کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

آصف بره کی

 
 
   فلم "دیرکاندیدات" یا "نامزد" برندۀ جائزۀ بهترین فلم کوتاه داستانی
 جشنوارۀ حقوق بشر افغانستان شد

 
 


دومین جشنوارۀ حقوق بشر افغانستان با اعلان نتائج برنده گان رسما پایان یافت

برنامۀ پایان و اعلام نتائج برنده گان جوائز دومین دور جشنوارۀ حقوق بشر افغانستان که از پنج روز بدینسو در شهرهای کابل و بامیان ادامه داشت، امروز
۱۰ اکتوبر ساعت ۲ بجه و ۳۰ دقیقۀ بعد از ظهر در تالار مرکز فرهنگی فرانسه برگذار شد که شامل اجرای نمایشات و پارچه های موسیقی، سخنرانی ها و اعلام نتائج فلم های برنده جوائز بود.

در بخش آغازین برنامه استاد رهنورد زریاب سخنرانی کوتاه داشت و استاد پرتو نادری دو شعری از خوداش را به خوانش گرفت.

سپس نام فلم های برنده در بخش های داخلی، بین المللی و دانشجویی و همچنان در کتگوریهای هنری، مستند، هنری کوتاه و انیمیشن از سوی مجری برنامه رسما اعلام گردید.
در بخش اصلی فلم های بین المللی و در کتگوری فلم کوتاه داستانی"دیر کاندیدات" یا "نامزد" از ساخته های یوسف بره کی برندۀ فلم کوتاه داستانی این جشنواره شد.

 

آصف بره کی

 

 

 

 

متن پیام یوسف بره کی به دومین جشنوارۀ حقوق بشر افغانستان ۲۰۱۳ در کابل:

خانم ها و آقایان عزیز، حضار گرامی، نماینده گان رسانه ها و همۀ آنانی که این رویداد را راه اندازی کرده اند.
خودرا غمین احساس می کنم که امروز در میان شما نیستم، و دوباره به کانادا برگشته ام تا فلمنامۀ نخستین فلم هنری خودرا بنویسم، فلمی در بارۀ یک خانوادۀ افغان و رویدادهای که ناپدید شدن دختر آن خانواده را به همراه دارد. امیدوارم که آنرا سال آینده در کابل – افغانستان بسازم.
اما نخست و پیش از همه میخواهم که کوشش های برگزار کننده گان این جشنواره را بستایم. اینان مردمان دلیر و بلند همت هستند که با کوششهای خستگی ناپذیر شان راه اندازی این جشنوارۀ در حال بالنده گی را با سرعت به یک واقعیت مبدل سازند. این یک سنگ بنای مهمی است برای پیشرفت فرهنگ ملت بزرگ افغانستان. بناءً به این سبب هم از شما سپاسگذاری می کنم.
همچنان می خواهم که قدردانی صمیمانۀ خودرا به کمیتۀ گزینش برای گزیدن فلم من در این رویداد برجسته ابراز بدارم. این خود یکی از آرزوهای من بوده تا فلم "نامزد" به مخاطبان بین المللی دسترسی پیدا کند، و حالا با نمایش این فلم در کابل این مقصدم برآورده شد.
"نامزد" چندین طرح و گوشه های خاص خودرا دارد: از لحاظ زمانی به یک دوران مشخص اواخر سالهای
۱۹۳۰ میلادی برمیگردد، موضوع اصلی آن سیاست اصلاح نژادی نازی است، اما این فلم در نهاد خود در بارۀ یک صفت سادۀ انسانی است – اقدام (عمل) برای دادن قربانی: توانایی برای گذشت از خواسته های آنی خود بخاطر دستیابی به چیز بزرگتر از آن خواسته های شخصی، و سپس نگاه به خود پس از دادن این قربانی بمثابۀ یک (انسان) بزرگتر. من در اینجا در مورد یک ایدئولوژی سودمند گرا برای سود همگانی حرف نمی زنم. من در اینجا موضوغ قربانی دادن را بیشتر یک بیداری فردی و معنوی می بینم تا یک عملی که سود همگانی را بهمراه داشته باشد. مادر فرزندنش را تسلیم می کند که بمیرد تا در عین حال زنده گی یک داکتر و خانوادۀ وی را نجات داده باشد. این یک عمل شرافتمندانه وعالیست، ولی برای وی بحیث یک فرد مهمترین کردار نیست.
بیداری او زمانی پیش می آید که درک می کند که دادن قربانی هم یک توانمندی سترگیست که او در اختیار خود دارد. این گرایش ساده بیان شده و بیشتر اوقات نادیده گرفته شده چیزیست که ما را از دیگر موجودات زنده مجزا می سازد.
عامل زمان، سن وسال، جنس، ملیت و جایگاه اجتماعی، همه چیزهای فنا پذیر و ناپدید شونده هستند، اما توانایی یک فرد انسانی در گذار به سطح بلند تر– و تسلیمی خود به چیز بزرگتر، یک منبع قدرت بزرگ غیر قابل پیمایش است که در وجود همۀ مایان جریان دارد. آنچه که توان و ضعف را از هم تفریق می کند تصمیم فردی به اقدام برای دادن قربانی است.
در فلم "نامزد" یک زن برای چیزی فراتر از خودش به پا می خیزد – در برابر سیستمی که خواهد توانست او را بشکناند، زیرا "رایش سوم" برخلاف یک فرد، خودش یک پدیدۀ انسانی نیست، بلکه یک بدنۀ آرمانی نفرت است که در یک سطح افسانوی وجود دارد. اگر قرار باشد که او (مادر) کوچکترین شانس موفقیت را در برابر این ماشین که در این فلم همان کرکتر نازی از آن نماینده گی می کند داشته باشد، پس اوبایست خود را به همان سطح بلند تر انسانی گذار دهد و به یک انسان والا مبدل گردد.
مادر در فلم "نامزد" در جریان تحقیقات از چندین راه کوشش بخرچ می دهد تا افسر نازی را برای آزادی فرزند خود بفریبد که تمام این کوششها ناکام می ماند و سرانجام متوجه می شود که بزرگترین قدرتش در دادن قربانیست. او درحالی که اشک از چشمان به رویش جاریست، مرخص می شود. نرس لباسهای پسراش را به وی می سپارد. او دیگر هیچگاه او را نخواهد دید. افسر نازی پیهم نگاه می کند. او پسر خانم را در اختیار خود دارد، ولی او شکست خورده است. افسر نازی از خانم می خواسته تا داکتر و خانواده اش را به وی تسلیم نماید. و اما با وجود ظواهر صحنه، مادر پیروز شده است. او دست به عمل والا در توان یک فرد انسانی می زند – و قربانی می دهد. این نخستین فلم کوتاه من است. دارای نواقص است و شاید حتی در برخ موارد خسته کننده باشد، اما با آنهم این همۀ آن چیزیست که در خود دارد. دادن قربانی، قربانی چیزی که سرزمین افغانستان و مردمش آنرا بیشتر از همه درک می کنند.
زمانی که شما فلم های دیگری را (در این جشنواره) نگاه می کنید، شاید تمام واژه هایی را که بازیگران این فلم ها به زبان می آورند درک نکنید ، اما عمل آنها را و تمام تصاویری را که شما نگاه می کنید به یک زبان عام حقیقت صحبت خواهند کرد.
من یک انسان هستم، و مثل مادر این فلم هنوز فرزندی هم ندارم. من در زمان جنگ دوم جهانی بسر نبرده ام ؛ من در حقیقت هنوز فقط
۲۳ سال عمر دارم. هیچگاه در جرمنی زنده گی نکرده ام، من در کانادا زنده گی می کنم و یک کلمه جرمنی هم نمیدانم. این گواه قدرت سینماست. این وسیله ایست که ما را توان می بخشد تا بر چیزهای تحمیل شده برما از زمان بدنیا آمدن مان مثل جغرافیا، طبقه، ذهنیت و جسم ما غالب شویم وحتی برتری یابیم. این امر اجزای متلاشی شده را وحدت می بخشد و از همه محدودیتها رهایی می بخشد. خوشوقتم از این که فلم من برای کوشش برای ایجاد این چنین یک وحدت سهم کوچکی داشته است.
میخواهم از مردان و زنانی سپاسگذاری کنم که برای این جشنواره فلم آفریده اند. اینان بخوبی می دانند که ساختن یک فلم صرف نظر از این که چقدر کوچک است بطور خاص یک کار پر از چالش است. من به همۀ شما درود می فرستم و ادای احترام می کنم که در حمل این چالش با من همراه شده اید.
همچنان می خواهم که از ابراهیم عارفی و صدیق برمک، کسانی که دوستی بزرگ و حمایت شانرا نسبت به فلم من از خود نشان داده اند، ابراز سپاسگذاری کنم. بدون حمایت آنان قادر نبودم تا این پروژه را به کابل بیآورم.

سپاسگذار
یوسف بره کی

کارگردان و فلمنامه نویس افغان - کانادایی
تورنتو – کانادا
۲۰۱۳/۱۰/۱۰

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Yosef Baraki’s message to the AHRF 2013 in Kabul, Afghanistan:


Dear ladies and gentlemen, members of the audience and the media, and those who put this event together.

It saddens me to not be with you tonight, but I am back in Canada writing my first feature length film, Hold Your Tongue Meena, a film about an Afghan family and the events surrounding the disappearance of their daughter. I hope to film it in Kabul next year.

But first and foremost, I would like to applaud the organizers of this event. They are courageous and ambitious people who have worked tirelessly to make this rapidly expanding festival a reality. It is an important stepping-stone for the cultural advancement of the great nation of Afghanistan. For this, I thank you.

I would also like to offer my sincerest gratitude to the selection committee for having picked my film for this landmark occasion. It has always been my goal to have Der Kandidat reach an international audience, and now, screening in Kabul, this goal has been accomplished.

Der Kandidat has many specific plot points: it has a fixed time period of the late 1930’s and its subject matter is Nazi Eugenics, but at the heart, Der Kandidat is about one simple human quality – the act of sacrifice: the ability to surrender ones own immediate needs for the sake of something greater than the self, then seeing yourself become greater through this sacrifice. I am not speaking of any utilitarian ideology here. Rather than focus on what is greater for the masses, I regard the theme of sacrifice here as a personal, more spiritual awakening. The mother gives up her son to die and in the process saves the life of a doctor and his family. It is a noble deed, but not the most important one for her as an individual.

Her awakening comes when she learns that sacrifice is an ability of great power she possesses in herself. This simply defined and often overlooked tendency is what separates us from all other living things.

Time period, age, gender, nationality and social standing, they all fade and disappear, but a person’s ability to transcend himself and give himself up to something higher is a source of great immeasurable strength that festers within all of us. What distinguishes us from strong and weak is an individual’s decision to carry out acts of sacrifice.

Der Kandidat is about a woman standing up to something far more powerful than herself - A system that will break her because unlike a single individual, the third Reich is not human, but a deified conglomerate of hate existing on a mythical plane. If she is to stand a chance against this machine represented by the Nazi in the film, she will need to transcend herself and become superhuman.


As her interview goes on, she tries several ways of tricking the Nazi to let her son go. All of them fail until she finally realizes that her greatest power is her ability to sacrifice. She departs with tears on her face. The nurse gives her her son’s clothing. She will never see him again. The Nazi looks on. He has her son, but he is defeated. He wanted to have her give up the doctor and his family. So despite appearances, the mother is the victor. She has committed the noblest deed possible by any human being – she sacrificed. This is my first short film. It is faulty and perhaps even tedious at times, but nonetheless, this is what it’s about. Sacrifice - Something that the country of Afghanistan and its people know very well.

When you see other films in this festival, you may not understand all the words spoken by its actors, but their actions and the images you see will speak the universal language of truth.

I am a man, nor do I have any children like the woman in the film. I have not lived during the Second World War; in fact I am 23 years old. I have never lived in Germany, I live in Canada and I do not speak a word of German. This is the testament to the power of Cinema. It is the medium where even the constrains dictated by our birth, geography, class, our minds and our bodies can be overcome and surpassed. It unites the divided and offers freedom from all restrains.

I am glad that my film was a small part of trying to create some of this unity.

I would like to thank the men and women who have created films in this festival. They know that making a film, no matter how small, is a uniquely challenging task. I salute you for taking this challenge with me.

I would also like to thank Ibrahim Arify and Siddiq Barmak who have been great friends and supporters of my film. Without their aid, I wouldn’t be able to bring this project to Kabul.


Yosef Baraki

Afghan-Canadian film director and script writer

Toronto, CA
Oct 10/2013


 

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۲۰۲          سال نهــــــــــم                      میزان/عقرب   ۱۳۹۲                ۱۶ اکتوبر   ۲۰۱۳