کابل ناتهـ، Kabulnath




















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

صبورالله سیاه سنگ

 
 

 


"یہ جو ہلکہ ہلکہ سرور ہے"
[][][][][][][][][][][][][][]
برگردان: س س
 

گزینش از برگه فیسبوک جناب دکتر صبور الله سیاه سنگ 

 

  شش سال پس از نخستین آشنایی با ساز و آواز نصرت فتح علی خان که ریشه و بنیادم را بهبود بخشید، او را دیدم. گفت و شنود ما به کمک راشد احمد الدین ترجمان در یکی از هوتلهای بزرگ نیویارک آغاز و پایان یافت. راشد زندگی نصرت را بهتر از هر کسی میداند. گزافه نمیگویم: او چنین است.

جف بکلی [آواز خوان و گیتاریست امریکایی]: نخستین قوالی راستینی که از شما شنیدم "یہ جو ہلکہ ہلکہ سرور ہے" - از البوم "روز، شب، پگاه و بیگاه" - (Shanachie Records) بود.

نصرت فتح علی خان: خوش تان آمد؟
جف: زندگیم را به من واپس داد. در جایگاه بدی بودم.

نصرت: چه جایگاهی؟
جف: افسردگی

نصرت: اوه!
جف: مانند مردمان زیادی در امریکا، نخستین بار از گلوی شما با موسیقی قوالی آشنا شدم. یک واژه اش را نمیدانستم، ولی آواز تان پیام را تا ژرفای دلم میرساند. بسیاری از شوندگان باخترزمین همینگونه اند: رو می آورند به آواز، زیرا "زبان" [سروده ها] را نمیدانند. ببینید، کمتر کسی میداند که "ہلکہ ہلکہ" یعنی "بیخودی ناشی از میگساری".

نصرت: و این "بیخودی ناشی از میگساری" پیوندی با الکول ندارد، بلکه بیانگر "از خویش رفتن هنگام نوشیدن باده عشق از چشمان معشوق" است.

راشد احمد الدین: نصرت فتح علی خان از "بوتل ویسکی" نمیگوید. هدفش "زیبایی" است.

جف: بیان همچو مفاهیم نهفته در سرودهای صوفیانه از راه ترجمه – که همواره خیلی خشک اند – برای انگلیسی زبانها ناممکن است. اگر کسی با اردو آشنایی خوب داشته باشد، خواهد دانست که برگردانهای انگلیسی سروده ها اندکی بیروح اند، مانند چوب. از سوی دیگر، آهنگهای قوالی به نوشت نمی آیند، از دل خوانده میشوند.

نصرت: آری. باید از ژرفای دل خوانده شوند. بدون داشتن چنان حسی نمیتوانید قوال باشید. آهنگها هر روز خوانده میشوند و با آنکه شمار مصراعها زیاد اند، به یاد مینشینند.

جف: استوار نگهداشتن احساس شایسته و بایسته برای درونی ساختن سروده ها باید دشوار باشد.

نصرت: درست میگویید.

جف: میگویند خواب دیده بودید. خوابی که افسانه اش بر سر زبانهاست. خواهش است آن را به من بگویید.

نصرت: پدرم [قوال استاد فتح علی خان] در ۱۹۶۴ از جهان رفته بود. ده شب پس از مرگ، در خوابم آمد و به من گفت: "بخوان". گفتم: "نمیتوانم". گفت: "بکوش". آنگاه گلویم را نوازش داد و من آغاز کردم به خواندن و در همان جریان بیدار شدم. آرزو داشتم نخستین برنامه آوازخوانی من، پس از ختم قرآن مجید و نیایش در "شب چهل" [فاتحه در شام چهلم پس از مرگ] پدرم باشد. چنان شد. نخستین برنامه را همانجا و همانگونه برگزار کردم.

جف: چند سال داشتید؟
نصرت: چیزی کم شانزده.

جف: زندگی پیش از خواب چگونه بود؟
نصرت: نزد پدر که برجسته ترین قوال بود، درس میخواندم. این کار بر من خیلی دشوار میگذشت. او میخواست دکتور شوم، نه هنرمند رشته موسیقی. میگفت: "آوازخوانی بسیار زیاد سخت است". میبینیم بسا مردم بدون زمینه آموزش موسیقی آواز میخوانند، ولی این شیوه [پردازش ویژه] قوالی که خانواده ما به خوبی آن را فراگرفته، پیامد گذر کردن از کوره راههای فراوان است.

راشد: نصرت دوستداشتنی ترین کودک خانواده بود. باشندگان سراسر روستا او را هر سو میبردند، با وی بازی میکردند و سرگرمیها راه می انداختند، به بیان دیگر، او را "نازدانه" بار آوردند! پدرش گمان میبرد که او نخواهد توانست همه هوش و گوشش را به آموزش بسپارد. خانواده و خویشاوندان میخواستند نصرت بیاموزد و دکتور شود. نامبرده به درسهای موسیقی که پدرش به شاگردان میداد، دل بسته بود و توانش درین رشته را پنهانی می آزمود. روزی پدر نصرت را هنگام تمرینهای نهانی موسیقی گیر آورد و خشمگین شد. پس از فرونشستن آزردگی، دریافت که پسر توان هنری دارد. از همینرو، او را نیز در میان شاگردانش نشاند.

با دریغ، پدر زود جان سپرد. شبی در خواب پسر آمد و گفت: "جهان آواز تازه خواهد شنید. آن آواز همه را به شگفتی واخواهد داشت". و او نمیدانست از گلوی چه کسی...

جف: تا آنکه شناخته شد.
راشد: درست. آیا میتوانید گمان کنید، چه دیر به موسیقی پرداخت و چه زود فرا گرفت؟

جف: ریکاردهای پدر تان در امریکا دسترس نیستند.
نصرت: نه! او هرگز آهنگهایش را ریکارد نکرد. در بایگانی رادیو پاکستان پارچه هایی داریم، نه برای خرید و فروش در بازار. او میگفت: "نمیخواهم مردم پول کم بپردازند و آوازم را بشنوند". [خنده ها]

راشد: پدر نصرت فتح علی خان هنرمند گرانسنگ و برنده جایزه های زیاد بود. قوالی را از زیارتگاهها به درون خانه و زندگی روزانه – مانند بزمهای عروسی، شادیانه ها و نشستهای بلندپایگان – آورد. باری، شاه ایران به پاکستان آمده بود و او توانست به فارسی روان هنرنمایی کند. شاه که از دل و جان شیفته شده بود، موتر شاورلیت خود را به وی پیشکش کرد.

جف: تلاشهای همگونی داشتیم. من نیز دیرتر آغاز کردم.
نصرت: چه سالی آغاز کردید؟

جف: نخستین برنامه ام در نزدیک چهارده سالگی بود. من هم توانایی خدادادم را از نگاههای پدرم [جاودانیاد تم بکلی] پوشیده نگهمیداشتم. پیش از برگزاری برنامه ام از جهان رخت بسته بود. در آستانه هژده سالگی، سه چهار سال کرخت و بیکاره شده بودم. شبی روح پدر در خوابم آمد و شیشه پنجره را شکست. برای آوازخوان شدن خوابنما گردیدن بسنده نیست. شما توانمندی گوارایی داشتید. شیوه ویژه خود تان چگونه سر و سامان یافت؟

راشد: نصرت فتح علی خان که از همان نوجوانی شناسا بود، با آهنگ "حق علی علی، مولا علی علی" بیشتر پرآوازه شد. آنچه او کرد دگرگون ساختن شیوه و کمی ملایمتر ساختن آن برای شنوندگان است.

جف: ریتم را ملایمتر ساختید؟ ناممکن، آن ریتم سنگین است.
نصرت: آن را نرمتر از آنچه پدرم گردانده بود، ساختم. در روزگار وی مردم آگاهی شایانی از موسیقی کلاسیک داشتند. هر کسی به ساز ناب گوش میداد. با گذشت زمانه، مردم و نیز گرایشها شان دگرگون شدند. پیوسته تلاش میکنم تا "خواست" مردم را بدانم و دریابم چه چیزی بایسته است. کوشیده ام موسیقی را یک خرده آسانتر سازم تا آنها بیشتر بدانند.

جف: آیا کمتر پیچیده اش ساختید؟
نصرت: آری. تلاش ورزیدم شیوه کلاسیک را دگرگون کنم تا برای آنانی که نمیدانند نیز خوشایند گردد.

جف: خیلی پارسایانه است رویدست گرفتن کار تازه (آفرینشی): نمایان ساختن درونمایه ژرف

نصرت: قوالها نمیتوانند ساختار را دگر سازند. با آنکه پیچکها یا شاخچه ها را میتوان اینسو و آنسو تاب داد، به تنه هنر قوالی نمیتوان دست برد. سرودهای نیایشی چون حمد/ مناجات (ستایش خداوند)، نعت شریف (ستایش حضرت محمد) و منقبت (سپاس پرهیزگاران) سه نوازه ناگزیر قوالی اند. البته، رنگ و رخ بخشیدن نازک به خم و پیچهای ریز بستگی دارد به توان هنرمند.

جف: هرگز نشنیده ام کسی مانند کارهای شما بیافریند.
راشد: قوالهای دیگر آنچه را امروز میخوانند، فردا نیز خواهند خواند. نصرت فتح علی خان امروز چیزی میخواند و فردا چیزی از ریشه دگرگونه.

جف: مرا به شگفتی اندر میسازد ایستایی قوالهای دیگر و پویایی نصرت. نصرت یله است، رها و یله.

راشد: هرگز نشینده ام گفته باشند "کار نصرت فتح علی خان آیین شکنانه است". کسی نمیتواند در برابر آنچه او میکند، بایستد. شمار ریکاردهایش بالاتر از ۱۰۰ است. در دیدارهای رویارو او را زمینی و فروتن مییابید. کمتر دیده میشود قوالی آوازخوان کلاسیک گردد یا آوازخوان کلاسیک قوال، به ویژه هنرمند عامه پسند ستاره پاپ. نصرت، هر چه بخواهید، میشود.

جف: آیا شما صوفی هستید؟
نصرت: صوفی نیستم. راه پارسایان را دنبال میکنم. داستان کوتاهی از زندگی صوفیان دارم: پیرمردی به دیدار پدرم آمد و گفت: "دار و ندارم یک روپیه است و بیشتر ازین ندارم تا به تو بدهم. برایم بخوان". پدرم گفت: "خیلی خوب". آن دو به میدان فراخی رفتند. بزم ساز و آواز گرم شد. ناگهان مردمان زیادی پدیدار شدند. پیرمرد و پدرم نمیدانستند اینهمه شنونده از کجا آمدند. این است صوفی: یکسره در میان موسیقی گم شده بود، زیرا ساز – نه پول – را دوست داشت.

جف: از خانواده تان بگویید.
نصرت: دختری دارم بیست ساله.

جف: نمیدانم پرسیدنش ارزش دارد یا نه، میخواهم بدانم، آیا خوش هستید؟

نصرت: بسیار خوش هستم.

جف: گاه در امریکا پاکوبی در جریان کنسرتها اجازه نیست. در یکی از برنامه های آوازخوانی دیدم هر که میخواست پاکوبی کند، از سوی پلیس بیرون برده میشد. گویا خیزک و جستک برخیها، بر بینندگان و شنوندگان امریکایی خوش نمیخورد.

نصرت: تماشاچیان سر از پا نمیشناسند. در قوالی – چه اینجا و چه در پاکستان – همین میگذرد. هنگامی که به پاکوبی میپردازند، هرگز نمیدانند که چه میکنند. از خود میروند و آرام نشاندن شان دشوار میگردد. گویی تکانه درونی بیتاب شان میسازد.

جف: در کلیساهای "مژدگان بخش" اینجا نیز همان کار است. راستی، آیا گاهی اندیشیده اید که نه تنها با گروه همراهان از جاهای دیگر، بلکه با آوازخوانها برنامه داشته باشید؟

نصرت: آری. با پیتر گابریل، شنکر و یوسو نیداوور روی ستیژ خوانده ام. ریکارد نشده است.

جف: چه میشنوید؟ کدام موسیقی را بیشترین دوست دارید؟
نصرت: موسیقی کلاسیک هندی، کلاسیک غربی و جاز.

جف: چنان مینماید که قوالی و ساز افریقایی-امریکایی پاره های همسانی داشته باشند. شیوه های پرداز شما بسیار نزدیک است با جاز. آیا به موسیقی راک هم گوش میدهید؟

نصرت: در پاکستان چنین چیزها نداریم. آشکارا به موسیقی دیگران گوش میدهم و از خوبیها شان بهره میبرم.

جف: چیزی شنیده ام. میخواهم بدانم راست یا نه. میگویند در انگلند به کدام بیمارستان رفته بودید. دکتور میپرسد: "پیشه این مرد چیست"؟ دستیارش پاسخ میدهد: "او قوالی خوان نام آور پاکستان است". دکتور میگوید: "اگر از آوازخوانی دست بکشد، دلش از تپش باز خواهد ماند."

راشد: نه! نه! صحت نصرت خوب است و بهره ور از همان نیرو.

[][]
نیویارک/ جنوری ۱۹۹۶

آویزه ها
====
۱
این گفت و شنود روز نهم جولای ۱۹۹۷ برای ماهنامه "پر" (ویرجینا/ امریکا) برگردان شده بود.
۲
برای آگاهی بیشتر از چگونگی زندگی و مرگ و داستان آشنایی نصرت فتح علی خان و جف بکلی میتوان رو آورد به جستجوگر گوگل.
۳
با ارجگزاری بیکران به روان هر دو هنرمند از دست رفته باید گفت که آنها در معنا کردن "ہلکہ ہلکہ" بیراهه میروند؛ زیرا نه "بیخودی ناشی از میگساری" درست است و نه "از خویش رفتن هنگام نوشیدن باده عشق از چشمان معشوق".

واژه "ہلکہ" پنج برابرنهاد فارسی دارد: (۱) کمرنگ، (۲) نازک، (۳) آرام، (۴) گسترنده، (۵) سبک

آنچه مایه نادرست گویی آنها شده، بیرون کشیدن "ہلکہ ہلکہ" از زمینه مصراع نخست، به ویژه از کنار واژه "سرور" (شادمانی) است. اگر میگفتند: "ہلکہ ہلکہ سرور" یعنی "شادمانی آرام و گسترنده" و آنگاه با اشاره به مصراع دوم آن را با "گناه نگاه یار" پیوند میدادند، آنگاه سخنان شان تا جایی به اصطلاح "ترمیم" میشد.

برای روشنتر گردیدن این تکه، در یکی از شامهای آینده برگردان غزل بلند "یہ جو ہلکہ ہلکہ سرور ہے" پیشکش خوانندگان گرامی "گذرگاه" خواهد شد.
۴
... و امشب، هفدهم اگست ۲۰۱۳، شانزده سال از کوچ جاودانه نصرت فتح علی خان میگذرد.

[][]

 
 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۹۸            سال نهــــــــــم                      اسد/سنبله    ۱۳۹۲                ۱۶ اگست   ۲۰۱۳