايدئولوژی ملی وجود دارد در هر جا که انسان را به اساس محل تولدش و رنگ پوستش و شناسنامه بيولوژيکش تقسيم می کنند، چهره خشن و ضد انسانی اش نمايان می شود. راسيسم با اين منطق درهمه جای جهان به سراغ انسانها می رود. راسيسم  و نژاد باوری در همه جاوجود دارد. راسيسم در افغانستان نيز وجود دارد. تبين انسان بر پايه ها و تعلقات قومی و قايل شدن بر تری برای قوم خود شاخص های راسيسم است. پس راسيسم افغانی نيز وجود دارد.

 

ولی اکنون زمانی فرا رسيده است تا همه ای اين تقسيم بندی ها را باز نگری کنيم. ناسيوناليسم و نژادباوری را با رويکرد انسانی نقد کنيم و آنرا در پرتو گفتمان انسانی به چالش بکشيم. مبارزه با راسيسم  در بستر شناخت علمی از ايديولوژی راستی است که می تواند رهنما باشد.

 

Reference

 

 -۱Memmi Albert (۱۹۸۲) Le Racisme, Idées/ gallimard

 - ۲http://anarpress.ir/first-report/۵۰۵۱/۱۳۹۲/۰۶/۰۷

 -۳http://www.radiofarda.com/content/f۱۲_iranian_newspapers_april_۲۲_۲۰۱۲/۲۴۵۵۶۲۰۳.html

 -۴ http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=۹۰۰۳۱۶۱۱۴۶

Goldmann, K (۱۹۹۷), Statsvetenskapligt lexikon, Natur & Kultur

 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۲۰۴          سال نهــــــــــم                      عقرب/قوس   ۱۳۹۲                ۱۶ نوامبر   ۲۰۱۳